تحزب فعال گامي به سوي توسعه سياسي پايدار
سید مصطفی فرقانی
احزاب سیاسی، عقیده و هدف
یک واقعیت انکار ناپذیر وجود دارد و آن این است که برخی اصولگرایان همسو با نوستالژی منفی جامعه ایرانی نسبت به تحزب سازگاری چندانی با کار حزبی منسجم ندارند. با ساز و کار تحزب؛ همسویی و همخوانی ندارند و همین امر سبب گردیده تا در مقوله مهم کادر سازی و سرمایه گذاری جهت پرورش نخبگان سیاسی و اقتصادی و فرهنگی برای پذیرش مسئولیتهای اجرایی در آینده با مشکلاتی مواجه باشند.
هرچند دلایل قابل توجیهی برای این عدم تمایل به تشکل و تحزب وجود دارد که ناشی از پایبندی جریان اصیل انقلاب به اصول و موازین دینی و ارزشی است؛ با این حال تبعات و عوارض منفی سازماندهی نشدن نیروهای انقلاب در تشکلهای قانونمند و رسمی بیش از مضرات آن است.
ساختار حزب و تشکل سیاسی در ایران بیمار است. و یکی از دلایل گرایش نیافتن نیروهای ارزشی انقلاب به تحزب، این ساختار غلط میباشد.
احزاب و جریانهای سیاسی در همه جای دنیا بر اساس عقیده متولد میشوند. (به نحوه عقاید آنان کاری نداریم). رسم بر این است که عدهای با موقعیتهای گوناگون اما عقاید مشترک یک جریان سیاسی را در چار چوب نظام سیاسی کشور خود شکل داده و با تثبیت آن در معادلات سیاسی؛ آن را در قالب حزب یا سازمان سیاسی در جامعه مطرح مینمایند. چنین تشکلی پس از موفقیت در افکار عمومی برای تجلی باورها و عقاید و آرمانهای خود نیازمند حضور جدی در کانونها و مراکز تصمیم گیری میباشد؛ به همین جهت با کادرسازی و پرورش رجل گوناگون در عرصههای مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و ... برای این حضور هدف گذاری میکند. حضور در عرصههای گوناگون مشارکت ملی از قبیل انتخابات قوای مقننه و مجریه مراحل بعدی تشکلهای سیاسی میباشد. این قاعدهای است که در همه جای دنیا وجود دارد.
اما ساختار بیمار احزاب و جریانهای سیاسی در جامعه ما موجب گردیده است تا عقاید و آرمانها در اختیار اهداف باشند! به عبارتی در جامعه احزاب و سیاسیون ما این عقیده نیست که هدف گذاری میکند و برای تجلی آ رمانهای خود کرسیهای تصمیمگیری و مراکز قدرت را نشانه گیری میکنند؛ بلکه این هدف است که عقیده را برای آنان توجیه میکند!!
به همین خاطر است که میبینیم در فرآیندی کمتر از دو دهه؛ جریانهای سیاسی و عمدتا جریان موسوم به چپ با گردشی 180 درجهای نسبت به دیدگاهها و مواضع خود که ظاهرا ناشی از عقاید آ نان است؛ برای رسیدن به قدرت از هیچ اقدامی فروگذار نکردهاند. بسیاری از کسانی که در اوج افراط؛ نام آمریکا و امپرایالیسم را مترادف با نجاست میدانستند و با بردن نام آمریکا دهان خود را آب میکشیدند؛ بسیاری از کسانی که با افراط؛ مدعی دیانت بودند واز مردمی که در کوچه و بازار مشغول تردد بودند قباله ازدواج طلب میکردند و ... امروزه در گردشی فراتر از 180 درجه به سینه چاکان لیبرال دموکراسی آمریکا تبدیل شدهاند و با جاسوسی برای سرویسهای امنیتی بیگانه و همنشینی با کثیفترین اقشار اپوزیسیون خارجه و داخل نشین در راه براندازی نظام اسلامی تمام هم خود را به کار بستهاند. و این چیزی نیست جز آنکه ساختار تشکل آ نها بر پایه هدف بوده است و نه عقیده. بر این اساس در گذشته و در اوج شور انقلابی جامعه؛ برای رسیدن به قدرت شرایط شان اقتضا میکرده است که کاسه داغتر از آش شده و فراتر از دین و احکام اسلام؛ عقاید افراطی در زمینههای سیاسی و مذهبی را سر لوحه کار خود قرار دهند و در دوران اخیر در جهت مقابل آن حرکت کنند. این عوامل باعث گردیده تا هم مردم و هم جریانهای اصیل و ارزشی انقلاب؛ گرایش به تحزب و تشکل نداشته باشند.
البته برخی از جریانهای اصیل و ارزشی که سالیان طولانی قبل و بعد از انقلاب اسلامی با تشکل و تحزب و سازماندهی خود در صحنههای گوناگون حضور داشتهاند هنوز هم هستند که با نگرش عقیدتی خویش موقعیتهای سیاسی را هدف گذاری میکنند و در برهههای مختلف با اقبال مردمی در مراکز تصمیمگیری حضور یابند. اما جامعه هفتاد میلیونی ایران نیازمند سازمانها و احزاب سیاسی متعددی است که در بستر عقاید و باورهای خود و در چارچوب نظام اسلامی سلیقههای مختلف اقشار جامعه را پوشش دهند و مانع از گسترش جریانهای سیاسی وابسته به بیگانه و تحرکات آنان گردند.
حماسه بزرگ 22 خرداد و انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری؛ از مهمترین رویدادهای تاریخ سیاسی ایران در طی چند دهه گذشته است. بنابراین فاکتورهای متعددی ضرورت شکل گیری احزاب و جریانهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی را بر محور این رویداد بزرگ اجتناب ناپذیر میسازد.
در شرایط حساس کنونی ضرورت دارد جریانهای خالص انقلاب با زیر مجموعهای از سلایق گوناگون که امروزه آنها را تحت عنوان کلی اصولگرا میشناسیم در بهرهگیری از فرصت این رویداد؛ ابتکارخود را به کارگیرند و در سازماندهی تشکلهای مختلف و متعدد برای فردای جامعه اسلامی تلاش نمایند. بدیهی است یکی از ضرورتهای این تشکلها و احزاب؛ پرورش نخبگان و رجل سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و علمی و اجتماعی از بین نسل جوان کشور برای سپردن مسئولیتهای اجرایی به آنان در فرداهای نه چندان دور است.
جریان انحرافی دوم خرداد که تنها رسالتش تخریب مبانی و اصول انقلاب و ارزشهای متعالی دین اسلام بود و با حمایت بی دریغ دولت وقت و جریانهایی از دولت قبل از خود و همچنین گروهها و تشکلهای سیاسی معاند و کمکهای بیدریغ قدرتهای خارجی و سرمایهگذاری و پشتیبانی بیحد و مرز مالی و فکری و سیاسی جبهه متحد ضد انقلاب فعالیت خود را گسترش داد- توانست در کمتر از چند ماه بیش از 18 جریان و حزب به ظاهر مستقل سیاسی را که همه تحت لوای دوم خرداد قرار داشتند سازماندهی نماید.
یک حرکت انحرافی که تحت عنوان اصلاحات به میدان آمد و با فریب افکار عمومی؛ درست برعکس آنچه که ملت از اصلاحات انتظار داشتند را به منصه ظهور گذاشت. قابل گفتن است که حرکتهای انهدامی در عرصه اقتصاد در طی هشت سال پس از پایان جنگ، موجی از نارضایتی را که ناشی از بی عدالتی بود در افکار عمومی پدیدار ساخته بود. ملت با شعار اصلاح طلبی مدعیان اصلاحات در انتظار اعاده حقوق خویش در عرصههای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بودند و از آن استقبال کردند؛ غافل از اینکه اصلاح طلبان همان گروه قبلی بودند که در راستای تکامل حرکتهای خود و این بار در عرصه مسائل سیاسی و فرهنگی چهره و تابلو عوض کرده و به قصد انهدام اصول و مبانی دین و ارزشهای انقلاب آنان به میدان آمده بودند و در این راه با سازماندهی و تشکل دهها حزب و جریان سیاسی که هر یک موظف به پرورش رجل مورد نیاز دستگاههای اجرایی؛ نفوذ عوامل خود در مدیریتهای میانی و بدنه تشکیلات اداری؛ تخریب دین در عرصه اجتماع؛ ترویج و تبلیغ سکولاریسم و سوزاندن ریشههای فرهنگ دینی و ملی مردم و در نهایت جاده صاف کنی ورود بیگانگان بودند؛ فعالیتها خود را گسترش دادند... اصلاح طلبان حرکت انحرافی دوم خرداد را با سرمایهگذاری هنگفت و در قالب دهها تشکل سیاسی جهت نهادینه کردن و ماندگاری در عرصه معادلات سیاسی ایران ترویج کردند.
آیا قیام یکپارچه ملت ایران در 22 خرداد سال 1388 که رفراندومی بزرگ را در برابر جبهه متحد ثروت وقدرت و کفر ونفاق و شرک و بهایی و لیبرال و منافق و سلطنت طلب و قدرتهای بیگانه به نمایش گذاشت؛ نمیبایست در سازماندهی احزاب و جریان هایی متشکل از نیروهای اصیل و ارزشی و انقلابی و ولایتمدار؛ ماندگار گردد؟!