كلمات كليدي : تعارض اخلاقي، تكليف اخلاقي، معضل اخلاقي، تعارض حداقلي، تعارض حداكثري
نویسنده : احمد دبيري
شاید هر کدام از ما در زندگی بارها بر سر دوراهیهایی قرار گرفته باشیم که در آن لحظه حساس تصمیمگیری برایمان بسیار دشوار شده باشد. ویژگی مشترک این موارد این است که ما در یک آن موظف به دو وظیفه بودهایم که نمیتوانستیم هر دو را انجام دهیم و با انتخاب هر کدام از طرفین یکی از وظایف را فدا کردهایم. این حالت تردید بر سر دو راهی اصطلاحاً «تعارض» نام دارد.[1]
در تعارضهایی که طرفین آن از درجه الزام و اهمیت بالایی برخوردارند و با زیر پا گذاشتن هر کدام از طرفین، هزینه زیادی پرداخته میشود، فرد با انتخاب هر کدام از طرفین احساس عذاب وجدان میکند و به شدت ناراحت میشود. این عذاب وجدان ناشی از این است که فرد با اختیار خودش از یک وظیفه سرپیچی کرده و ضربه بزرگی را باعث شده است.
تعارضهایی که در برخی مشاغل اتفاق میافتد، به لحاظ حساسیت بالای آن مشاغل، بسیار جدی هستند. در مباحث زیست پزشکی و مباحث بیوتکنولوژی نمونههای فراوانی از این تعارضها وجود دارد که متخصصین این حوزهها را که دغدغه اخلاقی بودن دارند، دچار نگرانی کرده است و دست نیاز ایشان را به سمت اندیشمندان اخلاق دراز کرده است. شاخه «اخلاق کاربردی[2]» از شاخههای مهم و حیاتی فلسفه اخلاق است که عملاً از دهه هفتاد قرن بیستم به عنوان یک حوزه مطالعاتی مطرح شد.[3] اصلیترین وظیفه یک اندیشمند اخلاق کاربردی رفع تعارضهای اخلاقی است که در یک حوزه خاص (مانند پزشکی و محیط زیست و آموزش و پرورش) مطرح میباشند.[4]
تعریف تعارض اخلاقی
در خصوص تعریف تعارض اخلاقی باید گفت که چندین تعریف در این باره صورت گرفته است که این تعاریف عبارتند از:
1- تعارضی بین دو تکلیف اخلاقی که به یک اندازه اعتبار دارند .[5]
2- در دائرة المعارف بکر ابتدا بیان میشود که “معضل اخلاقی وضعیتی است که در آن فاعل به لحاظ اخلاقی باید یکی از دو (یا چند) بدیل و گزینه را جداگانه اختیارکند ولی نمیتواند هر دو (یا همه آنها) را با هم بر گزیند”. وی سپس اضافه میکند که “چنین تعارضهایی به شرطی معضل اخلاقی به حساب میآیند که ادله اخلاقی متعارض همگی از نوع الزامات اخلاقی باشند” یعنی اگر غیر الزامیها (مستحبها) تعارض کنند، معضل تلقی نمیشوند. البته اشاره میکند که “یک تعارض اخلاقی اگر قابل حل باشد، یعنی اگر یکی از الزامات اخلاقی متعارض بر الزام دیگر ترجیح داشته باشد، در آن صورت نمیتوان چنین حالتی را معضل اخلاقی به حساب آورد”. در آنجا نهایتا معضل اخلاقی اینگونه تعریف میشود: “معضلات اخلاقی عبارتند از تعارضهای غیر قابل حل میان الزامات اخلاقی” [6]
3- در دیدگاهی دیگر گفته شده که “مراد از تعارضها اخلاقی موقعیتهایی است که در آنها خود را بر سر دوراهی مییابیم؛ از طرفی گویی راه سوم وجود ندارد و از طرف دیگر انتخاب هر یک از آن دو به نحوی خلاف اخلاق مینماید.” [7]
به نظر میرسد آنچه در اخلاق مهم است و حل آن دغدغه فیلسوفان اخلاق است و واقعاً برای کسی که دغدغه “اخلاقی زیستن” دارد مهم است همان است که در دائرة المعارف بکر نهایتاً بیان شده است: “تعارضهای غیر قابل حل میان الزامات اخلاقی”. البته نباید فاعل اخلاقی به اشتباه تعارض قابل حلی را غیرقابل حل تلقی کند و از طرفی ادلهای که در نحوه حل تعارضها قابل حل بیان شدهاند، میتوانند در معضلات اخلاقی (تعارضها غیر قابل حل) مدنظر باشند، لذا در این بحث مناسب است بجای "معضلات اخلاقی"، "تعارضهای اخلاقی" (اعم از قابل حل و غیر قابل حل) در نظر گرفته شود. روشن است که "تعارضهای اخلاقی" اعم از "معضلات اخلاقی" به معنای مذکور هستند.
توجه به برخی نکات در این موضوع نیز مفید است: نکته اول این که تعبیر "معضلات اخلاقی" به معانی دیگری از قبیل "مشکل اخلاقی" هم استعمال میشود و مثلاً اگر در جامعهای "سرقت" شایع شده باشد، گفته میشود که این جامعه با معضل اخلاقی مواجه است. منظور از "معضلات اخلاقی" در این جا همان دسته از تعارضهای اخلاقی است که حل نمیشوند، نه آن معنی عام از "معضلات اخلاقی" که هر مشکلی در حیطه اخلاق را شامل میشود. نکته دوم آن که در تعارض اخلاقی علاوه بر "تخلف اخلاقی فعلی"، "تخلف محتمل در آینده" را هم در نظر میگیریم که شامل مواردی با احتمال بسیار بالا و همچنین مواردی که با وجود احتمال کم، اهمیت بالایی دارند نیز می شود. یعنی اگر فعلاً با یک فعل اخلاقی مواجهیم که وظیفه است ولی انجام آن منجر به نقض یک وظیفه اخلاقی در آینده خواهد شد، خود را مبتلا به یک تعارض اخلاقی تلقی میکنیم؛ لازم نیست هر دو طرف تعارض یک الزام فعلی باشند. نکته سوم این که گاهی در یک موقعیت اخلاقی وظیفه اخلاقی روشن و آشکار است ولی به دلیل امیال درونی و شرایط روحی اقدام برای وظیفه دشوار است، در چنین مواردی فاعل اخلاقی دچار کشمکش درونی میشود و در واقع بر سر اراده تعارض واقع میشود. این موارد از تعریف تعارض اخلاقی خارج است؛ زیرا آنچه در تعارض اخلاقی مطرح است، تعیین وظیفه (با صرف نظر از درونیات فاعل) است که در مواردی مانند مورد مذکور، وظیفه روشن است و مشکل فقط اقدام برای آن است. بنا براین در تشخیص تعارض اخلاقی باید دقت شود که این موارد، تعارض تلقی نشوند.
انواع تعارض اخلاقی
تعارضهای اخلاقی دارای انواع مختلفی است که فقط یکی از آنها داخل در بحث تعارض اخلاقی است. تعارض اخلاقی در یک معنا اختلاف نظر با فرد دیگر در اینکه وظیفه چیست میباشد و در معنای دوم به معنای تضاد بین امیال و وظیفه اخلاقی است (کشمکش درونی بین وظیفه و میل) که یک فرد پس از تشخیص وظیفه دچار آن میگردد، میباشد. نوع سوم تعارض اخلاقی که در واقع همین نوع نیز تعارض اخلاقی محسوب می شود و نه دو معنای دیگر آن، به معنای بلاتکلیفی درونی برای تشخیص وظیفه اخلاقی به خاطر تعارض وظایف[8]است. البته روشن است که فقط قسم سوم یک تعارض اخلاقی است و دو قسم دیگر از بحث تعارض خارج هستند.
در یک دستهبندی نیز میتوان تعارض اخلاقی را به تعارض "حداقلی" و "حداکثری" تقسیم کرد.
تعارض حداقلی، تعارضی است که بدلیل ترجیح یکی از طرفین تعارض، قابل حل است و وظیفه اصلی، انجام طرف راجح است. تعارض حداکثری، تعارضی است که بدلیل عدم ترجیح یکی از طرفین نمیتوان وظیفه اصلی را تشخیص داد.
موضعگیریها در تعارض اخلاقی
یکی دیگر از مسائلی که باید در این موضوع بررسی سود روش تشخیص تعارض اخلاقی است. برای تشخیص یک تعارض اخلاقی باید دست کم دو قدم برداشته شود: در مرحله اول باید اثبات شود طرفین تعارض هر کدام مصداق یک الزام اخلاقیاند و در قدم دوم باید اثبات شود طرفین تعارض هیچ کدام ترجیحی ندارند.[9]
احساس ندامت ناشی از انتخاب یکی از طرفین و نقض طرف دیگر اکثرا نشاندهنده این است که طرف نقضشده یک الزام بوده است. پس میتوان از همین احساس ندامت برای تشخیص الزام بودن طرفین استفاده کرد. یعنی خود را در موقعیتی فرض کنیم که یکی از طرفین را انتخاب کرده ایم، اگر از بابت نقض طرف مقابل احساس ندامت داشتیم، معلوم میشود که آن طرف دارای الزام بوده است. همین کار را برای هر دو طرف باید انجام داد تا معلوم شود که هر دو طرف دارای الزام هستند.
به صورت کلی دو نوع موضعگیری در قبال تعارضهای اخلاقی صورت گرفته. یکی انکار تعارض اخلاقی و دیگری قبول تعارض و تلاش برای حل آن است.
برخی اساساً معضل اخلاقی به شکل تعارض غیر قابل حل (حداکثری) را منکر شدهاند. یعنی معتقدند که اصلاً ممکن نیست فرد ملزم به چیزی باشد که هم باید انجامش دهد و هم نباید انجامش دهد. این عده برای حالتی که تعارض از نوع تواردی میباشد (یک فعل خاص هم الزام ایجابی دارد و هم الزام سلبی) بیان میدارند که بین «تعهد» و «زمینه تعهد» تفاوت وجود دارد. برای مثال اگر ما با آقای x دوست هستیم، این دوستی زمینه تعهدات اخلاقی مانند "وفاداری" است. حال ممکن است بین زمینههای تعهد تعارض پیش آید و یک نفر مصداق دو زمینه تعهد متعارض باشد مثلاً یک نفر هم دوست ما باشد و هم به اموال عمومی خیانت کند ولی بین خود تعهدات نمیتواند تعارض پیش آید یعنی ما هم ملزَم به وفاداری باشیم و هم ملزم به معرفی او به مراجع قضایی؛ زیرا پایبندی به هر دوی این تعهدات غیر ممکن است و از طرفی پایبندی به هر کدام، عین تخلف از دیگری است. بنابراین الزام به هر دو تعهد، تکلیف به ما لایطاق است و میدانیم که تعهدات اخلاقی مستلزم توانستناند (باید مستلزم توانستن است). پس هردو تعهد ساقط میشوند. اساساً تعهدات بعد از تصمیم ما پدید میآیند و اینجا ما نمیتوانیم تصمیم به پایبندی به تعهدات متعارض بگیریم. [10]
عدهای نیز با قبول تعارض اخلاقی تلاش میکنند برای حل آن راهی بیابند. در این طیف از نظریات، ابتدا تلاش میشود برای طرفین تعارض ترجیحی بیان شود و اگر در نهایت یکسان شدند، حکم به تخییر شود. مکاتب مختلف اخلاقی در ارائه وجه ترجیح، به گونههای متفاوتی برخورد کردهاند و مثلا سود گراها غلبه خیر بر شر را مرجح میدانند و یا برخی وظیفه گرایان نیز با تفکیک وظایف در نگاه نخست با وظایف در مقام عمل در صدد حل مسئله تعارض برآمدهاند. [11]