"تعجب" مصدر باب "تَفَعُّل" از ماده "عجب" و در لغت به معنای به شگفت آمدن است.[1] در میان انسانها گاه مشاهده میشود که شخص با دیدن واقعهای، متاثر شده و آن را امری عظیم میشمارد و در مورد آن تعابیری همچون "عجب"، "عجیب" و مانند آن به کار میبرد؛ به عنوان مثال شخص با دیدن چاهی که آب آن به ناگاه خشک شده و یا مشاهده بارش باران در آسمان آفتابی و بدون ابر، متاثر شده و آن را امری عجیب، خطاب میکند.[2] چنین شخصی را "متعجب" و صفت حاصل شده در او را "تعجب" گویند. در تعریف "تعجب" گفته شده: تعجب عبارت است از متاثر شدن نفس در مواجهه با واقعهای که علت و سبب آن پوشیده است و به همین جهت با آشکار شدن سبب، تعجب از میان میرود.[3]
همانطور که در مباحث این نوشتار اشاره خواهد شد برای بیان تعجب از دو ساختار "قیاسی" (با ضابطه مشخص) و "سماعی" (بدون ضابطه و قانون مشخص) استفاده میشود اما با مراجعه به کتابهای نحوی در مییابیم آنچه عالمان نحو به عنوان یک باب مستقل در مبحث تعجب به آن پرداختهاند ساختار قیاسی یا اصطلاحی آن است که همان فعل تعجب با دو صیغه "ما أفعله" و "أفعل به" میباشد[4] با این وجود بعضی[5] در ابتدای مباحث تعجب به نحو مختصر به ساختار سماعی تعجب نیز اشاره کردهاند.
جایگاه "تعجب"
در میان عالمان نحو در بیان مباحث "تعجب" رویکرد یکسانی مشاهده نمیشود؛ بعضی[6] باب تعجب را بعد از بیان اسمهای مشتق و پیش از ذکر توابع بیان کرده و بعضی دیگر[7] در باب "فعل" پس از "افعال مقاربه" و پیش از "افعال مدح و ذمّ" به بررسی مباحث تعجب پرداختهاند و در مقابل بعضی[8] در ضمن عنوان مستقل "افعال انشائی غیر طلبی" از تعجب و مباحث آن بحث کردهاند. قابل توجه است که در بیشتر کتابهای نحوی باب تعجب به همراه باب مدح و ذمّ ذکر شده است.
انواع ساختار تعجب
همانگونه که گذشت، بیان تعجب در کلام با دو ساختار صورت میگیرد:[9]
الف. قیاسی (اصطلاحی)
این ساختار شامل دو صیغه "ما أفعَله" و "أفعِل به" است که با ضابطه و شرایط مشخصی از فعل ساخته شده و در اصطلاح، فعلی را که بر این دو صیغه باشد "فعل تعجب" گویند.[10] به عنوان مثال متکلم، میتواند تعجب خود را از حسن و زیبایی "زید" با یکی از دو عبارت "ما أحسَنَ زیداً" و "أحسِن بزیدٍ" بیان میکند که دو صیغه مذکور از فعل ثلاثی (حَسُنَ) حاصل شدهاند.
ب. سماعی
این ساختار ضابطه و قانون مشخص نداشته بلکه به کمک قرائن، تعجب را بیان میکند. عالمان نحو در بیان این ساختار، مواردی را در قالب مثال بیان میکنند که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:[11]
1. کلمه "عَجَب" که مصدر بوده و همچنین مشتقات آن همچون "عَجبَ" و "عجیب"؛ مانند: «عَجبتُ لِمَن یشتری الممالیک بمالِهِ».
2. کلمه "شدّ" که فعل ماضی بوده و با بیان شدت و کثرت امری بر تعجب دلالت دارد؛ مانند: «شدّ ما یفخر اللئیم بأصوله إن کانت له أصول».
3. عبارت «سبحان الله» در صورتی که با قرینهای همراه باشد که بر اراده تعجب از آن دلات کند؛ به عنوان مثال در جایی که از شخص اسمش را میپرسند و او با تعجب از این سوال میگوید: «سبحان الله، تجهلنی و الخیل و اللیل و البیداء تعرفنی».
4. استفهامی که از آن تعجب اراده شده است؛ همچون استفهام موجود در آیه «کیف تکفرون بالله»[12] که استفهام حقیقی نبوده بلکه برای بیان تعجب است.[13]
صفت تعجب در خداوند
همانطور که در تعریف "تعجب" بیان شد، نفس در مواجهه با واقعهای که سبب و علت آن پوشیده است، متاثر شده و صفت تعجب حاصل میشود؛ به همین جهت میتوان گفت که تعجب به معنای حقیقی آن در خداوند متعال راه ندارد؛ زیرا بر خداوند علت و سبب رویدادها پوشیده و مخفی نیست؛[14] از این رو در مواردی که در تعابیر شرعی، تعجب به خداوند نسبت داده شده به جهت اغراض بلاغی است.[15]
"تعجب" در قرآن و حدیث
1. آیهی «أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ»،[16] (اینان، همانهایى هستند که گمراهى را با هدایت و عذاب را با آمرزش، مبادله کردهاند راستى چقدر در برابر عذاب خداوند، شکیبا هستند!)؛ در این آیه شریفه ساختار قیاسی تعجب (ما أفعَله) به کار رفته و "أصبر" در عبارت "ما أَصْبَرَهُمْ"، فعل ماضی جامد و برای انشاء تعجب است.[17] در این آیه به مخاطبین گوشزد میشود که ضروری است از امر مذکور (شکیبایی آنها در برابر عذاب خداوند) تعجب کنند.[18]
2. حدیث «عجبتُ لمن نَسِیَ الموتَ و هو یری الموتی»،[19] (در شگفتم از آن کس که مردگان را میبیند و مرگ را از یاد برده است)؛ در این حدیث شریف ساختار سماعی تعجب به کار رفته و "عجبتُ"، فعل ماضی است که بر تعجب دلالت دارد.
نکته
با توجه به گستردگی مباحث دو صیغه فعل تعجب در ساختار قیاسی، از جهاتی همچون احکام، اعراب و شرایط فعلی که این دو صیغه از آن حاصل میشوند، در عنوان مستقل "صیغه فعل تعجب" به این امور پرداخته میشود.