دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

تفاخر

No image
تفاخر

كلمات كليدي : قرآن، تفاخر، فخر، جهل و غفلت، ثروت و مقام، درمان تفاخر، آفرينش و معاد

نویسنده : محمد مؤذني

"تفاخر" از ریشه‌ی "فخر" است که در لغت به معنی بالیدن و ادعای بزرگی کردن آمده؛[1] و در اصطلاح قرآنی به ادعا کردن و بالیدن به فضیلتی اطلاق می‌گردد که موجب متمایز شدن مدعی از دیگران می‌شود؛ خواه آن فضیلت در درون انسان و از صفات باطنی و اعمال او باشد، یا از فضائل بیرونی باشد؛ مانند حسب، نسب و مال.[2]

تفاخر در آیینه‌ قرآن

یکی از بزرگترین آفتهایی که در طی طریق کمال انسان، گریبان‌گیر او شده، این است که بدون توجه به آثار سوء فردی و اجتماعی آن، جهت ارضاء حس کمال جویی، به فضیلتهایش فخر نموده و می‌بالد؛ لذا قرآن در آیات متعددی به شناساندن این آفت عظیم، به آثار و ریشه‌های آن پرداخته و انسانها را از این صفت غیر اخلاقی بر حذر داشته است:[3]

«فَلَاتُزَکُّواْ أَنفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى‌»[4]

«خویشتن را بى‌گناه مدانید. اوست که پرهیزگار را بهتر مى‌شناسد.»

آیه‌ی شریفه مؤمنان را از تفاخر به اعمال و بی‌گناه دانستن خود، برحذر داشته است.[5]

ماده‌ی "فخر" شش بار در قرآن ذکر شده که چهار بار با صیغه‌ی مبالغه‌ی "فخور" و دو بار با واژه‌های "فخّار" و "تفاخر" بیان شده است.

عوامل تفاخر

تفاخر نیز مانند دیگر رذایل اخلاقی، از عوامل خاصی سرچشمه می‌گیرد که به برخی از آنها اشاره می‌گردد:

1. جهل و غفلت:

غفلت انسان نسبت به ضعف‌ها و آسیب‌پذیر بودنش و همچنین جهل وی نسبت به آغاز پیدایش و خلقت اولیه‌ی خود، موجب ایجاد روحیه‌ی تفاخر و خودستایی می‌گردد؛ لذا قرآن کریم "جهل و غفلت" را یکی از مهمترین عوامل تفاخر به شمار آورده و با یادآوری چگونگی آفرینش انسان و ضعف‌های او، راه‌های ریشه‌کن کردن این رذائل اخلاقی را بازگو کرده است:

«قُتِلَ الْانسَانُ مَا أَکْفَرَهُ، مِنْ أَىّ‌ِ شىَ‌ْءٍ خَلَقَهُ، مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ،

ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ، ثمُ‌َّ أَمَاتَهُ فَأَقْبرََه، ثمُ‌َّ إِذَا شَاءَ أَنشَرَهُ‌»[6]

«مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است! (خداوند) او را از چه چیز آفریده است؟! او را از نطفه‌ی ناچیزى آفرید، سپس اندازه‌گیرى کرد و موزون ساخت، سپس راه را براى او آسان کرد، بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود، سپس هر گاه بخواهد، او را زنده مى‌کند!»

قرآن، در این آیات با اشاره به نحوه‌ی خلقت انسان، چگونگی مراحل رشد و سیر برزخی او، به بشریت می‌فهماند که هیچ برهانی برای خودستایی و تفاخر وجود ندارند که گروهی با کفران نعمت و خودستایی، در برابر مقام کبریایی خدای سبحان برمی‌آیند و خویشتن را از فضائل بی‌بهره می‌دانند.[7]

2. رفاه‌زدگی:

بهره‌مندی از مواهب الهی و غرق شدن در اسباب آسایش و رفاه، یکی دیگر از عوامل تفاخر و خودستایی از منظر قرآن است:

«وَ لَئنِ‌ْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ

السَّیَِّاتُ عَنىّ‌ِ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُور»[8]

«و اگر بعد از شدّت و رنجى که به او رسیده، نعمتهایى به او بچشانیم، مى‌گوید: "مشکلات از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت!" و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى‌شود.»

آیه‌ی مذکور بر این نکته دلالت دارد که وقتی نعمتی به انسان می‌رسد، به دلیل احساس مالکیت و رفاه زدگی، گرفتار فخر فروشی به دیگران شده و آن را از خودش دانسته و حتی کسی را بر سلب این نعمت‌ و بازگرداندن گرفتاریهای گذشته، قادر نمی‌داند.[9]

3. تحقیر دیگران:

قرآن کریم یکی از عوامل مهم تفاخر را تحقیر نمودن افراد بیان کرده و این عمل رذیله را در فخرفروشی فرعون، پادشاه مصر در برابر حضرت موسی پیامبر اولولعزم الهی به تصویر کشیده است:

«وَ نَادَى‌ فِرْعَوْنُ فىِ قَوْمِهِ قَالَ یَاقَوْمِ أَلَیْسَ لىِ مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تجَْرِى مِن تحَْتىِ أَفَلَاتُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَیرٌْ مِّنْ هَذَا الَّذِى هُوَ مَهِینٌ وَ لَایَکاَدُ یُبِین‌»[10]

«فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمى‌بینید؟ مگر نه این است که من از این مردى که از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمى‌تواند فصیح سخن بگوید، برترم؟»

فرعون، برای اینکه حضرت موسی(ع) را پیش چشم قومش حقیر جلوه دهد و برتری خود را بر او و قومش ثابت نماید، به قدرت و ثروت خود فخر نموده و عیوبی بر ساحت مقدس آن حضرت به عنوان دلیل بر برتری خویش برمی‌شمرد.[11]

مصادیق تفاخر

در قرآن کریم برای تفاخر، مصادیق متعددی بیان شده که به اهم آن به اختصار اشاره می‌شود:

1. تفاخر به مال و ثروت:

فخر فروشی به مال و دارایی، یکی از مصادیق تفاخر بوده که قرآن در معرفی افرادی مثل "قارون" که مظهر ثروت بود، به این امر پرداخته است:

«فَخَرَجَ عَلىَ‌ قَوْمِهِ فىِ زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَوةَ الدُّنْیَا یَالَیْتَ

لَنَا مِثْلَ مَاأُوتِىَ‌ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیم‌»[12]

«(روزى قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است

ما نیز داشتیم! به راستى که او بهره‌ی عظیمى دارد!»

قارون از قوم حضرت موسى(ع) بود که از نظر آگاهى، معلومات قابل ملاحظه‌اى از تورات داشت؛ نخست در صف مؤمنان بود، ولى غرور ثروت، او را به آغوش کفر کشید.[13] او جهت به رخ کشیدن اموال و ثروت بی‌کران خود برای مردم، با تمام زینت آلات خود در میان مردم حاضر می‌شد و موجب طغیان او در برابر موسی پیامبر الهی می‌گشت، که بسیاری از مردم، آرزوی داشتن ثروتی مانند دارایی‌های او را نمودند.[14] به‌طوری که قرآن، "قارون" را در کنار "فرعون" نام برده و جزو مستکبران به شمار آورده است.[15]

2. تفاخر به نسب:

فخرفروشی به نیاکان و آباء و اجداد، از دیگر مصادیق تفاخر است که قرآن اینگونه از آن یاد می‌کند:

«فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُواْ اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ ءَابَاءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا...»[16]

«و هنگامى که مناسکِ (حج) خود را انجام دادید، خدا را یاد کنید، همانند یادآورى از پدرانتان (آن گونه که رسم آن زمان بود)؛ بلکه از آن هم بیشتر!...»

در جاهلیت رسم بوده که حُجاج، بعد از تمام کردن عمل حج، ساعتى در منا توقف مى‌کردند و به پدران خود افتخار مى‌نمودند که پدر ما چنین و چنان بوده و بر دیگران فخر مى‌فروختند؛ خداى متعال آنها را از این عمل نهی نموده و تذکر داد که به جای یادآورى از پدران و تفاخر به آنها، خدا را یاد کرده و توجهتان به خدای متعال باشد.[17]

3. تفاخر به موقعیت اجتماعی:

موقعیت‌ها و مَناسب اجتماعی و سیاسی نیز به عنوان یکی از مصادیق تفاخر در طول تاریخ بوده؛ چنانچه قرآن، این عمل را نکوهش کرده و خالی از اعتبار دانسته است:

«أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَْاجّ‌ِ وَ عِمَارَةَ الْمَسْجِدِالحَْرَامِ کَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ

الْیَوْمِ‌الاَْخِرِ وَ جَاهَدَ فىِ سَبِیلِ‌الله‌»[18]

«آیا سیراب کردن حجاج، و آباد ساختن مسجدالحرام را، همانند (عمل)

کسى قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده، و در راه او جهاد

کرده است؟!»

یکى از مفاخرى که عرب جاهلیت به آن مباهات می‌نمودند، آب دادن به حاجیان بوده که به عنوان یک موقعیت اجتماعی در بین آنها به حساب می‌آمده است.[19]

درمان تفاخر

بخشی از راه‌هایی که قرآن جهت درمان این آفت اخلاقی، اشاره فرموده از این قرار است:

1. ایجاد آگاهی:

بیان شد که جهل به ضعف‌ها، آسیب‌ها و چگونگی آفرینش، یکی از مهمترین عوامل گرایش به تفاخر در وجود انسانهاست؛ لذا قرآن آگاهی بخشی را یکی از راه‌های درمان این آفت اخلاقی، مطرح نموده است:

«إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسىَ‌ فَبَغَى‌ عَلَیهِمْ... إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَاتَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَایحُِبُّ الْفَرِحِین‌... قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلىَ‌ عِلْمٍ عِندِى أَوَ لَمْ‌یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ

مِن قَبْلِهِ مِنَ‌الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثرَُ جَمْعًا... فخََسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ‌اللَّهِ وَ مَا کاَنَ مِنَ‌الْمُنتَصِرِین‌»[20]

«قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم کرد... (به خاطر آورید) هنگامى را که قومش به او گفتند: این همه، شادى مغرورانه مکن، که خداوند شادى‌کنندگان مغرور را دوست نمى‌دارد! ...(قارون) گفت: "این ثروت را بوسیله‌ی دانشى که نزد من است به دست آورده‌ام!" آیا او نمى‌دانست که خداوند اقوامى را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟!... سپس ما، او و خانه‌اش را در زمین فرو بردیم، و گروهى نداشت که او را در برابر عذاب الهى یارى کنند،

و خود نیز نمى‌توانست خویشتن را یارى دهد!»

خداوند در قرآن با ذکر جریان فخرگرایی اشخاصی مثل قارون و عاقبت بد او، به انسانها می‌آموزد که هیچکس از خود چیزى نداشته و هر چه دارد، از ناحیه اوست‌؛ قدرت، ثروت، علم و... از اسباب آزمایش انسان است، و نباید مایه‌ی فخر فروشی بر دیگران قرار گیرد و از این طریق به متکبران عالم گوشزد می‌کند که دست از فخرفروشی با قدرت، ثروت و علم خود بردارند، و به سرنوشتی شبیه سرنوشت قارون و امثال او دچار نشوند؛ چرا که قدرت و علم آنها در برابر اراده و مشیت خدا، ناچیز است.[21]

2. توجه به چگونگی آفرینش:

یادآوری چگونگی خلقت انسان، از مواردی است که قرآن برای مبارزه با فخرگرایی، به کار برده است:

«وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ

وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعا... وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ

مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً... قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ یحَُاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ

ثمُ‌َّ مِن نُّطْفَةٍ ثمُ‌َّ سَوَّاکَ رَجُلاً»[22]

«(ای پیامبر) برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، که برای یکى از آنها، دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم و در میانشان زراعت پربرکتی قرار دادیم‌... صاحب این باغ درآمد فراوانی داشت؛ به همین جهت به دوستش –درحالی‌که با او گفت‌وگو مى‌کرد- چنین گفت: من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات از تو نیرومندترم... دوست (با ایمان) وى -درحالى‌که با او گفتگو مى‌کرد- گفت: آیا به خدایى که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملى

قرار داد، کافر شدى؟!»

بخش آخر این آیات، پاسخ از سوی مردی فقیر است، به مردی که به دارایی خود فخر می‌نمود؛ که او را با توجه دادن به چگونگی خلقت و رشد انسان، بی‌اساس بودن فخر به دارایی را به او یادآور شد؛ چرا که انسان با دقت در چگونگی آفرینش، به پستی خود پی ‌برده و احساس تفاخر را از وجود خویش، می‌زداید.[23]

3. توجه به معاد:

توجه کردن به امور معنوی از جمله عالم پس از مرگ و اندیشه در عاقبت انسان در عوالم دیگر، یکی از راههایی است که خداوند برای جلوگیری از تفاخر و درمان آن، بیان نموده است:

«أَلْهَاکُمُ التَّکاَثُرُ حَتىَ‌ زُرْتُمُ‌ُ الْمَقَابِرَ... کلّا لَوْتَعْلَمُونَ عِلْمَ‌َ‌الْیَقِینِ لَترََوُنَّ الجَْحِیمَ ثُمَّ لَترََوُنهََّا عَینْ‌َ‌الْیَقِینِ ثُمَّ لَتُسَْلُنَّ یَوْمَئذٍ عَنِ‌النَّعِیم‌»[24]

«افزون طلبى (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است؛ تا آنجا که به دیدار قبرها رفتید (و قبور مردگان خود را برشمردید و به آن افتخار کردید)!... چنان نیست (که شما خیال می‌کنید)؛ اگر شما علم الیقین (به آخرت) داشتید (افزون طلبى شما را از خدا غافل نمى‌کرد)! قطعاً شما جهنّم را خواهید دید! سپس (با ورود در آن)، آن را به عین‌الیقین خواهید دید؛ سپس در آن روز (همه‌ی شما) از نعمتهایى که داشته‌اید، بازپرسى خواهید شد!»

از این آیات استفاده می‌شود که بی‌توجهی انسان به معاد و یا عدم ایمان به زندگی پس از مرگ، از علل اصلی تفاخر به مال، اولاد و نیاکان بوده؛ لذا قرآن با تأکیدهای فراوانی جهت بی‌ارزشی و بدعاقبتی اینگونه فخرگرایی‌ها، به درمان و جلوگیری از تفاخر پرداخته است.[25]

مقاله

نویسنده محمد مؤذني
جایگاه در درختواره علوم قرآن و حدیث - قرآن‌پژوهی - اخلاق

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

ظن (گمان)

No image

تفاخر

No image

سر و اسرار

No image

فراموشی(نسیان)

Powered by TayaCMS