كلمات كليدي : تقابل، تقابل در مفاهیم، تقابل در قضایا، تناقض، تضادّ، ملكه و عدم ملكه، تضایف، داخل در تحت تضادّ، تداخل
تقابل، اصطلاحی منطقی و فلسفی است؛ هم در مفاهیم و مفردات و هم در قضایا و مرکّبات مطرح میشود:
1) تقابل در مفاهیم:
تقابل در مفاهیم از مباحث وحدت و کثرت در فلسفه است. موجود چون به واحد و کثیر تقسیم شود، هر یک از این دو قسم دارای احکام و اقسامی خواهد بود؛ چنانکه از جمله احکام کثرت، غیریت و مغایرت دو امرِ متصور است. دو شیء مغایر، اگر با یکدیگر قابل اجتماع باشند، غیریت آنها غیرذاتی، و اگر غیرقابل اجتماع باشند، غیریت آنها ذاتی است و غیریت ذاتی تقابل نامیده میشود.
حکما تقابل را به امتناع اجتماع دو شیء متخالف در موضوع واحد، یا محل واحد، از جهت واحد و در زمان واحد تعریف کردهاند.
اقسام تقابل:
الف) تناقض؛ که در مفاهیم و مفردات به لحاظ یک مفهوم و رفع آن حاصل میشود.
ب) عدم و ملکه؛ تقابل یک امر وجودی (= ملکه) با عدمِ همان امر است؛ و آن عدم، عدم مطلق نیست، بلکه عدمِ ملکه در نسبت با موضوعی است که شأنیت آن را داشته باشد.
ج) تضاد؛ تقابل دو امر وجودی غیر متضایف که به دنبال هم بر موضوع واحدی وارد شوند و آن دو امر تحت یک جنس قریب از مقولات عرضی باشند و بین آن دو، نهایت اختلاف باشد.
د) تضایف؛ تقابل دو امر وجودی است که تعقل هر یک متوقف بر تعقل دیگری است.
مفهوم تقابل به نحو تشکیکی بر اقسام خود حمل میشود، و شدیدترین مراتب تشکیکی آن، تقابل تناقض است؛ زیرا منافی شیء یا رفع همان شیء است یا آنچه مستلزم رفع آن شیء است؛ چون در غیر این دو، اجتماع با آن شیء ممکن است، و تنافی در صورت اول، ذاتی است و از اینرو عقل بیدرنگ و به مجرد ملاحظۀ آن دو، حکم به منافات بین آن دو میکند. اما تنافی در صورت دوم، تبعی و به واسطۀ اشتمالش بر رفع است و نه به واسطۀ ذات. بنابراین تنافی ذاتی فقط بین سلب و ایجاب است. پس از تقابل سلب و ایجاب، تقابل عدم و ملکه از سایر اقسام شدیدتر است و تقابل تضاد و تضایف به ترتیب، پس از آن قرار دارند.
2) تقابل در قضایا
دو قضیه که نسبت به هم سنجیده میشوند یا با هم سازگارند به این معنا که مُفاد هر دو یکی است، یا ناسازگارند که متقابل نیز خوانده میشوند. دو قضیۀ متقابل در سلب و ایجاب مختلف و در موضوع و محمول و لواحق آنها (از اضافه و قوه و فعل و جزء و کل و مکان و زمان) متحدند.
اقسام تقابل در قضایا
الف) تناقض: هر گاه دو قضیه با اتفاق در موضوع و محمول و لواحق این دو، در کمّ و کیف و جهت، اختلاف داشته باشند، نسبت بین آنها را تناقض خوانند. اجتماع دو قضیۀ متناقض در صدق یا کذب محال است.
ب) تضاد: هرگاه دو قضیه در موضوع و محمول و کمّ متحد باشند و هر دو قضیه کلی باشند؛ ولی در کیف اختلاف داشته باشند، نسبت میان آنها تضاد است. اجتماع دو قضیۀ متضاد در صدق محال است، اما ممکن است هر دو کاذب باشند.
ج) داخل در تحت تضاد: هرگاه دو قضیه در موضوع و محمول و کمّ متحد باشند و هر دو قضیه جزئی باشند؛ ولی در کیف اختلاف داشته باشند، آن دو را دو قضیه داخل تحت تضاد نامند؛ مانند «بعضی از حیوانها انسان هستند و بعضی از حیوانها انسان نیستند». هر دو قضیه ممکن است صادق باشند؛ ولی کاذب بودن هر دو امکان ندارد.
د) تداخل: هرگاه دو قضیه در موضوع و محمول و لواحق آن دو، و در کیف متفق باشند؛ ولی در کمّ مختلف باشند، نسبت بین آن دو را تداخل نامند؛ مانند «همۀ انسانها حیوان هستند، بعضی از انسانها حیوان هستند». از آنجا که جزئی داخل در کلی است، اگر قضیۀ کلی صادق باشد، قضیۀ جزئی هم صادق خواهد بود نه بالعکس؛ صدقِ قضیۀ جزئی مستلزم صدق آن به نحو کلی نخواهد بود. همچنین اگر قضیهای به نحو کلی کاذب باشد، لازم نیست که به نحو جزئی هم کاذب باشد.