دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

تقدم ایمان بر فهم در قرون وسطی

No image
تقدم ایمان بر فهم در قرون وسطی

كلمات كليدي : تقدم ايمان بر فهم در قرون وسطي، ايمان، فهم، قرون وسطي

نویسنده : طاهره پرتوي

تاریخ قرون وسطی در تاریخ غرب از جایگاه مهمی برخوردار است و تقریبا طولانی‌ترین دوره در تاریخ غرب تاکنون است. ویژگی اصلی این دوره آمیختگی دین و تقدم ایمان بر فهم است. ما در این مقاله به جایگاه آن نزد تفکر دینی این دوره می‌پردازیم. اینکه در واقع آیا تفکر مسیحی فلسفه است یا نه، نگریستن به تفکر مسیحی ظاهر شده است. در واقع در این مقاله برآنیم تا خواننده را با یکی از مسایلی که در کل تاریخ قرون وسطی وجود داشته است، آشنا کنیم و تأثیر ایمان بر فهم و اندیشه را در برخی از متفکرین تا حدی مطرح سازیم. اما برای مسایلی از این قبیل در قرون وسطی و در تمام ادوار تاریخ جای بحث بسیار است. و حتی در مورد همین مقاله، و باید گفت: راه اندیشه و انتقاد همیشه باز است.

تاریخچه قرون وسطی

اصطلاح قرون وسطی در زبان فارسی ترجمه اصطلاح‌های اروپایی آن است این دوره تاریخی به زبان انگلیسی the middle ages نامیده می‌شود. مورخان این دوره تاریخی را چون بین دو دوره یونانی – رومی و دوره جدید قرار می‌گیرد، قرون وسطی می‌نامند. معمولا شروع این دوره با قرن پنجم میلادی و پایان آن با ظهور رنسانس و دوره جدید در قرن شانزدهم میلادی است. البته در تاریخ شروع این دوره اختلاف نظر وجود دارد و برخی شروع آن را تا قرن اول و یا دوم میلادی به عقب می برند تا بتوانند هماهنگی لازم و تأثیرات عملکرد فلاسفه یونان و دوره ی آباء کلیسا را بر فلاسفه قرون وسطی منعکس کنند.

دوره قرون وسطی که یک دوره تفکر در تاریخ غرب است خود به بخشهای گوناگون تقسیم می‌شود.

بخش اول: قرن اول تا پنجم میلادی، این دوره به دوره آباء معروف است و در این دوره حجیت با کلیسا است.

بخش دوم: از قرن پنجم تا پایان قرن یازدهم، شکل‌گیری فلسفه قرون وسطی و سقوط امپراطوری روم.

بخش سوم: قرن دوازدهم، این دوره معروف است به بهار فئودالیته، آشنایی اروپاییان با متون روم قدیم و شکوفایی مدارس مربوط به این دوره است.

بخش چهارم: قرن سیزدهم، ایجاد دانشگاه‌ها و فلسفه مدرسی و نظام بزرگ فلسفی رویدادهای این دوره است.

بخش پنجم: قرون چهاردهم و پانزدهم؛ این دوره معروف است به خزان فئودالیته. انتقاد به فلسفه مدرسی و گرایش‌های انسان‌گرایی مربوط به این دوره است.

بخش ششم: اواخر قرن پانزدهم و قرن شانزدهم؛ نمودار شدن رنسانس مشخصه ی این دوره است.[1]

برخی آغاز قرون وسطی را با شروع مسیحیت یکی می‌دانند و به علت هم زمانی دین مسیحیت و قرون وسطی، تفکر این دوره را تفکر مسیحی می گویند.

رابطه ایمان و فهم در قرون وسطی

بطور کلی مطالعات و نوشته‌های بسیاری در مغرب زمین و تا حدی ایران، در مورد قرون وسطی صورت گرفته است که هر محقق و نویسنده‌ای از یک یا چند نظر به این دوره نگاه کرده و یافته‌های خود را در اختیار دیگران گذاشته است. برخی کتب صرفا به جنبه‌های تاریخی، برخی کتب روح حاکم بر این دوره و برخی تفاسیر متعدد از این دوره و ... را به ما نشان می‌دهد. که با مطالعه آنها به یافته‌های جدید در مورد رابطه ایمان و فهم و همچنین عوامل مؤثر در این رابطه دست می‌یابیم. حال ما انواع رابطه بین ایمان و فهم را مطرح می‌کنیم و سپس به تقدم ایمان بر فهم که به نوعی این رابطه بر اکثر متفکران بزرگ این دوره حاکم است می‌پردازیم. البته باید خاطر نشان کرد که بیان انواع رابطه برای ایمان و فهم و نگرش موشکافانه بر هر کدام از روابط مربوط به یک بخش خاص (طبق طبقه‌بندی تاریخی این دوره) نیست و ممکن است یک نوع رابطه بین ایمان و فهم در سراسر قرون وسطی حاکم باشد. در واقع بر کل تاریخ قرون وسطی دین مسیحیت حاکم است و هر متفکری در این فضا اندیشیده است به نحوی که برخی معتقدند فلسفه در این دوره شکل گرفته و برخی معتقدند که هیچ فلسفه‌ای در این دوره شکل نگرفته است. به این مسئله هم در بحث انتقادات وارده بر رابطه تنگاتنگ ایمان و فهم در قرون وسطی می‌پردازیم.

انواع رابطه ایمان و فهم در قرون وسطی

1. برتری ایمان: کسانی که معتقدند فرض به انسان اعطا شده است تا جایگزین همه ی معارف، اعم از علوم تجربی و اخلاق مابعدالطبیعه گردد و چون خدا با ما سخن گفته نیازی به تفکر نیست، در این گروه قرار می‌گیرند. از جمله ترتولیان، برناز کبیر و قدیس پیتر دامیانی.[2]

2. تقدم ایمان بر فهم: گروه آگوستینی؛ کسانی چون آگوستین، کلمنس اسکندرای، آنسلم و اورینکس، که معتقدند ایمان بر فهم تقدم دارد، در این گروه قرار دارند. امن‌ترین طریق وصول حقیقت دستیابی به ایمان است و پس از آن رفتن در راه عقل. طریقی که مبدأ آن ایمان است و از وحی به عقل راه می‌یابد.[3]

3. برتری عقل: در این گروه کسانی چون گالیله، ابن رشدیان لاتینی، مارسیلیوس پادوایی و یوحنای ژاندامی قرار دارند که معتقدند حقیقت مطلق را نمی توان در هیچ وحی ای یافت بلکه باید آن را در عقل جستجو کرد. و نباید بر سخن عقل چیز دیگری افزود. البته موسس نحله ی ابن رشدیان لاتینی سیگر برابانتی (۱۳۲۵) است که معتقد است در فلسفه باید همانند ابن رشد ارسطو را تفسیر کرد اما حقیقت در نزد مسیحیت است نه فلسفه.[4]

جایگاه ایمان و فهم در نظر برخی از فلاسفه قرون وسطی

پولس و پیروان عیسی معتقدند که مؤمن به عیسی مسیح به طریق اولی صاحب حکمت است، بدین معنی که ایمان لااقل از لحاظ نجات ما را واقعا و کاملا از حکمت بی‌نیاز می‌دارد. پولس معتقد است که کسی که دین دارد، علم، هنر و فلسفه را نیز به حقیقت معانی آنها داراست. اما هیچ کدام از علم، هنر و فلسفه نمی‌توانند کسی را که دین ندارد، به نحو شایسته تسلی‌دهنده و بهره ور سازند. [5]

یوئتینوس در باره رابطه ایمان وفهم چنین می‌گوید: کسی که می‌خواهد حقیقت را تنها از راه عقل به دست آورد کوشش او به جایی نمی‌رسد. و حقیقت از راه ایمان به او عرضه می‌دارند و زمانی که آن را می‌پذیرد عقل او نیز اقناع می‌شود. همچنین با حرکت در مسیری غیر فلسفی می‌توان به حقیقت فلسفی دست یافت.[6]

آگوستین(۳۴۵-۴۳۰م)فلسفه قرون وسطی با سنت آگوستین آغاز می شود. فلسفه او ظاهر و باطنی مسیحی دارد جمله «من فکر می کنم بنا براین خدا هست» خود موید این مطلب است. شاید بتوان خلاصه تفکر او را درباره وجود و عدم و واقعیت مخلوقات اینگونه بیان کرد: «آنها(اشیای مخلوق) هم هستند و هم نیستند؛ هستند زیرا وجود خود را از خدا میگیرند؛ نیستند برای اینکه فقط مالک وجودند نه خود وجود.» او حقیقت وجود را خدا می‌داند.[7]

جان اسکات اری‍ژن(۸۱۰-۸۷۷م) او معتقد است که تکلیف خرد این است که الهام الهی را بفهمد و آنرا تفسیر کند. «اقتدار منبع دانش است اماخرد خود ما ملاکی است که هر صحبت و مقامی باید با آن سنجیده شود.» و ایمان را چنین تعریف می‌کند: «آغازی که علم به خالق توسط آن در طبیعت معقول اندک اندک پدیدار می‌گردد.» او نمی‌توانست ایمانی را تصور کند که مخالف خرد باشد. و در نهایت فقط به عقل تکیه می‌زند.[8]

آنسلم(۱۰۳۳-۱۱۰۹م) سنت آنسلم را «آگوستین ثانی» نامیده‌اند. او معتقد است ایمان مقدم بر ادراک و فهم است و فرد بی‌ایمان با وجود تلاشهای فراوان موفق نمی‌شود زیرا در دین «ایمان همان عملی را بر عهده دارد که تجربه در فهم مسایل جهان.» آنسلم به دنبال دلیل قطعی برای وجود خدا بود و برهان معروف خود تحت عنوان برهان وجودی را در نظام فلسفی خود مطرح کرد. او به دنبال تصدیق صرف برای یک امر نبود بلکه خواستار دلایل بود. آنسلم دوگانگی ایمان و فهم را پذیرفت و به هر دو اهمیت می‌داد.[9]

توماس آکوئیناس)۱۲۲۵-۱۲۷۴م ) آکوئیناس به کاربرد نسبتا جدیدی از عقل و وحی دست می زند. او واجد اعتدال عقلی بود و او با الهیات همچون یک عالم دینی برخورد می کرد و با فلسفه همچون یک فیلسوف. در واقع توماس معتقد است که ایمان دینی به معنای پذیرفتن چیزی است از آن جهت که خداوند آن را وحی کرده است و علم داشتن به معنای پذیرفتن چیزی است که ما آن را در پرتو نور طبیعی عقل درست می دانیم. در نتیجه علم و ایمان دو نوع متفاوت تصدیق هستند و اگر دو نوع متمایز معرفتند، هرگز نباید از یکی بخواهیم که وظیفه دیگری را بر عهده گیرد.[10]

نزد حکمایی که شایسته عنوان حکیم مسیحی هستند از جمله آگوستینوس و آکوئیناس این مسئله مطرح است که وحی الهی سبب می‌شود که تجسس شامل امور زاید نشود و فلسفه تمامیت پذیرد. فیلسوف مسیحی انسان را از حیث ارتباطی که با خدا دارد به عنوان مرکزی اختیار می‌کند و از این مرکز به تمام جهان نظر می‌افکند و اختیار این مرجع ثابت او را موفق می‌دارد که در فکر خویشتن نظم و وحدت به وجود آورد.

سه فیلسوف بزرگ مسیحی آگوستینوس، آکوئیناس و آنسلم معتقدند که هر فلسفه ای معلول مطابقت آن با حکم عقل است. البته عقل مسیحی حکم حد وسط بین دو مرحله دستیابی به ایمان به عنوان هادی برای اولین گام‌های بشری و مرحله عدم تام که حاصل از رویت مقرون با بهجت است را دارد. البته فلاسفه ی مسیحی معتقدند که فلسفه صحیح جز به فیض وحی الهی و مدد معنوی ضروری که از این طریق به عقل انسان می‌رسد نمی‌تواند به کمال خود نائل آید.[11]

بررسی انتقادات وارد بر فلسفه قرون وسطی

با بیان مطالب فوق مشخص شد که در پس اندیشه متفکرین قرون وسطی دین چه نقشی را ایفا کرده است و در واقع تنگاتنگی رابطه فهم ایمان و تقدم ایمان بر فهم روشن شد. اما اینکه آیا تفکر برخواسته از باورهای دینی را می توان فلسفه نامید و یا اینکه آیا تفکرات قرون وسطی صرفا برخواسته از باورهای دینی است و تقلید صرف، ونیز نظر فیلسوفان قبلی را با دین آمیخته‌اند و در نهایت به نفع دین رأی داده‌اند، مسایلی است که با بیان انتقادی در اینجا تا حدی به آن اشاره می‌شود.

برخی معتقدند که در قرون وسطی فلاسفه بیشتر به دنبال آراء افلاطون، ارسطو و رواقیون بوده‌اند، و کار جدیدی را انجام نداده‌اند. اما حقیقت امر این است که در یک دیدگاه خاص تا حدی زیادی پیشرفت کرده‌اند و آراء پیشینیان را به پیش برده‌اند. هرچند که یک نظام فلسفی به ما ارائه نکرده‌اند. اما کارهای فلسفی زیادی را انجام داده‌اند. نمونه ی بارز آن آگوستینوس است که فلسفه اش اخلاقی عملی است و عقلانی صرف نیست و سازگار با ایمان مسیحی است. البته مسیحی صرف هم نیست. یعنی در فلسفه آگوستینوس جای تأمل وجود دارد و برای تفکر ارزش بسیار قائل است اما ایمان را بر فهم مقدم می‌داند (ایمان می آورم تا بفهمم). ما در فلسفه ی قرون وسطی در مقام حمله به افکار مسیحیانی که فلسفه یونان را بسیار کم مطالعه کرده‌اند و از جهتی هم نظام فلسفی ندارند متوسل می‌شویم و در واقع بهره کاملی از فلسفه نمی‌بریم و روند پیشرفت در قرون وسطی را باید مطابق نظریه الهیات مطرح کرد. و در نهایت فلسفه قرون وسطی بیشتر همان تحصیلات دانشگاهی است.[12]

مطالعه رابطه ایمان و فهم و انتقادات وارد بر آن افقی جدید از تفکر دینی را برای ما ظاهر می‌کند. در این مقاله با بیان رابطه ایمان و فهم تمام متفکرین قرون وسطی را تحت لوای این رابطه قرار دادیم که البته هرکدام در این رابطه جایگاه خودشان را دارند و نباید از یاد برد این است که در تمام تاریخ قرون وسطی دین حاکم بر افکار و باورهای افراد و شکل‌گیری تفکری فلسفه به دور از ایمان نیازمند تحولاتی بس مهم و گسترده بوده است. این تحولات در قرنهای آخر این دوره شکل گرفت که البته شاید بتوان اصلی ترین عامل برای شکل گیری چنین تحولاتی را کلیسا دانست. کلیسا با برخوردهای افراطی خود در مورد رابطه دین و علم (ایمان و فهم) سبب شد تا عده‌ای در مقابل عقاید مسیحیت کلیسایی ایستادگی کنند و مبانی تفکر جدید به کلی تغییر کرد و در نهایت شکافی عیمق بین دین و علم به وجود آمد.

در قرون وسطی دین و فلسفه در راستای همدیگر هستند و هر دو متوجه حقیقت مطلق یعنی خداوند هستند، پس حکیم و قدیس یک هدف دارند و در تفکر مسیحی اکثر حکما از طرف کلیسا قدیس شناخته شده‌اند از جمله قدیس آگوستینوس، قدیس آگوئینیاس و قدیس پناونتورا و در مقابل کسانی هم مخالف فلسفه بودند از جمله ترتولیان به عنوان قدیس شناخته نشده‌اند که این نشان دهنده ی نزدیکی تفکر مسیحی و تفکر فلسفی است. در واقع این نمایندگان عصر روشنگری در قرن هجدهم هستند که قرون وسطی را عصر تاریکی می نامند که این بیان نام برای این دوره خالی از تعصب نیست. اما اخیرا تجدید نظر در مورد قرون وسطی شده و کتب بسیاری در این مورد نوشته شده است.[13]

مقاله

نویسنده طاهره پرتوي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS