8 فروردین 1397, 15:41
اساسا در عالم اسلام دسته بندیها و گروه هایی درخصوص مسائل اعتقادی و عملی وجود داشته است، یکی از این دسته بندیها، تقابل مکتب طرفدار حکمت با مکتب طرفدار حدیث است. تفاوت در نگاه به سنت نبوی بین این دو نحله از ابتدا سبب ایجاد یک تفاوت شده و این تفاوت در پیدایی علوم اسلامی تاثیر گذاشته است. البته کلمه اهل حدیث در معنای طرفداری سفت و سخت از سنت نبوی، زمانی ایجاد شد که افکار و نحلههای فلسفی مانند معتزله و جبریون و شیعه پدید آمدند. اهل حدیث، در مقابل اینها معتقد بودند که ماییم که فقط تمسک به حدیث داریم. در این میان معتزله متهم به این بودند که از عقل به جای سنت نبوی استفاده میکنند.
مجموع این اختلافات این دو نحله را ایجاد کرده است و در میان اهل تسنن و تشیع به یک نسبت وجود دارند. هر زمانی که تفسیر یک حدیث یا آیه مطرح میشد، اهل حدیث میگفتند که حق بررسی و پرسیدن در این مورد را نداریم و باید آن را به همین شکل گذاشت. این گرایش، معتقد بود که هر چیزی را که ما احتیاج داریم، در قرآن و حدیث هست و باید عقل را تعطیل کرد. هر دو گروه برای اثبات مدعیات خودشان به آیات و روایات متوسل میشدند.
در گرایش افراطی، اهل حدیث به سه نکته تکیه میشود:
1- چرا اهل حدیث گفته میشود، چرا اهل قرآن نمی گویند؟ مگر اهمیت قرآن از حدیث بیشتر نیست؟ برای اینکه تصور این است که قرآن قابل توسعه نیست ولی تعداد حدیث خیلی بیشتر است.
2- عقل را به عنوان یک امر مستقل و اجتهادی نمی پذیرند
3- هر چیزی که نو و تازه باشد، بدعت تلقی میشود. اهل حدیث عناوینی را که برای کسانی که بر رای و عقل تکیه میکردند، به کار میبردند، بسیار مذمت آمیز بود. اهل حدیث، همه این افراد را «مبتدعه» یا اهل بدعت میشمردند.
اساسا احادیثی که اهل حدیث در طول تاریخ به آنها استناد میکرده اند، بالغ بر حجم انبوهی است که حتی برخی از آنها از طرف امامان و افراد دیگر مردود شمرده میشدند، جالب اینکه این حجم گاهی به یک میلیون تا یک میلیون و نیم بالغ میشود. جهت گیری بسیاری از این احادیث، علیه اصحاب حکمت بود.
بسیاری از احادیثی که از حضرت محمد(ص) در تجلیل یا مذمت این یا آن فرقه نقل شده، جعلیاند. از این رو، بسیاری از کسانی که به اجتهاد معتقد بودند، نسبت به بسیاری از این احادیث – جدای از احادیث اخلاقی که همه گروهها معتقدند که سنت به معنای اخلاق، نیاز به بررسی ندارد- به چشم تردید مینگریستند. اهل حدیث توهمی را ایجاد کردند تا حکمت را زمین بزنند و باب تعقل را ببندند. مثلا در میان شیعه در دوره صفویه، به یک باره کتابهای حدیثی رو شد. این نبود، جز برای آنکه جلوی فلسفه و حکمت گرفته شود. اصلا هدف علامه مجلسی از جمع آوری «بحارالانوار» این بود که دامنه علوم عقلی را محدود کند. به هر حال، مقصودم این نیست که دایره اجتهاد را میتوان آن قدر وسیع کرد که نتوان آن را جمع کرد. به این بهانه که همه حکمت و عقل بدعت است، نمیتوان آن را محدود کرد. البته حکمت و عقل در دایره سنت نبوی، قابل پذیرش است. در واقع، عقل پایه است. اولین باب در کتاب اصول کافی، کتاب «العقل و الجهل» است؛ در حالی که کتاب دوم آن توحید است. در احادیثی که از پیامبر(ص) و امامان رسیده لزوم عقل و حکمت به اثبات میرسد: «مجالسه الحکماء حیات العقول» یا «الحکمه ضاله المومن» یا «خذوا الحکمه و لو من اهل النفاق» و... .»
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان