31 اردیبهشت 1397, 16:50
قال علی (ع):« الثَّناءُ بِاکْثَرَ مِنَ الْاسْتِحْقاقِ مَلَقٌ وَالتَّقْصیرُ عَنِ الْاسْتِحْقاقِ عَیٌّ اوْ حَسَدٌ »
آنگاه که آدمی از فطرت ناب خویش دوری جسته و ملاک برتریاش را هر مقیاسی جز معیار تقوا معین مینماید، این تازه آغاز راه گمراهی و فرو رفتن در چاه ضلالت است. مدح و تمجید معقول و واقعى از دیگران، کارى پسندیده و در مواردى لازم و ضرورى است؛ ولى مبالغه در ثناگویى و تمجیدِ ناحق از دیگران، افراط است؛ چنانکه خوددارى از تحسین و مدح واقعى در هنگام ضرورت، تفریط و ناپسند است و بر طبق حدیث فوق، از خلق و خوی زشتی همچون حسادت نشأت میگیرد؛ پس گویی مانند حرکت نمودن بر یک خط مستقیم است که دو لبه خطرناک دارد و در صورت غفلت، ایمان آدمی را به ورطه نابودی میکشاند. چاپلوسی، حالتی است برخاسته از ضعف نفس و نوعی اسارت روحی انسان که در برابر دیگر آدمیان برای جلب منافع و کسب امتیازهای مادی صورت میگیرد. تملق، نوعی آفت زبانی است و نکوهیده بودن آن در سخنان و رفتار بزرگان، آشکارا بیان شده است. اما حسادت، آفتی قلبی است؛ که اجازه نمیدهد، فرد حق را به زبان آورد و قلباً حقیقت را کتمان میکند.
در این حدیث دو گروه هدف و مورد نظر روایت هستند دسته اول گروهی که تکلم به مدح و ثنای کسی میکنند و گروه دوم مخاطبینِ ستایش و تمجید. به گروه اول میفرماید که اگر میخواهی در ترازوی ایمان بمانی و از طرفی نیز با دیدن خوبی، حقِ آنرا که ستایش باشد، بهجای آوری مراقب باش از اعتدال خارج نشوی و به نیت حرکت در مسیر حق، کردارت در مسیر باطل سوق پیدا نکند و با دروغگویی آب به آسیاب شیطان نریزی. به گروه دوم میفرماید: ای کسانی که متناسب با درجه و پست و خلاصه به هر دلیلی، سزاور ستایش هستی هوشیار باش و از همین نکته ساده اطرافیان خویش را بسنج که اگر به دورغ مدح و ثنا شدی، خود بخوان حدیث مفصل را و منافقان را در بین خود ببین؛ چون قرآن کریم میفرماید که تعریف بیش از اندازه از نفاق ریشه میگیرد «وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ»[1] و هنگامى که نزد تو مىآیند تو را تحیّتى (و خوشامدى) مىگویند که خدا به تو نگفته است.
البته باید به این نکته اشاره نمود، انسان نباید از مدح و ثنا و یا مذمت کسی در مورد خویش هر چند به حق خوشحال و یا ناراحت شود و بهگفته معصومین(ع) این امر قلبی نیز نشانه ایمان واقعی است. حضرت امیر(ع) در عبارتی به جابر میگوید: اى جابر! بدان و آگاه باش که اگر تمام اهل شهر بگویند جابر آدم بدى است و یا همه بگویند آدم خوبى است و تو بر تکذیب مردم بد حال و بر تعریفشان خوشحال شوى، دوست ما نیستى. اى جابر! براى همیشه خود را بر کتاب خدا عرضه کن، اگر راهرو راه حقى، اگر نسبت به آنچه باید زهد ورزى، زاهدى و نسبت به آنچه باید رغبت داشته باشى، راغبى و نسبت به آنچه باید بترسى، خائفى، پس بههمین حال ثابت باش و من تو را به نجات و بهشت بشارت مىدهم؛ در این صورت تکذیب مردم به حال تو چه ضررى دارد و اگر هماهنگ قرآن نیستى پس به چه برنامهاى مغرورى؟.[2]
لبه دیگر این راه که سر از نیستی و نابودی درمیآورد حسادت است. برای افراد حسود نشانههاییاست: 1. اگر حسنهای در مورد کسی بشنود تحمل نمیکند نیش میزند که اجر کارش را پایین آورد؛ 2. اگر کسی نکتهای در مورد خویش بنا به مقتضای کلام گفت، او نیز نکتهای هرچند به دروغ در مورد خویش میگوید؛ 3. سومین مورد همان نکتهای است که در حدیث مورد بحث آمده است یعنی اگر خوبی دیگران را ببیند ستایش نمیکند.[3]
رفتار و گفتار رهبر انقلاب نشان میداد، که ایشان هرگز تمایلی به ستایشگری نزدیکان نداشت و هرگاه، بهطور ناخواسته در برابر کلام ستایشآمیز کسی قرار میگرفت، دچار هراس میشد. بیتردید، ظهور این حالت باطنی درحضرت امام رحمةالله، از حضور قلب دائمی ایشان در محضر پروردگار حکایت داشت.[4] همچنین بنیانگذار جمهوری اسلامی به مسئولین کشوری توصیه می نمود که چابلوسان را از اطراف خویش دور سازند و برای دست اندرکاران طلب استعانت از خداوند متعال مینمود که مبادا گرفتار این افراد دغلباز گردند و اندک اندک عنان کشور را از دست ایشان بستانند. ایشان میفرمودند در مشورت از کسانی کمک بگیرید که تعهدشان به نظام ثابت شده است.[5]
در تاریخ آمده است که: عبداللّه بن عمر، از بیعت با امیر مؤمنان على علیه السلام امتناع ورزید ولى به محض اینکه عبدالملک مروان به خلافت رسید و حجاج بن یوسف را به استاندارى منصوب کرد، عبدالله شبانه نزد حجاج آمد تا بهواسطه او، با عبدالملک بیعتکند، حجاج که از آمدن بىموقع و چاپلوسانه عبدالله، دلگیر شده بود و گویا به بستر خواب رفته بود، اجازه نداد که عبدالله با او مصافحه کند؛ بلکه پاى خود را از زیر لحاف بیرون آورد و گفت: با پاى من بیعت کن و برو.[6]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان