دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

جان جهان ز پیکر هستی جدا شده _ هنگامه عروج رسول خدا(ص) شده

پدر و مادرم فدایت باد، با رحلت تو رشته‌ای برید که در وفات جز تو، کس چنان ندید؛ پایان یافتن دعوت پیامبران و بریدن خبرهای آسمان؛ چنان که پروازت به سوی ملکوت، دیگر مصیبت زدگان را به شکیبایی واداشت و همگان را در سوگی یکسان گذاشت و اگر نه این است که به شکیبایی امر فرمودی و از بیتابی نهی کردی، اشک دیده را با گریستن بر تو به پایان می‌رساندیم و درد، همچنان بی درمان می‌ماند و رنج و اندوه، هم سوگند جان
جان جهان ز پیکر هستی جدا شده _ هنگامه عروج رسول خدا(ص) شده
جان جهان ز پیکر هستی جدا شده _ هنگامه عروج رسول خدا(ص) شده

«پدر و مادرم فدایت باد، با رحلت تو رشته‌ای برید که در وفات جز تو، کس چنان ندید؛ پایان یافتن دعوت پیامبران و بریدن خبرهای آسمان؛ چنان که پروازت به سوی ملکوت، دیگر مصیبت زدگان را به شکیبایی واداشت و همگان را در سوگی یکسان گذاشت و اگر نه این است که به شکیبایی امر فرمودی و از بیتابی نهی کردی، اشک دیده را با گریستن بر تو به پایان می‌رساندیم و درد، همچنان بی درمان می‌ماند و رنج و اندوه، هم سوگند جان. این زاری و بی‌قراری در فقدان تو اندک است، اما مرگ را باز نتوان گرداند و نه کس را از آن توان رهاند. پدر و مادرم فدایت، ما را در پیشگاه پروردگارت به یاد آر و در خاطر خود نگاه دار.» (نهج‌البلاغه؛ خطبه 235) به راستی که در بیان سوگ رحلت جانگداز خیرالبشر، جز به کلام وصی او نمی‌توان تأسی کرد. چه کسی می‌تواند سنگینی فراق بهترین خلایق را، جز امیرمؤمنان، علی(ع) بیان کند؛ همو که برترین و بهترین پرورش یافته مکتب رسول‌خدا(ص) بود. در آن لحظات غم‌فزا، در آن هنگامه جانگداز، در آن پیچ تند تاریخی که مسلمانان باید در آزمونی سخت و نفس‌گیر شرکت می‌کردند، هیچ‌کس به اندازه علی(ع)، فقدان محبوب خویش را احساس نمی‌کرد.

شدت گرفتن بیماری پیامبر(ص)

بیماری پیامبراکرم(ص)، شدت گرفته بود. بدن رسول مهربانی‌ها در آتش تب می‌سوخت؛ لحظه وداع با این جهان و دیدار معبود، هر لحظه نزدیک‌تر می‌شد؛ لحظه وصلی که او، مشتاقانه انتظارش را می‌کشید؛ اما اخباری که از گوشه و کنار به اطلاع رسول‌ خدا(ص) می‌رسید، آن حضرت را نگران می‌کرد. هنوز مدت زیادی از بیعت مسلمانان با علی(ع) در «غدیر خُم» نگذشته بود و نگرانی از نحوه تبعیت مسلمانان از امیرمؤمنان(ع)، در گفتار و رفتار پیامبر رحمت به چشم می‌خورد. افزون بر این، برای رسول‌ خدا(ص) خبر آوردند که در «یمامه»، منطقه‌ای در شرق عربستان، فردی به نام «مسیلمه» ادعای نبوت کرده ‌است. او با نگارش نامه‌ای به پیامبر خدا(ص)، مدعی شده‌ بود که در امر نبوت با آن حضرت شریک است. «مسیلمه» که 10 سال پس از هجرت، به مدینه آمده و اسلام آورده بود، حالا، با سوءاستفاده از اختلافات قبیله‌ای باقی‌مانده از دوره جاهلیت، می‌خواست برای خود جایگاهی دست و پا کند و با استفاده از موقعیتی که به علت بیماری رسول ‌خدا(ص) پیش آمده، نیت شوم خود را، برای گمراه کردن ساده‌لوحان و دنیا دوستان، عملی کند. با این حال، «مسیلمه» تنها مدعی دروغینی نبود که حکومت نوپای اسلام و ایمان تازه مسلمانان را تهدید می‌کرد؛ در جنوب عربستان و در سرزمین یمن نیز، «اسود عَنَسی» همین ادعا را داشت.

نگرانی از اقدامات رومیان

اما نگرانی‌های پیامبرخدا(ص) به این‌ها خلاصه نمی‌شد. خطری بزرگ از جانب شمال، حکومت اسلامی را تهدید می‌کرد. گزارش‌های رسیده حاکی از آن بود که رومیان، در مرزهای سرزمین‌های اسلامی دست به تحرکاتی زده‌اند. آن ها که خود را زعیم جهان مسیحیت می‌دانستند، از پیوستن مسیحیان نجران به حکومت اسلامی، سخت آزرده خاطر شده و به همین دلیل، در پی محدود کردن نفوذ قدرت و تفکر اسلامی بودند. پیامبراکرم(ص) از جانب رومیان احساس خطر می‌کرد. آن حضرت می‌دانست که پس از پیروزی روم بر ایران، توجه امپراتور به سوی مرزهای عربستان جلب شده است. مسلمانان یک بار در جنگ موته، با سپاهیان رومی روبه‌رو شده بودند؛ جنگی سخت و سنگین که با شکست و عقب نشینی مسلمانان به پایان رسید و در آن، تعدادی از اصحاب نامدار پیامبرخدا(ص)، مانند «زید بن حارثه»، پسر خوانده حضرت، «جعفر بن ابوطالب»، برادر امیرمؤمنان(ع) و نیز، «عبدا... بن رواحه»، به شهادت رسیده ‌بودند. به همین دلیل، رسول‌خدا(ص) در ماه‌های رجب و شعبان سال نهم هجری، در آخرین غزوه خود، «تبوک»، در رأس یک ارتش 30 هزار نفری از مسلمانان، به طرف مرزهای روم حرکت کرد تا مانع گسترش نفوذ و حملات پراکنده رومیان به سرزمین‌های اسلامی شود؛ غزوه‌ای که جنگی در پی نداشت، اما باعث عقب‌نشینی موقت رومیان و کاهش دست‌اندازی‌های آن ها به سرزمین‌های اسلامی شد.

آخرین تدارک سپاه

پیامبراکرم(ص)، پس از بازگشت از حجة‌الوداع، درصدد بود تا سپاه انبوهی، مرکب از مهاجرین، انصار و تازه مسلمانان تشکیل دهد و به سوی مرزهای روم بفرستد؛ هرچند این مهم، با آغاز بیماری آن حضرت، به تأخیر افتاد؛ اما پیامبر اکرم(ص)، لحظه‌ای از اندیشیدن به مسئله مرزهای شمالی سرزمین اسلامی، غافل نبود؛ به همین دلیل و با وجود بیماری و ضعف جسمانی، «اسامه» پسر «زید بن حارثه» را که جوانی 19 ساله بود، به نزد خود فرا خواند؛ با دست مبارکش پرچمی برای او بست و صحابه کبار را به مشارکت در سپاه اسامه دعوت فرمود. اردوی سپاه اسلام، در «جُرف»، جایی بیرون از مدینه و مسیر شام، برپا شد. پیامبرخدا(ص) به این نیز اکتفا نکرد و خطاب به اسامه، در حالی که بزرگان اصحاب، آن حضرت را احاطه کرده بودند، فرمود: «به نام خدا و در راه خدا نبرد کن، با دشمنان خدا بجنگ و صبحگاهان بر اُنبا [منطقه‌ای در سرزمین سوریه امروزی] بتاز و این مسافت را چنان سریع طی کن که پیش از آن‌ که خبر حرکت تو به آن جا برسد، خود و سربازانت به آن جا رسیده باشی.»

ناخشنودی پیامبر(ص) از تعلل برخی اصحاب

برخی از اصحاب، از انتخاب اسامه خشنود نبودند. آن ها که در مجاهدت، سوابقی داشتند و در غزوات، رسول‌خدا(ص) را همراهی کرده بودند، نمی‌توانستند فرماندهی جوانی نوخاسته را بپذیرند. با این حال، پیامبر اکرم(ص) به طعنه‌ها و انتقادات آن ها، توجهی نکرد و مسلمانان را ملزم به شرکت در سپاه اسامه و نبرد با رومیان کرد. در این میان، بیماری پیامبرخدا(ص) شدت گرفت. اخباری که درباره تخلف و تردید برخی از اصحاب، برای شرکت در سپاه اسامه به آن حضرت می‌رسید، پیامبر(ص) را واداشت تا با وجود ضعف جسمانی و مستولی شدن بیماری بر بدن مطهرش، راه مسجد را در پیش بگیرد و با مسلمانان سخن بگوید: «هان ای مردم! من از تأخیر حرکت سپاه اسامه ناراحتم. گویا فرماندهی اسامه بر گروهی از شما گران آمده است و زبان به انتقاد گشوده‌اید؛ ولی اعتراض و سرپیچی شما تازگی ندارد. قبلاً از فرماندهی پدر او، زید، انتقاد می‌کردید. به خدا سوگند، هم پدر او شایسته این منصب بود و هم فرزندش برای این مقام لایق و شایسته است.» پیامبر اکرم(ص) از ناخشنودی خود سخن می‌گفت، اما گروهی از اصحاب خیالات دیگری در سر می‌پروراندند.

بیماری شدید پیامبر(ص)، احتمال رحلت را هر لحظه بیشتر می‌کرد و این، برای برخی، زمانی مناسب و حساس برای پیگیری اهداف و نقشه‌هایشان بود. با وجود این و در پی اصرار رسول‌خدا(ص) بر حرکت سپاه اسامه، جمع زیادی از اصحاب، حتی آن ها که مخالف فرماندهی اسامه بودند، مدینه را به مقصد «جُرف» ترک کردند، اما در این منطقه منتظر ماندند تا اخباری که منتظر شنیدنش بودند، برسد.

نیمه‌های شب در بقیع

سه روز پس از راهی کردن سپاه اسامه به «جُرف»، حال پیامبر(ص) اندکی بهبود یافت، اما این امر، موقتی بود. شب هنگام، دوباره آثار تب در چهره رسول‌حق(ص) آشکار شد؛ اما انگار کاری باقی مانده بود که باید انجام می‌داد؛ نیمه‌های شب، علی(ع) را نزد خود طلبید؛ به او لبخندی زد و فرمود: «دستم را بگیر و مرا تا بقیع همراهی کن.» امیرمؤمنان(ع)، رسول‌خدا(ص) را تا بقیع همراهی کرد. این آخرین بار بود که بقیع صدای گام‌های رسول مهربانی‌ها را می‌شنید. پیامبر اکرم(ص)، با تنی تب دار و صدایی که آثار ضعف در آن نمایان بود، رو به جانب قبور بقیع کرد و فرمود: «سلام من بر شما! ای کسانی که زیر این خاک‌ها آرمیده‌اید. حالتی که در آن قرار دارید، بر شما خوش و گوارا باد. فتنه‌ها مانند پاره‌های شب تاریک، روی آورده و یکی به دیگری پیوسته است.» آن‌گاه کلام خود را قطع کرد؛ به امیرالمؤمنین(ع) که با چشمانی مضطرب نظاره‌گر و شنونده کلام رسول‌خدا(ص) بود، نگاهی کرد و سپس دوباره به سوی بقیع نگریست و برای افراد مدفون در آن، طلب مغفرت کرد.

آخرین کلام با فاطمه(س)

در سکوت پر اندوه منزل پیامبرخدا(ص)، فاطمه(س)، دختر بزرگوارش بر بالین پدر نشسته بود، پیشانی او را نوازش می‌کرد و با صدایی غمگین و گرفته می‌خواند: «وابیض یستسقی الغمام بوجهه/ ثمال الیتامی عصمة للارامل؛ چهره روشنی که به احترام آن، باران از ابر درخواست می‌شود/ شخصیتی که پناهگاه یتیمان و نگهبان بیوه زنان است.» با شنیدن این شعر، پیامبر(ص) چشمان خود را گشود و به چهره دختر دلبندش نگریست؛ آن گاه لبخندی زد و فرمود: «این شعری است که ابوطالب درباره من سروده است؛ اما دخترم! سزاوار است به جای آن، این آیه را تلاوت کنی: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی‌ أَعْقابکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی‌ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزی اللَّهُ الشَّاکِرینَ؛ و محمد، جز فرستاده‌ای که پیش از او [هم‌] پیامبرانی [آمده و] گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمی‌گردید؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمی‌رساند، و به زودی خداوند سپاسگزاران را پاداش می‌دهد.»(آل‌عمران-144) رسول رحمت، طاقت مشاهده اندوه فاطمه(س) را نداشت؛ باید برای فرزند دلبندش رازی را آشکار می‌کرد؛ رازی که از اندوه او بکاهد و فراق پدر را برایش قابل تحمل‌تر کند؛ به همین دلیل، به فاطمه(س) اشاره کرد تا نزدیک‌تر بیاید و در گوش دخترش چیزی گفت. حاضران دیدند که ناگاه دختر گرامی رسول خدا(ص) منقلب شد و به سختی گریست. پیامبر(ص) بلافاصله دخترش را پیش خواند و دوباره کلماتی را در گوش او نجوا کرد؛ این بار اما، در چهره فاطمه(س) آثار شادی و خوشحالی آشکار شد. بعد از رحلت پیامبر(ص)، وقتی از فاطمه(س) درباره گفت و گوی رسول‌خدا(ص) با وی، در آخرین لحظات حیات پرسیدند، فرمود که بار اول، پیامبرخدا(ص) خبر رحلت قریب‌الوقوع خود را به من داد، اما در بار دوم، فرمود که من، زودتر از سایر اهل‌بیتش، به او ملحق خواهم شد. نیمروز دوشنبه، 28 ماه صفر، فرا رسید. آثار احتضار در چهره مبارک حضرت ختمی مرتبت(ص) آشکار شد. در این لحظات، او سر بر سینه امیرالمؤمنین(ع) نهاده بود و در همان حال، روح ملکوتی‌اش به سوی پروردگار عروج کرد.

نویسنده : جواد نوائیان رودسری

روزنامه خراسان

تاریخ انتشار: پنج شنبه 25 آبان ماه 1396

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

سلسله کتب موسوعه كلمات الرسول الاعظم (ص) ⠕ جلدي)

سلسله کتب موسوعه كلمات الرسول الاعظم (ص) (15 جلدي)

پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) روح همه انبياء اولياء و شهدا بوده و جان اين جهان است. شريعت او كامل ترين و جامع ترين شريعت ها و در بردارندة همة جنبه هاي فردي و اجتماعي آنان مي باشد، از اين رو چون خود، اعظم رسولان است شريعت او نيز اعظم شرايع است و سيره هاي رفتاري و سلوك هاي فردي و اجتماعي او آيينة تمام نماي انبياي الهي است و سخنان او پيام رسان عظيم ترين مفاهيم الهي و راهنماي كمال و سعادت براي انسان ها است؛ فهم سخنانش انسان ها را از ظلمت ها جهل به نور هدايت مي كشاند و فرموده هايش با فطرت انسان ها هموار بوده و به دل و جان آنها روح عبوديت و ذكر حق القا مي كند.

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

انسان‌های بی‌چشم و رو

انسان‌های بی‌چشم و رو

گربه تا زمانی که گرسنه است، دور و بر صاحبش می‌گردد‌، به چشم و دست او می‌نگرد و میومیوکنان خواهان لقمه‌ای است؛
No image

ویژگی های انسان های پاک سیرت

متن سخنرانی ویژگی های انسان های پاک سیرت در موضوع ویژگی های ایمان و مؤمن در این بخش قرار دارد.
No image

نعمت هاي مادي

Powered by TayaCMS