كلمات كليدي : هوس، اعتراض، كليسا، سوزاندن
نویسنده : محمد صادق احمدي
کلیسای مقتدر و اعتراض
بزرگترین جدایی در تاریخ مسیحیت از ابتدا تا به انتها را میتوان در قرن شانزده و هفده و با ظهور نهضت اصلاح دینی مشاهده کرد. البته برای کسی که تاریخ کلیسای مسیحی را مطالعه کرده، اولین سوالی که رخ مینماید این است که چگونه شد که کلیسایی که در اوج اقتدار میتوانست امپراطوری مثلهانری چهارم را با پای برهنه و زیر برف سه روز برای طلب مغفرت و توبه بیرون قصر پاپی نگاه دارد[1] ناگهان بجایی رسید که همین امپراطوران و یا عدهای از اشراف زادگان رومی توانستند پاپهای این کلیسا را عزل و نصب کنند.
چگونه شد که کلیسایی که در مقابل متمردین از فرامینش ایشان را مجبور میکرد که یا توبه کنند و یا اینکه سوزانده میشدند[2] ناگهان بجایی رسید که در مقابل کوچکترین صدای اعتراضی برای خود شورایی تشکیل میداد تا خود را از درون اصلاح کند.
انحطاط و ضعف کلیسا
هانس کونگ که خود یکی از اعضای قدیمیکلیسای کاتولیک است در این زمینه به موارد زیر اشاره میکند:
1-اضمحلال حکومت جهانی پاپ و تقسیم آن به دو قسمت شرق و غرب.
2-ناکامیشوراهای اصلاحی(کنستانس، بازل، فلورانس و لاترن) در «اصلاح کلیسا، ریاست و اعضای آن»
3-برقراری نوعی اقتصاد پولی به جای اقتصاد بیعی، اختراع چاپ و اقبال عمومی به آموزش و پرورش و کتابهای مقدس.
4-تمرکز گرایی دستگاه پاپ و رفتار غیر اخلاقی آن، سیاست مالی نظارت ناپذیر و مقاومت سرسختانه آن در برابر اصلاح و خصوصا خرید و فروش آمرزش نامهها.
5-شیوهای که بواسطه آن کلیسا و الهیات بطور افراطی از قوانین شرع انباشته شد.
6-عرفی شدن شدید سراسقفان
7-منتقدان جدی کلیسا مثل ویکلیف، هوس، مارسیلیوس و . . .
8-خود آگاهی روز افزون علوم دانشگاهی به منزله قدرت و مرجعی انتقادی در برابر کلیسا. . . [3]
البتههانس کونگ به تمامی موارد اشاره نکرده و فقط به برخی از مهمترین آنها پرداخته است.
از مهمترین عوامل پیدایش نهضت اصلاح میتوان به نهضت اصلاح جان هوس اشاره کرد که متاثر از حرکت اصلاحی ویکلیف بود.
هوس: متاثر از لولاردها
پس از مرگ جان ویکلیف گروهی که به نام لولاردها (Lollards)یعنی پچ پچ کنندگان [4]معروف بودند، پدیدار شد. ایشان به فهم و تفسیر خود از کتاب مقدس اکتفا میکردند و به آموزههای غیر مبتنی بر کتاب مقدس مثل عفو نامه فروشی و زیارتها که توسط کلیسا ارائه میشد حمله میکردند.
این نهضت ابتدا یک نهضت دانشگاهی بود که کلیسا با سرکوب کردن آن در دانشگاه، آن را به یک حرکت وسیع در میان طبقات مختلف جامعه تبدیل کرد.
جان هوس که کشیشی اصلاحگر و دنباله رو تعالیم ویکلیف بود از این حرکت لولاردها تاثیر پذیرفت.[5]
هوس: مبارزی نو اندیش
جان هوس در سال 1369 میلادی در بوهمیا (نام قدیمیچک امروز) متولد شد. او کشیشی اصلاحگر و واعظ کلیسایی کوچک در بیت لحم بود. پس از مدتی و با آغاز عصر روشنگری جان نیز تحصیلات آکادمیک را آغاز کرد و سرانجام به ریاست دانشگاه پراگ منصوب شد.
هوس هیچ علاقهای به حفظ و نگهداری عقاید خرافی نداشت و بدون هیچ تعصبی هر آنچه را منطقش به او یاد آور میشد، میپذیرفت. این مطلب از سخنرانیای که در سال 1408در دانشگاه پراگ و به دفاع از ویکلیف ایراد کرده است بوضوح قابل مشاهده است:
«از آغاز مطالعاتم این را برای خود یک اصل قرار دادهام که هر گاه در موضوعی اندیشه بهتری یافتم با شور و شعف و بدون مقاومت، اندیشه قدیمیرا رها کنم؛ با آگاهی از این که دانستههای من بسیار کمتر است از آنچه نمیدانم.»[6]
اما این باور هوس در دوره زمانی که میزیست نه تنها کمکی به او نکرد بلکه سبب شد تا پشتیبانی دانشگاهیان و اشراف را نیز از دست بدهد، اما هوس همچنان در راه خود مصمم بود و تا آخر زندگی نیز بر این عقیده استوار ماند.
اعتراض گر زندانی میشود
پس از افول نهضت لولاردها و همزمان با شکاف عظیم غرب هوس پا به عرصه الهیات گذاشت ؛ بنابراین تلاشهای اصلاحی او علاوه بر بعد دینی تا حدی با موضوعات سیاسی نیز مرتبط بود.
این مساله سبب شد که کلیسا به کمک امپراطوری چند سال پیش از مرگش، او را محبوس کنند. اما بر خلاف تصور کلیسا و امپراطور حتی وقتی که هوس در زندان بود نهضت او متوقف نشد.
پیروان او در پراگ، در حالیکه هوس در زندان بود بی مهابا اقدام به کاری کردند که کلیسا به شدت آن را خلاف میدانست. ایشان در مراسم عشای ربانی به افراد غیر روحانی جام شراب دادند. کاری که تا آن زمان فقط مخصوص روحانیها بود.
اما کلیسا آرام ننشست و این عمل پیروان هوس را ممنوع کرد و با این کار آتش کینه و نفرت را مشتعلتر ساخت تا جاییکه پس از چندی جام شراب به سمبل و مظهر مقاومت در برابر جفای کلیسا و امپراطوری تبدیل شد. [7]
شورای کنستانس و نقش آفرینی مجدد امپراطوران در مسائل دینی
در سال 1414 و با اوج گرفتن اعتراضها علیه کلیسا و مرجعیت پاپها، امپراطور و کلیسا از این آشفتگی بوجود آمده سخت به هراس افتادند و برای اصلاح وضع موجود اقدام به برگزاری شورای کنستانس کردند.
هدف اصلی از ایجاد این شورا فرو نشاندن آتش اعتراضی بود که علیه کلیسا و شخص پاپ شعله ور شده بود اما در کنار این مساله وجود سه پاپ که هر یک خود را زعیم جهان مسیحیت میدید نیز معضلی بود که باید برطرف میشد. بنابر این به دعوت کلیسا و با تضمین سلامت جانی جان هوس از سوی امپراطور، هوس به محل برگزاری شورا آمد.
در شورا هر سه پاپ از مقام خود عزل شدند و پاپ جدید بدون منازع به مقام خود منصوب شد و مقرر شد که از این به بعد پاپ مرجع نباشد بلکه شورای کلیسایی بر پاپ تفوق داشته باشد. [8]
برای حل بحرانی که از سوی اصلاحگران بروز کرده بود کلیسا، راه حل را در ریشه کن کردن سمبل مبارزه یعنی هوس دید. کلیسا او را به جرم بدعت محاکمه کرد و از او خواستند که ابراز ندامت و پشیمانی کند اما هوس اظهار ندامت را منوط به این کرد که از طریق کتاب مقدس خطای او را ثابت کنند.
سرانجام بر خلاف تضمینی که هوس دریافت کرده بود او را محکوم کرده و بدن او را زنده زنده و بر چوبه دار در آتش سوزاندند. [9]
هانس کونگ متفکر بزرگ مسیحی که به خاطر انتقادهایش از کلیسای کاتولیک، کلیسا او را طرد کرده است درباره این شورا میگوید:
«شورای کنستانس از این حیث که از برتری شورا بر پاپ دفاع کرد پیروز شد اما در قضیه جان هوس که به رغم وعده تامین جانی به مرگ محکوم شد شکست خورد.»
کونگ در ادامه حتی همین موفقیت را نیز زیر سوال میبرد:
«تصمیمات این شورا تضعیف شدند و در نتیجه تحت مقام پاپی دوره رنسانس غیر اخلاقی، انحطاط بیسابقهای در کلیسا، روحانیت، الهیات و مراقبت کشیشی رخ داد و فقط هنر توسعه یافت.»[10]
بنابراین تنها ثمره شورا در واقع مرگ وحشتناک هوس بود که مقدمهای شد برای رفتارهای وحشیانه با بقایای جسد ویکلیف.
اندیشههای هوس
1- مبارزه با رهبران کلیسا: هوس با صراحت به شرارتهای رهبران کلیسا میپرداخت و همواره به رفتارهای غیر منطقی و خارج از کتاب مقدس ایشان انتقاد میکرد. او همانند ویکلیف کلیسا را اصلاح ناپذیر میدانست. از این رو مردم را تشویق میکرد تا کلیسای فاسد را رها کنند. [11]
2- رد سازمان سلسله مراتبی کلیسا: هوس علاوه بر رهبران کلیسا به نظام سلسله مراتبی که هیچگونه ریشهای در کتاب مقدس نداشت نیز معترض بود و آن را ساخته کشیشان فاسد میدانست .
با توجه به عمده نظریات هوس که در مخالفت با کلیسا یا رهبران و یا چگونگی سازماندهی آن ایراد شده میتوان به عمق آشفتگی در کلیسای زمان او پی برد.
طغیان گر و کلیسا
از زمان قیام هوس تا به امروز کلیسا و کلیساییان همواره با توجه به نوع نگرش به کلیسا، اظهار نظرهای متفاوتی در مورد او داشتهاند. مثلا مارتین لوتر که از او به عنوان شخصیت اصلی اصلاحات یاد میشود در مورد هوس نظر مثبتی داشت تا آنجا که در مناقشات لایپزیک از او دفاع کرد. لوتر که در این مناقشات قصد داشت تا خطاپذیری پاپ و شوراهای عمومیکلیسا را اثبات کند از هوس حمایت کرد و مدعی شد که شورا بخاطر مواردی هوس را محکوم کرده که با کتاب مقدس همخوانی داشتند. [12]
از طرفی برخی نیز از همان آغازین لحظات سر دادن ندای حق طلبی توسط هوس با او مبارزه کردند و این مبارزه را تا به امروز تداوم بخشیدند.
هوس از هنگامیکه به مبارزه با مغفرت فروشی پرداخت حمایت اساتید دانشگاه را از دست داد و پس از آن حمایت پادشاه را از دست داد و در نهایت توسط کلیسای زمان خود محکوم شد و این محکومیت تا به امروز توسط افرادی چونهانس کونگ ادامه یافته است. کونگ در کتاب خود نهضت افرادی مثل جان هوس را نهضت منتقدان افراطی کلیسا میداند و در این بین جانب کلیسا را میگیرد.[13] هرچند این شکل برخورد کلیسا با مخالفان را نیز صحیح نمیداند. [14]