جريان شناسي سياسي در سقيفه
اميررضا بخشي
جریان اشراف قریش به دلیل دشمنی آشکار و جنگ بر ضد پیامبر و طلقا بودن آنان در جریان سقیفه امکان ظهور و عرض اندام نیافت لذا ابوسفیان سرکرده این جریان در یک چرخش تاکتیکی ضمن حمایت از امام علی ، خواهان قیام وی بر ضد غاضبان خلافت شد ! سوال اینجاست که چرا ابوسفیان این پیشنهاد را به امام (ع) کرد و امام علی (ع) علی رغم تنهایی و حقانیت خود این پیشنهاد را با قاطعیت رد کرد؟ ...
یکی از موضوعات بسیار مهم و پر چالش و تاثیر گذار در اندیشه سیاسی اسلام مباحث مربوط به جانشینی پیامبر (ص) بو ده است . تحولاتی که منجربه تعیین جانشین برای پیامبر و تحولات آینده جامعه نو پای اسلامیشد.
آنچه از تحولات زمان حیات پیامبر (ص) در مقاطع مختلف زمانی دیده شده است و حضرت همواره سعی و تلاش زیادی در تثبیت و نهادینه کردن آن کرده است بحث جانشینی حضرت علی ( ع ) بود . این موضوع چنان روشن و آشکار بود که کمتر کسی در جامعه ی آن روز مدینه و نزدیک به تحولات سیاسی نسبت به آن آگاه نبوده و یا بی تفاوت باشد اما در همان زمان پیامبر (ص) گروه هایی از مردم - در راس آن سران بانقوذ قریش که ضربه سختی از اسلام به عنوان اندیشه سیاسی و اجتماعی حاکم بر اجتماع که امتیازات و موقعیت گذشته ی انان را از بین برده بود و از شاخص این تفکر پیامبر (ص) و وصی وی امام علی (ع) کینه ای عمیق در دل داشت و منتظر فرصت برای گرفتن زمام امور حکومت و جامعه اسلامیبودند .
با بیماری پیامبر (ص) و وفات یافتن آن حضرت جریان یاد شده دست به اقدام شد تا ضمن محروم نمودن حضرت علی (ع) قدرت در جامعه اسلامیرا تصاحب کند این جریان به دو گروه موازی تقسیم شدند :
1- جریان اشراف قریشی مخالف امام علی (ع) به سرکردگی ابوسفیان ( بنی امیه )
2- جریان طیف میانه و پایینی قریش ( به سرکردگی عایشه ، ابوبکر ، عمر ، ابو عبید جراح )
از این دو جریان مخالف پیامبر (ص) اولی ابتدا تا آخرین لحظه به مبارزه اشکار و همه جانیه با اسلام پرداختند اما در نهایت تاب مقاومت نیاوردند و برای حفظ جان خود تسلیم شدند (شکست بنی امیه و در رآس آن ابوسفیان و فتح مکه توسط مسلمانان ) و در فاز بعدی مخالفت خود ، رو به نفاق آورده و اسلام را به ظاهر پذیرفتند اما منتظر فرصتی بودند تا اسلام را به انحراف کشانده و آن را نابود کنند. جریان دوم که از موقعیت و جایگاه ویژه هاشمیان قبل و بعد از اسلام و به ویژه منزلت پیامبر(ص) و اهل بیت در راس آن امام علی (ع) دچار بغض و حسادت بودند تلاش داشتند طی یک حرکت خزنده و در نهایت کودتا ( آنچه در سقیفه رخ داد ) ضمن تصاحب قدرت، این موقعیت را در نزد مردم تضعیف کنند .
به دلیل موقعیت ویژه پیامبر (ص) رودر رویی آشکار با شخص پیامبر(ص) برای آنان امکان پذیر نبود لذا این دو جریان همواره در موازات یکدیگر ، پروسه تصاحب قدرت را به زمان بعد از مرگ پیامبر (ص) گذاشتند و در طول این مدت اقدام به یار گیری و تشکیل شبکه سری برای عملیاتی کردن این هدف نمودند .
جریان اشراف قریش به دلیل دشمنی آشکار و جنگ بر ضد پیامبر و طلقا بودن آنان در جریان سقیفه امکان ظهور و عرض اندام نیافت لذا ابوسفیان سرکرده این جریان در یک چرخش تاکتیکی ضمن حمایت از امام علی ، خواهان قیام وی بر ضد غاضبان خلافت شد ! سوال اینجاست که چرا ابوسفیان این پیشنهاد را به امام (ع) کرد و امام علی (ع) علی رغم تنهایی و حقانیت خود این پیشنهاد را با قاطعیت رد کرد؟ پاسخ این سوال را میتوان در موارد ذیل ببان نمود :
1- ابوبکر در شرایطی قدرت را به دست گرفت که موجی از پیامبران دوروغین در جامعه شکل گرفته و مردم قبیله های صحرا نشین ضمن آگاهی ضعیف از مبانی اسلامیدر معرض ارتداد و بازگشت از دین اسلام بودند لذا وی قصد داشت که با حمایت و تحریک حضرت علی (ع) جامعه نوپای اسلامیرا در آن وضعیت حساس مشغول جنگ داخلی نماید و در سایه این اختلافات موج ارتداد قوت گرفته و اساس اسلام از بین رود . امام علی با درک این شرایط حساس و همچنین آگاهی از نفاق ابوسفیان این پیشنهاد را رد کرد .
2- امام علی (ع) میدانست که بنی امیه از طلقا ( عفو شدگان روز فتح مکه توسط پیامبر (ص) ) هستند و دشمنی گذشته آنان با اسلام مانع از ادعای کسب قدرت توسط انان در آن مقطع از زمان خواهد شد ، اما به دلیل جوانی حضرت علی (ع) در کنار دیگر فضائل آن حضرت امکان به حکومت رسیدن آن در آینده میرود لذا ابوسفیان ضمن این درخواست تلاش دارد که در فاز یک با حمایت از حضرت برای خود یک مشروعیت نسبی ایجاد نماید تا در فاز بعدی از آن برای نیات بعدی خود استفاده نماید.
3- امام علی (ع) ضمن آگاهی از این که جریان غاصب خلافت به هیج وجه حضورش را به عنوان مدعی پر قدرت خلافت - که همه ی جریان ها بر حق بودن وی اذعان باطنی داشتند - بر نخواهد تافت لذا با وفاداری به وصیت موکد پیامبر (ص) سیاست سکوت و انزوا را در پیش گرفت. امام میدانست که با یاران اندک نخواهد توانست حق خود را مطالبه کند لذا در صورت قیام جریان غاصب وی را بر اساس توطئه ای خواهند کشت لذا ابوسفیان تصمیم دارد که با ارائه پیشنهاد قیام در صورت عدم تحقق هدف قبلی ، با شهادت احتمالی حضرت ضمن خالی نمودن صحنه از یک مدعی پر قدرت خلافت ، آن را لکه ننگ جریان حاکم تبلیغ کند و آن را بهانه ی برای جنگ داخلی کرده و با پیراهن عثمان قرار دادن آن ادعای کسب قدرت و پاک کردن دامن بنی امیه از دشمیهای گذشته نماید .
4- امام میدانست که جریان میانه قریشی نسبت به موقعیت گذشته و فعلی و شرف و افتخار هاشمییان به ویژه پیامبر و خود وی بخل و حسادت داشته و با آگاهی از کینه قریشان نسبت به آن حضرت سعی دارند با ایجاد فضای ارعاب و خفقان آمیز مردم غیر قریشی به ویژه انصار را با ترس از تلافی حمایت احتمالی از آن حضرت - مرعوب و محافظه کار کرده و از صحنه تحولات اصلی کنار زنند و مخالفت احتمالی آنان را به این شکل رفع نمایند ضمن غصب خلافت ، قدرت خود را تثبیت خواهند کرد و خلافت را در بین خود دست به دست خواهند کرد لذا ابوسفیان از این قضیه نگران است که در آینده سهمیبه بنی امیه نرسد و همواره محروم از حکومت باشند .
o- بستن روزنه های احتمالی تحقق خلافت جریان هاشمیدر راس آن امام علی (ع) :
آنچه جریان های مخالف امام علی (ع ) به آن اذعان داشتند این بود که اگر این جریان به قدرت دست یابد به دلیل مشروعیت ناشی از پیش تازی و سبقت در اسلام آوردن ، علم و دانش ، قریشی بودن و در رأس آن شرف و افتخار قرابت با پیامبر (ص) ، شآن نزول ایات زیادی از قرآن و احادیث در مورد فضیلت حضرت علی (ع) - از جمله ی آنها آیه تطهیر ، آیه ولایت ، سفارش قرآن به دوستی و محبت اهل بیت ، احادیث و بیان فضیلت ها از زبان پیامبر (ص) از جمله واقعه غدیر خم ( من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاداه من من عاداه ونصر من نصره و اخذل من خذله ) و یا حدیث : من کنت انا نبیه فعلی امیره ، حدیث انا و علی من شجره واحده و سائره الناس من شجره شتی ، یا حدیث انت منی بمنزله هارون و موسی الا انه لا نبی بعدی (حدیث منزلت ) ، یا حدیث انا مدینه العلم و علی بابها فمن اراد الحکمه فلیاتها من بابها ، یا حدیث انت اخی و وصیی و وارثی لحمک من لحمی و دمک من دمیسلمک سلمیو حربک حربی والایمان مخالط لحمک و دمک ... باعث خواهد شد که این جریان همواره به عنوان یک تهدید جدی برای قدرت آنان باشد و در صورت کسب قدرت ، خلافت و امامت همواره در این خاندان باقی بماند و مجالی برای خاندان خود به وجود نیاید لذا جریان میانه با اتخاذ تاکتیکی سعی نمود که روزنه های احتمالی به قدرت رسیدن آتی جریان هاشمی را مسدود نموده و یا در راه تحقق آن مشکل ایجاد نماید انان برای تحقق این امر دو راهبرد را اتخاذ نمودند :
1- وحدت استراتژیک با جریان اشراف :
ابوبکر و عمر پس از تثبیت موقعیت خود از نظر سیاسی و ایجاد ثبات در جامعه رابطه نزدیکی با اشراف قریش برقرار نمودند از جمله آنان عثمان بن عفان که مشاور و کاتب ابوبکر بود و با فتح شام یزید بن ابوسفیان را به عنوان حاکم شامات منصوب نمود و پس از آن که دوسال و اندی از زمان حکومت ، وی وفات یافت، عمر در راستای همین راهبرد برادرش معاویه را به جانشینی وی منصوب نمود . در اختیار قرار دادن سرزمین آیاد و پر رونق اقتصادی و اجتماعی به طلقا - بر خلاف نظر روایی پیامبر (ص) - نشان از پیوند جدید با این طبقه از اشراف قریش در راستای دو هدف بود . اول رفع تهدید و مخالفت احتمالی و دور نمودن اذهان آنها از مرکزیت فعلی خلافت و دیگری اعطای خود مختاری به آنان در آن بخش از حکومت اسلامیو ایجاد یک مدعی جدید خلافت و روزنه اطمینانی برای آینده که میتوانست در مقابل حکومت احتمالی هاشمیان قرار گفته مانع شده و یا حداقل ایجاد مشکل نماید. ( این اتفاق در زمان حکومت امام علی ، امام حسن و در واقعه عاشورا به وقوع پیوست.)
2- ایجاد مدعیان جدید برای حکومت رسیدن احتمالی امام علی (ع)
عمر هنگامیکه توسظ ابولؤلؤ زخمیشد و مرگ خود را نزدیک دید شورایی تشکیل داد تا خلیفه بعد از خود را تعیین کنند . نحوه چینش این شورا نشان میدهد که نتیجه نهایی ( خلیفه بعدی ) کسی جز عثمان نخواهد بود . امام با آگاهی از نتیجه نهایی شورا مصلحت را در حضور خود دید .
زبیر ، طلحه ، سعد ابی وقاص ، عثمان و عبدالرحمان عوف از دیگر اعضا شورا بودند . بنا بر نظر عمر در صورت برابری آرا ، ابتدا حکمیت عبدالله بن عمر و در صورت عدم رضایت شورا از نظر آن ، رای عبدالرحمن عوف تعیین کننده است. (روشن بود تنها در یک صورت شورا با حکمیت عبدالله بن عمر مخالفت میکرد و آن هم برابری آرا و پیشنهاد احتمالی انتخاب امام علی از سوی وی بود (با فرض محال ) که آن هم با رجوع به رای عبدالرحمان بن عوف قابل حل بود ! )
عثمان خود مدعی خلافت بود و کاتب ابوبکر و مشاور عمر ، عبدالرحمان عوف - که در اصل دو رای داشت داماد عثمان بود (زنش خواهر عثمان بود ) و از زمان پیامبر عقد برادری بین آن دو وجود داشت ، از طرفی وی هم قبیله ای و پسر عم سعد ابی وقاص عضو دیگر شورا هم بود . به گواهی خود سعد و تاریخ، سعد همواره نسبت به امام علی حسادت داشت ( شاهد این امر بخشیدن رای خود به عبدالرحمان عوف و رای وی به عثمان ، عدم بیعت با امام علی در زمان خلافت آن حضرت و عدم شرکت در جنگ جمل صفین و نهروان )، طلحه از قبیله قریش هم قبیله ای و پسر عم ابوبکر و همسو با عایشه و مخالف امام بود. لذا بافت آرا به روشنی بر انتخاب عثمان حکایت داشت . به عبارت دیگر در بدترین شرایط اگر آرا مساوی میشد همچنان که استدلال کردیم ابتدا حکمیت ابن عمر و در صورت گذر اختمالی از این مانع ، رای عبدالرحمان عوف که تعیین کننده بود مانع احتمالی را از پیش پای خلافت عثمان بر میداشت .
عمر ضمن آگاهی از این موضوع و پیش بینی مخالفت احتمالی امام با تصمیم شورا ، اعلام داشت که هرکس با نظر شورا مخالفت کرد و زیر بار انتخاب نرفت گردن بزنید. با این وصیت رابطه خلیفه بعدی با امام از همان ابتدا تیره و امام تهدید و رقیبی آشکار برای خلیفه ی جدید شده و راه هرگونه مصالحه احتمالی بسته میشد . از این امر مهمتر آنکه دیگر اعضای شورا که هرگز تا قبل از این خود را در حد و اندازه خلافت و جایگاه و موقعیت امام علی (ع) نمیدیدند این ذهنیت را پیدا کردند که میتوانند به خلافت برسند و در این باب چیزی از امام (ع) کمتر ندارند . ( این رویکرد در جریان جنگ جمل به خوبی عیان شد ) .
با انتخاب عثمان طبقه اشراف قریش عملا به خلافت رسید و موقعیت معاویه به عنوان یکی از بنی امیه در شام تثبیت و تقویت شد . تاریخ به روشنی گواه است که وجود این دو عامل، مهمترین مانع در راه تحقق حکومت اسلامیامام علی (ع) بود . تبعات این دو جریان منجر به انحراف اسلام و روی کار آمدن کامل بنی امیه و سیطره آنان بر جامعه اسلامیشد .