كلمات كليدي : حسين مكي، قوام السلطنه، مصدق، رضاخان
نویسنده : طلعت ده پهلواني
"سید حسین مکی" سیاستمدار و مورّخی بزرگ در عصر ملیشدن صنعت نفت در سال 1291 ش. در استان یزد متولد شد. پدرش سید محمدباقر مکی، پیشینه تجارت داشت و غالباً با قفقاز، کالاهایی را مبادله میکرد.[1] حسین، تحصیلات ابتدایی را در مدرسه سلطانی در یزد به پایان رساند و دوره متوسطه را در «دارالمعلمین» گذراند. او ابتدا در بعضی از مدارس یزد، ریاضیات تدریس کرد و چون محیط فرهنگی یزد، با رشد فرهنگی و ادبی وی مناسب نبود، به تهران رفت. او در زمنیه ادبی تتبع میکرد و به جمعآوری اشعار میپرداخت.[2]
وی مدتی در رشتههای ادبیات فارسی، صرف و نحو عربی، منطق و عرفان تحصیل کرد و در راهآهن، نیروی هوایی، شهرداری تهران، وزارت کار،[3] کمیسیون عالی بازرسی وزارت کشاورزی و راه و مدیریت کل وزارت راه، فعالیت کرد.[4]
آغاز کار فعالیتهای اجتماعی و مطبوعاتی
پس از شهریور 1320 دیکتاتوری رضاخان فرو پاشید و بحران و آشفتگی سیاسیِ ناشی از حضور سربازان بیگانه در ایران آغاز شد؛ در این دوران، فضای باز سیاسی در کشور به وجود آمده و مطبوعات رونق یافته و دموکراسی به معنای واقعی آغاز شده بود. مکی در همین زمان، رسماً فعالیتهای روزنامهنگاری و مطبوعاتی خود را آغاز کرد. وی نخست در روزنامه «مهر ایران» به روزنامهنگاری پرداخت.[5]
نوشتههای تاریخی، تحقیقی و ادبی او بخش مهمی از مندرجات روزنامههای درجه اول تهران بود. انتشار زندگینامه "احمدشاه قاجار" و "میرزا تقیخان امیرکبیر" و جلد اول «تاریخ 20 ساله» در مدتی کوتاه، تحسین و تقدیر مطبوعات را در پی داشت و نویسندگان معروفی چون: ملکالشعرای بهار، عبدالرحمان فرامرزی، ارسلان خلعتبری و عمیدی نوری بر آن تفریظ نوشتند و فعالیتهای فرهنگیاش را ستودند.[6]
اشتغال در حرفه روزنامهنگاری و تحقیق در مسائل اجتماعی – سیاسی، اسباب آشنایی او با رجال طراز اول مملکتی را فراهم آورد و راه را برای پیشرفتش هموار ساخت.[7]
حسین مکی و آغاز فعالیتهای سیاسی او
در سال 1322 او و عدهای از مهندسان، "حزب ایران" را تأسیس کردند و در سال 1325 احمد قوام، نخست وزیر، از حسین مکی دعوت کرد تا عضو مؤسس حزب دموکرات ایران شود.[8] وی نیز به صف یاران قوام پیوست و پس از کمک به سازماندهی این تشکیلات از جمله نوشتن مقالات در روزنامه دموکرات ایران و کمکهای دیگر، کاندیدای این حزب در انتخابات شد.
او رابطه نزدیکی با "عزتالله خان بیات" یکی از خویشان نزدیک دکتر مصدق داشت و از مالکان عمده اراک محسوب میشد؛ به همین علت برای نمایندگی مجلس پانزدهم قانونگذاری اقدام کرد و از سوی مردم اراک برگزیده شد.[9] او به ریاست تشکیلات حزب دموکرات در غرب ایران هم منصوب شد. وی با کمک قوام و حزب مزبور وکیل مجلس شورای ملی دوم بودند. مکی، قریب یک ماه پس از آغاز مجلس، همراه چند نفر از نمایندگان، از فراکسیون دولتی مجلس استعفا کرد.
هژیر در تیرماه 1327 به نخستوزیری منصوب شد. سپس مکی، حائریزاده، رحیمیان و آشتیانیزاده علیه وی اعلام جرم کردند.
پس از واقعه 15 بهمن ماه 1327 یعنی تیراندازی به شاه، حکومت نظامی در تهران استوار شد و مکی به اتفاق حائریزاده و دکتر بقائی کرمانی، دولت ساعد را استیضاح کردند.[10]
در واقع، این استیضاح، حمله به شاه برای گرفتن اختیارات بود. شاه میخواست با تشکیل مجلس سنا از قدرت نمایندگان مجلس شورای ملی بکاهد. این استیضاح، حدود دو ماه در مجلس ادامه داشت. مکی پس از برگزاری انتخابات دوره شانزدهم، وکیل سوم تهران شد و جزء اعضای کمیسیون نفت مجلس بود که طرح ملیشدنِ نفت را تصویب کرد.
در واقع مهمترین مسئله و هدفش نفت بود که این مسئله برای دکتر مصدق و یارانش باعث شد یک هسته مرکزی سیاسی تشکیل شود. از اینجا بود که فکر ایجاد جبهه ملی به وجود آمد و مصدق، رئیس جبهه ملی و مکی، دبیر آن شد. مکی از این طریق به دکتر مصدق نزدیک شد و در صف کوشندگان برای نهضت ملیکردن نفت به تلاشهای خود، سمت و سوی جدیتری بخشید.[11]
مکی در مجلس شانزدهم از هرگونه حمایتی از مصدق خودداری نمیکرد. وی غیر از وظایف خاص خود در مجلس با مطبوعات طرفدار مصدق، همکاری نزدیک داشت. مکی در مقام و موقعیت خود، تلاش فراوانی در راه تحقق خواستههای ملت ایران انجام داد. آیتالله کاشانی و دکتر مصدق، بارها و بارها از وی در مستنداتی تجلیل و قدردانی کردند. او جزء اولین کسانی بود که تهدید به بستن شیرهای نفت ایران بر روی جهان کرد. اینگونه تلاشهایش برای تحقق خواستههای ملت ایران و خلع ید از عناصر بیگانه سبب شد تا در شمار سرشناسان نامدار ایرانی قرار گیرد و روزنامهها و جراید به او عنوان «سرباز وطن» اعطا کنند.[12]
مکی در دوره مجلس هفدهم شورای عالی با آرای قابل ملاحظه، وکیل اول تهران شد و همچنان به مصدق وفادار بود. در تیرماه 1331 که منجر به استعفای مصدق و روی کار آمدن احمد قوام شد، فعالیت مکی برای تغییر وضع و بازگشت مصدق بسیار چشمگیر بود. بعضی از اقدامات دکتر مصدق مانند: اخذ اختیارات قانون امنیت اجتماعی و تعیین بعضی از افراد برای وزارت و مشاغل دیگر، به تدریج، شکافی میان مصدق و مکی ایجاد کرد و باعث شد وی ارتباط خود را با دکتر قطع کند.[13]
مکی و زاهدی پس از کودتای 28 مرداد 32 چندین بار ملاقات کردند و پیشنهاد شغل نیز به او داده شد. سپس وی به عضویت شورای عالی نفت انتصاب شد. روابط مکی و زاهدی، خیلی زود تیره شد. وی در سال 1334 به دنبال سوء قصد به جان حسین علاء دستگیر شد و یک ماه به زندان افتاد.[14]
او به اتفاق دکتر مظفر بقائی در سال 1339 به فعالیت سیاسی اقدام کرد و «سازمان نگهبان آزادی انتخابات» را بنیاد نهاد. مکی، معاون کل این سازمان بود. این سازمان علیه انتخابات دوره بیستم اعلام جرم کرد؛ ولی پس از مدت کوتاهی، دولت از این فعالیتها جلوگیری کرد و مکی به کارهای علمی و ادبی پرداخت.[15] وی در تمام دوران خدمات اداری و سیاسی خود، هرگز دنبال مال نرفت و با ارثیه پدریاش، زندگی ساده خود را اداره میکرد.[16]
مخالفتهای دولتمردان و درباریان دربار با او
حسن ارسنجانی از جمله درباریان و مخالفان جدی مصدق بود و بر ضد دولت وی فعالیتهای گستردهای داشت. او همراه شهاب فردوس و ح.م (زاوش) کمیتهای برای فعالیت بر ضد دولت مصدق تشکیل داد.[17] حسین مکی به سبب مشکلات و دشمنیهایی که با مصدق در سالهای پایانی نخستوزیریاش داشت، از حمایت او دست کشید و به همکاری با آیتالله کاشانی پرداخت.
دکتر مظفر بقائی و دیگر اعضای طرفدار مصدق که در ملیشدن صنعت نفت، او را همراهی کرده بودند در کودتای 28 مرداد، همگی به مخالفان وی پیوستند.
اختلافات مکی با دکتر مصدق
حسین مکی در کتاب خاطراتش از پنجمرتبه مجادله و کشمکش، میان او و دکتر یاد میکند که حتی تا مرحله قطع روابط کشیده است. او درباره این موارد چنین میگوید:
1- قطع رابطه به علت مخالفت با همراهی "دکتر متین دفتری" در سفر آمریکا که بر اثر آن، ارتباط خود را با دکتر مصدق به طور کلی قطع کردم؛ ولی مصدق پیشقدم شد و به مناسبت فوت داییام، تلگراف تسلیتی مخابره کرد.
2- دومین بار اینکه دکتر حسابی، وزیر فرهنگ به محض تصدی وزارت، دکتر مجتهدی، رئیس دبیرستان البرز را ـ که جزء دبیرستانهای مهم کشور محسوب میشد ـ منفصل کرده و به جای او شخص دیگری را گمارده بود که سوابق خوبی نداشت. دبیرستان البرز برای اعتراض به این انتصاب، اعتصاب کردند و از مصدق خواستند که این حکم را لغو کند؛ ولی وی پاسخ داد که در امور عزل و نصب اشخاص مداخله نمیکنم. خلاصه اینکه مرا مأمور کردند تا این حکم را از مصدق بگیرم و درباره آن کشمکش و اختلاف روی داد.
3-بار سوم، کشمکش با مصدق بر سر این بود که از نطقش در جلسه علنی و نیز از استعفایش جلوگیری کنم؛ اما کار به مجادله کشید و برای جلوگیری از این کار، ناگزیر و ناخواسته با او گلاویز شدم.[18]
4-دفعه چهارم، بعد از وقایع سیام تیر 1331بود که مصدق مجدداً روی کار آمد. ارتش، ژاندارمری و پلیس مرعوب شده بودند و دیگر لباس نظامی بر تن نمیکردند. دکتر از من خواست که طی نطقی از مردم بخواهم که متعرض قوای انتظامی نشوند و من هم، پس از خاتمه نطقم به عنوان اعتراض با انتصابات دکتر مصدق به سبب ابقای عدهای از عاملان 30 تیر در پستهای حساس، دیگر با او ملاقات و همکاری نکردم. پس از آن، با دعوت بانک بینالملل به آمریکا رفتم.[19]
5-بار پنجم، پس از مراجعت از آمریکا در جلسه شورای عالی نفت بود که با حضور مصدق تشکیل شد. بحث مفصلی میان من و دکتر مصدق درباره پیشنهاد دکتر "رضا فلاح" در هیئت مدیره شرکت نفت ملی در گرفت. هرچه خواستم به او بقبولانم که با فرمانده سپاه انگلیس نمیتوان به جنگ انگلیس رفت، متقاعد نشد و حرف خودش را میزد و میگفت او توبه کرده است؛ از این رو با دکتر بر سر انتصاب "رضا فلاح" به طور کامل قطع رابطه کردم؛ ولی در وقایع نهم اسفند 1331 سعی کردم با وی آشتی کنم. از آنجا که وقایع و تحریکات خارجی درصدد نابودی کامل نهضت ملی بود، پیشقدم شدم تا مانع نابودی نهضت ملی شوم؛ ولی موفق نشدم و سرانجام، کودتای 28 مرداد پیش آمد.[20]
اختلافات با زاهدی
او مینویسد: «پس از وقایع 19 اسفند بنابر پیشنهاد من در جلسه کمیسیونی مرکب از: دکتر معظمی و قائممقام، رفیعالملک و من برای التیام بین دولت و دربار انتخاب شدیم و به ما مأموریت داده شد که راجع به آزادی زندانیان سیاسی به ویژه جمال امامی و سرلشکر زاهدی و عدهای دیگر به موجب ماده 5 حکومت نظامی مذاکره نماییم و استخلاص آنها را بخواهیم و دکتر مصدق حکم آزادی آنها را صادر کند؛ ولی دکتر مصدق مجدداً او را توقیف کرد، و بعد از این ماجرا زاهدی چون با رئیس کارآگاهی محرمانه ارتباط داشت، با آمریکاییها ارتباط برقرار کرد و کودتا 28 را طرحریزی کرد.
ارتباط حسین مکی با زاهدی پس از خروج وی از تحصن به کلی قطع شد و دیگر او را ملاقات نکرد تا اینکه جدا از کودتا به طور مفصل در مورد مسائل مختلف کشور و انتصابات او اعتراض کردم و از این بحثها متوجه شدم که طرز فکر و اصول او، موافق با من نیست و اعمال خلاف قانون و حکم انتصابات او مورد اعتراض من واقع شد.
از این زمان دیگر ملاقاتی بین من و زاهدی صورت نگرفت و به نامهنگاری اکتفا کردم. نخست، نامهای سرگشاده نوشتم و عقیدهام را در مورد کابینه زاهدی اظهار داشتم و سپس راجع به تجربه رابطه با انگلیس کتباً اعتراض کردم و سپس نوشتم ورود این نماینده سیاسی انگلیس (زاهدی) را به ایران به منزله ورود اولین دسته قشون انگلیسی برای اشغال خاک ایران تلقی میکنم.
بعد از آن، قضایای اعتصاب دانشگاه پیش آمد که طی آن چند نفر دانشجو کشته شدند و نسبت به این مسئله، اعلام جرم را به دولت زاهدی تسلیم کردم و رونوشت آن را برای دادستان فرستادم. زاهدی هم پس از اعلام جرم بین من و او مرتباً مرا نصیحت میکرد. مجلس، دوره هفدهم را منحل کرد تا به هر نحوی که شده جلوی مخالفت مرا بگیرد؛ ولی هیچگاه موفق نشد.»[21]
سرانجام کار
مکی پس از کودتای 28 مرداد برای همیشه از سیاست کناره گرفت و درخواست مقامهایمختلف را برای حضور سیاسی اجابت نکرد و مسیر زندگی خود را به سوی تاریخنگاری معاصر تغییر داد.[22] او پس از 78 سال زندگی در بامداد جمعه 19/9/78 به سبب سرطان ریه در بیمارستان آزاد تهران، چشم از جهان فرو بست و در مقبره هنرمندان دفن شد.
آثار او شامل کتابهای میرزا تقیخان امیرکبیر، زندگانی سلطان احمدشاه قاجار و تاریخ بیست ساله در سه جلد، از کودتای 1299 تا انقراض قاجاریه و کتاب سیاه است.
او پس از انقلاب اسلامی،تاریخ 20 ساله ایران را ادامه داد و پنج مجلد دیگر منتشر کرد که تاریخ بیست ساله، مجموعاً در هشت جلد منتشر شده است.[23]