24 آبان 1393, 14:2
كلمات كليدي : اميرالمؤمنين (ع)، جنگ جمل، عايشه، طلحه، زبير، عثمان بن حنيف، بصره، حوأب، مروان بن حكم
چند ماه پس از روی کار آمدن امام در سال (سی وشش) هجری، نخستین جنگ داخلی میان مسلمانان در جمادی الثانی همان سال برپا شد. طلحه و زبیر به آن حضرت پیشنهاد کردند تا حکومت بصره، کوفه و یا شام به آنها سپرده شود، اما این هدف برآورده نشد و از این رو آن ها به بهانه انجام عمره، راهی مکه شدند و با عایشه در این باره مذاکره کردند. عایشه با طلحه مناسبات خاندانی داشت. همچنین عبدالله بن زبیر فرزند خواهرش نقش عمدهای در همراه کردن عایشه، بر عهده داشت. همراهی عایشه، موفقیت مهمی برای آنان بود. آنها توانستند سه هزار نفر راهی بصره کنند. مستمسک پیمانشکنان این بود که عثمان مظلوم کشته شده و دیگر آن که به اجبار بیعت کردهاند و آن بیعت درست نبوده و حکومت امام، لااقل در نظر آنان مشروع نیست و باید کار خلافت «شورایی» باشد. امویان از جمله مروان بن حکم، عبدالله بن عامر، عبدالرحمان بن عتاب بن... ابی العاص و نیز سعید بن عاص از کسانی بودند که به تحریک مردم پرداختند. اندکی بعد سعید بن عاص و مغیره بن شعبه ثقفی، از ماجرا کناره گرفتند. البته همراهی امویان روی فرصت طلبی بود و مروان در پایان جنگ جمل، با کشتن طلحه انتقام خون عثمان را گرفت. عایشه در اواخر سخت با خلافت عثمان درگیر شد. تنها انگیزه شرکت او در این ماجرا کینهای بود که او از سالهای زمان حیات پیامبر (ص)، نسبت به بنیهاشم و علاقمندیش به بازگشت خلافت به بنیتیم بود. و وقتی آنجا شنید که عثمان کشته شده و طلحه به جای وی آمده است بسیار خوشحال شده به سوی مدینه راه افتاد اما وقتی شنید که مردم با امیرالمؤمنین (ع) بیعت کردهاند، فریاد مظلومیت عثمان را سر داد. طلحه و زبیر به مکه آمدند و به درستی دریافتند که کار آنها بدون عایشه سامان نمییابد. و به وی گفتند: اگر مردم بصره تو را ببینند همگی با تو متحد میشوند. و بالاخره عایشه پذیرفت تا به بصره برود. امام دباره او فرمود:
«مطاع ترین مردم درمیان مردم» "امسلمه" که از علاقهمندان به اهل بیت است، نامهای به امام نوشت و ضمن خبر دادن از اقدام شورشیان گفت: «به خدا سوگند اگر نبود که زنان پیامبر (ص) در خروج از خانههایشان نهی شدهاند همراه تو میآمدم. ولی فرزندم عمر بن ابیسلمه را همراهت میفرستم». «میمونه» همسر دیگر پیامبر (ص) نیز به فردی که خبر شورش طلحه و زبیر را آورده بود، گفت: «به علی بپیوند که به خدا هرگز گمراه نشده و کسی به وسیلت او گمراه نشده است». او این مطلب را سه بار تکرار کرد. مدینه که در اختیار بنیهاشم بود و شام نیز در اختیار و تحت اطاعت معاویه بود لذا با رفتن به شام تنها آلت دست او خواهند شد. از سوی دیگر هدف مشترک آنها با معاویه جلوگیری از خلافت امام بود و میبایست عراق را از سلطه خلافت امام بیرون کنند. معاویه هم که علاقهای به آمدن آنها به شام نداشت، لذا به دروغ به "زبیر" نوشت که برای خلافت او از مردم شام بیعت گرفته است. او از زبیر خواست تا عراق را تصاحب کند، شام نیز برای او آماده است. در آن صورت علی چیزی نخواهد داشت. نتیجه مذاکرات آن شد که آنها راه بصره را در پیش گرفتند به امید آنکه دوستان طلحه و زبیر در بصره و کوفه به یاری آنان بشتابند. "یعلی بن امیه" همه اموال خود را در اختیار شورشیان قرار داد و آنان گروهی را جمع و سوار اسبان "یعلی بن امیه" کرده و به سوی بصره به راه افتادند. «عایشه» که به خاطر «امالمؤمنین» بودن حق مادری بر مسلمانان داشت کوشید تا مردم را به سمت شورشیان جذب کند. زمانی که شورشیان به بصره درآمدند، "کعب بن سور"، رهبر طایفه ازد قصد کنارهگیری داشت، عایشه نزد او آمد و وی را دعوت کرد. او که در ابتدا اصرار بر کنارهگیری داشت، گفت، نمیتواند سخن مادرش را اجابت نکند. و طلحه نیز در خطبه خود در بصره گفت: «خداوند عایشه را نیز همراه شما کرده است. میدانید که او چه منزلتی نزد رسول خدا (ص) داشته و میدانید که پدر او چه جایگاهی در اسلام داشته است.» مردم بصره تنها به خاطر "عایشه" بود که اعلام کردند از شورشیان دفاع خواهند کرد. سپاه جمل به راه افتاد. در نیمه راه، در منطقه حواب، صدای پارس سگان به گوش عایشه رسید. به یکباره به یاد خبری از رسول خدا (ص) افتاد که زنان خویش را از اینکه در دام فتنهای گرفتار میشوند که در راه صدای پارس سگان حواب بشوند پرهیز دادند. عایشه مصمم شد تا بازگردد. اما "عبدالله بن زبیر" پنجاه نفر از بنیعامر را نزد او آورد تا شهادت دهند که اینجا حواب نیست. پس از تسلط نسبی بر بصره، قراردادی با ابن حنیف امضاء کردند که تا آمدن امام صبر کنند ، مشروط به آنکه دار الاماره بیتالمال و مسجد در دست عثمان بن حنیف باشد. با وجود این قرارداد، شورشیان از ترس آنکه مبادا امام از راه برسد و آنان نتوانند در برابرش مقاومت کنند پیمان را شکستند و شبانه، در حالی که عثمان بن حنیف مشغول نماز عشا بود به مسجد ریخته و او را دستگیر کردند. آنان سر و صورت او را تراشیدند تنها از ترس برادر او سهل بن حنیف که امام او را در مدینه به جای خود گذاشته بود و به این سو آمده بود از کشتن وی صرفنظر کرده و از شهر بیرونش کردند. زمانی که امام او را در این وضعیت دید، به گریه افتاد. شورشیان پس از کشتن حدود پنجاه نفر و نیز کشتن نگاهبانان بیتالمال، به غارت آن پرداختند. زمانی که طلحه و زبیر اموال بیتالمال را دیدند، گفتند:«هذا ما وعدنا الله و رسوله!» موقع نماز طلحه و زبیر بر سر امامت جماعت اختلاف پیدا کردند. این درگیری با مصالحه به این که هر کدام یک روز نماز بخوانند موقتاً پایان یافت. از طرفی عایشه از بصره نامههایی به مردم مدینه و یمامه نوشته آنان را برای حمایت از شورشیان جمل دعوت میکرد. او در نامه خود به مردم یمامه نوشت: "عثمانبن حنیف" گمراه، مردم را به راه جهنم دعوت میکند، در حالی که ما مردم را به کتاب الله دعوت میکنیم. او این نامه را در توجیه جنایات شورشیان در واقعه بصره، پیش از آمدن امام نوشته بود. و همچنین به مردم مدینه نوشت و خبر پیروزی شورشیان را در بصره به انان اطلاع داد. تاریخ این نامه پنجم ربیعالاول سال (سی وشش) هجری است. زمانی که خبر رفتن شورشیان بصره به اطلاع امام رسید، آن حضرت "سهل بن حنیف" را به جای خویش گذاشته همراه شمار زیادی از اصحاب پیامبر (ص) و سایر مردم مدینه که در نقلی تعداد آنها چهار هزار نفر دانسته شده به سرعت به سوی عراق حرکت کرد. بنا به نقل سعید بن جبیر، هشتصد نفر از انصار و چهارصد نفر از کسانی که در بیعت رضوان حضور داشتند، در جنگ جمل همراه امیرالمؤمنین (ع) بودند. زمانی که امام از ربذه، "هاشم بن عتبة بن ابی وقاص" را به کوفه فرستاد تا به "ابو موسی" پیغام دهد و مردم را برای پیوستن به امام بسیج کند، ابوموسی با همراهی مردم کوفه با امام جلو گیری کرد. آن حضرت، فرزندش امام حسن (ع) را همراه عمار به کوفه فرستاد. سخنان پرشور امام حسن (ع) سبب شد تا نُه هزار و ششصد و پنجاه نفر از کوفیان به سپاه امام ملحق شوند. و عاقبت امام "ابوموسی" را عزل و "قرظة بن کعب انصاری" را بر کوفه گماشت. قبایل بصره نیز به سه گروه تقسیم شدند. گروهی همچون قبیله ربیعه به امام پیوستند. گروهی دیگر همانند بنی ضبه به عایشه و گروهی نیز همچون احنف بن قیس از رؤسای بینتمیم از این جنگ کناره گرفتند. کنارهگیری جمع فراوانی از قبایل، نشان میداد که تصمیمگیری برای بسیاری دشوار شده بود. جدای از دههزار نفر کوفی و دو هزار نفر از "عبدالقیس"، شمار زیادی از قبایل بصری، به علاوه جمع کثیری از مردم مدینه که در میان آنها شمار فراوانی از اصحاب رسول خدا (ص) بودند، امام را همراهی میکردند. امیرالمؤمنین (ع) سه روز پس از ورود به بصره، با ارسال پیامهای مکرر از شورشیان خواست تا به «جماعت» و «طاعت» باز گردند، اما پاسخ مثبتی از آنان نشنید. آن حضرت رسماً اعلام کرد که کسی حق شروع جنگ ندارد. حتی در روز جنگ، پیش از ظهر، امام قرآنی به دست ابن عباس داد تا با دعوت آنان به قرآن با آنها سخن بگوید، ابن عباس با طلحه و زبیر سخن گفت، اما عایشه حتی اجازه صحبت نداده به پیک امام گفت: « به صاحبت بگو: بین ما و او جز شمشیر حاکم نخواهد بود». ابن عباس میگوید: «من هنوز از آنها دور نشده بودم که تیرهای آنان مثل باران به سوی ما آمد». صبح روز دهم جمادی الاولی لشکر امام آماده شد. منطقه درگیری، در "خریبه" بود، در آن سوی، عایشه سوار بر شتر، در هودجی قرار گرفت و مرتب از مظلومیت عثمان سخن میگفت. درگیری از ظهر تا شب ادامه یافت. بیشترین جنگ در اطراف شتر عایشه بود که گفته شده بیش از هفتاد دست که خواستند افسار شتر او را بگیرند قطع شد. عایشه برای تحمیق مردم مشتی خاک برداشت و شبیهکاری که رسول خدا (ص) کرده بود، خاک را به سمت سپاه امام پاشید و گفت: شاهت الوجوه! امام خطاب به او فرمودند: «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الشیطان رمی». با شکست سپاه شورشی، مروان بن حکم تیری بر طلحه زده و وی را به قتل رساند. "زبیر" نیز به اصرار فرزندش "عبدالله" در سپاه مانده و با وجود سخنان امام حاضر به ترک میدان نمیشد. در یک مورد امام سخن پیامبر (ص) را به یاد او آورد که آن حضرت فرمود: بر تو بغی خواهد کرد و زبیر این خبر را تصدیق کرد. "عدی بن حاتم طائی" از مدافعان امام بود که در این جنگ یک چشم خویش را با یک فرزندش از دست داد. "عمروبن حمق خزاعی" از دیگر اصحاب رسول خدا (ص) بود که در این جنگ در رکاب امیرمؤمنان بود. با مقاومت بصریان امام دستور کشتن شتر را صادر کرد. در این باره عایشه میگفت: « از داخل هودج علی (ع) را میدیدم که خود در معرکه مشغول جنگ بوده و فریاد میزد: الجمل، الجمل. امام نزد هودج آمده و عایشه را با خطاب « یا شقیراء » مورد سرزنش قرار داد». امام پس از پایان جنگ، عایشه را همراه شماری زن و مرد بصری به مدینه فرستاد. بعدها عایشه بارها از این اقدام خود اظهار ندامت میکرد. وقتی آیه «و قرن فیبیوتکن» را میخواند، گریه میکرد. او در وقت مرگ گفت: «بعد از پیامبر (ص) حادثهها آفریدهام، مرا در کنار سایر زنان (و نه در کنار پیامبر) دفن کنید». در این جنگ شمار زیادی از مردم بصره از طوایف مختلف به قتل رسیدند. به نقل "بلاذری" تنها از طایفه "ازد"، دو هزار و پانصد و پنجاه و دو نفر کشته شدند. از بکر بن وائل، هشتصد نفر و از بنیضبه، پانصد نفر و از بنی تمیم، هفتصد نفر. کشتهگان جنگ جمل، مجموعاً بیست هزار نفر بوده است. و شیخ مفید همان عدد بیست هزار نفر را درست میداند. اما جنگی که تنها پنج تا شش ساعت جریان داشته نمیتواند تا این اندازه تلفات داشته باشد. گفته شده که شهدای سپاه امام بین چهار صد تا پانصد نفر بودهاند. شکست سپاه بصره نشان میداد که علی رغم وجود امالمؤمنین در میان آنها، سپاه شورشی انگیزههای قوی نداشته است. مشکل عمده این بود که طلحه و عایشه علی رغم شهرت، در قضیه عثمان، بدنامتر از آن بودند که بتوانند خود را دادخواه خون عثمان قلمداد کنند. پس از پایان جنگ امام دستور داد هر کس که تسلیم شد او را نکشند و مجروحی را از بین نبرند. امام حتی کسانی چون مروان و فرزندان عثمان را آزاد کرد. در آن لحظه مروان گفت: بیعت نخواهد کرد مگر آن که او را بر بیعت مجبور کنند. امام فرمود:
« حتی اگر بیعت کند همچون جهود بیعت را نقض میکند».
امام به جز آنچه دشمن در جنگیدن از آن بهره میبرده، اجازه برداشتن اموال شخصی مردم را ندادند و این امر برای مردم شگفتآور بود. آن حضرت در میان کشتگان وقتی به "کعب بن سور" ـ قاضی سابق بصره از طرف عمر رسید ـ دید قرآن را به گردنش آویزان کرده است. امام فرمود تا قرآن را از گردن او برداشتند. و دستور داد تا "کعب" را در برابرش بنشانند و همانند پیامبر (ص) که در احد به کشتگان قریش فرمود، خطاب به جنازه گفت:
«آنچه را وعده پروردگارم بود یافتم آیا تو نیز آنچه را پروردگارت وعده کرده بود یافتی؟ » امام پس از تمام شدن غائله جمل، به مسجد جامع آمد و به سرزنش مردم پیمانشکن بصره که نخستین مردمی هستند که در برابر امام خود ایستادهاند پرداختند. آنها را «جند المراه و اتباع البهیمه» (سپاه زن و پیروان حیوان) نامیدند. امام ماجرای بصره را به شهرههای مدینه و کوفه نوشتند. بیتالمال را میان اصحابشان که دوازده هزار نفر بودند تقسیم کردند. امام برخلاف طلحه و زبیر که با دیدن اموال بیتالمال گفتند: این همان وعده خدا و رسول است، فرمود:
«ای (طلاهای) زرد و سفید غیر من را فریب دهید».
پس از آن چندی در بصره مانده در روز دوشنبه دوازده یا شانزده رجب سال سی و شش هجری، پس از نصب "عبدالله بن عباس" به عنوان حاکم بصره، عازم کوفه شد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان