جنگ جهاني اول، متحدين، متفقين، ناسيوناليسم، ميليتاريسم، امپرياليسم، نظام اتحادها
نویسنده : نفیسه شکور
جنگ جهانی اول
در 28 ژوئن 1914 فرانس فردیناند، ولیعهد اتریش در سارایوو، پایتخت بوسنی، ترور شد.[1] این مسئله آتش جنگ جهانی اول را شعلهور ساخت. برای درک چگونگی این انگیزه باید فضای روز اروپا را بررسی کرد:
أ-اولین عنصر مؤثر در این فضا ناسیونالیسم بود. به ویژه در منطقه بالکان چرا که صربستان در سال 1878 استقلال کامل خود را از امپراطوری عثمانی به دست آورده بود و در همان سال اتریشهنگری در کنگره برلین اجازه یافت تا بوسنی و هرزگوین را اشغال کند؛ در حالی که این ایالات هنوز به طور قانونی متعلق به عثمانی بود و اکثریت جمعیت آنها از ملیت صرب بودند. و همین مسئله بعدها ترور ولیعهد اتریش را رقم زد.
ب-تفکرات ناسیونالیستی قیصر ویلهلم دوم و بخشهایی از مردم آلمان، تحت تأثیر اعتقاد به برتری کشور و فرهنگ آلمان با رویای اتحاد نژاد ژرمن در یک کشور پان ژرمن با پان اسلاویسم به ویژه نوع روسی آن رویارو شد. به دلیل ضعف امپراطوری عثمانی در کنترل بالکان در خلال قرن پیش از جنگ جهانی اول، روسها به دنبال افزایش نفوذ خود در این منطقه بودند. در این میان، ناسیونالیسم فرانسوی نیز بر ضد آلمان رشد میکرد.[2]
ت-تفکرات میلیتاریستی (نظامگری) نیز به شعلهور شدن جنگ جهانی اول کمک کرد. برنامههای توسعه نظامی کشورهای اروپایی در سالهای پیش از 1914 نیز باعث افزایش احساسات خصومت آمیز و بروز بدگمانی بین کشورها شد.[3]
ث-از سوی دیگر امپریالیسم اقتصادی که مبتنی بر شکست رقبا و رسیدن به انحصار کامل در استعمار مناطق مختلف جهان بود، منازعاتی بین امپریالیستها ایجاد میکرد.[4]
ج-نظام اتحادها یکی دیگر از عوامل بر افروخته شدن آتش جنگ جهانی اول بود؛ از جمله اتحاد اتریش و آلمان (متحدین)، و اتحاد روسیه و فرانسه و انگلیس (متفقین) – که در ادامه جنگ ایتالیا نیز دست از اتحاد خود با آلمانها کشید و به ایشان پیوست.[5]
ح- همچنین علی رغم بحثهای زیادی که بعدها در مورد مقصر این جنگ انجام شد، هیچ یک از کشورهایی که در تابستان 1914 وارد جنگ شدند، کاری برای جلوگیری از وقوع نکرده بودند و با وجود بعضی تلاشهای دیر هنگام برای توقف جنگ و ممانعت از تسریع تحولات، هر کشور به امنیت، اعتبار، نفوذ و حفظ متحدان خود بیش از صلح اهمیت میداد.[6]
جنگ جهانی اول اصول در اروپا و اقیانوس آتلانتیک شمالی واقع شد؛ البته نبردهایی هم در آسیا، افریقا و دیگر اقیانوسهای جهان به قوع پیوست. در حقیقت، جنگ در دو جبهه جریان داشت: جبهه غرب که در آن فرانسه و انگلیس با آلمان درگیر بودند و جبهه شرق که محل رویارویی آلمان و روس بود.
در جبهه غرب، فرانسویها و انگلیسیها، آلمانها را در نبرد مارن متوقف کردند و در پی آن هر دو جناح در این منطقه تثبیت و تحکیم شدند و علی رغم برخی نبردهای دیگر همچون نبرد وردن و نبرد سم، جبهه غرب به بن بست رسید.
نیروهای آلمان در دو ارتش مهاجم روسی را نابود کردند، اما با این همه جبهه شرقی هم دچار بن بست شد. بدین ترتیب جنگ فرسایشی آغاز و در جبهه غرب موجب کشتارهای مستمر شد. در سال 1917 دو حادثه مهم بن بست را در هم شکست.
1- آلمان تهاجم زیر دریاییها را از سر گرفت، این امر باعث ورود آمریکا به جنگ به نفع متحدین شد؛ چرا که انهدام کشتیها باعث کاهش منافع تجاری این کشور میشد. از سوی دیگر کشف ارتباط آلمانها با مکزیک موجب تحریک بیشتر آمریکا برای شرکت در جنگ شد. با کمک نیروی دریایی آمریکا محاصره دریای بریتانیا توسط زیر دریاییهای آلمانی در هم شکست و پس از آن اعزام سربازان آمریکایی به اروپا آغاز شد.
2- انقلاب کبیر در روسیه باعث شد تا روسها از صحنه جنگ کنار روند و بدین ترتیب آلمان توانست نیروهای خود را در جبهه غرب متمرکز کند.[7]
سرانجام در ماه مارس 1918 آلمان تهاجم نهایی خود را آغاز کرد که نیروهای متحدین آن را در هم شکستند. و به تدریج آنها را از فرانسه عقب راندند. در پاییز 1918 آلمان از سرکوبی حمله متحدین ناتوان گشت و از طرف دیگر با انقلاب سوسیالیستی مواجه شده بود و دیگر متحدی نداشت؛ لذا با متارکه جنگ موافقت کرد. این متارکه در 11 نوامبر 1918 به اجرا درآمد و آتش جنگ جهانی اول خاموش شد.[8]
میلیونها کشته، زخمی و بیکار و اثر سوء روانی بیاعتنا را نسبت به قیور اخلاقی، مشارکت زنان در امور اجتماعی و استقلال اقتصادی ایشان از تأثیرات جنگ روابط اجتماعی و خانوادگی بود. هنر و ادبیات نیز این آثار بیبهره نبودند.[9]
4 امپراطوری بزرگ آلمان، اتریش – مجارستان، روسیه و عثمانی از نقشه جهان و ایجاد دولتهای کوچکتری چون یوگسلاوی، لهستان، چکسلواکی و فنلاند،[10] بر چیده شدن رژیمهای امپراطوری و جانشینی رژیمهای دموکراسی،[11] و به ریختن نظم اجتماعی، خرابی اقتصاد در پی تعطیلی کارخانهها و سایر فعالیتها بر اثر کشته شدن نیروهای فعال جامعه، ایجاد شکاف طبقاتی شدید از دیگر این آثار بود. از سوی دیگر با ضعف اقتصادی بر اروپا آمریکا تبدیل به یک قدرت بزرگ جهانی شود.[12]
در این میان، در کنفرانسهایی که در پایان جنگ برای ایجاد صلح تشکیل شد، تلاش نیروهای فاتح در دو جهت متفاوت رغم خورد:
1-محو آثار نظام گذشته؛
2-به دست آوردن سهم بیشتر از خرمن پیروزی.
از آن جا که هدف عامل اتحاد و هدف دوم عامل تفرقه بود، تلاش نیروهای فاتح برای پی افکندن بنای یک صلح پایدار کمتر موفق بود و تنها توانست صلح را بطور موقتی برقرار سازد. در واقع بنایی چنین ناپایدار و تصمیماتی چنان عجولانه و بدون دوراندیشی، ارمغانی جز آشفتگی برای جهان نداشت.[13] آشفتگیهایی که در نهایت جنگ جهانی دیگری را رقم زد.