حزب نیروی سوم، خلیل ملكی، مظفر بقائی، حزب زحمتكشان ملت ایران، نهضت ملی، دكتر مصدق
نویسنده : محمد علی زندی
حزب نیروی سوم به رهبری خلیل ملکی و توسط گروهی از روشنفکران حزب توده که به دلیل وابستگی علنی حزب توده به شوروی و انحراف سازمان از اصول حزبی، در سال 1326، از حزب توده انشعاب کرده بودند، تشکیل شد.
ملکی و یارانش، در اوج مبارزات ضد استعماری ملت ایران برای ملی کردن صنعت نفت، باآگاهی از ضرورت شرکت در مبارزه علیه استعمار و استبداد، به جبهه ملی پیوستند و به دلیل سابقه فعالیتهای حزبی و داشتن اطلاعات سیاسی و اجتماعی و سازمان دهی، موجب گسترش «سازمان نگهبان آزادی» در میان اقشار دیگری از روشنفکران، دانشجویان و کارگرن شدند. ملکی در سال 1330 در دوران نخست وزیری دکتر مصدق همراه با دکتر مظفر بقائی «حزب زحمتکشان ملت ایران» را تأسیس کردند. حزب زحمتکشان با گرایش سوسیالیستی، از تز ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق جانبداری میکرد.
این همکاری تا اوایل مرداد 1331 بین بقائی و ملکی ادامه داشت ولی پس از فاش شدن ملاقات پنهانی دکتر عیسی سپهبدی، یکی از دوستان دکتر بقائی با قوام السلطنه، در دورۀ زمامداری پنج روزهاش، پس از استعفای مصدق در 26 تیرماه 1331، بین خلیل ملکی و همفکرانش که خواهان رسیدگی به این موضوع بودند با مظفر بقائی اختلاف نظر شدید بروز کرد و منجربه دو تیکه شدن حزب زحمتکشان گردید؛ یکی به نام حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری مظفر بقایی و دیگری به نام حزب زحمتکشان ملت ایران - نیروی سوم به رهبری خلیل ملکی و یارانش در مهرماه سال 1331.[1]
شاخه مظفر بقائی دست از حمایت مصدق برداشت و سمت آیتالله کاشانی رفت و مخالف مصدق شد ولی، شاخه ملکی (نیروی سوم) تا 28 مرداد 1332، در عین حال که در نشریات خود مواضع انتقادی نسبت به دولت مصدق داشت از دولت مصدق در برابر مخالفان تودهای و دریاریاش حمایت می کرد. عمده انتقادات نیروی سوم از دکتر مصدق به سیاستهای اقتصادی و اجتماعی او مربوط میشد. آنها بر این نظر بودند که حکومت به جای اتکاء به حمایت سرمایه داران میبایست به توزیع عادلانه ثروت بپردازد و اقتصاد را تنظیم کند. آنچه برای نیروی سوم در این مقطع اهمیت داشت اصلاحات اقتصادی و اجتماعی به شکل موازی بود که در مقالات منتشره در روزنامه نیروی سوم و ماهنامه علم و زندگی، متعلق به حزب بسیار دیده میشود.[2]
رهبران و فعالان نیروی سوم عبارت بودند از: خلیل ملکی، جلال آل احمد محمد علی فنجی، مسعود حجازی، داریوش آشوری، مرتضی مظفری، علی اصغر حاج سید جوادی و...
نیروی سوم
نیروی سوم یک نظریه سیاسی بود. خلیل ملکی این اصطلاح را که در اروپا مطرح بود، با توجه به شرایط جهانی و شرایط داخلی که در کشور وجود داشت به صورت یک نظریه و در قالب یک حزب در آورد و به فعالیت پرداخت. این نظریه در بُعد داخلی به وجود نیروی سوم در برابر دو نیروی هیأت حاکمه و حزب توده اشاره داشت و در بُعد خارجی و جهانی در برابر دو ابرقدرت آمریکا و شوروی، نیروی دیگری که میتواند مستقل از آن دو نیرو عمل کند، نیروی سوم است که دقیقاً این اصطلاح به جای جهان سوم بکار رفت.
حزب نیروی سوم در تعریف این نیرو میگوید: «این نیرو از قدرتهای بزرگ الهام نمیگیرد، آنهایی که از هیات حاکمه متحد به کلّی مأیوسند و از رهبران حزب توده به عنوان عُمال اجنبی انتظاری ندارند، نیروی سوماند زحمتکشانی که آرزوی این را دارند که مالک دسترنج خود گردند و این انتظار را به غلط یا صحیح از دکتر صدق دارند نیروی سوماند. روشنفکرانی که خود را در خدمت طبقۀ سوم قرار دادهاند و راه حل مشکلات خارجی و داخلی را مطابق فرضیههای سوسیالیستی، تنها راه چاره میدانند و یا نیروی ملت ایران، رشد و تکامل سوسیالیسم را ضروری میدانند، نیروی سوماند.
برنامههای حزب
1- ارائه کمونیسم مستقل و سوسیالیسم ایرانی؛
2- واقع بینی در برخورد با مارکسیم؛
3- تأکید بر هویت ملی و منافع کشور در برابر کمونیسم بین الملل؛
4- بی طرفی مثبت در سیاستهای جهانی و مواجهه با اردوگاههای قدرت؛
5- آینده نگری و تحلیلهای نو؛
6- استقلال همه جانبه؛
7-واقع بینی در برخورد با مذهب؛
8- طرح و تحلیل نقاط ضعف روشنفکران و پیوند دادن آنها با جامعه و مردم؛
9- تحلیل صحیح، کار بردی و واقعگرا؛
10- تحلیل تاریخی از مبارزه.[3]
انحلال حزب
پس از کودتای 28 مرداد 1332، بیشتر رهبران و فعالان سازمانهای سیاسی، دستگیر یا فراری شدند. ملکی نیز در شهریور همان سال دستگیر و در قلعه فلک الافلاک خرم آباد زندانی گردید. در همین اوان، موج انتقادات از ملکی که عمدتاً از جانب دکتر فنجی و حجازی از درون حزب برخاست، موجب انشعاب در حزب ( به نام حزب سوسیالیست) شد که مهمترین علت آن ملاقات ملکی با شاه در چند ماه قبل از کودتا بود که این انشعابها و انتقادات به متلاشی شدن نیروی سوم انجامید.[4]
ملکی بعد از آزادی از زندان به فعالیتهای مطبوعاتی پرداخت و در سال 1339 جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی را تأسیس کرد که این جامعه هم بعد از مرگ ملکی و آل احمد در سال 1348 مثل دیگر احزاب قائم به شخص، فعالیتش محدود شد. پس از انقلاب اسلامی نیز جامعه سوسیالیستها بار دیگر به رهبری رضا شایان به جبهه ملی چهارم پیوستند و فعالیت خود را آغاز نمودند؛ ولی، با فرو پاشی جبهه ملی، این گروه نیز از صحنه سیاسی کشور محو شد.