دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

حسین (ع)

No image
حسین (ع)

حسين (ع)؛ مصلح غيور

اشاره:

آنچه در ذیل می آید سخنان عالمانه و محققانه حضرت آیت الله مجتبی تهرانی است که در ادامه سلسله مباحث درسهای نهضت حسینی، امسال ایراد گشته است. نوشتار پیش رو خلاصه ای از 12 شب سخنرانی ایشان در محرم 1431 است که با اندکی تصرف تقدیم می گردد. برای دسترسی کامل به این سخنان می توانید به سایت معظم له با آدرس www.mojtaba-tehrani.ir مراجعه کرده و نسخه صوتی و متنی آن را ملاحظه نمایید. آیت الله تهرانی از شاگردان برجسته حضرت امام(ره) است که قریب به چهل است در تهران به عنوان استاد اخلاق و عرفان شناخته می شود و دروس خارج فقه و اصول وی شاگردان زیادی به خود دیده است.

غیرت دینی؛ منشأ قیام حسینی

«ان الاسـلامَ بدئُـهُ محـمـدىُ و بـقـائُـهُ حسـیـنـىُ» حسین(ع) حرکتش هدفمند بود؛ و هدفش را می فرماید «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر». اما ریشه این هدفگیریش چه بود؟ این را از گفتار و کردار حسین(ع) به دست می آوریم که حسین(ع) می خواست کوشش کند برای حفاظت دین جدش.

در مباحث اخلاقی یک بحثی مطرح می کنند به نام «غیرت»؛ در مباحث معرفتی در منازل سلوک الی الله تعالی، در آنجا هم باز همین را مطرح می کنند: «منزل غیرت». حسین (ع) هر دو را، به موازات هم طی می کرد و می رفت.

«غیرت» در علم اخلاق

از دیدگاه اخلاقی غیرت عبارت است از آن حالت روحی که انسان کوشش می کند که محافظت کند از چیزی که شرعاً و عقلاً باید از او محافظت شود؛ و گاهی در رابطه با قوا مطرح می کنند، می گویند از نتایج شجاعت است و گاهی در ارتباط با نفس مطرح می کنند، می گویند این از کبر نفس و بزرگی روح است.

غیرت موسوی و حسینی

امام حسین(ع) وقتی از مدینه خارج می شود یک آیه را می خواند؛ وقتی وارد مکه می شود یک آیه دیگر را؛ هر دو هم مربوط به حرکت حضرت موسی(ع) است. وقتی از مصر می آید بیرون، «فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین» [1] و وقتی می رسد مدین: «و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل»[2] حسین(ع) وقتی وارد مکه می شود این آیه را می خواند. خیلی ظرافت به خرج می دهد.

در بین انبیا، آن پیغمبری که از نظر بروز و ظهور صفتش که خیلی صفت بارزی داشت - و الا همه انبیاء این صفت را دارند- غیرتمندی حضرت موسی بود.

منشأ راه افتادن حضرت موسی و امام حسین(ع) غیرت این دو بود. منشأ حرکتشان این بود که بی تفاوت نبودند نسبت به جامعه «لطلب الاصلاح فی امه جدی» حسین(ع) مصلحی غیور است مثل حضرت موسی.

خروج شجاعانه امام حسین(ع) از مدینه

وقتی معاویه مرد یزید نامه نوشت به ولید - حاکم مدینه - هم راجع به امام حسین نوشته بود هم راجع عبدالله بن زبیر که بیعت بگیرد از اینها. عبدالله بن زبیر ، بیعت نکرد؛ او هم از مدینه رفت؛ برادرانش گفتند بیا از طریق اعظم یا شاهراه برویم. گفت نه؛ از ترسش به بیراهه زد و رفت!

از آن طرف امام حسین(ع) راه می افتد، بیش از هشتاد نفر همراهش هستند؛ از بی بی ها، کنیزها ولامانش بودند؛ چون آن موقع بحث اصحاب مطرح نبود. از کجا رفتند؟ از همان طریق اعظم. حدود 250 ناقه یا اسب همراهش بود که اثاث و بارهایشان را حمل می کردند. ببینید چه قافله ای می شود!

به تعبیر ما «مردانه» آمده است. مراد از مردانه، «شجاعانه» است. علی(ع) اواخر عمرش یک خطبه خواند آنجا وقتی که دلش به درد می آید از دست اصحابش می گوید: «یا اشباه الرجال و لا رجال» به آنها این جوری خطاب می کند. شما شبیه مردید؛ مرد نیستید. پس مسئله چیز دیگری است و بحث مذکر و مونث نیست.

روایاتی در ستایش غیرت

روایت از پیغمبر اکرم(ص) است: «اِنَ الغَیرةَ مِن الایمان».

روایت دیگری است قال رسول الله(ص): «کانَ اِبراهیمُ اَبى غَیوُراً و اَنَا اَغیَرُ مِنه» حضرت ابراهیم(ع) غیور بود البته این حالت در من افزون است از او؛ «و اَرغَمَ اللهُ أَن َمَن لایَغَارُ مِنَ المومِنینَ» خداوند بینی آن کسی از مومنین را که دارای این حالت نیست، یعنی غیور نیست به خاک می مالد؛ یعنی خوارش می کند.

روایت اول مربوط به مومنین بود، علامت ایمان؛ دوم برای انبیا و خود پیغمبر؛ روایت سوم باز از پیغمبر اکرم(ص) است «اِنى لَغَیورُ و الله عَزَ وجَل أَغیَر مِنى»؛ یعنی من شخص غیرتمندی هستم اما خدا غیرتش بیش از من است. «وَ إنَ اللهَ عَزَوجل یُحِبُ مِن عِبادِه الغَیُور» خداوند دوست می دارد از بندگانش کسانی را که دارای این صفت هستند.

غیرت؛ منشأ جعل احکام الهی

نفس جعل احکام هم غیرت الهیه است. چرا خدا دروغ را، غیبت را، تهمت را حرام کرده است؟ مال مردم خوری را حرام کرده است؟ خدا بی غیرت نیست. همانطور که مجعولات الهیه در باب احکام، حفظش ریشه در غیرت دارد، اصل جعل بعضی از احکام الهیه هم ریشه در غیرت دارد.

مسائل دینی هم این جوری است؛ اگر قول دادی پای آن باید بایستی، اگر نایستادی نامردی، بی غیرتی؛ لذا غیرت را می گویند «مردانگی»

قال رسول الله(ص): «لا اَحَدُ اَغیَر مِنَ الله» هیچ موجودی غیرتمندتر از خدا نیست «وَ من اَجلِ ذلِک حَرَمَ الفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن» چون خدا غیور است، روی این جهت است که آمده کارهای زشت را تحریم کرده است، چه ظاهرش، چه باطنش.

ارتباط جنبه نفیی قیام حسینی با «غیرت»

یک تقسیم بندی به طور کلی که این حالت در ارتباط است با 1- امور معنوی 2- جنبه های مادی؛ در باب مسائل معنوی در آنجا باز تقسیم بندی می شود که اعمال گاهی جنبه های نفیی دارد، گاهی جنبه های اثباتی؛ گاهی جنبه عمومی دارد، گاهی جنبه خصوصی.

قیام امام حسین(ع) نشأت گرفته از آن حالت روحی بود که حضرت در ارتباط با امور معنوی داشت؛ آن حساسیت در حفظ دین و کوشش در حفظ نسبت به امور معنوی که جنبه عمومی داشت. مجموعه قیام جنبه نفیی بود؛ حضرت دیدند یک مسئله ای دارد در جامعه مسلمین شکل می گیرد که این منافات دارد با اصل دین، لذا حضرت برای نفی این معنا که بر خلاف دین است و نگذارد در جامعه شکل بگیرد این حرکت را انجام داد.

قیام حسینی برای مبارزه با بدعتها

دید بدعتی دارد در جامعه شکل می گیرد. بدعت، «ادخال ما لیس من الدین فی الدین بما انه م ن الدین». یعنی چیزی را وارد کردن در دین اما به نام دین و به این عنوان که از دین است که می گویند بدعت و حرام.

از علی(ع): «اَما اَهلُ البِدعَة فالمُخالِفونَ لِاَمرِ اللهِ و لِکتابِه و رَسولِه العامِلونَ بِرَأیهِم و اَهوائِهِم و اِن کثُرُواَ» می فرماید: اهل بدعت اینهایی هستند که نسبت به آنچه که از احکام الهیه است، از امور الهی و نبوی است با او مخالفت کنند و بروند سراغ آنچه را که خود می پسندند و هواهای نفسانیه آنها اقتضا می کند.

امام صادق(ع) می فرماید: «مَن دَعَا الناس اِلى نَفسِه و فیهِم مَن هُو اَعلَمُ مِنهُ فهُو مُبتَدِعُ ضالُ» کسی که مردم را به سوی خود متمایل کند در هر رابطه ای و دنبال این باشد که طرفدار جمع کند دور خودش و حال اینکه در بین مردم داناتر از او هست این هم بدعت گذار و بعد هم گمراه است. این دو روایت.

امام حسین(ع) در هر دو رابطه ای که در این روایات بود، دید دارد بدعت شکل می گیرد؛ یعنی کسانی که اهلیت ندارند برای سرپرستی جامعه، با لطائف الحیلی آمدند خودشان را در این جایگاه قرار دادند و آنهایی را که سزاوار هستند کنارگذاشتند؛ از طرفی یک سنخ از اموری را که از محرمات است قبحش از بین می رود و این هم مخالف لامر الله است، مخالف کتاب و سنت نبوی است، مطابق با هواهای نفسانی است و دارد به آنها عمل می شود؛ غیرت دینی امام حسین(ع) اقتضای قیام را می کرد.

وقتی که در مدینه ولید حضرت را می طلبد برای بیعت کردن امام حسین رو می کند به ولید «فقال: ایها الامیر اِنـا اَهلُ بَیتِ الـنُبوة و مَعـدِنُ الِرسالَه و ُمُخـتَلَفُ المَلائِکه و بِنَا فَتَحَ اللهُ و بِنَا خَتَمَ اللهُ». این روایت دوم امام صادق(ع) بود، یعنی در جامعه مسلمین کسی سزاوارتر از ما به این امر نیست، پس این یک بدعتی است دارد گذاشته می شود یعنی نااهل بخواهد بیاید جایگاهی را حیازت کند که آن جایگاه در جامعه اهل دارد.

دوم «و یَزیدُ رَجُلُ فاسِقُ شارِبُ الخَمرِ قاتِلُ النَفسِ المُحَرَمَه مُعلِنُ بِالفِسق» آن روایت اول «فَالمُخالِفوُن لِاَمرِ الله...» علنی دارد بر خلاف احکام الهی عمل می کند.

علی (ع) می فرماید «ما هَدَمَ الدینَ مِثلُ البِدَع» یعنی هیچ چیزی دین را مثل بدعتها ویران نکرد و حسین(ع) دید یزیدیان دارند اسلام را به ویرانی می کشند.

نقش آگاهان در برخورد با بدعت

نسبت به بدعت گذاران وظائف مختلف است، افرادی در جامعه جایگاه خاصی دارند، از نظر ابعاد وجودی و اثرگذاری. افرادی که در معارف دینی وارد هستند و مردم آنها را می پذیرند حرفهای و حرکات آنها، حجت است. وظیفه حساس وسنگین متوجه آنها است.

قال رسول الله(ص): «اِذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فى اُمَتى فَلیُظهِرِ العالِمُ عِلمَه فَمَن لَم یَفعَل فَعَلَیهِ لَعنَةُ الله» اگر در امت من بدعتها آشکار شد واجب است بر آن کسانی که آگاهان هستند آن آگاهی را که دارند اظهار کنند، بگویند به اینکه این الهی نیست، اگر این کار را نکردند لعنت خدا بر آنها باد.

این روایت هم از امام باقر و هم از امام صادق (ع)است «اِذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فَعَلَى العالِمِ اَن یُظهِرَ عِلمَهُ فاِن لَم یَفعل سَلَبَ نورَ الایمانِ» یعنی نور ایمان ربوده می شود یا از او یا از جامعه.

برخورد امام حسین(ع) با بدعت

حسین(ع) دید دین اسلام دارد هدم می شود، یگانه کسی که در بین این امت آگاه بود و عالم بود و پذیرفته شده بود اوست. کسی تشخیص می دهد حق را از باطل، الهی را از شیطانی، اوست و انگشت نما هم هست. دلیلش این است که کوفیها چقدر به او نامه نوشتند؟ همه از او متوقع بودند ببینند چه می گوید. حالا بیاید سکوت کند یا -نعوذ بالله- مماشات کند؟ چه رسد به اینکه- نعوذ بالله- بیعت کند.

علی(ع) فرمود: «مَن مَشى اِلى صاحِبِ بِدعَة فَوَقَرَهُ» اگر کسی برود به سمت کسی که بدعت گذار است و بخواهد احترامش کند «فَقَد سَعى فى هَدمِ الاِسلام» محال است حسین این کار را بکند.

از این طرف قال رسول الله(ص): «مَن تَبَسَمَ فى وَجهِ مُبتَدِعٍ فَقَد اَعانَ عَلى هَدمِ دینِهِ» تبسم را می فرماید نه خنده، روی خوش نشان بدهد به کسی که دارد بدعت گذاری می کند این کمک کرده است به هدم دینش.

قیام حسین فقط شیعی نبود

این طور هم نبود که امام حسین(ع) یک مقابله کوچک را می دید، نه او تا طول تاریخ بشریت را داشت می دید که اگر مقابله نکند از اسلام خبری نیست. اینجا بحث سنی- شیعه نیست؛ اگر می رفت همه رفته بود نه سنی بود نه شیعه بود. قیام، قیام شیعی نبود سنت پیغمبر دارد می رود، کتاب الهی دارد می رود. «اِنَ الاِسلامَ بَدئُهُ مُـحَـمَــدىُ (ص)وَ بَـقـائُـهُ حَسِینىُ» اینجا اصل اسلام است.

یگانه کسی که از او می ترسیدند امام حسین(ع) بود. عبدالله ابن زبیر هم رفته بود با آنها کاری نداشتند. فقط از یکی می ترسیدند.

در باب بدعت روایت داریم که اگر یک کسی یک چنین جایگاهی در جامعه داشت که می توانست با رعبش اهل بدعت را بترساند خدا قلب او را از ایمان و امن پر می کند. روایت از پیغمبر اکرم است(ص)؛ «من اَرعَبَ صاحِبَ بِدعَةٍ مَلَأَهُ الله قَلبَهُ اَمناً وَ ایماناً» اینها فقط از امام حسین(ع) می ترسیدند، چون جایگاهش را می دانستند.

مرگ برای حیات هدف

بعضی چون اهل آن نیستند نمی توانند این را ادراک کنند که اگر یک انسان برتر شریفی که هدفمند است و هدف آن عالی و جهانی است، خودش و آنچه را که از او است در معرض خطر قرار بدهد و بداند کشته می شود در عین حال هدف او زنده می شود؛ چون هدفمندم مرگ را انتخاب می کنم برای حیات هدفم.

شب عاشورا حسین(ع) چه کار می کند؟ بلند می شود خطبه می خواند تا آخرین لحظاتش همین کار را می کند. خطبه اش که تمام می شود بعد می گوید اینها با من کار دارند به هیچ کدام از شما کاری ندارند. یعنی یگانه بشری که روی زمین توان این را دارد که مانع شود که دین اسلام منهدم نشود حسین است. با هیچ کدام از شما کاری ندارند. همه بروید.

اولین کسی که بلند شد ابالفضل، بود گفت «نَفعَلُ ذلِک لِنَبقى بَعدَک؟» چرا برویم؟ برای اینکه بعد تو زنده بمانیم. خدا یک همچنین روزی را نیاورد. دانه دانه بلند شدند اظهار وفاداری کردند.

اقرار یزید به براندازی

در باب هدم دین، یک وقت براندازی نسبت به کل است، یک وقت نسبت به بعض است هر دو اینها مورد نظر است. یزید این شعور را نداشت که مشتش را باز نکند و لذا بعد از شهادت امام حسین در همان جلسه این را ابراز کرد که می خواست برگرداند جامعه را از نظر دینی به همان قبل از اسلام؛ که آنجا این تعبیر را کرد: «لَیْتَ أَشْیَاخِى بِبَدْرٍ شَهِدُوا...» آرزو می کنم که پدران من، سردمداران جنگ بدر می بودند و به من می گفتند دست مریزاد ای یزید! شعرهایش این بود همه اش؛ خیلی روشن هم گفت. بعد هم که آمد و انکار کرد «لَعِبَـت هاشِمُ بِالمُلک فَلا...» یعنی قشنگ، هر دو تا را گفت: عدم اعتقادش به اسلام را گفت؛ گفت آنچه پیغمبر کرد، یک بازی سیاسی بود؛ یعنی تو دارد صحنه را برمی گرداند.

از این طرف هم حسین(ع) یگانه کسی بود که می توانست هدف او را مانع آن بشود. مرگ را انتخاب می کند برای زنده شدن هدفش و هدفی هم ارزشمندتر از حفظ دین اسلام نبود؛ لذا حسین(ع) شهادت را انتخاب کرد برای بقای این هدف.

براندازی، تدریجی الحصول است

یک سنخ مسائل دفعىُ الحُصولند و یک سنخ امور تدریجی الحصول؛ زمان می برد. هدف یزید این بود که این جامعه اسلامی را برگرداند به همان جامعه بت پرستی، شرک، قصدش براندازی است؛ اما این دفعی الحصول است؟ پدرش که مرد چه کار می کرد؟ نماز را تعطیل می کرد؟ به محض اینکه این کار را می کرد اصلاً احتیاج به امام حسین نداشت؛ همان دربان کاخش جلوی او را می گرفت! این هدف از امور دفعی الحصول نیست؛ این براندازی زمان بر است؛ نگرش یک جامعه را بخواهی عوض کنی از توحید به شرک مگر به این زودی می شود؟ همانجور که از شرک به اسلام وقتی خواستند عوض کنند، چقدر زحمت کشیدند پیغمبر اکرم! گام به گام بالاخره این کار را به جایی می رساند که می خواهد اسلام را محو کند.

امام حسین هم خودش می دانست که این جور نیست که بلافاصله بعد از شهادتش به هدفش می رسد و اینها هم بساطشان برچیده می شود؛ این هم تدریجی الحصول است؛ بعدها وقایع آشکار می شود؛ مقایسه ها شروع می شود؛ شقاوتهای اینها آشکار می شود و مردم می فهمند که طرف(یزید) که بوده است.

تلازم بین ایجاد بدعت و حذف سنت

علی(ع) می فرماید: «ما اُحدِثَت بِدعَةُ إِلا تُرِک بِها سُنَة» بدعتی آشکار نگشت مگر آنکه به سبب او سنتی از بین می رود. «فَاتَقوا البِدَع» بپرهیزید از بدعتها و بدعت گذاریها «وَ اَلزِمُوا المَهیَع» در آن راه روشن واضح قدم بگذارید؛ یعنی همان راه اسلام و پیروی از پیغمبر اکرم و احکام شرعی. «ا ن عواز م الامور افضلها» زیرا امور قدیمی بهترین کارهاست «وَ إِنَ مُحدَثاتِها شِرارها» و امور نو یعنی بدعتهای نو بدترین چیزهاست.

در اینجا علی(ع) یک تلازم درست می کند بین یک بدعت و حذف یک سنت؛ یعنی اگر یک روش جدید غیر اسلامی بیاید، یک روش اسلامی از بین می رود. اینکه من گفتم تدریجی الحصول است، همین است. یکی یکی می آورد؛ تا این را می آورد، یکی از احکام اسلام متروک می شد تا بتواند جایگزین کند یک روشی را در جامعه به جای یک روش دیگر؛ شرک بیاید، توحید برود؛ کفر بیاید، اسلام برود.

موضوعی از موضوعات نیست مگر اینکه در اسلام حکمی دارد حالا بدعت به این معنا بود که چیزی را که از دین نیست به عنوان دین قالب کند برای یک موضوعی. این موجب می شود که آن حکم اسلامی او از بین برود. پس هیچ بدعتی نیست مگر اینکه ملازم است با ترک سنت.

محاجه حضرت با دشمنان

حضرت می دانست که اینها خدعه می کنند و نمی خواهند چهره حسین(ع) مشخص بشود؛ روز عاشورا می گوید «بِمَ تَستَحِلونَ دَمى» آخر به من بگویید برای چه شما خون من را حلال می شمرید و می خواهید مرا بکشید؟ یعنی همان بدعت گذاری در دین. آن کسی را باید بروید بکشید که حرام خدا را حلال کرده است؛ شراب را ریخته است و می خورد؛ حرمت شرب خمر، نص قرآن هم هست. «بِمَ تَستَحِلونَ دَمى» مگر من یک حرامی را حلال کردم؟ انگشت را می گذارد روی بدعت.

بعد وارد که می شود نسبت به کارها، حسین(ع) رفت عبای پیغمبر اکرم را آورد و انداخت روی دوشش؛ عمامه پیغمبر را آورد و گذاشت روی سرش و آمد بین جمعیت. در یک صحنه قرآن را آورد و گذاشت روی سرش و آمد. اینها چه پیامهایی دارد؟ حسین(ع) با این اعمالش دارد می گوید من پیرو کتاب و سنتم؛ این را می خواهم زنده نگه دارم.

عوامل موثر درصلاح و فساد جامعه

محیطهایی را که نقش سازندگی دارند برای انسانها، چهار محیط است. اول محیط خانوادگی. دو، محیط آموزشی، سه، محیط شغلی، چهار، محیط رفاقتی. ما یک فضایی داریم که حاکم بر هر چهار محیط است، که چه بسا خنثی می کند اینها را. اگر اینها در این محیطها نقش فساد داشته باشند، او نقش صلاح داشته باشد خنثی می کند آن نقش فساد را و برعکس. بنابراین هم می تواند مصلح باشد برای کل جامعه و هم مفسد. پیغمبر اکرم(ص) فرمود: «صنفان من امتی اذا صلحا صلحت امتی» دو گروه هستند در امت من که اگر اینها صالح باشند امت من هم صالح می شود «و اذا فسدا فسدت امتی» اگر فاسد شدند امت من هم فاسد می شود «قیل یا رسول الله من هم؟ قال: الفقها و الامراء» این دو گروه هستند.

قیام امام حسین(ع) علیه حاکم فاسد

حسین(ع) در وصیتنامه اش به محمدابن حنفیه نوشت: «من برای اصلاح امتم دارم حرکت می کنم» یعنی این حاکمی که الان آمده است ـ یزید ـ یک مرد فاسدی است، سازنده فضایی است بر کل جامعه که این فضا فاسد می کند کل جامعه را با بدعتهایی که یکی پس از دیگری می آورد و من می خواهم جلوی افساد این را نسبت به کل جامعه بگیرم.

علی(ع) خطاب به عثمان می گوید: «فَاعلَـم اَنَ اَفضَلَ عِبادِ الله عِندَ الله اِمامُ عادِلُ هُدِىَ وَ هَدَى» بدان برترین بندگان نزد خداوند آن پیشوا، حاکم و عادل درستکاری است که به راه حق هدایت شده باشد و دیگران را راهنما باشد «هد ی و هدی» توضیح می دهد: «فاقام سنتهً معلومه» یعنی آن سنتی که دانسته شده، یعنی از پیغمبر(ص) است را به پا دارد. «و امات ب دعهً مجهوله» یعنی بدعت باطل وغ نادرست را بمیراند. «وَ إِنَ السُنَنَ لَنَیِرَهُ لها أعلام» سنتها روشن است این طور نیست احکام اسلام تاریک باشد، جای آن هم مشخص است نشانه هم دارد و «وَ إِنَ البِدعَه لَظاهِرَهُ» این هم «لها أعلام» دارد. از این طرف بدعتها هم آشکار هستند.

«وَ إِنَ شَرَ الناس عِندَ الله اِمامُ جائرُ ضَلَ و ضُلَ بِه» بدترین مردم نزد خداوند پیشوای ستمکاری است که گمراه باشد و دیگران هم به وسیله او گمراه شوند چرا؟ چون او، آن جو حاکم بر کل جامعه را می سازد «فَأَماتَ سُنَتاً مَأخوذه وَ أَحیا بِدعهً مَتروکه» او چه کار می کند؟ آن سنتی را که سنت الهی است، آن را می میراند و آن را که غیر الهی است، می خواهد زنده کند. یزید چه کار می خواست بکند؟ یزید غیر از این کار را می خواست بکند؟

غیرت؛ وظیفه همگانی

این یزید اگر بیاید چه می شود؟ بساط اسلام برچیده می شود؛ لذا حرکت کرد و آن کار را شروع کرد اما آیا این کافی بود؟ از یک نظر بله، به این معنا که این حرکت امام حسین(ع) کما اینکه دیدید اثرش را هم گذاشت و الا از اسلام خبری نبود، اما آیا دیگران بدون تکلیفند؟ یا نه هر کس، چه در ارتباط با مسائل شخصیش، چه اجتماعیش، وظیفه دارد؟

این که شما می بینید حسین(ع) می گوید اصلاح امت جدم، بعدش بلافاصله می فرماید «آمر ب المعروف و انهی عن المنکر» برای همین است. این جور نیست که تکلیف از ما ساقط باشد؛ یا آنهایی که بودند آن موقع تکلیف نداشتند؛ آنها همه شان این تکلیف را داشتند؛ البته چون حسین(ع) منحصر به فرد بود در جامعه آن موقع و در ارتباط با جایگاه حکومت بود، لذا آنجا منحصر بود، و لو کشته بشود. اثرش هم بقای اسلام بود اما آنهای دیگر تکلیف از آنها برداشته نمی شود.

زمان خود ما، ما هر کدام، هم موظفیم برای حفظ دین خودمان و هم دیگران؛ هم غیرت دینی نسبت به شخص و هم دیگران. من باید ناراحت باشم که چرا تو داری معصیت می کنی؛ چرا تو بی غیرتی؛ نه تنها اینکه خودت بی غیرت نباش، بلکه ناراحت باش از بی غیرتی دیگران در ارتباط با دینشان.

غیرت؛ کارآمدترین ابزار برای حفظ جامعه

اگر هر جامعه اسلامی بخواهد خودش را از دشمنان اسلام حفظ کند، آن ابزار کارا، آن ابزاری که به درد می خورد که آن جامعه را حفظ کند، عبارت از غیرت بر دین است.

حضرت علی(ع) مقابله با معاویه از اصحابش گله می کند. خطاب به اصحابش می گوید؛ اگر شما ناچار به سختی و جنگ و اینها بشوید، شما به قهقرا بر می گردید. یعنی از آدمهایی نیستید که مقابله با دشمن کنید، «مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِکمْ وَ الْجِهَادِ عَلَى حَقِکم» در یاری کردن و سعی و کوشش کردن و گرفتن حقتان منتظر چه هستید؟ «الْمَوْتَ اَوِ الذُلَ لَکم». با این وضعی که شماها دارید مرگ یا خواری برای شما است. تا می رسد به اینجا که می گوید من می میرم و خلاصه از شر شما هم خلاص می شوم... «أمَا دِینُ یَجْمَعُکمْ وَ لا حَمیَةُ تَشْحَذُکم» آیا شما دینی ندارید که شما را جمع کند؟ غیرتی که شما را برای جلوگیری از دشمن آماده سازد؟ این حمیت، حمیت جاهلیت نیست. حمیت بر دین است. یعنی چه؟ شما غیرت دینی ندارید که در مقابل دشمن بایستید.

اگر بخواهیم تحلیلی حرف بزنیم باید بگوییم که آن چیزی که موجب حفظ جامعه اسلامی از تهاجم دشمن می شود، هر نوع تهاجمی. فیزیکی، فرهنگی همه و همه. این را بدانید اسلحه نیست، پول نیست، ابزار مادی نیست، چیست؟ دین و غیرت بر دین.

مادیگرایی در جامعه و خون جگر رهبران معنوی

حالا تطبیق می دهم با جریان امام حسین(ع) و خواهم گفت شکستی هم که از نظر ظاهر امام(ع) خورد برای چه بود. آن چیزی که برای مقابله و رویارویی با دشمن درجامعه اسلامی کارساز است، دین و غیرت بر دین است. ابزار مادیت کارایی ندارد. در گذشته یعنی در زمان علی(ع) و قبل آن هم اینجور بود. حتی برای امام حسین(ع). البته بیشتر برای امام حسین(ع) بود برای امیر المومنین کمتر، آنهایی را که جو حاکم در جامعه در اختیار آنها بود، فضای مادیت درست کردند برای جامعه. از زمان عثمان شروع شد که مسیر و فضا، مسیر مادیت شد.

جو حاکم بر جامعه، جو معنویت نبود. دیگر اینجا ابزار معنویت کاراییش را از دست می دهد. بارها امام حسین(ع) فریاد بزند فایده ای ندارد. شما شنیدید عمر سعد گفت «أَأَترُک مُلک الرِى وَ الرِىُ مُنیَتى» حکومت ری را رها کنم؟ خودش می دانست. او بحث جهنم و بهشت را خوب می دانست. ولی گفت نه! من نمی توانم از این بگذرم. چه بود؟ جو حاکم مادیت بود. مال، جاه؛ پول ،ریاست!

آن کسانی مثل حسین(ع) و علی(ع) که رهبران معنوی هستند، بیچاره می شوند. چرا؟ چون ابزار مردم هستند. وقتی زیرمجموعه ها آمدند جارو و پارو کردند، آنها جگرهایشان خون است.

غیرت، از لوازم محبت

اهل معرفت هم غیرت را مطرح می کنند به عنوان یکی از منازل سلوک الی الله و می گویند از جمله لوازم محبت، غیرت است. اول سه گونه درست می کنند غیرت را، غیرت محب، غیرت محبوب، غیرت محبت؛ برای غیرت محب هم سه درجه درست می کنند: غیرت عابد، غیرت مرید، غیرت عارف؛ حالا از نظر اهل معرفت غیرت چیست؟ می گویند هیچ محبی نیست مگر اینکه غیور است. وقتی سالک الی الله وارد محبت شد، یعنی حال غیرت پیدا کرد، هر مانعی که بر سر سیر او الی الله باشد را بر می دارد؛ هر مانعی.

در باب مسئله حسین(ع) و اصحاب حسین و یاران حسین (ع) مبدأ همین دو تا بود. آنها فرقشان با حسین این بود که در بعد معرفتی محبوب حسین، الله تعالی به آن معنا بود؛ ولی اینجا محبوب آنها حسین(ع) بود که ولی الله بود. اما از نظر اخلاقی یکی بود؛ حفظ دین خدا بود.

هر چه سالک الی الله جلوتر رود این قدرت غیرتش بیشتر می شود؛ لذا موانع مهمتر را از سر راهش بر می دارد، موانع سختتر را برمی دارد. اینقدر می رود جلو تا تمام آمال و تعلقات از او می رود؛ غیر محبوب هیچی را دیگر نمی بیند. لذا شب عاشورا حسین می گوید خدا می داند که نماز را دوست دارم برای او؛ چرا؟ چون نماز گفت وگو با محبوب است؛ دعا گفت وگو و راز و نیاز با محبوب است؛ استغفار باز رویارویی و روبه رویی با محبوب است؛ تلاوت قرآن کلام محبوب است.

تا صبح ایستاد «یُصَلى و یَستَغفِر وَ یَدعوا وَ یَتَضَرَع» این را می گویند غیرت معرفتی؛ «و قام اصحابه کذال ک» اینها را از زین العابدین(ع) نقل می کنم؛ «یُصَلون وَ یَستَدعون وَ یَستَغفِرون فَباتوا تِلک الَیلَه وَ لَهُم دَوىُ کدَوىِ النَحل ما بَینَ راکع وَ ساجِدٍ وَ قائمٍ وَ قانِع» می گوید وقتی نگاه می کردیم به خیمه ها چنان صداها بلند بود به دعا؛ یک عده رکوع بودند، یک عده سجده، مثل کندوی عسل که صدای زنبورها بیرون می آید، صدای ادعیه اینها بلند بود. این را می گویند به موازات غیرت ظاهریه غیرت باطنیه عرفانیه حسین.

چهار ارزش انسانی در کلام علی(ع)

حضرت علی(ع) ارزش انسان را در چهار چیز مطرح می فرماید؛ اول، «عِفَتُهُ عَلى قَدرِ غیـرته» یعنی ارزش هر انسان به اندازه ارزش هدف او است. دو، «صِدقُهُ عَلـى قَدرِ مُرُوَتِه» درستی و راستی او به اندازه جوانمردی او است. سه، «شُجاعَتُـهُ عَلى قَدرِ أَنَفَـتِه» دلیری او به اندازه تن درندادن او به پستی است. چهار، «عِفَتُهُ عَلى قَدرِ غیـرته» پاکدامنی او به اندازه غیرت او است. که این مربوط به بحث ما است.

یک بحثی دارند علمای اخلاق در رابطه با غیرت، روابطش را مطرح می کنند. می گویند نسبت به خودش، برادران دینی اش، نسبت به فرزندانش، و نسبت به همسر و زن و بچه و اینها است، و حتی مال.

امام حسین(ع) در حساسترین موقعیتهایش وقتی می بیند دارند حمله می کنند به خیمه ها، رفتند سراغ زن و بچه اش می گوید: «یا شیعَة آلَ اَبى سُفیان اِن لَمَ یَکن لَکم دین وَ کنتُم لا تَخافونَ المَعاد فَکونوا اَحراراً فى دُنیاکم» ای پیروان ابوسفیان! دین ندارید، قیامت را منکرید، آزادمرد باشید در دنیا. «فَناداهُ شِمـر» -من مقتل می خوانم- «ما تَقول یَابنَ فاطمَه» فرزند فاطمه چه می گویی؟ «قال: اَقول اَنَا الَذى اُقاتِلُکم وَ اَنتُم تُقاتِلونى» من با شما می جنگم، شما هم دارید با من می جنگید «النِساءُ لَیسَ عَلَیهِنَ الجَهاد فَامنَعوا عتاتکم عَنِ التَعَرُضِ لِحَرَمى ما دُمتُ حَیاَ» به زنها چه کار دارید؟ جلوی اینها را بگیرید؛ تا من زنده ام به زن و بچه من کاری نداشته باشید. چیست این؟ اینجا دارد «فَقالَ الشِمر لَک هذا ثُمَ صاحَ اِلَیکم عَن حَرَمِ الرَجُل فَاقصُدوهُ فى نَفسِه فَلِعمرى هُوَ کفوُ کریم» دشمن دارد اعتراف می کند.

«وَ عِفَتُهُ عَلـى قَدرِ غَیرَتِه» پاکدامنی اش به مقدار غیرتش است. یعنی بی عفتی بر محور بی غیرتی است. اگر جامعه ای به سوی بی عفتی دارد می رود، بدانید غیرت دینی را از او گرفته اند.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
فلسفه چیست؟

فلسفه چیست؟

فلسفه حوزه‌ای از دانش بشری است که به پرسش و پاسخ درباره مسائل بسیار کلی و جایگاه انسان در آن می‌پردازد؛ مثلاً این که آیا جهان و ترکیب و فرآیندهای آن به طور کامل مادی است؟
رابطه علم و عمل

رابطه علم و عمل

علم و دانش بشری زمانی برای جامعه و مردم سودمند و مفید است که با عمل و اجرا همراه گردد یعنی عالم به علم و دانسته‌های خود عمل کرده و آن را با اشتیاق به دیگران نیز بیاموزد.
الخیر فی ماوقع

الخیر فی ماوقع

برای خیلی‌ها این پرسش مطرح می‌شود که چرا ما هر گاه با مصیبت و گرفتاری مواجه می‌شویم، و نخستین تحلیل و توصیف ما از آن این است که در آن خیری بوده است؟
Powered by TayaCMS