دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

حکمت

No image
حکمت

كلمات كليدي : حكمت، قوه ي عاقله، جربزه، سفسطه، جهل بسيط

نویسنده : مصطفي همداني

رذائلى مثل جربزه، جهل بسیط، جهل مرکّب، شک و وسوسه متعلق به قوه عاقله است.[1]سه صفت اخیر، مترتب بر دو صفت اول هستند که نتیجه افراط و تفریط در حکمت باشند.[2] این نوشتار به اعتدال در قوه‌ی عاقله که صفت حکمت نام دارد خواهد پرداخت و به تبع آن، به دو کرانه‌ی افراطی و تفریطی آن یعنی «جهل بسیط» و «جربزه» نیز می‌پردازد.

«جهل مرکّب»، نفهمیدن حق و ندانستن این نفهمیدن است؛ همانطور که گفته‌اند:

آن‌کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند

و درمان آن، ادراک حقّ است یا لااقل زوال علم به اینکه خود را عالم مى‌پندارد.[3] ( «جهل»)

منظور از شک این است که اعتقاد، سست و ضعیف شود و یقین از بین برود.[4] ( «شک»)

وسوسه، در اصطلاح، عبارت است از هرچه که باعث روگردانی دل از یاد خدای سبحان باشد؛ بنابراین، گسترده‌تر از معنای متعارف آن یعنی کثرت شک و یا حالتی که هنگام ارتکاب کارهای زشت و گناه بر قلب عارض می‌شود است.[5] (‌ «وسوسه»)

تعریف حکمت

حکمت در لغت یعنی دانشی که حق است[6] و هیچ خلل و سستی در آن راه ندارد.[7] و یکی از اصول سه‌گانه‌ی اخلاق اسلامی (در کنار شجاعت و عفت)است که دارای دو طرف افراط و تفریط است:طرف افراط آن همان زیرکى است که طی آن، فکر در راه غلط و در آنچه سزاوار و شایسته نیست یا بیش از اندازه‌ی شایسته است به کار برده می‌شود و علم به این امور ضدّ حکمت در طرف افراط است و در اصطلاح اخلاق اسلامی «جربزه»نام دارد و طرف تفریط آن همان کودنی است که عبارت است از تعطیل و به کار نبردن نیروى فکر در آنچه سزاوار است یا کمتر به کار بردن آن و در اصطلاح اخلاق اسلامی «بلاهت» نام دارد و چون براى آن (عقل) کندى و کودنى پیدا شود چیزى در نمى‌یابد و علم به حقایق براى او حاصل نمى‌شود و این همان جهل است که ضدّ حکمت در طرف تفریط است[8] و گاهى از اولی به فطانت و از دوم به جهل بسیط تعبیر مى‌شود.[9]

حقیقت حکمت عبارت است از علم به حقایق اشیاء و امور چنانکه هستند و این متوقّف بر اعتدال قوه عاقله است و چون عقل شدّت و حدّتى خارج از حدّ اعتدال پیدا کند از حدّ شایسته خود بیرون مىرود و به استخراج امور بسیار باریکى که با واقع مطابق نیست مى‌پردازد [یعنی در خدمت وسواس یا حیله‌گری قرار می‌گیرد و وسواس مطابق با واقع بیرونی نیست و حیله هم آلوده به تزویر و دروغ است که مطابق واقع نیست]و علم به این امور، ضدّ حکمت و در طرف افراط است و چون براى عقل حالت کندى و کودنى پیدا شود چیزى در نمى یابد و علم به حقایق براى او حاصل نمى‌شود و این همان جهل است که ضدّ حکمت در طرف تفریط است.[10]

فضیلت حکمت در قرآن کریم و روایات شربف

خدای متعال می‌فرماید: هر کس حکمت یافت، خیرى فراوان یافته است.[11]امام صادقعلیه السلام در شرح آن فرمودند:حکمت روشنایى و جلوه معرفت، میزان و میراث تقوى و میوه راستى و درستى مى‌باشد. پروردگار متعال به بنده‌اى احسان و انعام نفرموده است به چیزى که بزرگتر و روشنتر و بهتر و بالاتر و ارزشمندتر باشد از نعمتى که در دل انسان پدیدار مى‌شود و از آنچه که خدای متعال در موضوع حکمت ودیعه گذاشته و در زمینه حکمت فراهم کرده است، آگاه نمى‌شوند از آنها مگر آنان که بندگان خالص و مخصوص و برگزیده خدا هستند.[12]

رسول گرامی خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:حکیم، گویا یک پیامبر است[13]و امام علیعلیه السلام فرمودند:حکمت را بیاموزید گرچه از زبان منافقی صادر شود.[14]

مقصد اصلی از سلوک به سوی خداوند، جوشش سرچشمه‌ی اصلی چشمه‌های حکمت بر قلب انسان سالک است که در عالم الهی قرار دارد و سالک با رسیدن به لقای الهی از ویافتن حیات ابدی در بقای بالله از این علوم حقیقیه بهره خواهند برد.[15]

علائم، اوصاف و آثار حکمت

حکمت از عطایای ناب الهی است و هر کس آن را دارا باشد خیر فرواوانی به او عطا شده است[16]و از مصادیق این «خیر فراوان» می‌توان به امور ارزشمند زیر اشاره نمود:

1. خالی بودن ماهیت حکمت از هر گونه شک:[17] به این معنی که عیار معرفت‌شناختی (اپیستمولوژیک)حکمت، بالاترین درجه ممکن برای بشر و عین واقع است و چون علوم دیگر -که گمانی و بسا آلوده به شک و تخیلات نادرست و...هستند و هر روز در تغییر و اصلاح هستند- نیست.

2. ایجاد آرامش باطن و یقین؛ زیرا حکمت هیچ‌گاه از یقین و آرامش خاطر جدا نخواهد بود. بنابراین صرف فراگرفتن بعضى از مسائل و بیان کردن آن حتّى به نحو شایسته و درست امّا بدون وثوق و اطمینان قلب، حکمت نیست و فرا گیرنده چنین چیزى حکیم نیست: زیرا حقیقت حکمت از اذعان یقینى منفک نیست و او فاقد این حال است. مَثَل او مانند تشبّه کودکان به مردان است، یا بعضى از حیوانات [همچون طوطى و میمون‌] که اقوال و افعال انسان را تقلید مى‌کنند.[18]

3. خوف خدا؛ زیرا رسول گرامی خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: اصل حکمت، خوف الهی است.[19]

4.وقار و هیبت؛ همانطور که امام علیعلیه السلام فرمود:هر کس که به حکمت شناخته شود، دیده‌ها با وقار و مهابت به او نگاه می‌کنند.[20]

5. دارا بودن تجرد روحی؛ زیرا امام خمینی ره از یکی از بزرگان نقل نموده است که مى‌فرماید: حکیم آن است که بدن از براى او چون لباس باشد: هر وقت اراده کند، او را رها کند.[21]

6. مدارا با کسانی که چاره‌ای از معاشرت با آن‌ها وجود ندارد.[22]

7.اعراض از تعلق قلب به لذات و فانیات دنیوی و دلبستگی شدید به آخرت.[23]

8. خودشناسی.[24]

9. تواضع برای خدا و خلق.[25]

10. حق‌جویی و دوری از بی‌صداقتی؛ همانطور که امام علیعلیه السلام فرمود: اصل حکمت در دوری از حیله‌گری[26] و نیز ملازمت با حق[27] است.

لازم به ذکر است مرتبه‌ی کامل این آثار مخصوص درجات والای حکمت است و قطعاً مراتب خفیفی از آن‌ها یا برخی از این آثار در مراتب پایین حکمت نیز ظهور خواهد نمود و سالک اخلاق‌ْجو به میزان تلاش در راه رسیدن به حکمت از گرمای طلایه‌های خورشید حکمت بهره‌مند خواهد شد.

راه‌های تحصیل حکمت

برای رسیدن به حکمت باید ابتدا شهوت و سپس غضب را تربیت و اصلاح نمود و به اعتدال آورد تا صفات عفت و شجاعت حاصل شوند و سپس قوه عقل را تعدیل نمود تا به حکمت آراسته شود و البته این ترتیب کار را آسان می کند اما عدم مراعات آن نیز تحصیل را غیر ممکن نمی‌کند بلکه دشوار می‌کند.[28]

پس از توجه لازم به اصل مذکور، توصیه‌های زیر از راه‌های اساسی در رسیدن به حکمت است:

1.تولی به ولایت ائمه‌ی هدیعلیه السلام؛ زیرا رسول گرامی خدا فرمودند: من شهر حکمت هستم و علی درب آن است و در شهر جز از راه درب آن نتوان وارد شد.[29]

2.زهد در دنیا: زیرا امام صادق فرمود: کسی که در دنیا زهد ورزد، خداوند حکت را در قلبش استوار نموده و زبانش را به آن گویا می‌کند.[30]از نظر علمای اخلاق، حقیقت حکمت با ظلمت خودخواهى و خود بینى مضادّ و منافر است و تا محبت دنیا و زخارف آن در قلب است، از عیوب آن محتجب است.[31]

3.گرسنگی: خدای متعال فرمود: از اسباب تعلیم حکمت از طرف خدای متعال به فرد است[32] و رسول گرامی خدا فرمود: هر کس غذایی را برای شهوت بخورد، خداوند حکمت را بر قلب او حرام می‌کند.[33]

4.حفظ زبان: خدای متعال فرمود: حفظ زبان از اسباب تعلیم حکمت از طرف خدای متعال به فرد است[34] به ویژه پرهیز از بیهوده‌گویی که امام رضا علیه السلام فرمود: صمت، از ابواب حکت است.[35]

5. عفت چشم و شکم.[36] که نگاه حلال و نیز حلال‌خوری است.

6. دوری از شهوات.[37]

7. راستگویی.[38]

8. امانت‌داری.[39]

9. صدق: امام صادقعلیه السلام فرمودند: حکمت ثمره‌ی صدق است.[40]

10.تواضع؛ زیرا حکمت در قلب متواضع می‌روید.[41]

11.ترک بیهوده‌کاری‌ها و اشتغال به وظایف؛‌ همانطور که از جناب لقمان حکیم پرسیدند:دانائى و حکمتت را بر چه چیز متمرکز کرده‌ای؟ گفت:به چیزی که برایم تضمین شده یا مسئولیتی در قبال آن ندارم نمی‌پردازم و چیزی که مسئولیت آن را دارم را ضایع نمی‌کنم.[42]

مصادیق حکمت

هر دانش محکم و بدون خللی حکمت است، اما می‌توان گفت معرفت الهی، اساس حکمت است. همانطور که خدای متعال فرموده است: ما به لقمان حکمت دادیم و در تفسیر حکمت او می‌فرماید:حکمت این است که شکر الهی را به جای آوری.[43]شکر در روایات ما به نسبت دادن هر گونه زیبایی و خوبی به خدای متعال تفسیر شده است[44]که همان توحید حقیقی و معرفت خداست.زیرا حقیقت هستی همان ذات خدای متعال و ظهور کمالات او است اما در منابع اسلامی علاوه بر معرفت الهی به طور خاص از سه مصداق زیر نیز به عنوان مصادیق حکمت یاد شده است که به نوعی تلازم با معرفت خدای متعال دارند:

1.معرفت دین خدا و دین‌فهمی.[45]

2.شناخت امامعلیه السلام و اطاعت از او.[46]این معرفت در راستای همان شناخت خداست. زیرا اساساً راه شناخت خدای متعال در شناخت امام است.[47]

3.شناخت امام و دوری از گناهان کبیره.[48] که در واقع، مصداقی برای عنوان قبلی است منتهی به خاطر اهمیت گناهان کبیره، بر ذکر آن تاکید شده است.

نکوهش جربزه و جهل (دو طرف افراطی و تفریطی حکمت)

جربزه را «سفسطه»نیز می‌نامند؛ یعنی حکمت آمیخته به دروغ و اندوده به تزویر و منظور از جهل در این‌جا جهل بسیط است که «بلاهت» نیز نامیده می‌شود.[49]

گربز را به تعریب جربز و جربزه همان معرّب گربز است که گفته‌اند مرکب از گرگ و بز است؛ یعنى گرگ در صورت بز.[50]

جربزه حالتی است که در اثر آن، فکر از حدّ شایسته بیرون رفته و ذهن از راه راست منحرف شود، بلکه با این صفت همواره موشکافی‌هائى مى‌کند که با واقع مطابق نیست و از حقّ پا فراتر مى نهد و بر حقیقت ثبات و استقرار ندارد و چه بسا که در مسائل عقلى کارش به الحاد و فساد عقیده، بلکه به نفى خود حقایق کشانده شود - همانند سوفسطائیان - و در امور شرعى به وسواس بیانجامد.[51]

جهل بسیط از قبیل تفریط است و آن عبارت است از تهى بودن نفس از علم بدون اینکه خود را عالم بداند.و این گونه جهل در آغاز مذموم نیست زیرا تعلّم و یادگیرى متوقّف بر آن است و چون نفس معتقد به جهل به معارف نباشد براى تحصیل آن جنبش و کوششى نمى کند و امّا ثابت و باقى ماندن بر آن از مهلکات بزرگ است.[52]

امام صادقعلیه السلام فرمود:عقل آن است که با آن کسب بهشت شود و عبودیت الهی به جای آید و راوی از هوش و زیرکی معاویه می‌پرسد که پس آن‌چه او داشت چیست؟ امام فرمود آن نکراء و شیطنت است که شبیه عقل است و عقل نیست.[53]

علاج جربزه:

درمان این بیماری دارای نوعی صعوبت و دشواری است و بسا عوارضی جسمانی چون ضعف اعصاب و یا امراض جسمی –روانی چون وسواس نیز در تشدید آن دخالت کنند اما مرحوم نراقی از بزرگان اخلاق اسلامی برای درمان این بیماری دو امر مذکور را در نظر نگرفته و نسبت به حالتی که خالی از ان عوارش باشد فرموده‌اند:چنین شخصی باید بعد از یادآورى زشتى این صفت [که تلقین این زشتی به خود و متوجه بودن به زشتی آن خود مرحله‌ای مهم در درمان امراض روحی – قلبی است] و توجه به پیامدهای آن - مانند اینکه موجب نابودی انسان است، نفس را بر استقامت و پایدارى بر آنچه مقتضاى دلائل معتبر نزد خردمندان است-وادارد و از اعتقادات پیروان حقّ که به تحقیق و راستى و درستى قریحه معروفند تجاوز نکند و پیوسته نفس خویش را بر این امر مکلّف سازد تا به پایدارى بر حدّ وسط عادت کند و از امورى که در این طریق سودمند است اشتغال به مطالعه و علم و تعلیم و تعلّم است.[54]

علاج جهل بسیط:

درمان این بیماری نیز در یک مرحله‌ی قلبی و تلقینی و یک مرحله‌ی عملی است:

1.به یاد آوردن آنچه عقلاً دلالت بر قبح و نقص جهل دارد، به این نحو که بداند که جاهل براستى انسان نیست و اطلاق نام انسان بر وى از روى مجاز است؛ زیرا برترى انسان بر دیگر حیوانات همانا به واسطه ادراک مفاهیم کلّى است که از آن به علم تعبیر مى‌شود، به این دلیل که حیوانات با او در دیگر امور جسمى و قواى غضب و شهوت و صوت و جز آن مشارکت دارند. پس اگر علم او به حقایق اشیاء و خواصّ آنها نباشد در حقیقت حیوان است.

2. آنچه را در اسلام در نکوهش جهل وارد شده به یاد آورد.

3.دلائل عقلى و نقلى را به یاد داشته باشد و چون بر همه این‌ها آگاه شد باید از خواب غفلت بیدار شود و در برطرف کردن جهل همّت به کار ببرد و در تحصیل علم از اهلش بکوشد و روزها و شب‌ها در این راه صرف کند. [55]

مقاله

نویسنده مصطفي همداني
جایگاه در درختواره فضائل اخلاقی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

خداشناسی

No image

دوستی

No image

کسب روزی حلال

No image

عفو و گذشت

Powered by TayaCMS