نویسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
تفاوتهای حمد، شکر و ثنا
برای صحبت پیرامون خطبه شریف زهرا سلام الله علیها روشی را انتخاب میکنیم که نه آن قدر طولانی شود که زمان زیادی را بگیرد و نه خیلی به اجمال بگذریم و حق مطلب ادا نشود. از خدا میخواهیم توفیق دهد که این خطبه شریف را با روش معتدل و میانهای توضیح دهیم.
خطبه مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها به حسب نقل متضافر با این جملات شروع میشود: الحمدلله علی ما انعم و له الشکر علی ما الهم و الثناء بما قدم1. مبتدای جمله اول حمد، مبتدای جمله دوم شکر و مبتدای جمله سوم ثناست. اجمالا فرقی که میتوان بین این سه گذاشت این است که ثناء مفهوم عامتری از همه این هاست. در عربی برای هر مدح و ستایشی میتوان ثناء را به کار برد؛ خواه ممدوح عاقل باشد یا عاقل نباشد و خواه حیات داشته باشد یا جماد باشد، و نیز خواه برای کار اختیاری باشد یا غیراختیاری، برای همه اینها میتوان از تعبیر ثناء استفاده کرد؛ اما حمد در جایی گفته میشود که کاری خوب از فاعلی با شعور و مختار صادر شود؛ خواه آن کار سودی به حال حمدکننده داشته باشد یا نداشته باشد؛ ولی شکر اخص از حمد است؛ یعنی ثنایی است که برای کسی که کار خوبی انجام بدهد و نتیجه آن کار خوب عاید ستایش گر شود، بکار میرود.
نکته دیگر ترتیب قرار گرفتن سه واژه حمد، شکر و ثناست. چرا اول حمد، بعد شکر و بعد ثنا بکار رفته است؟ شاید چون در مقام ستایش خداست و خدا موجودی است که عین حیات و علم است و اعلی مراتب حیات و قدرت و علم و اختیار را دارد، طبعاً آدم باید او را به خاطر کارهای خوب و اختیاری اش ستایش کند. خدا کار غیراختیاری ندارد. همه آثار خوبی که از خدا ناشی میشود در اختیار اوست و چیزی جبری از خدا صادر نمیشود. پس واژه حمد، واژهای مناسب برای ستایش خداست. خداوند هم در قرآن، کلام خود را با حمد شروع کرده است. در جمله دوم میخواهد خدا را بر بخششی ستایش کند که عاید خود ثناکننده است و یک عطیه اختصاصی است. در چنین جایی واژه شکر مناسب است. سپس بعد از حمد الهی و شکر بر نعمتهای اختصاصی میخواهد این ستایش را تعمیم دهد- شبیه ذکر عام بعد خاص؛ لذا تعبیر ثناء را به کار میبرد.
حیات؛ بزرگ ترین نعمت الهی
نکته سومی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که میفرماید: «الحمدلله علی ما انعم. کارهای خوبی که خدای متعال انجام میدهد همه برای بندگان نعمت است؛ پس وقتی کسی خدا را حمد میکند انگیزه او برای حمد، توجه به نعمتهای خداست. اما نعمت چیست؟ انعام یعنی اعطای نعمت. اصل ریشه نعمت (ن،ع،م) به معنای نرمی و ملایمت است. کلمه نعومه هم از همین ریشه است. وقتی میخواهند پارچه ای که نرم است یا برگ گلی که نرم است را توصیف کنند از این واژه استفاده میکنند. علت نام گذاری نعمتها به نعمت، این است که نعمت برای دریافت کننده آن، مناسب و مفید است و با وجود او ملایمت دارد. اگر چیزی باشد که بحال او ضرر داشته باشد به آن نعمت نمی گوییم. اگر بخواهیم این معنای لغوی را با اصطلاح اهل معقول تطبیق دهیم باید بگوییم: نعمت چیزی است که در جهت کمال شیء واقع میشود. هم خود کمال برای یک موجود نعمت است و هم آنچه موجب کمال او میشود؛ اما اگر موجب ضرر و نقص یا موجب از بین رفتن آن شود دیگر برای او نعمت نخواهد بود.
در یک تحلیل دقیق عقلی میتوان گفت: وقتی کمالات وجود برای ما مطلوب است خود وجود به طریق اولی مطلوب است؛ از این روست که میبینیم هر موجود زندهای سعی میکند تا آن جایی که میتواند حیات خود را حفظ کند و زنده بماند؛ حتی حشرات هم تا آن جایی که ممکن است حرکتی میکنند بلکه یک لحظه بیشتر زنده بمانند. این حالت به خاطر این است که حیات مطلوبترین چیزهاست. پس همان طور که کمالات وجود برای انسان مطلوب و نعمت است، اصل وجود هم برای انسان نعمت است. در چنین مواردی که نیاز به تحلیل عقلی است و لغت، ترکیبات لفظی و متفاهمات عرفی نمیتواند حق مطلب را ادا کند با نوعی مسامحه و تصرفاتی، لفظ را طوری به کار میبریم که بتواند آن معنا را به نحوی بفهماند. در این جا که میگوییم: خدا به ما وجود میدهد، ما چه چیزی هستیم که خدا به ما وجود میدهد؟! قبل از این که خدا وجود بدهد که ما چیزی نیستیم. وقتی میگوییم: خدا به ما وجود میدهد، این «ما» چیست که خدا به آن وجود میدهد؟ این «ما» و «وجود» فقط در تحلیل عقلی از هم جدا میشوند، والاما همان وجود ماست. شاید تفکیک بین ماهیت و وجود از همین جاست. در خود قرآن کریم هم از این تعبیرات وجود دارد. در سوره یس میفرماید: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون؛ خدا وقتی بخواهد چیزی را ایجاد کند به آن میگوید: باش! آن هم موجود میشود.» قبل از این که خدا بگوید: باش، چیزی نیست که به «آن» بگوید: باش؛ مخاطب کیست؟ در این جا که میفرماید: خدا به «او» میگوید، او کیست؟ این همان تحلیلی است که در مقام تفهیم وابستگی همه چیز به اراده خدا چاره ای از آن نیست. وقتی میخواهند بگویند: خدا به هرچه بگوید: باش! موجود میشود، ناچار- با این که وجود ندارد- باید فرض کنیم که این یک ماهیتی و یک چیزی است. اینها برای این است که ذهن ما بهتر بتواند مفهوم را حلاجی کند. در مباحث عقلی هم تفکیک بین وجود و ماهیت و چیزهایی شبیه آن از همین قبیل است؛ لذا میگوییم: یکی از آنها اعتباری و دیگری حقیقی است.
وقتی کمالاتی مانند عمر طولانیتر، قدرت بیشتر، علم بیشتر و... نعمت است، خود حیات من نعمت نیست؟! هست، بلکه بزرگترین نعمت است. خدا به هر چیز که وجود و حیات داده، این بزرگ ترین نعمتی است که به او داده است. این که خدا من را ایجاد کرده و من هست شدم بیش از همه چیز شکر میطلبد؛ چون همه آنچه داریم فرع این وجود است؛ آنها مطلوبند چون این را کامل میکنند. خود این که لحظه به لحظه خدا به ما حیات میدهد نعمت است. اگر یک لحظه را امساک کند هیچ چیز نخواهد بود. همه اینها نعمتهایی است که خدای متعال دائماً دارد به ما افاضه میفرماید. وقتی توجه پیدا کنیم که خدا چنین چیزهایی (وجودمان، شعورمان، سلامتمان و...) در اختیار ما گذاشته، آن وقت باید گفت: الحمدلله علی ما انعمت.
در این جا همان طور که ملاحظه فرمودید برای نعمت یک معنای لغوی بدست آوردیم که از مقایسه چیزی با یک چیز دیگری که ملائم با آن است انتزاع میشود و بعد آن را با تحلیلی تعمیم دادیم که شامل خود وجود هم شد. در برخی استعمالات، نعمت گاهی به گونه دیگری استعمال میشود. در یک اطلاق، حوادثی که در عالم اتفاق میافتد و با ما ارتباط پیدا میکند به دو دسته تقسیم میشود: نعمت و بلا. آنچه ما به حسب ادراکات خودمان در ابتدا از آن خوشمان میآید و از آن لذت میبریم نعمت شمرده میشود و آن چه این گونه نیست مانند بیماریها، سختیها، اهانتها و... را نعمت نمیدانیم؛ بلکه بلامی دانیم. اما در یک بینش توحیدی که قرآن به ما تعلیم میدهد مطلب بسیار دقیق تری به دست میآید و آن این است که خیلی چیزهایی که آدم از آن خوشش میآید و آنها را نعمت میداند اینها اسباب امتحان او میشود؛ ولی او در امتحان مردود میشود و سقوط میکند؛ مثلا انسان از پولدار بودن خیلی خوشش میآید؛ اما آیا ثروتی که موجب بخل ورزیدن و ترک حقوق واجب شود، باز هم نعمت است؟! وقتی موجب بدبختی انسان در دنیا و آخرت شود گرچه انسان از آن لذت میبرد آیا باز نعمت است؟! از طرف دیگر انسان از برخی چیزها خوشش نمی آید، مانند بیماری، تهی دستی، گرفتاری و...؛ اما اگر همه اینها موجب شد که هم در دنیا پیشرفت کند و آب دیده شود و هم در آخرت ثوابهای کلانی ببرد، آیا این سختیها که به حسب ظاهر بلا بود واقعاً بلاست یا نعمت است؟
برخی گفتهاند: هرچه را که انسان برای رسیدن به قرب خدا استفاده کند نعمت حقیقی است و اگر چیزهایی با این که لذت بخش است و چه بسا انسان خدا را هم مرتب شکر کند که اینها را به او داده، اما سرانجام باعث عذاب آخرت شود نعمت نخواهد بود.
نعمت حقیقی
در این جا دو بحث میشود که باز جنبه عرفی ندارد و همه، بحثهای تحلیلی عقلی است و این اختلافات را میتواند حل کند. در این عالم برخی از چیزها خودشان هدف ماست؛ یعنی سراغ آنها را میگیریم چون خودشان را دوست داریم. در مقابل، بسیاری از چیزها مطلوبند و چه بسا لذت بخش هم هستند، اما هدف اصلی ما خود آنها نیست؛ بلکه وسیلهای است برای امری بالاتر. مثلاهدف بیماری که دارو میخورد به دست آوردن سلامت است. این تلاشها برای وی مطلوبیت ذاتی ندارد؛ بلکه مطلوبیت بالغیر دارد. مطلوب ذاتی، سلامت است. همه انسانها یک سری امور را مطلوب ذاتی خودشان قرار میدهند و آنها برایشان اصل میشود. کفار همین لذتهای دنیا برایشان مطلوب بالذات است. اصلا زندگی میکنند که لذت ببرند و چیز دیگری نمیخواهند! اما لذت دنیا برای مومن مطلوب بالذات نیست؛ چون میداند سرتاسر این دنیا مقدمه و سفر است؛ مقصد جای دیگری است. اگر مومن به مقتضای ایمانش عمل کند به هیچ چیز دنیا به عنوان مطلوب بالذات نگاه نمی کند. همه چیز را برای آن نتیجه ابدی میخواهد. مطلوب مومن سعادت ابدی است. این امور زودگذر برای او همه جنبه وسیله ای دارد. پس این جا دوگونه نعمت پیدا میکنیم؛ نعمت بالذات و نعمت بالتبع. یعنی نعمت حقیقی برای مومن رسیدن به آن کمال نهایی است و بقیه نعمت بالتبع یا بالعرض است. این یک تحلیل که شاهد قرآنی آن در سوره حمد است. همه ما حداقل روزی ده مرتبه سوره حمد را میخوانیم و میگوییم: «اهدنا الصراط المستقیم¤ صراط الذین انعمت علیهم؛ خدایا! به ما راه راست را نشان بده؛ راه کسانی که به آنها نعمت دادی». آیا ما در نماز از خدا راه سرمایه داران آمریکایی را میخواهیم؟! متاسفانه بعضی از شخصیتهای شاخص به این آیه استدلال کردند و گفتند: «بله، جمع ثروت خوب است؛ ثروت نعمت خداست و ما در نماز هم میخوانیم: راه کسانی که به آنها نعمت دادی به ما بیاموز! یعنی به ما یاد بده چگونه ثروت به دست آوریم؛ البته ثروت حلال!» در حالی که خود قرآن انعمت علیهم را معرفی کرده است؛ میفرماید: و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین والشهداء والصالحین؛ چهار دستهاند که خدا به آنها نعمت داده؛ انبیاء، صدیقین، شهداء صالحین. در نماز که میگوییم: صراط الذین انعمت علیهم یعنی راه اینها را به ما نشان بده؛ نه راه پولدارها را، نه راه سرمایه داران غربی را، نه راه ستمگران را. آنها که راه عذاب و بدبختی است!