دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خانه هنرمندان و جنگ نرم

سرانجام پس از دوماه افشاگری های مستمر و مستند روزنامه «کیهان» پیرامون عملکرد سراسر سیاه «خانه هنرمندان ایران»، ظهر روز چهارشنبه، سوم مردادماه، «بهروز غریب پور» ناچار به ترک اتاق مدیریت عامل این مجموعه گشت، تا با سیاهه ای از استراتژی و تاکتیک های شکست خورده از جنگ نرم فرهنگی با «هنر متعهد» و مقابله با اندیشه های برآمده از اصالت های هنر ایرانی و ربانی، روانه خانه خود شود.
No image
خانه هنرمندان و جنگ نرم
خانه هنرمندان و جنگ نرم سرانجام پس از دوماه افشاگری های مستمر و مستند روزنامه «کیهان» پیرامون عملکرد سراسر سیاه «خانه هنرمندان ایران»، ظهر روز چهارشنبه، سوم مردادماه، «بهروز غریب پور» ناچار به ترک اتاق مدیریت عامل این مجموعه گشت، تا با سیاهه ای از استراتژی و تاکتیک های شکست خورده از جنگ نرم فرهنگی با «هنر متعهد» و مقابله با اندیشه های برآمده از اصالت های هنر ایرانی و ربانی، روانه خانه خود شود. پس از کارنامه ای سیاه که «سیامک پورزند» از اواخر دهه هفتاد در «مجموعه فرهنگی- هنری تهران» آفرید و با دعوت از سینماگران، نویسندگان و شبه هنرمندانی که اغلب آنان یا سر در اردوگاه سینمای سیاه جشنواره ای داشتند یا از فرهنگ فاسد سینمای فارسی عصر پهلوی سربرآورده بودند، در آن مجموعه، نحله ای فکری را با تلفیق دو عنصر «روشنفکری» و «لمپنیزم» به عنوان جریان غالب فرهنگ ایرانی تبلیغ می کرد، «خانه هنرمندان ایران» را می توان در امتداد مأموریت «سیامک پورزند» ارزیابی کرد؛ مأموریتی که گمان می رفت با بازداشت، محاکمه و محکومیت «پورزند» به جرم «جاسوسی» رنگ باخته باشد. دیماه 1380 پورزند به زندان رفت و «مجتمع فرهنگی-هنری تهران» نیز با اصلاح و تغییر نسبی سیاست های گذشته خود به حیات خود ادامه داد، اما نشان قدم های پیاده نظام های صهیونیسم در ایران ناتمام نماند. از ابتدای سال 1381 مأموران مخملی که نسخه ای متأخر و مدرن از جاسوسان کلاسیک بودند، چهره خود را در «خانه هنرمندان ایران» فاش کردند، گرچه عمل سیاسی پیچیده آنان سبب می شد تا هویت آمریکایی شان در ساختار رفتاری و لابه لای چینش فکری شان گم شود. مأموران مخملی که اغلب در بنیاد های پژوهشی وابسته به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا بورسیه مطالعاتی داشتند، محصول دکترین جدید امنیت ملی ایالات متحده در آستانه هزاره سوم بودند. بیشتر آنها از میان دانش آموختگان ایرانی در رشته های علوم انسانی اروپا و آمریکا انتخاب می شدند؛ کسانی که تا عمق جان و مغز استخوان در فرهنگ جدید غرب تنفس کرده اند، پارادایم های ایدئولوژیک آن فرهنگ در نقش های ذهنشان درونی شده بود وبا ایرانیزه کردن آن پارادایم ها می توانستند در نقشه راه پروژه سقوط ایدئولوژیک جامعه ایران، حرکت کنند. نمادی از این مأموران که امروز اطلاق عنوان «روشنفکران مخملی» به آنان مطلوب تر است، «رامین جهانبگلو» بود. او در دورانی به ایران بازگشت (تابستان 81) که یک گذار استراتژیک در سیاست آمریکا پیرامون جمهوری اسلامی ایران صورت بست. گذار از «تهاجم فرهنگی» به «ناتوی فرهنگی» راهبرد «تهاجم فرهنگی»، علیرغم برخورداری از مؤلفه های نافذ مردم شناختی، دیگر مقبول جامعه شناسان صهیونیست نبود. آنالیز مجموعه نتایج حاصله از راهبرد تهاجم فرهنگی در نسبت با تدابیری که رهبر فرزانه انقلاب اسلامی برگزیده بودند، دورنمای پیش بینی شده صهیونیزم جهانی را بازنمی تاباند. گسترش ارزش های جهانشمول قدسی و اسلامی شدت گرفته بود و تا ابتدای دهه هشتاد، روحیه مؤمنانه جوانان این ملک بود که ارتقای علمی و معنوی ایران را نقش زد؛ نقش هایی که چشم جهانیان را خیره می کرد. تحلیل شرایط ایران در دو ساخت علمی جامعه شناختی و فرهنگ شناختی، گذار استراتژیک در سیاست ایالات متحده راموجب گشت. تئوریسین های فرهنگ جهانی رمز شکست «تهاجم فرهنگی» را گم کرده بودند و تصور می کردند صورتبندی نظریه «ناتوی فرهنگی» گامی است برای گشودن روزنه های نفوذ نرم به جان و روح جوانان ایران. باید طبقه فکری ای نو در ایران سربرمی آورد تا در یک جنگ استراتژیک نرم بتواند راهبرد ناکام «فروپاشی ایدئولوژیک جامعه ایران» را احیاء کند. ظهور طبقه فکری «ناتوئیست» ها که نمادی از غایت «انسان گلوبال» و نسخه های ایرانی اش است، ساخته تئوری «ناتوی فرهنگی» هستند، که محصول آن گذاراستراتژیک است، اما برخلاف آنکه «تهاجم فرهنگی» با هدفگذاری بر صبغه های ظاهری و مظاهر بیرونی شخصیت افراد پیش می رفت و همچون «مد»هایی که نظریه اش نیز ساخت و پرداخت چون خانه ای روی آب بود که «شور نهفته ایمان» ویرانش کرد، اما «ناتوی فرهنگی» یک استراتژی درونی تر بود و در پروسه زمانی طولانی، نشانه ها و نمادهایش را بارزتر می کرد و از سویی دیگر به ساختارهای فکری و عقیدتی، به ذهن و روان و به ایدئولوژی حاکم بر اندیشه و شخصیت فرد پهلو می زد. «تهاجم فرهنگی» از دو مداخله برجسته غفلت کرده بود، اما «ناتوی فرهنگی» مبنای خود را به صورت اولی بر یک «مداخله هستی شناختی» و به صورت ثانوی بر یک «مداخله روانشناختی» قرار داده بود. در «مداخله هستی شناختی» تمام داشته های فکری و اعتقادی فرد (چه مکتب و چه ایدئولوژی) به چالش کشیده می شد و در «مداخله روانشناختی» باید پروسه ای جایگزین برای او خلق می شد تا بتواند از هستی اصیل خود جدا شود و به گفتمان غالب باشگاه جهانی بپیوندد. این استراتژی به منصه عمل نمی رسید، مگرآنکه نهادهایی مسئولیت تدوین و اجرای تاکتیک های آن را بپذیرند. «خانه هنرمندان ایران» که وفق مرامنامه رسمی اش، صراحتاً بر پایه تفکر «روشنفکری قجری» شکل گرفته است، هم از حیث ساختار شخصیتی مؤسسان و هم به لحاظ شمول گسترده فعالیت های آن می توانست به عنوان «نقطه ثقل طلایی ناتوی فرهنگی در ایران» تلقی گردد. یادمان باشد در روزهایی این «خانه» فعالیت های خود را در سایه مدیریت آقای «بهروز غریب پور» و اعضای شورای عالی اش آغاز کرد که گفتمان غالب «گفت وگوی تمدن ها و فرهنگ ها»، تمام زمزمه رسانه ها را به خود خوانده بود. «گفت و گوی تمدن ها و فرهنگ ها» را آنتی تز نظریه «برخورد تمدن ها» ی «ساموئل هانتینگتون» می دانستند، اما این آنتی تز به سبب شرایط نابرابر در عرصه قدرت رسانه ای و تبلیغاتی و نیز به دلیل غایت اندیشی لیبرالیستی طراحان و آغازگرانش در ایران، همانند تز عمل می کرد. نهادهایی چون «خانه هنرمندان ایران»، «دفتر پژوهش های فرهنگی»، «مرکز بین المللی گفت وگوی تمدن ها و فرهنگ ها »که قرار بود حامل فرهنگ اسلامی برای تمدن سکولار غرب باشند، کارشان به تقریر و ترجمه آراء فیلسوفان و فرهنگ مردان غرب تنزل پیدا کرد. این تنزل کارکرد گاه همچون نمونه «خانه هنرمندان ایران» از سر عمد بود، بنابراین گفتمان غالب آن روزها نیز در قامت کاربست هایی که می توانست «ناتوی فرهنگی» را برای مدتی در حاشیه امن قرار دهد، ظاهر شد. از سوی دیگر، نظریه «گفت وگوی تمدن ها و فرهنگ ها» در روزهایی به ساختار گفتمانی ادبیات روشنفکری ایران راه یافت که آمریکا عملاً نظریه برخورد تمدن ها را برگزیده بود و در پی اجرای طرح «خاورمیانه بزرگ»، ابتدا به افغانستان و سپس به عراق حمله نظامی کرد. در همان روزها نهادهای برخاسته از تفکر عصر موسوم به اصلاحات، نه تنها تعمداً بمب ها و سلاح های سرازیر شده ایالات متحده به منطقه را ندیدند، بلکه با این شیطان میلیتاریست و هم پیمانانش در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، بنای گفت وگوی فرهنگی را گذاشتند! این راهبرد همچون مهندسی معکوس به ضد خود بدل شد و زمینه را برای نفوذ نرم فرهنگ غرب در ایران با چهره «تعامل» و «گفت وگو» تسریع کرد. در حقیقت، نظریه «گفت وگوی تمدن ها و فرهنگ ها» اسب تراوای ایالات متحده در ایران بود. سیر تکوین پدیده «ضدامنیتی» ناتوی فرهنگی «ناتوی فرهنگی» بیشتر از آنکه حتی صبغه فرهنگی خود را عیان کند، بنا به آن مداخله کلان هستی شناختی ای که صورت می دهد، چهره فلسفی خود را به رخ می کشد و طبیعی است که با این کارکرد، در ابتدا یک پدیده «ضدامنیتی» محسوب نمی گردد. برای همین کم مایگان عرصه اندیشه را مجذوب خود می کند، اما تثبیت این وجه فلسفی، به تدریج به تولید و تبلیغ آثار فکری و فرهنگی همگون با آن منجر می گردد؛ آثاری که گستره آن از کتاب تا سینما، از شعر تا داستان های کوتاه گسترده است و بر اساس آن مداخله هستی شناختی، برای مخاطب وجاهت و مقبولیت می یابد. با این وصف، برای چنین انسانی، اولین روشنفکر حقیقی در ایران، «صادق هدایت» می شود که نیست انگاری تمام عیار، نه تنها در حوزه نظر که در عرصه عمل بود؛ مازوخیستی جنسی که سیاه ترین لحظات زندگی را با کلماتی فاخر به جای سرمستی های مومنانه و بی بدیل جعل می کرد و بدعتی خطرناک برای سنت تفکر ایرانی به شمار می رفت. «میرزا ملکم خان» و «محمدعلی فروغی» که یکی پایه گذار تشکیلات فراماسونری در ایران و دیگری استاد لژ ماسون ها و نظریه پرداز سلطنت پهلویها بود، قدیسان «فردگرایی دموکراتیک» می شوند؛ نواندیشی دینی را هم در این فلسفه، مشتی جاسوس می پرورانند. انسانیت در نفی انگاری هرگونه حقیقت مطلق معنا می یابد و انسان روشنفکر و هنرمند متعهد، به قید و تکلیفی در دنیا محصور نیست. خلاصه اینکه، پشت به خدا باید سر سفره این دنیا نشست. جنگ استراتژیک نرم دشمن برای فروپاشی از درون، کاراکتری این چنین می سازد و شهر دنیا را شهری بی آرمان می کند. در این نقطه که مداخلات روانشناختی «ناتوی فرهنگی» به اوج خود می رسد و هستی آدمی فرو می ریزد، پدیده «ضدامنیتی» خود را به رخ می کشد، پدیده ای که خبر از یک گذار استراتژیک در دکترین امنیتی ایالات متحده می دهد. اگر تا دیروز مکاتب الهی انسان می ساختند، امروز گلوبالیزیشن (جهانی سازی) سردمداران آمریکایی است که بنابر ضرورت ها و مقتضیات امنیتی خود، «انسان ناتوئیست» می سازد شاخص های شخصیتی انسان های «ناتوئیست» همه از مبانی معرفت شناختی اومانیسم، ماتریالیسم، نهیلیسم، لیبرالیسم، لائیسم، پلورالیزم و... می آید که برآیند آن در مکتب سکولاریسم جمع می شود؛ مکتبی که با مبانی بسیار مبرهن و باید و نبایدهای ریز و درشت، پدرجد ایدئولوژی هاست و تنها به دروغ، داعیه ضد ایدئولوژیک دارد. در کنار اصالت سود و اصالت لذت در دنیا، الهیات او و نگاه قدسی اش هم به ماوراء الطبیعه و خدا، الهیاتی سکولار می شود که عین الحاد است. این انسان سکولار، طبیعی است که انسانی ضدامنیتی باشد، چرا که حامل اندیشه ای است پر از شرک و نفرین و فحش به دین و خدا و تمدن؛ شک نکنید که این اندیشه را باید محدود و عرصه بسط و گسترش آن را تنگ کرد. نمونه این انسان از قرن شانزدهم میلادی در اروپا و آمریکا متولد شد، مذبذبانه زیست، صهیونیسم ایده معهودش شد و نیست انگارانه مرد. در عصر معاصر، انسان غربی در سه وضعیت کلی به هم پیوسته قرار گرفته است. ابتدا یک انسان نظری پا روی زمین گذاشت که همان «انسان سکولار» بود، اما برای اینکه این انسان به «انسان گلوبال» ارتقاء یابد، باید انسانی میانی ساخته می شد. «انسان ناتوئیست» تاسیسی است ایدئولوژیک برای جهانی سازی سکولاریزم، در این وضعیت میانی که نطفه آن را هم یا با اسب تراوای مدرنیته و مدرنیسم، یا با انقلاب های رنگین و مخملین، یا با جنگ های پیشگیرانه به کشورهای گوناگون صادر می کنند. نطفه آن انسان جهنم رفته را پروژه «ناتوی فرهنگی» در ایران گذاشت که باید مصلحان ما آن را در دم خفه می کردند، اما چنین نشد. آن نطفه ضد امنیتی در ایران انسان هایی شدند که در حال حاضر در عرصه های تولید و توزیع فکر جمهوری اسلامی حضور دارند و در زمره مصادیق برجسته «ناتوی فرهنگی» هستند. در این گفتار، با انصراف از تبیین تغییرات انسان شناختی ای که ایالات متحده در پی ایجاد آن در ایران است، تنها به تحلیل مصداق های «ناتوی فرهنگی» براساس نظریه پیش گفته، اکتفا می کنیم. «ناتوئیست»ها در خانه هنرمندان ایران وفق این مدل تحلیلی، مرور سیاست ها و عملکرد «خانه هنرمندان ایران» در این سالها راهگشاست، چرا که به سبب گستره فعالیت و مخاطب از برجسته ترین نهادهایی است که زیر سلطه و در فرهنگ «ناتوئیست»ها تنفس می کند. اساس تاسیس آن نیز بر حسب سیاست های سکولار بوده است. در یکی از متون استراتژیک براندازی صبغه تئوریک آن، ذیل سرفصلی با نام مسئله تاسیس «نهادهای مدنی» به آن اشاره شده است. با این رویکرد، اعضاء شورای عالی «خانه» و «بهروز غریب پور»، در دوران مدیریت خود، تنها از چهره هایی در مقام استراتژیست «خانه» استفاده کردند و فعالانی را ستودند که واجد وجوه زیر بودند: 1-مجذوب و مروج مظاهر تمدن سکولار غرب و دموکراسی سازی به شیوه آمریکایی بودند. 2-اعتقاد نظری و التزام عملی به تشکیلات فراماسونری داشتند. 3-عمدتاً در زمره اعضاء بنیاد «فرح پهلوی» و از مقامات سابق رژیم ستم شاهی بودند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز اغلب آنان عضو وابسته یا پیوسته «بنیاد مطالعات ایران» یا در زمره مشاوران «اشرف پهلوی» محسوب می شدند. (حداقل پنج نمونه از این افراد در مقام نظریه پرداز هنری در «خانه» حضور داشتند.) 4-دوره های مطالعات تکمیلی خود در حوزه علوم انسانی را در دانشگاههای اسرائیل یا بنیادهای فرهنگی و پژوهشی وابسته به سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده گذرانده بودند. (حداقل دو نمونه این چنین در زمره اعضاء هیات موسس «خانه» هستند.) 5- مدافع موجودیت رژیم اشغالگرقدس (اسرائیل) و حامی یا فعال در فرقه صهیونیستی بهائیت بودند. (حداقل چهارنمونه از این افراد در زمره اعضاء، فعالان و حاضران در «خانه» بوده اند.) 6-در حوزه زیباشناسی هنر، مطلقاً سکولار و هوادار اروتیزم و پورنوگرافی هنری (سکس و فحشا) بودند و از آن با عنوان بازی نمادها و نشانه ها یاد می کردند. (تئوریسین های فلسفه هنر در «خانه» از هواداران برجسته این تفکر هستند.) 7-در آثارشان نه تنها نشانی از مردم و دین به چشم نمی آمد، بلکه محصولاتی موهن و در ضدیت با اندیشه های دینی بود؛ آثاری که اغلب با تطمیع مالی عوامل دربار ستم شاهی، سفارتخانه های اروپایی و آمریکایی و یا سفارش های اطلاعاتی ساخته و پرداخته شده بود. بنابراین افرادی که در گذشته در کنار «سیامک پورزند» حضور داشتند و پس از بازداشت او به هر دلیلی از پیگرد کیفری مصون مانده بودند، این بار در «خانه هنرمندان ایران» گردهم آمدند. نقطه افتراق اینجا بود که در راس این سلسله نظریه پردازان، بدواً جاسوسی برگزیده شد که حلقه اتصال پنهان با پاتوق های شبه روشنفکری و آمریکایی باشد. از این رو، از سال 1379 که بورس مطالعاتی «رامین جهانبگلو» در بنیاد اعانه ملی برای دموکراسی ( NED، نهاد پژوهشی وابسته به سازمان جاسوسی سیا) آغاز گشت، وی با حمایت شورای عالی «خانه» به حلقه سیاستگذاران ارشد این مجموعه راه یافت. دو سال بعد از این، «کیان تاجبخش» نیز که با ماموریت از بنیاد صهیونیستی «جامعه باز» در موسسه انقلاب های مخملی «جرج سوروس»، برای شبکه سازی مدنی به مثابه سرمایه اجتماعی فروپاشی از درون به ایران آمده بود، به «خانه هنرمندان ایران» پیوست تا تجربه انقلاب های رنگین اروپای شرقی را به اعضاء و مخاطبان آن انتقال دهد. نفر سوم این حلقه، رازآلودترین رابطین اطلاعاتی سفارت فرانسه در سال های اخیر است که بعدها درباره او خواهید شنید. مجموعه کوشش های «خانه هنرمندان ایران» از ابتدای حضور « روشنفکران مخملی» تا امروز، درونی کردن شاخص های زیر در ذهن و روان مخاطبان بود که همگام با طرح این شاخص ها، برخی مصادیق متبلور شده آن نیز بازکاوی می شود. -گذر از منطق الهی برای دستیابی به ذهنیت مدرن! «ناتوی فرهنگی» برای سکولار ساختن ذهن مخاطبانی که در نقطه هدف قرار دارند، آنان را از سنت فکری شان جدا می کند. سنت تفکر اسلامی البته ریشه دارتر از آن بود که با «مد»های تهاجم فرهنگی سست شود. بنابراین بهترین حوزه هدف، توزیع مفاهیم مدرنیته و تمدن سکولار غرب، در حوزه اندیشه های زیباشناسی بود. «رامین جهانبگلو» سه سال در «خانه هنرمندان ایران» برای جوانان ایرانی، در کنار سیاست مدرن، هم فلسفه و هم زیباشناسی تدریس کرد. تحلیل متن سخنرانی های پرشمار او نشان می دهد که وی کلید آغازین اندیشیدن مدرن را کنار گذاشتن همه باورهای اعتقادی می دانست. او به زعم خود و با صراحت از سپری شدن دوره تفکر اسلامی خبر می داد و اعتقاد به هرگونه «حقیقت مطلق» را در هنر روشنفکری «باوری ضدمدرن و حتی در تضاد با انسانیت انسان» فرض می کرد متن این سخنرانی ها، در گزارش نهایی ای که جهانبگلو برای بنیاد پژوهشی وابسته به «سازمان جاسوسی سیا» نوشت، مورد استناد قرار گرفت. در مقدمه توجیهی این گزارش نهایی که در چهارصد صفحه تدوین شده، انقلاب اسلامی ایران به پشتیبانی کورکورانه مردم از آموزه هایی که جز مرگ و دروغ ارمغانی نداشت، تعبیر شده است. سپس به نقش روشنفکران جوان (نسل چهارم) برای فروپاشی آموزه های فرهنگ اصیل اسلام و انقلاب اشاره گشته و در سه بخش از آنالیز امنیتی «رامین جهانبگلو»، شخصیت های غرب باوری که در «خانه هنرمندان ایران» حضور و نقشی داشته اند، ستوده شده اند. این ستایش به سبب اعتقاد آنان به یک اصل است: گذر از منطق الهی-سیاسی، پایبندی به فراماسونری به منزله اعتقاد به فردگرایی دموکراتیک و رد هر حقیقت حاضر و واضح. بسط و گسترش نهیلیسم و سیاه اندیشی در گذر از منطق الهی، تنها اندیشه ای که در «خانه هنرمندان ایران» ستوده می شد یا سکولاریزم بود یا نهیلیسم. در گذشته «سیامک پورزندها» در اجرای راهبردهای ماموریت خود، فرهنگ لمپنیسم را ترویج می کردند، اما «رامین جهانبگلو» ها پس از حذف اندیشه انسانی و دینی و خدامحور از ذهن مخاطبان خود، درصدد معرفی یک الگوی روشنفکر پسندانه از «صادق هدایت» تا «محمدعلی فروغی» می باشد. «صادق هدایت»، نماد پوچ اندیشی سیاهی بود که در برخورد با مظاهرغربی، به نیست انگاری و حضیض سگ ولگرد رسید و «محمد علی فروغی» که تئوریسین سلطنت سلسله پهلوی، استاد اعظم اولین لژ فراماسونری در ایران و چهار دوره نخست وزیر رژیم ستم شاهی بود، در زمره کسانی به شمار می رفت که مباحث مربوط به حقوق لائیک ها را به ایران آورد تا رو در روی فقه شیعه اثنی عشری قرار دهد. او خود را یک فردگرای دموکرات می دانست و از این حیث مورد تجلیل تئوریسین های «خانه هنرمندان ایران» بود. توزیع باورهای نهیلیستی و سیاه با اهداء تندیس «صادق هدایت» توسط «رامین جهانبگلو» در «خانه هنرمندان ایران» بر مبنای دکترین «مداخله روانشناختی» ناتوی فرهنگی انجام شد. او در این مراسم که در روزهای پایانی سال 3831 برگزار شد، به صراحت گفت: «این جلسه، فقط تجلیل از یک نویسنده نیست، بلکه تجلیل از یک فکر و جهانبینی است.» براساس اسناد متقن، در پشت پرده این تندیس و نیز جایزه ادبی «روزی روزگاری»، یک مامور اطلاعاتی ایرانی تبار مرتبط با سفارت فرانسه حضور داشته است؛ کسی که با پیوند زدن « بهروز غریب پور» به یک پاتوق برجسته وابستگان امنیتی فرانسه در ایران و با تثبیت نقش محوری «انجمن ایرانشناسی فرانسه» در «خانه»، بیش از نیم دهه سیاست های رسمی سرویس های اطلاعاتی غرب در ایران را اجرا می کرد ستایش از نظریه پردازان رژیم ستم شاهی «ناتوی فرهنگی» قبیح ترین فعالیت های ضد فرهنگی و ارتجاعی را تئوریزه می کند و به عنوان نظریه های مدرن در پوشش کلمات و ساختار بیانی ای شیک و فانتزی تحویل مخاطبان می دهد. این پروژه فکری از تطهیر جاسوسان خاندان پهلوی تا حمایت از فرقه ضاله بهائیت، از مشروعیت همجنس بازی تا ستودن هنر سکسی و پورنوگرافیک را شامل می شود؛ آثار کسانی که در زمره فعالان برجسته عصر استبداد پهلوی دوم بودند. وقتی مبانی ذهنی مخاطبان با مباحثی که «رامین جهانبگلو» در «خانه هنرمندان ایران» تدریس کرد، به سوی مبانی نهیلیستی و سکولاریستی سوق یافت، بدیهی است جای پای «شهوت» و «غفلت» در هنر ایرانی رایج می شود. آن هم نه مثلاً اروتیزم پنهان یا یک ضدیت ناپیدا با دین، بلکه در اینجاست که «بهروز غریب پور» با حمایت شورای عالی «خانه هنرمندان» براساس دکترین گام به گام «ناتوی فرهنگی»، نویسندگان، هنرمندان و فیلمسازان جاسوس و معاند که سال های پس از انقلاب اسلامی ایران نیز در همان فرهنگ عصر پهلوی تنفس کرده اند را به «خانه» می کشاند تا سیاه ترین مظاهر عقب ماندگی ایرانیان، در کسوت پیشروان هنر ایرانی، ستوده شوند. وقتی «نصرت کریمی» که فیلم موهن «محلل» را ساخت تا در راستای سیاست های فرهنگی دربار ستم شاهی، احکام قطعی اسلام را به سخره گیرد، از سوی مدیر عامل و شورای عالی «خانه» تجلیل می گردد و سایت رسمی «خانه هنرمندان ایران» نیز هر حضور بی بهانه او را در باغ هنر و سایت «خانه» پوشش ویژه می دهد. این تئوری پرداز سینمای ستم شاهی حکم ناجی تئاتر و سینمای ایران را پیدا می کند و «همایش آسیب شناسی حرفه بازیگری» و «نمایشنامه نویسی عروسکی» را سامان می دهد، و اعضاء ارشد بنیاد «فرح پهلوی» چون «داریوش شایگان» و «آیدین آغداشلو» در کنار نظریه پردازان هنری حزب شه ساخته «رستاخیز» مانند «امید روحانی» که از دستیاران ارشد «سیامک پورزند» بود، پای ثابت جشن های شبانه ای می شوند که غریب پور آنان را براساس دکترین «ناتوی فرهنگی» و به پیشنهاد «رامین جهانبگلو» برگزار می کرد. نمونه ناب و نادر روشنفکر ایرانی و قبله فکری حاکمان «خانه هنرمندان ایران»، «شاهرخ مسکوب» است. نویسنده ای که بارها در «خانه هنرمندان ایران» ستوده شده، برای او شب بزرگداشت گرفتند: «بابک احمدی» به طعنه ای تاریک در همین خانه از مرگش در خارج از کشور و اینکه چرا در ایران نمرد. تاسف خورد. «آقای مسکوب» کسی است که رسما تا لحظه مرگ مشاور ارشد «اشرف پهلوی» بود و پس از مرگش خاندان پهلوی در بیانیه ای، او را «یار بی همتا» لقب دادند. مسکوب، یکسال پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در دفترچه یادداشت های شخصی اش (برگرفته از آرشیو اسناد روزنامه کیهان) می نویسد: «با همه خودخواهی، وقتی به خودم نگاه می کنم، یک پارچه عذاب وجدانم، نه فقط به معنای اخلاقی کلمه، به هر دو معنا، اخلاقی و غیر اخلاقی. (به شرط آنکه وجدان را بیشتر به معنای خود آگاهی در نظر بیاوریم) قول و فعلم یکی نیست. یک جور فکر می کنم، جور دیگر عمل! مغز و دست یا دل و زبانم یکی نیستند. من یک دروغ راست نما، یک جریان ناموافق راستی هستم. رودخانه ای که به جای آبیاری خودش، انگار هر دم باتلاقی زیر پاهایش دهن وا می کند.» از این نمونه های به راستی ناب و نادر «دروغ های راست نما «که» خانه هنرمندان ایران « از آن ها برای جوانان هنر دوست ایرانی، اسطوره جعل کرد، کم نیستند. «احسان نراقی» مشاور شاه معدوم، در همین خانه تجلیل می شود و روشنفکر راستین دوران لقب می گیرد. فیلمی که از او ساخته شده تا افکار انحرافی سیاسی وی را به ژرف اندیشی ای انسانی ارتقاء دهد در «خانه هنرمندان ایران به نمایش در می آید. برای ویراستار انتشارات فرانکلین، وابسته به سفارت آمریکا در عصر پهلوی دوم، شب ستایش برگزار می شود تا «آیدین آغداشلو« از سجایای اوبگوید؛ ویراستاری که «شائول بخاش»، جاسوس آژانس امنیتی اسرائیل و همسر هاله اسفندیاری (جاسوس مخملی ایالات متحده)، به درخواست «علی دهباشی» مدیر ماهنامه بخارا برای او یادنامه می نویسد و از ضایعه فقدانش می گوید. به اشاره سفیر فرانسه، برای مدیر سانسور سینمای منحط رژیم ستم شاهی، شب یادمان می گیرند تا در آن گردانندگان روزنامه اسرائیلی «آیندگان» و روزنامه «رستاخیر» - که ماهنامه فیلم را منتشر می کنند- دور هم جمع شوند و در پاسداشت هم سخنرانی کنند. تصور نکنید این ستایش ها پایانی دارد. حتی برای «جمشید ارجمند»، یکی از مبتذل ترین سینمایی نویسانی که حقوق بگیر «امیرعباس هویدا» بود و از همکاران نزدیک به «سیامک پورزند» که در گسترش فحشای سینمایی در پیش و پس از انقلاب اسلامی به شمار می رفت، جشنی بزرگ در «خانه هنرمندان ایران» گرفتند تا نام منتقدان شاه پرست سینمای ایران از یادها نرود. فیلم «در امتداد شب» را یادتان هست؟! فیلمی که آن را اوج مفسده سینمای فارسی در رژیم ستم شاهی دانسته اند. برای «بهمن فرمان آرا» که تهیه کننده این فیلم بود و با حکم «رضا قطبی» ،پسردایی فرح به مدیریت شرکت های فیلم سازی و گسترش صنایع سینمایی رژیم ستم شاهی منصوب شد، بزرگداشت گرفتند تا سیاهه تجلیل مقامات شاهنشاهی تکمیل شود؛ شازده ای قجری که با فیلم «خانه ای روی آب» پست ترین تاویل عرفانی از اسلام را به عنوان سینمای دینی به مدیران فرهنگی دوران ریاست جمهوری «سیدمحمد خاتمی» غالب کرد. اوج این سیاست، بزرگداشت «کامران دیبا» از اعضاء خانواده فرح و طراح «میدان شهیاد» است که در کسوت معماری صاحب سبک، به مخاطبان و بازدیدکنندگان از «خانه هنرمندان» معرفی می شود. شاید بتوان مدعی شد شخصیت وابسته ای به رژیم ستم شاهی در ایران نبوده که «خانه هنرمندان ایران» به نحوی از او قدردانی نکرده باشد. همه معاندان و معارضان پشت تریبون خانه تئوریسین های مدرنیته و مدرنیسم، هویت خود را در نفی انگاری ایدئولوژی های دینی می بینند. آن ها در تبیین سکولاریسم، اگرچه مبنا را بر توزیع باورهای نهیلیستی قرار می دهند، اما برای آنکه ریشه شریعت و امر قدسی را بزدایند، هر وسیله ای را برای رسیدن به آن هدف جایز می بینند. برای همین است که یک استراتژیست «خانه هنرمندان ایران» که از سوی مدیرعامل و با تأیید شورای عالی برگزیده می شود، اولافردی معتقد به دفاع از حقوق فرقه ضاله بهائیت در همه عرصه ها، ثانیا قائل به وجاهت همجنس بازی و ثالثا ملتزم به فراماسونری است. در دایره این نگاه ابزاری، براساس یک پژوهش آماری دقیق، سخنرانان «خانه» که در باغ هنر حضور یافته اند، اغلب کسانی هستند که مانند «بابک احمدی» صراحتا خود را لیبرال یا سکولار می دانند و معتقدند که اسلام مشتی علوم نقلی است و معلوم نیست از کجا آمده است! طیف غالب مدعوین و میهمانان ویژه «خانه» در نیم دهه گذشته را اعضاء مرکزیت غیرقانونی «کانون نویسندگان ایران» تشکیل داده اند؛ نویسندگان و شاعرانی که همواره با انتشار بیانیه ای دسته جمعی در ماهواره های لس آنجلسی و رسانه های ضدانقلاب، در پی القاء ناصواب وجود جو خفقان و سرکوب در جمهوری اسلامی ایران بوده اند و حتی از تروریست های فجایع اهواز هم حمایت کرده اند. اگرچه حمایت از بمب گذاران و تروریست ها منش و روش کاملامنطبق «کانون نویسندگان ایران» با مدیرعامل و شورای عالی «خانه» را باز می تاباند. آنان نیز یک هفته پیش از استعفای مدیرعامل «خانه هنرمندان ایران» رسما با انتشار بیانیه ای از تروریست های گروهک منحله «کومه له» که محکوم به اعدام شدند، حمایت کردند. بنابراین در نیم دهه گذشته، «خانه» پاتوق کسانی بوده است که ضدیت با اندیشه های ناب امام خمینی(ره) و سیاست های کلان جمهوری اسلامی را دنبال می کردند. بر مبنای این معیار بود که جایزه فستیوال عکاسی به نام کاوه گلستان نام گذاری شد؛ عکاسی معارض که سال ها برای آژانس های خبری غرب کار می کرد و سرانجام در حال فیلمبرداری برای «بی بی سی» در عراق کشته شد. برگزیده نخست آن فستیوال هم عکسی از تجمع غیرقانونی دخترکان و پسرکانی بود که در نقاب فمینیسم و برای اجرای پروژه «نافرمانی مدنی»، تجمعی غیرقانونی را در میدان هفتم تیر برگزار کردند. اگر درباره مین زدایی از مناطق جنگی سمینار «مین، پایداری و آسیب شناسی امداد» در «خانه» برگزار شد، «شیرین عبادی» یکی دیگر از مأموران فروپاشی از درون در «خانه هنرمندان ایران» سخنرانی کرد؛ زنی که بام تا شام در اندیشه مقابله و زیر سؤال بردن احکام اسلام در جامعه ایران است، برتر از جوانانی بود که جان خود را در راه مین زدایی از دست دادند، برجسته تر از جانبازانی بود که اندام و اعضاء جسمشان را چون امانتی به خدا بازگرداندند. به بهانه برگزاری سمینار فیلم های مستند، «ابراهیم گلستان «(جاسوس رسمی سرویس عملیات برون مرزی انگلیس، Ml6) را برای هنردوستان در «خانه» بت کردند و آثار سینماگری چون «فرخ غفاری» را که در بیانیه هایش جمهوری اسلامی را تروریست و برآمده از یک ارتجاع مذهبی خوانده، نمایش دادند و او را ستودند. برای کامبیز درمبخش که کاریکاتوریست ضددینی نشریه «قیام ایران» (ارگان نهضت مقاومت ملی به سرکردگی شاپوربختیار) بوده و طی سال های اخیر به ایران آمده در همین خانه جشن تولد گرفتند، گویی که این مکان تالار پذیرایی از معاندان و معارضان نظام ج.ا.ا بوده است. پس از آن، «محسن کدیور» که مسئله دارترین روحانی نمای دهه گذشته است را هم به «خانه» دعوت کردند تا ارتباط خود را هم با روحانیت تحکیم کنند. کسی که با جعل عنوان فقیه، فقاهت را بازیچه سکولاریزم کرده و نظام اسلامی را نظامی سرکوبگر و ناامن می داند، در «خانه» از رهبران انقلاب مشروطه برای جوانان سخن می گوید! این هرزه اندیشی و تقابل با مردم، در چهره ای عریان تر هم نمود یافت. «رضا یحیایی» که زندگی را برای تماشاگران تندیس هایش در اندام جنسی زن خلاصه می کند، در همین «خانه» صاحب نمایشگاه می شود و مدیرعامل آن هم برای ترویج مبانی فکری فحشای مدرن و تقدیر از وقاحت های دوست تندیس گرش مراسم رونمایی از فحشای عریان می گذارد. یحیایی کتابی هشتصد صفحه ای از نقاشی ها و طرح هایش که عمدتا اندام زنانه را به تصویر کشیده و با امکانات دولتی آن را منتشر کرده است، به عنوان اثر مرجع به هنردوستان معرفی می شود اگر یکجا نگارنده با «فروغ فرخزاد» نسبتی داشته باشد در ساخت زبانی و مفهومی این جمله است؛ نگاه کنید که به راستی: «خانه سیاه است.» نظریه پردازان فروپاشی از درون در خانه دو پارادایم غالب ناتوی فرهنگی برای فروپاشی از درون، در بیش از نیم دهه در «خانه هنرمندان ایران» تئوریزه شد: «مداخله کلان هستی شناختی» برای فروپاشی ایدئولوژیک و عقیدتی مخاطبان و «مداخله روانشناختی» برای مصداق سازی فرهنگی. در این مداخلات دو سفارتخانه خارجی در تعامل تنگاتنگ با بهروز غریب پور بودند: سفارت فرانسه از طریق «انجمن ایران شناسی»، «بخش فرهنگی» و «انجمن دوستی» و نیز «سفارت انگلیس» یا به زبان مدیرعامل خانه همان «سفارت بریتانیا»! در اغلب برنامه هایی که به پیشنهاد مدیرعامل به تصویب شورای عالی «خانه هنرمندان ایران» برای اجرا رسیده، یک مأمور مرتبط با سفارت فرانسه در کنار «بهروز غریب پور» حضور داشته است، اما به تدریج سفارت هلند به مثابه کشوری که بودجه کلانی را برای براندازی جمهوری اسلامی ایران (به پیشنهاد یک عضو سابق گروهک تروریستی منافقین که نماینده پارلمان هلند هم بود) مصوب کرده، به خانه هنرمندان ایران باز می شود. روزهای آخر سال 3831 درحالی که «کیان تاجبخش» (مأمور ایرانی بنیاد صهیونیستی جرج سورس) همکاری خود با «خانه هنرمندان ایران» مبنی بر تئوریزه کردن راهکارهای فروپاشی از درون، گسترش داده بود، رئیس هیئت مدیره سازمان شهرداری های هلند که از استراتژیست های برجسته جنگ نرم علیه ایران است به «خانه هنرمندان» دعوت می شود تا شیوه های سرمایه سازی اجتماعی و شبکه سازی مدنی را برای پیشبرد سریع جنگ نرم در ایران، بازخوانی کند. بنابراین از اواخر سال 3831 با حمایت شورای عالی «خانه»، دفتر مدیرعامل آن بدل به حلقه اصلی ترین روشنفکران مخملی ای می شود که با هدف براندازی نرم جمهوری اسلامی ایران، وارد کشور شده اند: رامین جهانبگلو (عضو بنیاد NED با مأموریت از سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده)، کیان تاجبخش (عضو بنیاد جامعه باز با مأموریت از مرکز صهیونیستی جرج سورس برای انقلاب های مخملی)، مدیا کاشیگر (عضو مرتبط با سفارت فرانسه) و علی دهباشی (حلقه واسط با کانون های وابسته به بیگانه) این حلقه در طی سه سال گذشته، برای تبیین راهبردهای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران، همایش های زیر را به شکل گسترده در «خانه» برگزارکرد: -همایش همبستگی یک تجربه لهستانی -همایش گذار به دموکراسی در اروپای شرقی -همایش نقش روشنفکر در جامعه جهانی -همایش جامعه مدنی و دموکراسی سازی -همایش اندیشه فلسفی در جهان امروز این پنج همایش، همانگونه که از عناوین آن بر می آید، براساس سرفصل های دو کتاب مرجع «جنگ استراتژیک نرم»، نوشته «رابرت.ل.هلوی»، و کتاب «از دیکتاتوری تا دموکراسی»، نوشته «جین شارپ»، سامان داده شده است. این سر فصل ها، براساس فیلم مستند «به اسم دموکراسی» که حاوی اعترفات مأموران مخملی «خانه هنرمندان ایران» به همراه «هاله اسفندیاری» بود، همان مضامینی است که «سازمان جاسوسی سیا»، برای ترویج آن در کشورهای مستقل و اسلامی، سرمایه گذاری کلان می کند. همایش هایی که برگزاری آن، تنها به سبب بررسی راهبردهای فروپاشی نظام و مقایسه تطبیقی شرایط کنونی ایران با شرایط اروپای شرقی بوده است. در دوره ای که سیاست های فروپاشی از درون در «خانه هنرمندان ایران» تبیین می شد، «رامین جهانبگلو» از مشاور سابق رئیس جمهور آمریکا که مدیریت صندوق آلمانی مارشال را نیز برعهده داشت، مأموریتی پیرامون تطبیق پتانسیل های روشنفکران ایرانی با شرایط روشنفکران اروپای شرقی (پیش از فروپاشی) گرفته بود. از سوی دیگر در کنار این همایش ها، برنامه هایی چون «بررسی زنده بگور صادق هدایت»، «اندیشه های ژان پل سارتر»، «دویستمین سال درگذشت کانت»، «روشنفکری فرانسوی در قرن بیستم»، «اندیشه فلسفی میشل فوکو»، «تبارشناسی پست مدرنیسم»، «ساختار نظام فلسفی هگل» و... برگزارگشت تا مداخله هستی شناختی «خانه هنرمندان ایران» در ذهن و روان مخاطب، برای تحقق اهداف پروژه ناتوی فرهنگی به اوج خود برسد. خانه ای روی آب اما این اجتماع جاسوسان در «خانه هنرمندان ایران» در چهارده ماه فروریخت. «رامین جهانبگلو» در ابتدای اردیبهشت 1385 بازداشت شد و نزدیک به یکسال بعد با همکاری رامین جهانبگلو و هاله اسفندیاری «کیان تاجبخش» نیز با حکم قضایی روانه زندان اوین گشت. اتهام این دو روشنفکر مخملی «فروپاشی از درون» و «براندازی نرم» بود، اما آن هنگام که جهانبگلو بازداشت شد کسی نپرسید: «کانون های این فروپاشی و براندازی در کدامین نهادها مستقر بوده است؟!» سوال با یک مطالعه میدانی، پاسخی قطعی دارد: این کانون نقطه ای طلایی برای ارتباط با مخاطب داشت و آن «خانه هنرمندان ایران» بود و چندین جایگاه نظری برای پروژه های مطالعاتی داشت که «دفتر پژوهش های فرهنگی» و «مرکز گفت و گوی تمدن ها و فرهنگ ها» در آن زمره است. جهانبگلو هنگام بازداشت، از نظریه پردازان «خانه» بود و مدیریت گروه اندیشه معاصر در «دفتر پژوهش های فرهنگی» را بر عهده داشت. مدیرعامل و شورای عالی «خانه هنرمندان ایران» که گویی خود را در حاشیه امن می پنداشتند، نه تنها پس از بازداشت جهانبگلو که حتی پس از بازداشت تاجبخش نیز به سیاست های خود برای پیشبرد «ناتوی فرهنگی» برای براندازی نرم ادامه دادند. آغاز افشاگری های «روزنامه کیهان» در تاریخ 5/3/68، «بهروز غریب پور» مدیرعامل «خانه» را به ورطه سخت پاسخگویی برای فجایعی که بیش از نیم دهه در خانه هنرمندان ایران آفرید، کشانده بود، اما پاسخی برای توجیه ماموریت مخملی اش نداشت. او به هیچ یک از تحلیل ها و خبرهای مستند کیهان پاسخ نگفت، بلکه چنان رویه عناد خود با انقلاب اسلامی ایران و سیاست های کلی نظام را تشدید کرد که همکاران و نزدیکانش را هم به حیرت واداشت. برای یک کارگزار سینمایی رژیم ستم شاهی بزرگداشت گرفت؛ بزرگداشتی که در آن پیام «ناصر زراعتی» (ضد انقلابی فراری) از پشت تریبون رسمی «خانه هنرمندان ایران» قرائت شد. «سیروس علی نژاد»، یک عامل نفوذی دیگر را که در تمام فعالیت های «مسعود بهنود» مشارکت داشته برای سخنرانی دعوت کرد. در آخرین بیانیه رسمی «خانه هنرمندان ایران» در دوره مدیریت عامل «بهروز غریب پور» متنی در اختیار رسانه ها قرار گرفت که در آن از دو جاسوس بیگانه محکوم به اعدام و گروهک «کومه له» حمایت و نسبت به احکام بدوی عدام آنان اعتراض شد و در آخر، طنزپردازی که عزیزترین و انسان سازترین مفاهیم ربانی مانند «شهادت طلبی» را در آثارش به سخره گرفته بود، در شب بزرگداشت «هوشنگ احترامی» به «خانه» آمد تا اعضاء خانواده هتاکان به اسلام و مردم کامل شوند. جمهوری اسلامی تکرار دوره شاهنشاهی است! عملکرد «خانه هنرمندان ایران» در یکماه پایانی شگفت انگیزتر از همیشه بود. مدیرعامل آن کاملابه حوزه انتحار فرهنگ و هنر این ملک وملت پا گذاشته بود. او «رامین جهانبگلو» را که در هشتم شهریور 1385 ، خود اعتراف کرده بود برای براندازی نظام تلاش کرده و صریحا اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» را پذیرفته بود، منتقدی مخالف خواند و با حمایتی بی سابقه از او، حتی حکم داد که قوه قضائیه رسانه ها و افرادی را که به او تهمت جاسوسی می زنند، محاکمه کند. البته «بهروز غریب پور» نگران محاکمه خود بود و تصور می کرد با چنین فضاسازی ای بتواند از اتهاماتی که متوجه او و اعضاء شورای عالی «خانه هنرمندان ایران» است، شانه خالی کند. پس از این اظهارات که مورد اعتراض رسانه های ارزش گرا و روزنامه «کیهان» قرار گرفت، رسانه های رژیم صهیونیستی، مانند «رادیو اسرائیل» به کمک غریب پور آمدند و در چندین برنامه از مدیریت او در سالهای گذشته تجلیل کردند. اما مدیرعامل «خانه هنرمندان ایران» به خودکشی سیاسی و فرهنگی دست زد. او روز پنجشنبه (4 مردادماه) در دیداری با خبرنگار خبرگزاری مهر، متعلق به سازمان تبلیغات اسلامی، نظام جمهوری اسلامی را با رژیم ستم شاهی مقایسه کرد و ضمن ستایش از خلاقیت های خودش(!) گفت: «متأسفم که ایران به جایی رسیده که دوباره تجارب تلخ دوران شاهنشاهی ]ستم شاهی[ را تکرار می کند. دولت پهلوی از تجمع دو نویسنده هراس داشت. بعد از انقلاب می خواستند برای هر چیز از جمله ادبیات ساختار معرفی کنند. این اقدامی بود که در اتحاد جماهیر شوروی هم تجربه و منجر به شکست شد. در آنجا بعد از خلق هر اثر هنری، دستگاهی بود که هنرمند و هنرش را ارزیابی می کرد که در خدمت نظام است یا بیرون از نظام. در یک چنین چهارچوبی، فردی که به صراحت اعلام کند که من سیستم را قبول دارم، مقبول و مطلوب است و آنهایی که دیدگاه خلاق تری دارند و به چهارچوب ها تن نمی دهند، ناخلف، غیرخودی و بیرون از چهارچوب ارزیابی می شوند.» البته «خبرگزاری مهر» این جملات را که ترجمان دیگری از سخنان «رامین جهانبگلو» در یک سخنرانی برای بنیاد پژوهشی وابسته به «سازمان جاسوسی سیا» بود، از متن مصاحبه «بهروز غریب پور» حذف کرد، اما در متن منتشر شده، مدیرعامل «خانه» به تفسیر معنای واقعی اسلام و نقل روایاتی از امیرالمؤمنان، حضرت علی(ع) می پردازد!!! و می خواهد ما باور کنیم که «فرزند زمان خویش بودن» احتمالاچیزی است شبیه به جاسوس بودن. سپس با یک دروغ پردازی آشکار مدعی می شود که دولت بنای تصدی گری در همه امور فرهنگی را تا حدی دارد که برای شعرخوانی و متن سخنرانی ها هم باید مجوز گرفت. به اسم فرهنگ تجربه تلخ مدیرعامل «خانه» به مثابه نماد مدیرانی که در دوران سازندگی از حوزه مشاورت فرهنگی «غلامحسین کرباسچی» در سالهای آغازین پس از دفاع مقدس به عرصه مدیریت کلان فرهنگی کشور راه یافتند و پس از دوم خرداد 1386، در مقام گزاره های مطلوب پروژه های نظام سلطه جهانی، از سوی روشنفکران و نهادهای مخملی به خدمت گرفته شدند، تجربه ای است که باید دغدغه شب و روز ناظران فرهنگی ایران باشد. او در پی نیم دهه فاجعه آفرینی سیاه «به اسم فرهنگ»، در پی فاش گویی های روزنامه «کیهان» مجبور به ترک «خانه هنرمندان ایران» شد، اما دکترین «ناتوی فرهنگی» برای فروپاشی نرم، قائم به شخصیت ها و افراد نیست. این دکترین به صورت سیال، روزنه های خود را می جوید و راه خود را می یابد، چرا که از پشتوانه طبقه فکری «ناتوئیست»ها در ایران بهره مند است؛ طبقه ای فکری که نهادهایی چون «خانه هنرمندان ایران» آن را پدید آورده اند، تربیت کرده اند و در قامت پیاده نظام های «ناتوی فرهنگی» به این سو و آن سو فرستاده اند. چه استعفا و چه برکناری، هیچ کدام راهبردی پیشگیرانه نیست. همانگونه که اسلاف وی دستگیر شدند، محکوم شدند و اعتراف هم کردند و پس از آنان نیز «بهروز غریب پور» بر همان مسند و کسوت نشست و در یک مورد، نزدیک به سه میلیارد تومان از بودجه این مردم به همراه امکانات عمومی و گسترده مستقر در باغ هنر را به جنگ استراتژیک نرم صهیونیست ها با ایرانیان و مسلمانان تخصیص داد، بازهم فقدان آنتی تز مدون می تواند این رخدادها را تکرار کند. در حیرتم که نهادهای مسئول و ناظر این مملکت به چه کاری مشغول هستند. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که براساس تفاهم نامه شماره 1608 مورخه 20 مهرماه 7731 ناظر مستقیم بر عملکرد خانه هنرمندان است، در این سال هایی که آن پنج همایش براندازی نرم با عناوین واضح و صریح برگزار شد، چه می کرده است؟! وزارت اطلاعات که اسناد و مدارک متقن حضور جاسوسان مدرن را د رخانه «هنرمندان ایران» در اختیار دارد، حسب چه مصلحتی از مقامات قضایی ذیصلاح درخواست پیگرد کیفری مدیرعامل و اعضاء شورای عالی «خانه» را نکرده است؟! آقای شهردار تهران براساس کدام تشخیص و ارزیابی فرهنگی، یکماه پیش، نماینده خود را به مجمع عمومی سالیانه خانه می فرستد تا از ماموران مخملی براندازی نرم، تقدیر و تشکر کند؟! اگر دیگر سیاستگذاری ها و تصمیم گیری های فرهنگی ما هم بر پایه چنین کژ فهمی هایی باشد که واویلاست. اگر قوه قضائیه و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران، به هر دلیل و فرضی، عزمی برای پیگرد قضایی مدیر عامل «خانه هنرمندان ایران» به اتهاماتی چون «اقدام علیه امنیت ملی کشور»، «مباشرت و مشارکت در فعالیت های جاسوسان مدرن و براندازان نرم»، «اشاعه فحشا از طریق معرفی آثار و رونمایی کتب فاسد»، «صدور مجوز بزرگداشت وابستگان ارشد خاندان پهلوی و مسئولان رژیم ستم شاهی»، «بزرگداشت برای فیلمسازان معاند با اندیشه های اصیل جمهوری اسلامی ایران»، «ستایش و اجازه حضور به اعضا؛ فرقه ضاله بهائیت»، «نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی به سبب مقایسه نظام مقدس جمهوری اسلامی با رژیم ستم شاهی» و «دهها عنوان اتهامی دیگر ندارد، اگر دادستانی عمومی و انقلاب تهران، محاکمه معلول های «ناتوی فرهنگی» را به رویارویی با علت ها ترجیح می دهد و هزار اما و اگر دیگر در این اثناء باقی است، وظیفه ما به عنوان نویسنده و روزنامه نگار ساقط نمی شود. وظیفه ما پرسش مستمر، پیگیری مداوم از مسئولان و گفت وگوی هدفمند با فرهنگمردان و هنرمندان است. «بهروز غریب پور» که خودکشی سیاسی و فرهنگی کرد و دیگر جایی در میان این ملت ندارد. کسی که حاشیه امن سفارتخانه های اروپایی را به مقبولیت مردمی ترجیح می دهد، با آب حوض سفارت فرانسه و انگلیس وضو می گیرد و پیش از اعلام استعفاء شهادتین می خواند، او عروسکی بیش نیست. از جنس همان عروسک هایی که تاریخ به ما آموخته، اربابان صهیونیست به ثانیه ای مچاله اش خواهند کرد. اما، روی سخن ما با اعضاء شورای عالی «خانه هنرمندان ایران» است. آنان که اگر روزی دیگر بخواهند در محضر این مردم، بازهم در کار فرهنگ و هنر مشغول شوند، باید به این پرسش ها پاسخ دهند: - چرا پس از بازداشت «رامین جهانبگلو» و انتشار مکتوب اعترافات وی در خبرگزاری ایسنا، مدیرعامل برگزیده تان را به سبب اجازه فعالیت گسترده در «خانه» به یک جاسوس ایالات متحده، عزل نکردید؟! چرا حتی پس بازداشت «کیان تاجبخش» و مسلم شدن مأموریت صهیونیستی وی در ایران، نه تنها به حمایت های خود از «بهروز غریب پور» ادامه دادید، بلکه از دولت هم خواستار حمایت و بودجه بیشتر شدید؟! آیا با عدم عزل او به شعور مردم و هنرمندان این ملک توهین نکردید؟! - چرا در «خانه هنرمندان ایران» پا را از گلیم فرهنگی خود درازتر کردید و از سخنرانانی که در نوشتار و گفتارشان خود را لیبرال و سکولار خوانده اند برای تدریس «اندیشه های فلسفی غرب» و مبانی براندازی نرم» دعوت کردید؛ سخنرانی هایی که در نسبت مستقیم با ذهنیت سازی سیاسی است و مطالعه متن آن ها نشان می دهند حتی یک جمله از زیباشناسی هنر در بحث ها جای نداشته است؟! - آیا «خانه هنرمندان ایران» با منحصرکردن امکانات عمومی و تخصیص آن به وابستگان خاندان ورشکسته پهلوی و رژیم ستم شاهی، تجربه سیاست های آن روزگار نحس و سیاه را تکرار کرده و جهانبینی «خودی» و «غیرخودی» را محقق ساخته است یا نظام جمهوری اسلامی ایران؟! آیا چنین قیاس مع الفارقی، یک «مبارزه طلبی سیاسی» براساس آموزه های مکتب جنگ استراتژیک نرم نیست که از «رامین جهانبگلو» و «کیان تاجبخش» به شما ارث رسیده است و آن آموزه ها را به عنوان تیر خلاص در روز پایانی حضورتان در «خانه» به سوی هنرمندان متعهد کشور، شلیک کردید؟! - آیا معنای راستین کثرت گرایی و ایجاد فضای باز فرهنگی، حذف تمام هنرمندان مؤمن و متعهد از «خانه» و فرصت دادن به اعضاء سرویس های جاسوسی غرب برای حضور و سخنرانی در نهادی است که بودجه آن از جیب همه مردم کشور پرداخت می شود؟! در میان صدها برنامه ای که با هماهنگی مستقیم وابستگان اطلاعاتی و امنیتی غرب برگزار کردید، چند برنامه را به معرفی و ستایش هنر اصیل ایرانی و اسلامی اختصاص دادید؟! - آیا «گفت وگوی تمدن ها و فرهنگ ها» برای شما نظریه ای ابزاری برای مهیا ساختن سلطه فرهنگی سفارتخانه های فرانسه، انگلیس و سوییس و قس علیهذا بر جامعه هنری نبوده است؟! چرا در برنامه های برگزار شده در «خانه» دستاوردهای فرهنگی جوانان ایرانی را برای اجنبی و اجنبیه به نمایش نگذاشتید و هرچه به چشم می آید، مظاهر فرهنگی غرب در تندیس ها، کنسرت ها و... است. با این وصف، چگونه حضور هر لحظه مأموران اطلاعاتی این کشورها را -با پوشش فرهنگی و بدون پوشش- در مجموعه تحت مدیریت خود توجیه می کنید؟! این تکلیف بر دوش شورای عالی «خانه هنرمندان ایران» به شدت سنگینی می کند که از خود بپرسند چه شد که ماحصل عملکرد مدیرعاملی که برگزیده اند، چنین در خدمت اهداف صهیونیزم جهانی در ایران قرار گرفت. به همان میزان که مدیرعامل «خانه» در برابر دین و رهبری نظام، در برابر قانون و مردم این ملک، مسئول فجایع سیاهی است که آفریده، شورای عالی «خانه» نیز مسئول عملکرد «خانه هنرمندان ایران» است. آنان پس از کنار رفتن مدیرعامل خانه با آزمونی دوسویه و بزرگ رویارو هستند؛ یکی استعفای دسته جمعی و دیگر اقرار صریح به چرایی هم آغوشی با براندازان نرم. روزگار تسامح و تساهل گذشته و دورانی که هیبت نام ها، قلم ها را به لرزه می انداخت پایان یافته است. بی پرده بگویم: اگر حاکمان کنونی شورای عالی «خانه هنرمندان ایران» استعفا دهند و شورای عالی جدید در نگاه ساختاری متفاوت، «سند چشم انداز بیست ساله، افق 1404» را به عنوان متنی که عقلای قوم مدون کرده و رهبری نظام مصوب فرموده اند، پایه عمل فرهنگی خود قرار داد و از خط مشی فروپاشی از درون که توسط مدیرعامل پیشین در تاروپود «خانه» تنیده شد، فاصله مطلق گرفت، این شورای جدید صلاحیت عام و خاص مدیریت اصناف فرهنگی و هنری کشور را دارد؛ اما اگر استعفای اعضاء و مدیران پیشین را تأویل به رقصی نمایشی و دگرگونی صوری کرد که با جایگزینی مدیرعامل و اعضای دیگر، بازهمان غربت دیرین بر هنر اصیل استمرار یابد، بر همه مصلحان فرهنگی فرض است که رویارویی با آن غربت و رویه سابق و اسبق را به سان جبهه جنگی ببینند که کشته شدن در راه آن به راستی که شهادت است. نویسنده: پدرام ملک بهار
روزنامه کیهان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
نیکی به دیگری، نیکی به خود است

نیکی به دیگری، نیکی به خود است

در فرهنگ اسلامی ایرانی این معنا جا افتاده است که «هر چه کنی به خود کنی؛ گر همه نیک و بد کنی»، یا «تو نیکی کن و در دجله انداز؛ که ایزد در بیابانت دهد باز».
No image

دیدگاه قرآن درباره ستم پذیری و ستم ستیزی

رخداد بزرگ و بی‌مانند کربلا که اوج سعادت ها و شقاوت هاست، دربردارنده آموزه‌های بسیاری است.
سخاوت و بخشش آرامشی برای خود، آسایشی برای دیگران

سخاوت و بخشش آرامشی برای خود، آسایشی برای دیگران

بخشش یکی از خصلت‌ها و فضایل خوب و زیبای انسانی است.
حکمت دعا از زبان مولانا

حکمت دعا از زبان مولانا

مولانا حقیقت حکمت را به زبان ساده و شعر بیان کرده است. از این رو باید سخنان بزرگانی چون مولانا را بخوانیم تا به راز قرآن پی ببریم.
Powered by TayaCMS