دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

زمامداری یعقوب لیث صفاری (1)

No image
زمامداری یعقوب لیث صفاری (1)

كلمات كليدي : تاريخ، صفاريان، يعقوب ليث، سيستان، عياران، خوارج، طاهريان، كرمان، فارس

نویسنده : مريم السادات قدمي

یعقوب، رویگرزاده‌ای سیستانی بود که در جوانی به جرگه عیاران پیوست.[1] وی در جنگ‌های داخلی و مردمی سیستان با خوارج به وی‍ژه به گروه‌های نظامی پیوست.[2] یعقوب با بکارگیری توانایی‌های نظامی خود به عنوان فرمانده جنگی توانست توجه نظامیان و مردم را به خود جلب نماید. سرانجام پس از اختلاف نظری که با درهم بن نصر پیدا شد مردم سیستان و نظامیان در 25 محرم سال 247(ه.ق) با یعقوب بیعت نمودند.[3] او نیز رسماً حکومت خویش که به مناسبت شغل خانوادگی وی که رویگری (صفار) بود حکومت صفاریان را بنیان نهاد.[4]

آغاز حکومت

به نظر می‌رسد پس از تشکیل حکومت صفاری، یعقوب بدون درنظر گرفتن خلافت عباسی که تا آن زمان حکومت‌های موجود، مشروعیت خود را از آن کسب می‌نمودند به توسعه قلمرو خویش که از اهداف حکومت وی نیز به شمار می‌آمد دست زد. وی سراسر عمر پس از سلطنت خود را در نبردهای داخلی و خارجی به سر برد. درگیری با خوارج و جذب عده‌ای از آنان، غلبه بر طاهریان، نبرد با علویان طبرستان، پیشروی به سوی مناطق غربی و دستیابی به مرکز حکومت خلافت عباسی و درگیری با صاحب الزنج که سالیان طولانی در مناطقی از غرب ایران و شرق خلافت عباسی، دستگاه حکومتی را به خود مشغول کرده بود از درگیری‌های داخلی (جهان اسلام) یعقوب بود. در کنار آن جنگ با کفار مرزنشین شرق قلمرو و حاکمان محلی و توسعه قلمرو در این مناطق از دیگر اهداف سیاسی وی بود.

پس از مدتی که از حاکمیت یعقوب گذشت، درهم بن نصر که یعقوب با دستیابی بر وی توانسته بود حکومت را در دست گیرد، از حبس یعقوب فرار کرد و با همدستی سرباتک قصد تصرف شهر را نمود؛ اما از یعقوب شکست خورد. هم چنین سپاهیانی را به جنگ عمار خارجی فرستاد و از آن‌ها خواستار اتحاد، جهت حفظ سیستان شد. زمانی که حکومت یعقوب در سیستان استقرار یافت برادرش عمرو را در سیستان جانشین خود قرار داد و خود به نبرد با صالح که پیش از دستیابی به قدرت با یکدیگر در اثر اختلاف درگیر شده بودند، در بست پرداخت. صالح نیز شبانه از بست گریخته و به سیستان آمده و عمرو را به محاصره گرفت، اما با تعقیب یعقوب، صالح گریخت و یعقوب اموال او را مصادره کرد. بار دیگر یعقوب برای اتحاد با خوارج به بزرگان آن‌ها هدایایی داد و با وعده‌هایی آن‌ها را در جنگ با صالح با خود متحد کرد. سپس با همراهی خوارج به بست آمد؛ ولی صالح به نزد حاکم کابل، رتبیل،[5] پناهنده شد. یعقوب با اطلاع از تجهیزات جنگی آن‌ها جنگ را مناسب ندید، بلکه با حیله‌ای که به کار برد توانست رتبیل را به قتل برساند.[6] با کشته شدن رتبیل، سپاه به هم ریخت و جنگ آغاز شد. صالح که از وضع پیش آمده بسیار ناراحت بود فیل‌های سپاه رتبیل را برای ایجاد هراس به سوی سپاه یعقوب کشاند؛ ولی یاران یعقوب با مهارت و چاره‌جویی مناسب جنگ را به نفع خود پایان دادند. صالح اسیر شد و کابل به دست یعقوب افتاد، سپس صالح به دست یعقوب کشته شد. دسترسی و غلبه بر کابل بر آوازه یعقوب بسیار افزود. چندی بعد صالح دیگری به نام صالح بن حجر ظهور کرد که موجب آزار یعقوب شد. پس از کشته شدن رتبیل و گشودن کابل، صالح بن حجر برای ابراز اطاعت نزد یعقوب آمد. یعقوب نیز به پاس اقدام آن‌ها ولایت رخج را به او داد. پس از چندی که صالح از تصمیم عمار خارجی علیه یعقوب مطلع شد با همکاری او علیه یعقوب شورش کردند. یعقوب ابتدا شورش عمار خارجی را سرکوب کرد و عمار را به قتل رساند. سپس یعقوب توانست بر صالح بن حجر که در یکی از دژهای غزنین پنهان شده بود دست یابد. وی توانست با بکار بستن حیله‌ به داخل دژ راه پیدا کند و صالح که از ورود یعقوب به داخل دژ آگاهی یافت خودکشی کرد و سایر افراد تسلیم شده و مورد امان یعقوب قرار گرفتند.[7]

نبرد در شرق و غرب سیستان

یعقوب پس از آن که مدتی را در سیستان سپری کرد در شعبان 253(ه.ق)، قصد تصرف هرات، که جزیی از قلمرو طاهریان به شمار می‌آمد، نمود. وی با جانشین ساختن داود بن عبدالله بر سیستان عازم هرات شد و با حسین بن عبدالله بن طاهر به نبرد پرداخت و او را اسیر نمود. در پی آن ابراهیم بن الیاس بن اسد، سپه‌ سالار خراسان، جهت نبرد با یعقوب در پوشنگ فرود آمد، یعقوب با گماشتن برادرش علی بن لیث بر این منطقه و امان دادن مردم هرات، عازم پوشنگ شد و با ابراهیم به گونه‌ای نبرد نمود که ابراهیم به سمت محمد بن طاهر هزیمت نمود. ابراهیم بن الیاس در توصیف یعقوب به محمد بن طاهر چنین گفت که: «با این مرد بحرب هیچ نیاید که سپاهى هولناک دارد و از کشتن هیج باک نمی‌دارند و بى‌تکلف و بى‌نگرش همى حرب کنند و دون شمشیر زدن هیچ کارى ندارند، گوئى که از مادر حرب را زاده‌اند و خوارج با او همه یکى شده‌اند و به فرمان اویند، صواب آنست که او را استمالت کرده آید تا شر او و آن خوارج بدو دفع باشد و مردى جدی است و شاه فنن و غازى طبع» از این رو پس از شکست خوردن والی هرات و سپهسالار خراسان، ابراهیم بن الیاس، از یعقوب، والی خراسان، محمد بن طاهر، با ارسال نامه و هدیه، منشور سیستان، کابل، کرمان و فارس را به او داد. یعقوب پس از بازگشت از نبرد هرات به کشتن برخی از بازماندگان خوارج دست زد و اموال آنان را به غنیمت گرفت.[8]

شجاعت و پیروزی‌های مکرر یعقوب موجب شد شعرای سیستان هم چون محمد بن مجلد از سگزیان درباره او اشعاری به زبان فارسی و عربی بسرایند. حتی فردی از خوارج به نام بسام کورد (کرد) برای صلح نزد یعقوب آمده بود، در وصف ماجرای یعقوب و عمار خارجی اشعاری سرود.[9]

یعقوب پس از دریافت منشور کرمان و فارس از محمد بن طاهر، والی خراسان، که والیان سیستان نیز از سوی وی گماشته می‌شدند، با جانشین ساختن عزیز بن عبدالله در ذی حجه 254(ه.ق) عازم فارس و کرمان شد. زمانی که به بم رسید، اسماعیل بن موسی که پناهگاهی برای خوارج به شمار می‌آمد با یعقوب به نبرد پرداخت که منجر به اسارت اسماعیل و کشته شدن یارانش گردید.[10] ضمن این که یعقوب از محمد بن طاهر خواسته بود که برای جنگ با خوارج فرمانی برای او صادر کند که او نیز اجازه داده بود.[11]

پس از آن که یعقوب عازم کرمان شد. علی بن حسین که حاکم طاهریان در فارس بود از ضعف خاندان طاهری آگاه شده از خلیفه خواستار حکومت کرمان شد.[12] از سوی دیگر مستعین نیز حکومت کرمان را همزمان به یعقوب واگذار کرد.[13] علی بن حسین، طوق بن مغلس (مفلس) را به نبرد با یعقوب فرستاد؛ اما پس از نبردی سخت به اسارت نیروهای یعقوب درآمد و سپاهیان او رو به فرار نهادند. علی بن حسین در پی آن خود به نبرد با یعقوب پرداخت؛ اما او نیز به اسارت درآمد و لشکریانش نیز فرار کردند و بدین ترتیب مال بسیاری به دست یعقوب افتاد[14] و توانست وارد شیراز شود.[15] پس از آن، یعقوب از غنایمی که با شکست علی بن حسین به دست آورده بود برای معتز عباسی هدایای گرانبهایی فرستاد و سپس عازم سیستان شد[16] و این اولین ارتباط مستقیم یعقوب با خلافت عباسی بود.

پسر رتبیل که پیش از این به اسارت یعقوب درآمده و اکنون توانسته بود فرار کند با گردآوری سپاهی بزرگ به رخد رفت. یعقوب نیز پس از بازگشت از نبرد فارس و کرمان، در ذی حجه 255(ه.ق) عازم رخد شد. با فرار فرزند رتبیل به کابل، یعقوب او را تعقیب نمود، اما به دلیل بسته شدن راه بر اثر برف، به سمت سیستان بازگشت و در مسیر خود با مردم خلج و ترکان نبرد کرد. بسیاری از آنان را کشته و عده‌ای را نیز به بردگی آورد که سبکری که بعدها جایگاه مهمی در حکومت صفاریان یافت، یکی از بردگان بود. در این حمله حسین بن عبدالله بن طاهر نیز یعقوب را همراهی می‌کرد. سرانجام یعقوب در شوال 256(ه.ق) به سیستان بازگشت،[17] وی پس از اقامتی چند روزه عازم هرات شد و در محرم 259(ه.ق) هرات را به حسین بن عبدالله بن طاهر والی منصوب طاهریان داد.[18] سپس عازم پوشنگ شد و طاهر بن حسین بن طاهر، عموی پدری حاکم طاهری را شکست داده با خود به سیستان برد و به درخواست محمد بن طاهر مبنی بر آزادی وی توجهی نکرده، عازم کرمان شد.[19]

زمانی که یعقوب به کرمان رسید، محمد بن واصل که در سال 256(ه.ق) بر فارس دست یافته و از خلیفه اظهار اطاعت کرده بود،[20] همراه با سپاه خویش نزد او آمده ضمن اظهار اطاعت و فرمانبرداری، هدایای بسیاری به یعقوب داد. یعقوب نیز در ازای آن حکومت فارس را به محمد داد.[21] یعقوب پس از آن با گسیل داشتن نماینده‌ای نزد معتمد، هدایایی برای وی ارسال کرد که از جمله آن‌ها پنجاه بت زرین و سیمین غنیمت گرفته شده از کابل بود که وی برای بردن آن به مکه و سر راه مردمان قرار گرفتن نزد وی فرستاد. معتمد که از هدایای او بسیار راضی بود، برادرش موفق (طلحه) و اسماعیل بن اسحق قاضى و ابا سعید انصارى را نزد یعقوب فرستاد و ولایات بلخ، تخارستان، پارس، کرمان، سجستان و سند را همراه با هدایایی به یعقوب داد.[22]

پس از آن یعقوب مجدداً به قصد نبرد با فرزند رتبیل عازم کابل شد و چندی بعد به زابل رسید. قلعه‌های آنان را محاصره کرد و پس از نبردهایی عازم بلخ شد. حاکم بلخ که داود بن عباس بود گریخت و یعقوب وارد بلخ شد. بسیاری از مردم را کشت و سپاهیان رتبیل را غارت کرد. یعقوب، محمد بن بشیر را از جانب خود بر بلخ گذاشت[23] و از بلخ به سوی هرات که عبدالله بن محمد بن صالح در آن‌جا بود رفت. عبدالله از هرات به نیشابور گریخت و یعقوب به هرات آمد و با مردم این شهر که پیش از این، از طرفداران وی گشته بودند به نیکویی رفتار نمود.[24]

نبرد دیگر یعقوب در سال 258(ه.ق) با عبدالرحمن یا عبدالرحیم خارجی بود.[25] وی که از کوه کروخ برخاسته بود، خود را امیرالمؤمنین نامیده و لقب المتوکل علی الله داده بود و به همراه هزاران مرد از خوارج به کوه‌های هرات، سفزار و نواحی خراسان رفته بود. تاخت و تازهای خوارج به گونه‌ای بود که سپاهسالاران و بزرگان خراسان را عاجز کرده بود. یعقوب جهت نبرد با این گروه به کوه رفت اما با برف و سرما مواجه شد. با وجود این شرایط، یعقوب با خوارج به نبرد پرداخت تا اینکه عبدالرحیم در طلب امان به نزد یعقوب آمد. یعقوب نیز او را امان داد و مناطق سفزار و بیابان‌های منطقه و کردان را به او داد و به هرات بازگشت، اما یکسال نگذشته بود که عبدالرحیم بر اثر اختلافات داخلی توسط خوارج کشته شد و ابراهیم بن اخضر سپهسالار آنان گردید.[26] ابراهیم همراه با هدایایی جهت اظهار فرمانبرداری نزد یعقوب آمد. یعقوب نیز او را بر همان منصب گماشت و به سپاهیان ابراهیم امتیازات بسیاری داد تا در عوض، آن‌ها حافظ ولایات دوردست از دست دشمنان باشند.[27]

مقاله

نویسنده مريم السادات قدمي
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام - دولتهای تابع حکومت اسلامی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

 فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

هر چه به ذات شناخته باشد ساخته است و هرچه به خود بر پا نباشد ديگرى اش پرداخته. سازنده است نه با به كار بردن افزار. هر چيز را به اندازه پديد آرد، نه با انديشيدن در كيفيت و مقدار. بى نياز است بى آنكه از چيزى سود برد. با زمان ها همراه نيست و دست افزارها او را يارى ندهد.
 خداشناسی در نهج البلاغه

خداشناسی در نهج البلاغه

پیشوایان دینی، همواره ما را از اندیشیدن در ذات خداوند بزرگ منع کرده اند؛ چرا که عظمت بی پایان حضرت حق، فراتر از آن است که عقل محدود و نارسای بشری به درک و شناخت او دست یابد. در بخشی از کلام امام علی علیه السلام آمده است: «اگر وهم و خیال انسان ها، بخواهد برای درک اندازه قدرت خدا تلاش کند و افکار بلند و دور از وسوسه های دانشمندان، بخواهد ژرفای غیب ملکوتش را در نوردد و قلب های سراسر عشق عاشقان، برای درک کیفیّت صفات او کوشش نماید .
 توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

البته این‏گونه نیست که خداوند با وجود امکان اشراف انسان بر صفاتش او را بازداشته، بلکه روشن است که شناخت جامع موجود نامحدود از سوى یک موجودِ محدود محال است. قدرت او بر اشراف‏بخشیدن به‏انسان در شناخت خود، به این امرِ محال تعلق نمى‏گیرد؛ زیرا غیرخدا همه‏چیز محدودیت دارد و نامحدودکردن محدود ذاتاً محال است.
 توحید در نگاه امام علی (علیه السلام)

توحید در نگاه امام علی (علیه السلام)

بعضی متفکران بر این باورند که در قرآن بر اثبات وجود آفریدگار آیـاتـی ذکـر شده است که روشن ترین آن ها را آیه ذیل است: (افی الـلـه شک فاطر السموات والارض5؛ مگر درباره خدای متعال که خالق آسمان ها و زمین است، شکی هست؟
 توحید از دیدگاه قرآن و نهج البلاغهʁ)

توحید از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه(1)

با توجه به این نکته، باید ببینیم که قرآن کریم برای عقائد و معارف مطرح شده از جانب خودش چه دلائلی را مطرح کرده است ؟ و با وجود این شیوه که قرآن از همه گروه ها برهان ودلیل می طلبد، آیا ممکن است که خودش برای مطالب خود دلیل نیاورد؟ و آیا جا دارد که ما برای معارف اسلام، از جای دیگر طلب دلیل کنیم ؟

پر بازدیدترین ها

 خداشناسی در نهج البلاغه

خداشناسی در نهج البلاغه

پیشوایان دینی، همواره ما را از اندیشیدن در ذات خداوند بزرگ منع کرده اند؛ چرا که عظمت بی پایان حضرت حق، فراتر از آن است که عقل محدود و نارسای بشری به درک و شناخت او دست یابد. در بخشی از کلام امام علی علیه السلام آمده است: «اگر وهم و خیال انسان ها، بخواهد برای درک اندازه قدرت خدا تلاش کند و افکار بلند و دور از وسوسه های دانشمندان، بخواهد ژرفای غیب ملکوتش را در نوردد و قلب های سراسر عشق عاشقان، برای درک کیفیّت صفات او کوشش نماید .
براهین وجودشناختی و جهان شناختی در نهج البلاغه

براهین وجودشناختی و جهان شناختی در نهج البلاغه

گویی اندیشمندان شرق و غرب، در این راه به مسابقه پرداخته اند، تا دقیق ترین و صحیح ترین و استوارترین برهان وجود شناختی را عرضه کنند. غربی ها در این راه به اعتراف خودشان شکست خورده و علی الظاهر به بن بست رسیده اند.
 فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

هر چه به ذات شناخته باشد ساخته است و هرچه به خود بر پا نباشد ديگرى اش پرداخته. سازنده است نه با به كار بردن افزار. هر چيز را به اندازه پديد آرد، نه با انديشيدن در كيفيت و مقدار. بى نياز است بى آنكه از چيزى سود برد. با زمان ها همراه نيست و دست افزارها او را يارى ندهد.
 توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

البته این‏گونه نیست که خداوند با وجود امکان اشراف انسان بر صفاتش او را بازداشته، بلکه روشن است که شناخت جامع موجود نامحدود از سوى یک موجودِ محدود محال است. قدرت او بر اشراف‏بخشیدن به‏انسان در شناخت خود، به این امرِ محال تعلق نمى‏گیرد؛ زیرا غیرخدا همه‏چیز محدودیت دارد و نامحدودکردن محدود ذاتاً محال است.
بررسی توحيد در نهج البلاغه

بررسی توحيد در نهج البلاغه

بدان كه استواران در علم آن كسانى هستند كه اقرار به مجموع آن چه در پس ‍ پرده غيبت است و تفسيرش را نمى دانند، آنان را از اين كه بخواهند به زور از درهايى كه جلو عوالم غيب زده شده است وارد شوند بى نياز كرده است. پس خداوند بزرگ اعتراف آنان را به ناتوانى از رسيدن به آن چه در حيطه دانششان نيست ستود و خود دارى آنان را از غور كردن در آن چه به بحث و جستجو از كنه آن مكلف نشده اند استوارى در علم ناميده
Powered by TayaCMS