نویسنده: بتول خالدی
گفت وگو با دکتر محمد دهقانی، مترجم کتاب روان شناسی دین
مسلما باورها و عقاید افراد، بر رفتارهای آگاهانه و ناخودآگاه آنها تاثیرات غیر قابل انکار دارد. بر همین اساس رفتار معتقدین به ادیان دارای ویژگیهای متمایزی است؛ البته در این باره از نوع باور دینی ای که فرد بدان معتقد است نباید غافل بود.
روان شناسی دین از جمله شاخههای روان شناسی است که با رویکرد علمی ، کارکرد و آثار باورهای دینی را بر روان و رفتار افراد و اجتماعات مورد بررسی قرار میدهد.
دکتر محمد دهقانی از جمله پژوهشگرانی است که در این حوزه فعالیت داشته و با وجود این که خود دانش آموخته رشته ادبیات است، ولی تاکنون 2 اثر مهم در این زمینه یعنی روان شناسی دین (نوشته دیوید ام. وولف، انتشارات رشد: 1386)؛ و «روان شناسی دین، براساس رویکرد تجربی» (نوشته برنارد اسپیلکا و دیگران) را ترجمه کرده است. از آنجا که این شاخه از رشته روان شناسی دارای مباحث جدیدی است برای آشنایی با آن، گفت وگویی را با وی انجام داده ایم که از نظرتان میگذرد.
روان شناسی دین در ایران رشته نوپایی است، چه تعریفی از روان شناسی دین میتوان ارائه کرد؟
روان شناسی دین سالهاست که در غرب، یعنی در اروپا و آمریکا، یکی از شاخههای مهم روان شناسی محسوب میشود و همان طور که از عنوان آن پیداست موضوع آن دین است. ابتدای کار، یعنی زمانی که این علم تاسیس شد بسیاری از روان شناسانی که در این حوزه کار میکردند مقصودشان نه توصیف دین ورزی انسان و نه توضیح اهمیت دین در زندگی انسان بود؛ بلکه بیشتر به دنبال تبیین دین (علل وجودی آن) و حتی نقد دین بودند. مثلا وقتی کسی مانند فروید از دین حرف میزند بیشتر مقصودش نقد دین و نفی آن است. ولی در دهههای بعد، هم در حوزه روانکاوی و هم در حوزههای دیگر روان شناسی، بیشتر روان شناسان به این موضوع توجه کردند که به هر حال دین سهم مهمی در زندگی انسان دارد. پس به جای این که به سراغ تبیین یا نقد آموزههای دینی بروند بهتر دیدند به این نکته توجه کنند که دین چه کارکردهای مثبت یا منفی ای در روان فردی و جمعی آدمیان دارد.
البته مداقه بیشتر درباره تاثیر دین در روان و رفتار جمعی انسانها بعدها به حوزه جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی کشیده شد و بخشی از آن هم در حوزه روان شناسی دین مورد بررسی قرار گرفت. امروزه آنچه از روان شناسی دین مراد میشود بیشتر همین جنبه توصیفی دین است و نه جنبه تبیینی آن. یعنی این را از پیش پذیرفتهاند که انسان نیازمند دین است و بخش مهمی از آنچه امروزه در جوامع مختلف بشری مشاهده میشود حاصل کارکردهای مختلف دین در روان جمعی و فردی انسانهاست. پس باید در درجه اول این کارکردها را توصیف کنیم و در درجه دوم اثر آموزههای دینی را در روان فردی و جمعی انسانها بهبود بخشیم و ارتقا دهیم. در واقع امروزه جهتگیری روان شناسی دین بیشتر به این سو است که تاثیر دین را در روان انسان و تاثیر دین ورزی انسان را در سلوک فردی و اجتماعی او نشان دهد.
کسانی چون دورکیم در حوزه جامعه شناسی، دین را به پدیده ای اجتماعی تقلیل میدهند. آیا در این کتاب به نقد و تبیین این دیدگاهها پرداخته شده است؟
بله، در این خصوص تا حدودی بحث میشود. این دیدگاهها در این کتاب، هم مطرح میشوند، هم صحت و سقم آنها از جنبه تجربی بررسی میشود؛ اما برای بحثهای نظری مفصل تر درباره این دیدگاهها باید به کتاب روان شناسی دین اثر دیوید وولف مراجعه کرد. در کتاب اسپیلکا و همکارانش، با توجه به زیر عنوان آن که روان شناسی دین بر اساس رویکرد تجربی است، بیشتر با شواهد تجربی، عملی و آزمایشگاهی درباره کارکردهای دین در روان فردی و جمعی روبه رو میشویم. نظریهها و مباحث تا آنجا مورد استناد قرارگرفته اند که به لحاظ تجربی قابل نفی یا اثبات باشند یا دست کم با توجه به شواهد عینی و ملموس بتوان تاحدودی آنها را پذیرفت یا نفی کرد. از این روست که مثلانظریه اسناد در سراسر کتاب مورد توجه قرار گرفته و بحثها و پژوهشهای مفصلی بر اساس آن انجام شده است. چون این نظریه علاوه بر اهمیتی که دارد، از آزمون پذیری بیشتری برخوردار است. ویژگی مهم کتاب همین است که نظریات را به صورت فرضیه در میآورد و برای نفی یا تایید این فرضیات به پژوهشهای تجربی، میدانی و آزمایشگاهی استناد میکند.
کتاب «روان شناسی دین» به طور عمده بر 3 دین مسحیت، یهودیت و اسلام و البته بیشتر بر مسحیت تاکید میورزد. در این صورت مطالب این کتاب برای اهالی ادیان دیگر چه ثمری در بر خواهد داشت؟ به عبارتی وقتی که تاثیر و کارکرد دین در هر فرد، خانواده، جامعه، کشور و... متفاوت است، آیا باز هم میتوان از روشها و نتایجی که در این کتاب میبینیم، در همه جای جهان بهره گرفت؟
دهقانی: امروزه آنچه از روان شناسی دین مراد میشود بیشتر درباره جنبه توصیفی دین است و نه جنبه تبیینی آن. یعنی این را از پیش پذیرفته اند که انسان نیازمند دین است وبخش مهمی از آنچه امروزه در جوامع مختلف بشری مشاهده میشود حاصل کارکردهای مختلف دین در روان جمعی و فردی انسانهاست
بخش مهمی از مطالب این کتاب را میتوان تعمیم داد. پژوهشها و آزمایشهای فراوان و مکرر معیارها و قواعدی کلی به دست میدهند که گرچه مانند فرمولهای ریاضی دقیق نیستند، در مجموع صادق و قابل اعتمادند. مثلااین قاعده در همه جا صادق است که دین ورزی باطنی، به تعبیر آلپورت، برای بهسازی فرد سازنده تر است و دین ورزی ظاهری از این لحاظ ضررهای بیشتری دارد. پس در اینجا هم میشود مانند علوم طبیعی به احکام نسبتا ثابتی دست یافت که در مورد فردفرد انسانها و تک تک جوامع انسانی صادق است. درست است که این مباحث بیشتر در سنت مسیحی، یهودی و اسلامی ریشه دارند و در مناطقی چون کشورهای آمریکای شمالی، قسمتهایی از اروپا، بخشهایی از آفریقا و آمریکای لاتین مطرح شده و مورد تحقیق قرار گرفتهاند، اما مسائلی که این تحقیقات به آنها پرداختهاند از مسائل عام بشرند و در بسیاری از موارد نتایجی که به دست آمده کم وبیش یکسان بودهاند. مثلا در ازدواجهای میان فرهنگی یا میان مذهبی که پدر اهل یک دین و مادر اهل دین یا مذهب دیگری است، ممکن است مشکلاتی برای فرزندان به وجود آید و آنها را دچار تنگناهای فرهنگی و روانی کند. در این نوع ازدواجها که بین پدر و مادر تفاوت یا حتی اختلاف مذهب وجود دارد به لحاظ روانی و دینی چه تاثیراتی بر فرزندان مترتب است؟ یا چه مشکلاتی ممکن است برای خود زوجین پیش بیاید؟ نگرش مذهبی در قبال مساله مرگ چه تاثیراتی بر ذهن و روان آدمی دارد؟ برخی متفکران و فلاسفه، مرگ را یکی از خاستگاههای دین ورزی انسان میدانند؛ پس مهم است که بدانیم تلقی افراد از مرگ چه تاثیری در جهتگیری مذهبی آنها دارد و برعکس، جهتگیری مذهبی هر فرد چقدر در تلقی او از مرگ موثر است و همه اینها چه تاثیری در سلامت روان فرد و جامعه دارند؟ وقتی کسی یکی از عزیزانش را از دست میدهد، در برابر این فاجعه، که از آن اصطلاحا به داغدیدگی تعبیر میشود، چه واکنشی نشان میدهد؟ در اینجا دین چه کارکرد و تاثیری دارد؟ تا چه حد به انسان کمک میکند و به او آرامش میدهد؟ یا بعکس نگرش دینی انسان چقدر موجب مرگ اندیشی و در نتیجه فشار روانی و اضطراب درون او میشود؟ یا چقدر ترس از مرگ را در انسان ایجاد یا تشدید میکند؟ چقدر این ترس را تخفیف میدهد؟ مواردی مانند اینها را که از مسائل عام بشرند میتوان با استفاده از روش هایی که این کتاب در اختیار میگذارد بررسی کرد و از نتایج آن برای بهسازی حال فرد و جامعه بهره گرفت.
تاثیر این نوع پژوهشها در روان فردی انسانها چیست؟
برای تقریب مطلب به ذهن خوانندگان مثالی میزنم، اگر من معتقد باشم که با روی آوردن به اعمال عبادی، از هر جهت انسان بهتری میشوم و به اصطلاح از موهبت بهباشی، یعنی داشتن احساس بهتری از بودن خود، برخوردار میشوم و حال بهتری پیدا میکنم، چگونه میتوانم این اعتقاد، احساس و تجربه شخصی خود را به دیگران هم تعمیم دهم و نتیجه بگیرم که اهتمام به اعمال مذهبی در عموم انسانها همان تاثیری را دارد که من در وجود خود تجربه میکنم؟ در اینجاست که روان شناسی دین و روشهای آن به کمک ما میآیند. ابتدا باید با استفاده از یک سلسله معیارهای دقیق و آزموده که برای سنجش دین ورزی افراد به کار میروند، انسانهایی را که اعتقادی نظیر اعتقاد من دارند و در مقام عمل هم به اعمال دینی اهتمام میورزند بیابم.
در مرحله بعد باید بر اساس روشهایی که باز روان شناسی دین در اختیارم میگذارد میزان رضایت و شادی و امیدواری آنها را بسنجم. نگرش مثبت یا منفی آنها را در قبال کار، خانواده و جامعه شان بررسی کنم و سرانجام نسبت همه اینها و میزان اهتمام به اعمال عبادی را بسنجم و نتیجه بگیرم که میان این دو رابطهای برقرار است یا نه. البته هر یک از این اصطلاحات (شادی، امیدواری، رضایت، و اعمال عبادی یا مذهبی) حتما باید تعریف مشخص و دقیقی داشته باشند و بر اساس آن تعریف اندازه گیری شوند. در نهایت با جمع آوری نتایج پژوهشهای مختلفی که به این شیوه در فرهنگها و جوامع مختلف صورت میگیرد، میتوان دید که آیا پرداختن به اعمال عبادی در داشتن زندگی بهتر و بهره مندی از احساس خوشایند زیستن در این عالم موثر است؟ یا این که نه، این تنها حاصل احساس و تصور شخصی من است که التزام به اعمال دینی چنین کارکردی دارد.
با نگاهی به تاریخ اندیشه غرب میبینیم که روان شناسی دین با دورههای اوج و افول متعددی مواجه شده است. برای مثال در اوایل قرن 20 به دست متفکرانی چون ویلیام جیمز و استنلی هال اوج میگیرد و در اواسط قرن که روان شناسی بیشتر تحت سیطره رفتارگرایی است با بی توجهی علمی مواجه میشود. در عصر کنونی توجه روان شناسان به دین به چه صورت است؟
در جهان غرب در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 که جریان پوزیتیویسم علمی حاکم بود، روان شناسان از دین و سلوک اهل دین بیشتر تلقی آسیب شناسانه و بیمارگونه داشتند. این تلقی را 2 جنگ ویرانگر جهانی تشدید کرد. ذهن غربی با این سوال جدی مواجه شد که چگونه ممکن است خدایی مهربان و مطلقا قادر و نیکخواه بشر، از آن دست که در آموزههای مسیحی دیده میشود، در کار باشد و اجازه دهد که این همه ویرانگری، ستم و مصیبت در جهان پدید آید؟ در واقع مساله شر که همواره گریبانگیر بسیاری از ادیان جهان بوده است، این بار با شدت و حدت بیشتر و به نحو ملموس تری مطرح شد. در عصر کنونی، مخصوصا در دو سه دهه اخیر، از سویی پیدایش انقلاباتی که مبنا و انگیزه آنها دینخواهی بوده است و از سوی دیگر جنگهایی که اساس آنها داعیههای مذهبی است و موارد دیگری از این دست باعث شده اند که روان شناسی دین مجددا با اقبال مواجه شود.
عامل مهم دیگر، سرمایه گذاریهایی است که در این راه صورت میگیرد. از آنجا که علوم انسانی در کوتاه مدت سرمایه بَرند نه سرمایه زا، بناچار برای تامین هزینههای پژوهشی متکی به سنت وقف یا خیریه یا کمکهای دولتی هستند. منابعی که از علوم انسانی پشتیبانی مالی میکنند طبعا پژوهشها را به جهت هایی سوق میدهند که با منافع آنها همسو باشند. در جهان غرب اینک بنیادهای بزرگی وجود دارند که به سبب علقههای مذهبی خود منابع مالی عظیمی در اختیار پژوهشگرانی قرار میدهند که موضوع کار آنها دین است. بخش مهمی از این منابع مالی صرف روان شناسی دین میشود و طبیعی است که به آن جهتهای خاصی هم میدهد.
آیا منابع مالی یا گرایشهای مذهبی جوامعی که این تحقیقات در آنها صورت میگیر ند، باعث نمیشوند که حاصل این تحقیقات سوگیرانه و دور از بی طرفی علمی و درنتیجه غیر قابل اعتماد باشند؟
ایراد شما صرفا به جهتگیری کلی این پژوهشها وارد است. منابع مالی یا اقبال جامعه به دین ممکن است جهت و موضوع پژوهشها را تعیین کنند، اما در روش و شیوه استنتاج آنها که مبتنی بر اصول تفکر انتقادی است، تاثیری ندارند؛ پس چنان نیست که نتایج این پژوهشها همواره و یکسره به نفع آن دین باشد؛ یعنی بی طرفی علمی به هر حال در روشها و استنتاجها رعایت میشود.