نویسنده: یعقوب فلاحتی
بسیاری از کسانی که در جست و جوی حقیقت و کمال مطلق هستند و میخواهند در اوج، قرار گیرند، در اندیشه راه رسیدن، به هر دری میزنند، در حالی که با کمترین توجه و تفکر در خود در مییابند که هر حقیقتی را میبایست در خود جست و نیازی نیست که رنج سفرها برند و در کوهها و غارها سرگردان شوند و در تمنای وصال آن یگانه، بنده و برده این و آن شوند و در خانه هر کس و ناکسی را بزنند.
اسوههای حسنه الهی و امامان معصوم(ع) این واصلان کامل و دستگیرههای استوار الهی و صراط مستقیم خداوندی، به اشکال گوناگون نه تنها سادهترین، کوتاهترین، بهترین، آسانترین و زیباترین راه وصول و وصال را بیان کردهاند، بلکه خود در هر گردنهای دستگیر روندگان و جویندگان و سالکان هستند.
امام حسن عسکری(ع) در سنت و سیره خویش به عنوان یکی از انوار الهی، بر چکاد حقیقت نشسته و راهنمای گم گشتگان لب دریاست تا ایشان را به ژرفای حقیقت رهنمون ساخته و دوستداران را به محبوب برساند.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به مکتب کمالی امام حسن عسکری(ع) بر آن است تا گوشههایی از این حقیقت را روشن کند و راههای وصال در مکتب اسلام را از زبان آن امام همام(ع) بیان نماید.
صدنامه و صدراه وصال
هرچند انسان اشرف آفریدههای الهی و اکرم ایشان است (اسراء، آیه70) ولی بی گمان جهول ترین و ظلوم ترین آفریدههای خداوندی نیز میباشد. (احزاب، آیه72) این ویژگیهای متضاد، او را در اوج و حضیض قرار میدهد و هر کسی میتواند در مدت کوتاه عمر خویش بر طارم اعلی نشیند و متخلق به اخلاق الهی و خدایی و ربانی شود به گونهای که فرشتگان به مقام او نرسند و جبرئیل نیز پر بسوزاند؛ و یا میتواند چنان اهل غفلت شود و از مقام کرامت انسانی هبوط و سپس سقوط کند به گونهای که نه تنها کر و کور و خر شود، بلکه از این چارپایان نیز پستتر شده و در مقام بل هم اضل قرارگیرد. (اعراف، آیه179)
خداوند بسیار بر انسان فضل و عنایت داشته که پس از هبوط نیز او را به حال خود رها نکرده (بقره، آیه37) و پیامبران و کتب آسمانی بسیاری را فرستاده تا راهنمای او شوند و اجازه ندهند تا سقوط کرده و تحت ولایت شیطان درآید و شقاوت ابدی را برای خود رقم زند؛ چنان که با وسوسه شیطانی هبوط کرده و شقاوت دنیوی را برای خود رقم زده بود. (طه، آیات117 تا 120)
اما با همه این راهنماییها و رنجی که پیامبران بردند (طه، آیه2؛ شعراء، آیه3) انسانها کمتر راه یافتهاند و به جای پیروی از خدا و راهنماییهای پیامبران و کتب آسمانی، به پیروی شیطان رفته و با قرار دادن هواهای نفسانی خود به جای خدا و معبود (جاثیه، آیه23) گرفتار ولایت شیطان شده و شقاوت ابدی را برای خود رقم زده و میزنند. (یس، آیه31 و آیات دیگر)
بسیاری از مردم یا اصولا به کتابهای آسمانی توجهی ندارند و یک بار هم در عمرشان این کتب آسمانی از جمله قرآن را نمیخوانند و یا اگر میخوانند به تمسخر در آیات آن همانند آیات آفاقی و انفسی مینگرند (فصلت، آیه 53) و هرگز از این همه راهها و سبل السلام الهی که ایشان را به سلامت به سر منزل مقصد و مقصود میرساند نمیروند و در مسیر ضلالت ابلیس و شیاطین گام برمی دارند. (بقره، آیه 208، انعام، آیه 142)
صد نام نوشتم من، صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی، یا نامه نمیخوانی.
به هر حال، خداوند با انواع نشانهها و آیات و راههای سلامت نشان دادن (مائده، آیه 16، ابراهیم، آیه 12) بر آن است تا انسان با این راههای سلامت به صراط مستقیم انسانیت درآید و خدایی شدن را تجربه کند.
خردمندان، راه یافته گان
از نظر قرآن تنها کسانی میتوانند در مسیر درست و راست قرار گیرند که اهل فطرت سالم باشند و نه تنها فطرت را دفن نکنند بلکه با تقویت آن خرد را رشد داده و به کار بگیرند اینها همان اولوالالباب و اولوالنهی و خردورزانی هستند که در آیات کتبی و تکوینی الهی تدبر و تفکر میکنند. (بقره، آیه 269، آل عمران، آیه 7، 190) پس با عقل سلیم خویش، حقیقت موجودات هستی را درمی یابند و در پس هر چیزی، به باطن و ملکوت آن مینگرند و هدفمندی و فلسفه آفرینش را پیدا میکنند و در مسیر آن هدف نهایی و غایی، خود را قرار داده و گام بر میدارند. (انعام، آیه 75، اعراف، آیه 185، یس، آیه 83، مومنون، آیه 88)
خداوند همانگونه که صورت انسان را به بهترین و زیباترین وجه آفریده (تغابن، آیه 3، تین، آیه 4) باطن او را نیز با عقل به بهترین وجه آراسته است. این عقل است که انسان را در مقام اشرفیت آفریدهها قرار میدهد. البته براساس آیات قرآنی، انسان زمانی این باطن زیبا را دارا خواهد شد که از آن بهره گیرد و به کار برد. از این رو در آیات قرآنی واژه عقل فقط به شکل فعلی به کار رفته است مانند یعقلون، تعقلون و عقلوا تا بیان دارد که عقل زمانی برای انسان معنا و مفهوم خواهد داشت و زینت و آرایه وجودی او میشود که آن را به کار گیرد. لذا حتی در هنگام بیان اسم عقل آن را در قالبهایی به کار میبرد که بیانگر خردورزی و خردمندی باشد. از این دسته کاربردها میتوان به واژگانی چون اولوالالباب و اولوالنهی و مانند آن اشاره کرد.
امام حسن عسکری(ع) با اشاره به نقش کلیدی و بنیادین تفکر در زندگی بشر و رسیدن به مقام وصال و لقاءالله میفرماید:
لیست العباده «کثره الصیام والصلاه و انما العباده » کثره التفکر فی امر الله،
عبادت پر روزه گرفتن و پر نماز خواندن نیست، عبادت پر اندیشه کردن در امر خداست. (تحف العقول)، ص 815)
ایشان همچنین در جایی دیگر میفرماید:
علیکم بالفکر فانه حیاه قلب البصیر و مفاتیح ابواب الحکمه ،
بر شما باد به اندیشیدن! که تفکر موجب حیات و زندگی دل آگاه و کلیدهای دربهای حکمت است. (الحکم الزاهره، ج1، ص 91)
به سخن دیگر، هنگامی که عقل در مقام تفکر به کار برده شود و انسان متفکرانه به امور بنگرد، آن زمان است که عقل زینت باطن انسان میشود و آثار آن در صورت و سیرت آشکار میگردد. (آل عمران، آیه 191؛ اعراف، آیه 971؛ یونس، آیه 42 و آیات دیگر)
آن حضرت(ع) در تبیین این مطلب میفرماید:
حسن الصوره جمال ظاهر و حسن العقل جمال باطن
صورت نیکو، زیبایی ظاهری است و عقل نیکو، زیبایی باطنی است. (بحارالانوار، ج87، ص973)
عقلی که در این آیات و روایات بیشتر مورد نظر است عقل عملی است؛ به این معنا که آثار آن در عمل انسان و خلق و خوی او ظاهر شود. از این رو وقتی امام حسن عسکری میفرماید:
الجهل خصم؛ جهل دشمن انسان است. (الدره الباهره ، ص44)
مراد جهلی است که در برابر عقل قرار میگیرد و در رفتار آدمی تاثیر منفی میگذارد و منش و کنش و واکنشهای او را زشت و نابهنجار میسازد. امام در جایی دیگر این مطلب را این گونه تبیین میکند: من الجهل الضحک من غیر عجب؛ خنده ای که از روی تعجب نباشد نشانه جهالت است. (تحف العقول، ص 784؛ منتخب میزان الحکمه، ص 210)
به این معنا که کار خردورز در منش و کنشهایش به گونهای است که بیانگر عقلانیت و فعلیت عقل در باطن اوست؛ اما کسی که از خردورزی بهرهای نبرده و خرد و عقل خویش را به کار نگرفته و آن را به فعلیت نرسانیده، حتی در خنده خویش جهالت و بی خردی و سفاهت خود را آشکار میسازد؛ زیرا کسی که بی دلیل و بدون تعجب از امری میخندد، شخص بی خردی است که رفتارهای جهالت آمیزی بروز میدهد.
آن حضرت(ع) همچنین در سخنی دیگر میفرماید:
لیس من الادب اظهار الفرح عند المحزون؛
اظهار شادی نزد غمدیده، از بی ادبی است. (تحف العقول، ص 984)
زیرا چنین رفتاری نشانه بیخردی است. وقتی شخص، غمگین و اندوهگین است، نشان دادن خوشحالی در نزد وی نشانهای از سفاهت و جاهلیت شخص است. چنین رفتاری خود گواه خوبی است که شخص از خرد بهرهای نبرده و آن را به فعلیت نرسانیده است؛ زیرا حتی اگر شخص به عللی باطنی شاد است آن سرور خویش را نمیبایست به شکل فرح و خوشحالی بروز دهد و یا بخندد و خنده مستانه (فرح) سر دهد.
همچنین آن حضرت(ع) در این تبیین این معنا میفرماید:
لاتمار فیذهب بهاوک و لاتمازح فیجترا علیک
جدال مکن که ارزشت میرود و شوخی مکن که بر تو دلیر شوند. (تحف العقول، ص 684)
چرا که جدال حتی اگر حق با تو باشد، ارزش و اعتبار شخص را میکاهد و در برابر دیگران شخص را سفیه و جاهل مینماید. مزاح و شوخی کردن نیز موجب میشود که انسان در نزد دیگران کوچک شود و دیگران به خود اجازه دهند که جرات پیدا کرده و سخنانی ناروا و درشت و زشت در برابرش به کار برند. این گونه اعمال و رفتارها نشانهای از سفاهت و بی خردی است که میبایست از آنها اجتناب ورزید.
انسان خردورز، حکیم و فرزانه است و سخنی بیهوده و یاوه نمیگوید و هر رفتار وی مبتنی بر هدفی است که میخواهد از طریق آن به دست آورد و یا از شری در امان ماند. بنابراین، همواره کم گوی و گزیده گوی است و میتوان خردورزی را در سخن او یافت. امام حسن عسکری(ع) میفرماید خردورز اهل صمت و سکوت است:
قلب الاحمق فی فمه، و فم الحکیم فی قلبه؛
قلب نابخرد در دهان اوست و دهان خردمند فرزانه در دل او. (تحف العقول، ص 915)
انسان خردورز، انسان اخلاقی
براساس آموزههای قرآنی، انسان خردورز، انسانی اخلاقی است، زیرا عقل جز به ارزشها و فضایل و هنجارها نمیخواند و گرایش به آن ندارد، در مقابل، انسان سفیه و جاهلی که خردورزی ندارد و عقل خویش را به فعلیت نرسانیده، انسانی ضداخلاقی و ضدارزشی و ضدهنجاری است.
امام موسی کاظم(ع) میفرماید که وقتی خداوند حضرت آدم (ع) را آفرید، عقل و دین و حیا را بر وی عرضه داشت که از این سه گانه یکی را برگزیند. حضرت آدم(ع) عقل را برگزید. پس به دین و حیا گفتند که بروند؛ اما آنان ماندند و گفتند: خداوند به ما فرموده است که هرجا عقل است شما با او باشید. (اصول کافی، ج 1، کتاب عقل و جهل) پس دینداری و اخلاق (حیا) همواره با عقل و خردورزی همراه هستند و به سخن دیگر، از آثار و ثمرات خردورزی دینداری و اخلاقی بودن انسان است. بنابراین، میتوان گفت که انسان خردورز انسان اخلاقی است و به یک معنا تنها انسان خردورز است که انسانی دیندار و اخلاقی میباشد و کسی که از خردورزی بهره نبرده نمیتواند مدعی دین و اخلاق باشد؛ از این رو در اسلام تقلید در اصول دین جایز نیست و واجب است که هرکسی با خردورزی، اصول دین را بشناسد و بدان اعتقاد و ایمان آورد.
عقل، بد و خوب را تشخیص داده و آن را درک میکند و احکام حسن و قبح یعنی خوب و بد که احکام ارزشی و اخلاقی است را برآن بار میکند. پس چیزی را که عقل آن را ناپسند میشمارد، از رذایل و پستیهای اخلاقی است و امری را که خوش میدارد و پسند عقل میباشد، از فضایل و آداب و محاسن و مکارم اخلاقی است که انسان باید تابع آن باشد و بدان عمل کند.
امام حسن عسکری(ع) براساس این معیار و چارچوب است که میفرماید:
کفاک ادبا تجنبک ما تکره من غیرک؛
در مقام ادب همین بس که آنچه برای دیگران نمیپسندی، خود از آن دوری کنی (مسندالامام العسکری، ص 882)
خردورزی در خدایی شدن
این که گفته شد انسان خردورز، انسانی اخلاقی است این معنا را نیز اثبات میکند که انسان خردورز، به سبب حکیم بودن و حکمتی که در جان اوست، در اندیشه تخلق به اخلاق الله است؛ زیرا به این درک و فهم رسیده که خداوند، منشا همه کمالات است. بنابراین دراین اندیشه است تا متخلق به اخلاق الهی شود و صفات کمالی خداوند را در خود تحقق بخشد. این گونه است که خود را به آب و آتش میزند تا رنگ خدایی بگیرد. (بقره، آیه 831)
خداوند در آیات بسیاری به این معنا توجه داده که انسان رشید، خردورز، حکیم و فرزانه، خداجو است و همه تلاش خود را مصروف این میدارد تا خدایی شود و صفاتی کمالی را دارا گردد و از نقص و زشتیها برهد و در مقام سبحان قرار گرفته و از هر نقص و زشتی و کمبودی نجات یابد؛ هرچند که میداند نقص و فقر در او ذاتی است ولی میکوشد تا با اتصال به خداوند غنی بالذات، خود را از آن برهاند و با خدایی شدن، از فقر رهایی یابد. (فاطر، آیه 51، انشقاق، آیه6)
راه شب، تنها راه وصول
برای اینکه شخص از نقص برهد و کامل شود لازم است تا متصل به خداوندی شود که غنی بالذات است و همه کمالات از آن اوست (فاطر، آیه51) پس میبایست راههایی را بیابد تا به خداوند متصل و وصل شود. آموزههای عقلانی و وحیانی درصدد این معنا هستند تا انسان به این اتصال دست یابد. عقل و وحی به انسان خردورز میآموزد که چگونه میتواند با بریدن از همه چیز و گریز به سوی خداوند، خدایی شدن را تجربه کند.
در این میان راههای رسیدن و وصول که در آیات قرآنی از آن به سبل السلام یاد میشود، بسیار است. (مائده، آیه 61، ابراهیم، آیه21) اما همواره یک راه را میتوان به عنوان صراط مستقیم و بزرگراهی دانست که آسان ترین، کوتاه ترین، زیباترین، بهترین، کامل ترین و ساده ترین راه وصول است. امام حسن عسکری(ع) این را وصول را راه شب میداند و میفرماید: ان الوصول الی الله عزوجل سفر لایدرک الابامتطاءاللیل؛ وصول و رسیدن به خداوند عزوجل، سیر و سفری است که جز با عبادت و شب زنده داری حاصل نگردد. (مسندالامام العسکری، ص920)
انسانی که راه شب را انتخاب کرد، در بهترین وضعیت وصول قرار میگیرد؛ زیرا شب با تاریکی اش همه ظواهر را ناپدید میکند و اجازه نمی دهد تا انسان دچار وسوسه چیزی شود و دل در گرو امری زیبا و فریبنده داشته باشد. تاریکی شب، انسان را در تنهایی مطلقی فرو میبرد که جز فقرذاتی و غنای مطلق الهی را نمی یابد. چیزی در برابر چشم نیست تا فریفته شود و در ظاهری زیبا گرفتار آید.
شب، زمان تفکر و تدبر در آیات الهی بویژه آیت نفس است. انسان در تنهایی خودش، خودشناسی را تجربه میکند و با معرفت نفس، فقر ذاتی خود را مییابد و اتصال مطلق وجود خویش را باخدای غنی بالذات میبیند. در آن هنگام، پس از این همه بریدن و اتصال، در اوج قرار میگیرد و روح و جانش تا ملکوت و قاب قوسین، او ادنی بالامی رود و معارج را در اسرای شبانه خود درک میکند. (نجم، آیات 8 و 9؛ اسراء آیه1)
خداوند در آیات 190 و 191 سوره آل عمران از عظمت دیدار شبانه خالق و مخلوق و عابد و معبود سخن میگوید که میکوشد خردورزانه حقیقت خود و خدایش را بیابد که جز فقر و غنا نیست. درآنجاست که کمال الاتصال برقرار میگردد؛ چنان که در تاریکی شب کمال الانقطاع تحقق مییابد.
از این رو خداوند به پیامبر(ص) فرمان میدهد تا برای وصول به مقام واصلان، تهجد در شب را تجربه کرده و بر اسب رهوار و سیه چهره شب نشیند و آفاق نور را یکی پس از دیگری درنوردد و به مقام محمود برسد. (اسراء آیه97)
بی دلیل نیست که سوره اسراء با اسراء شبانه معراجی پیامبر(ص) شروع میشود و در این آیه مقام محمود را به ایشان نشان میدهد که از راه شب به دست میآید.
پیامبر(ص) در راه شب است که مقامات اسرایی را چنان میپیماید تا به نهایت قرب وصال و فنا یعنی تدلی و تدنی و قاب قوسین او ادنی (نجم، آیات7 تا 9) میرسد. از این رو هرگز در شب نمیخوابید و اگر در خوابی بود یک چشم بیدار و یک چشم درخواب بود. (مزمل، آیات1تا3)
سخن دراین باره بسیار است ولی به همین مقدار بسنده میشود. باشد تا با خردورزی، مسیری را بپیماییم که واصلان، از آن ره به حقیقت پیوستند و خدایی شدن را نام خویش کردند و خداوند ایشان را به مقام ربانی بودن ستوده است.