24 آبان 1393, 14:4
كلمات كليدي : تفاوت هاي شخصيتي، رشد جسماني، رشد حركتي، رشد هيجاني، مفهوم دلبستگي، زبان كودك، روان شناسي شخصيت
نویسنده : مهدي مطهري
شخصیت، جذابترین، پیچیدهترین و مهمترین مبحث دانش روانشناسی بهشمار میرود. به گفته عدهای از روانشناسان، شخصیت از ابتدای تولد تا خاتمه عمر در حال شکل گرفتن و تکامل است و به همین دلیل هیچگاه نمیتوان از آن به عنوان حالتی ثابت و غیرقابل تغییر سخن گفت.[1] البته بحث رشد شخصیت در کودک شیرخواره و نوزاد، بحث پیچیدهای است و تصویر واضحی از آن در اختیار ما قرار نگرفته است. بهطور مثال، آلپورت نوزاد را به صورت موجودی کاملا لذتجو، مخرب، ناخوشایند و غیراجتماعی، کاملا خودخواه، ناشکیبا و وابسته توصیف میکند. مواد خام ژنتیکی جسم، خلقوخو و هوش در او وجود دارند، اما در دوران نوزادی، چیز کمی وجود دارد که بتوان آن را شخصیت نامید. نوزاد مطابق سائقها و بازتابهای خود که با کاهش تنش و افزایش لذت در ارتباط هستند، عمل میکند.[2]
نوزادی، اولین مرحله رشد روانی – اجتماعی است، دورهای که تقریبا سال اول زندگی را دربرمیگیرد و با مرحله دهانی رشد فروید برابر است. این دوره، از تولد شروع شده و تا زمانی که کودک معمولا در 18 تا 24 ماهگی بهصورت شمرده صحبت کند، ادامه مییابد.[3] به عبارت دیگر دوره شیرخوارگی یا نوزادی به بخشی از کودکی گفته میشود که از تولد تا زبان باز کردن ادامه دارد و به خاطر عدم توانایی سخن گفتن، این دوره را میتوان دوره پیشکلامی نیز نامید.[4]
نخستین جنبههای تفاوتهای شخصیتی، از آغاز تولد در میان نوزادان مشاهده میشود. واضحترین این تفاوتها در میزان رشد جسمی در هنگام تولد است. نوزادانی که زودتر از 9 ماه به دنیا میآیند، یا در هنگام تولد کمتر از 5/2 کیلو میباشند، نارس محسوب میشوند و نیاز به مراقبتهای ویژه دارند تا در برابر عفونتها، تغییرات درجه حرارت و فشار روانی مادر به سازگاری و رشد مناسب برسند.[5]
یکی از تغییرات آشکار و قابل توجه در سال اول زندگی در رشد جسمانی کودک روی میدهد. قد نوزادان معمولا بین 48 تا 50 سانتیمتر و وزن آنها حدود 7/2 تا 85/3 کیلوگرم است. در 12 ماه اول زندگی، حدود 50 درصد به قد کودکان و 200 درصد به وزنشان افزوده میشود. تغییرات قد و وزن در 2 سال اول زندگی سریع هستند. افزایش چربی در حدود 9 ماهگی به اوج خود میرسد، به بچه کمک میکند دمای ثابت بدن را حفظ کند، در حالی که رشد عضله کند و تدریجی است. رشد اندامهای بدن از گرایشهای سری – پایی و مرکزی – پیرامونی تبعیت میکند که موجب تغییر در تناسبهای بدن میشود. مغز و مناطق مختلف قشر مخ، به همان ترتیبی که تواناییهای گوناگون در کودک نمایان میشوند، رشد میکنند.[6] نوزاد بیشتر وقت خود را صرف خوابیدن میکند و هنگام خواب با آرامش تمام استراحت میکند. گریه، از ویژگیهای آشکار نوزادان است و شیوه خاص آن را، حتی در پنج روز اول زندگی، میتوان به خوبی مشاهده نمود. نوزادان در هفتههای اول زندگی اشیائی را که در فاصله 20 تا 22 سانتیمتر قرار گرفتهاند میتوانند ببینند و صدای زیر و بم را از یکدیگر تشخیص دهند.[7]
رشد حرکتی در دوران کودکی، مثال خوبی است از عملکردهایی که به رسش[8] بستگی دارند. در سال اول زندگی، کودکان میتوانند بدون کمک دیگران بنشینند، سپس سینهخیز و بالاخره راه بروند. هرچند این تواناییها به رسش بستگی دارند، ولی داشتن امکان برای تمرین مهارتهای حرکتی نیز در آن موثر است. بهطور کلی، زمان ظاهر شدن عملکردهای حرکتی کودک مانند راه رفتن، باهوش یا حتی رشد جسمانی بعدی کودک ارتباطی ندارد و نمو حرکتی زمانی به انجام میرسد که کودک به سطح رشد لازم برای تحقق پارهای از فعالیتها رسیده باشد و رفتارهای بازتابی ابتدایی در او کمتر شده باشد.[9]
رشد شناختی، در سال اول زندگی در قلمروهای مختلفی بروز میکند که از میان آنها چهار قلمرو اهمیت خاصی دارند. اولین توانایی "ادراک" است. کودک خردسال میتواند اشیاء و کیفیات آنها مانند، رنگ، عمق و شکل را ادراک کند. دومین توانایی "توانایی تشخیص اطلاعات" است. کودکان قادرند محرکهایی را که به هم شباهت دارند، ولی یکسان نیستند تشخیص دهند، مانند تصاویر تکرای از یک چهره که از زوایای مختلف دیده میشود. سومین توانایی "ردهبندی" است، یعنی گروهبندی اشیاء یا امور براساس مشخصههای مشترک. برای مثال در سن یکسالگی، کودکان احتمالا اشیاء را برحسب رنگ ردهبندی میکنند. چهارمین توانایی شناختی کودک در سال اول زندگی "افزایش حافظه" است. کودکان خردسال میتوانند محرکی را که قبلا دیدهاند تشخیص دهند و همچنان که بزرگتر میشوند محرکی را که قبلا با فاصله زمانی طولانیتری دیدهاند تشخیص خواهند داد.[10]
مطالعاتی که در این زمینه انجام شده به میزان دلبستگی کودکان به مادرانشان میپردازد. نظریهپردازان چنین مطرح کردهاند که نوزاد انسان بهطور ژنتیکی آماده است تا به افرادی که از او مراقبت میکنند دلبسته شود و این دلبستگیها باعث سازش بیشتر او با محیط میشود. بدینترتیب کودک به دلیل دلبستگی به والدین خود، ارزشها و معیارهای افرادی را که از او مراقبت میکنند را میپذیرد. شدیدترین دلبستگیها زمانی ایجاد میشود که مراقبتکننده در برابر حرکات و رفتار کودک حساس و پاسخگو و حامی او باشد.[11]
در این دوره تقریبا همه علائم هیجانهای اصلی در کودک وجود دارد. لبخند اجتماعی بین 6 تا 10 هفتگی و خنده تقریبا بین 3 تا 4 ماهگی نمایان میشود. خشم و ترس، مخصوصا به صورت اضطراب غریبه در نیمه دوم یکسالگی افزایش مییابد و توانایی پیبردن به احساسات دیگران در سال اول بیشتر میشود. همچنین نوباوگان بین 7 تا 10 ماهگی، جلوههای صورت را به گونه طرحهای سازمانیافته، درک میکنند و در اواسط سال دوم، میفهمند که واکنشهای هیجانی دیگران با آنها فرق دارند.[12]
سخن گفتن، از جمله مهارتهای جنبشی کودکان به شمار میآید و اکثر آنها از 12 ماهگی به بعد زبان را برای بیان خواستها و نیازهای خود بهکار میبرند، هرچند که بعضی از کودکان تا 2 سالگی هم قادر به سخنگویی نیستند. در این دوره قدرت تقلید و ایجاد صدا در کودک بسیار زیاد است و اگر از پیشرفت محروم بماند ممکن است بعدها به اختلالهای گفتاری دچار شود.[13] البته باید توجه داشت که در آغاز سخن گفتن، زبان کودکان همواره تایید نمیشود، بلکه در سطح فردی یا خودمحور صورت میگیرد. این دوره از نوباوگی با زبان اوتیستیک مشخص میشود، یعنی زبان خصوصیای که برای دیگران معنی چندانی ندارد. ارتباط اولیه به صورت جلوههای صورت و به صدا درآوردن واجهای مختلف بیان میشود که هر دو آنها از طریق تقلید آموخته میشوند و سرانجام ژستها و صداهای گویایی، برای کودک همان معنایی را پیدا میکنند که برای دیگران دارند. این ارتباط، علامت شروع زبان نحوی و پایانی دوره نوباوگی است.[14]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان