روش شناسي، منهجيه، متدلوژي، روش، علم درجه دوم، روش معرفت، علوم سياسي
نویسنده : علي محمد ابوالحسني
واژهی «روش» از لغت «متد» است که از واژهی یونانی «متا» به معنای «در طول » و «اودوس» یعنی «راه»، گرفته شده و مفهوم آن در پیش گرفتن راهی برای رسیدن به هدف و مقصودی با نظم و توالی خاص است.[1]اصطلاح روش، هم به خود راه اشاره دارد و هم به قواعد و ابزارهای رسیدن به آن. در زبان عربی روش را «منهج»، و روششناسی را «منهجیه» مینامند. روش عبارت است از فرایند عقلانی یا غیرعقلانی ذهن برای دستیابی به شناخت و یا توصیف واقعیت. در معنای کلیتر، روش هرگونه ابزار مناسب برای رسیدن به مقصود میباشد. روش ممکن است به مجموعه راههایی که انسان را به کشف مجهولات هدایت میکند، مجموعه قواعدی که هنگام بررسی و پژوهش به کار میروند، و مجموعه ابزار و فنونی که آدمی را از مجهولات به معلومات راهبری میکند، اطلاق شود.[2]فیلیپس شاله در تعریف روششناسی میگوید: «فلسفهی علمی را منطق عملی یا متدلوژی (شناخت روش) نیز میتوان نامید. این فلسفه قسمت مهم منطق است که خود، مطالعه حقیقت و علم قوانین استدلال است. متدلوژی، یعنی مطالعهی نفسانیات عالم با روش صحیح. متدلوژی علمی است دستوری؛ زیرا برای فکر، قواعدی مقرر میدارد و تعیین میکند که انسان چگونه باید حقایق را در علوم جستجو کند».[3] در ادامه اهمیت روششناسی را در علوم سیاسی به شکل خاص میتوان در مسائل زیر پی گرفت:
1. علوم سیاسی ـ به ویژه در ایران [4]ـ دچار بحران مفاهیم و روشها شده است. در مورد تعریف خود «سیاست»، «علوم سیاسی»، «فلسفهی سیاسی»، «فلسفهی علم سیاست» و امثال اینها توافقی وجود ندارد.[5] حتی «روششناسی»، «روش تحقیق»، «نظریه»، «مدل»، «مکتب»، «چارچوب نظری» از نبود اجماع در موردشان رنج میبرند.
2. دعوای اثباتگرایان[6] و مخالفان ایشان دربارهی اتحاد یا عدم اتحاد روشهای علوم تجربی و علوم انسانی به سرانجام مشخصی نرسیده است.[7]
3. نه تنها مشکلات روششناسانهی علوم انسانی و علوم تجربی ممکن است به علوم سیاسی نیز وارد شود، بلکه در خود علوم سیاسی نیز به نوبهی خود معضلاتی وجود دارد. علوم سیاسی در چند دههی قبل، از این جهت معرکهی آرا بود که آیا شایستهی ملقب شدن به عنوان «علم» را داراست یا خیر. اگر امروزه به علم بودن آن میتوانیم تکیه کنیم، باید اعتراف کنیم که علوم سیاسی، علمی جوان محسوب میشود.[8]
موضوع روششناسى
روششناسى شناخت شیوههاى اندیشه و راههاى تولید علم و دانش در عرصهی معرفت بشرى است و موضوع این دانش، روش علم و معرفت است، و روش در ارتباط مستقیم با عواملى نظیر موضوع معرفت، هدف معرفت و هستىشناسى و معرفتشناسىاى است که معرفت بر اساس آن شکل مىگیرد. معرفت خصوصا اگر کاربردى باشد، در روش خود از نظریهاى که مبتنى بر آن است نیز تأثیرپذیر مىباشد.[9]
فرق بین روششناسی و روش تحقیق و پژوهش
روششناسی مربوط میشود به گزینش شیوهی تحلیل و طرح پژوهش که بنیاد و چارچوب پژوهش را تشکیل میدهد. بلیکی در اینباره توضیح میدهد: «روششناسی عبارت است از بررسی این موضوع که پژوهش را چگونه باید پیش برد و چگونه پیش میرود. بنابراین هر چند روششناسی تعیینکنندهی اصولی است که شاید راهنمای گزینش روش باشند، نباید آن را با خود روشها و فنون پژوهش اشتباه گرفت. در واقع روششناسان اغلب میان آن دو تمایز قائل میشوند و بر گسترهی شکاف میان آنچه اصول جاافتادهی روششناختی و شیوههای عملی یا اجرایی، شاید به همان اندازه جاافتادهی، روششناختی میدانند تاکید میکنند».[10]
رابطهی بین روششناسی و هستیشناسی و معرفتشناسی
هستیشناسی و معرفتشناسی و روششناسی، با وجود داشتن ارتباط تنگاتنگ، قابل تحویل یا تقلیل به یکدیگر نیستند. افزون بر این، رابطهی آنها مستقیم است، به این معنا که هستیشناسی منطقا بر شناختشناسی و آن هم منطقا بر روششناسی تقدم دارد. هستیشناسی مربوط میشود به ماهیت دنیای اجتماعی و سیاسی، شناختشناسی مربوط میشود به آنچه میتوانیم دربارهی دنیای مورد نظر بدانیم[11] و روششناسی مربوط میشود به اینکه چگونه میتوانیم آن شناخت را کسب کنیم. البته این ادعا که ملاحظات هستیشناختی تقلیلناپذیر به ملاحظات شناختشناسانه و بر آنها مقدمند، به این معنا نیست که آنها ارتباطی با یکدیگر ندارند، بلکه هستیشناسی ما شناختشناسی ما را شکل میدهد.[12]
نسبت روششناسى و نظریه
همانگونه که هستىشناسىها، معرفتشناسىها و هدفهاى معرفتى گوناگون در شیوههاى عام معرفت و همچنین در وسیعترین سطح روششناسى تأثیرگذار هستند، نظریههاى مختلف علمى در شیوه و روش محققین براى شناخت موضوعاتى که نظریات ناظر به آنها هستند تأثیر مىگذارند. هر نظریهی اجتماعى و یا سیاسى به تناسب نگاهى که به موضوع مورد مطالعهی خود مىکند، زمینهی استفاده از روشهاى کمى و یا کیفى مناسب و سازگار با خود را ایجاد مىنماید. برخى از نظریات جایى براى استفاده از روشهاى کمى باقى نمىگذارند و بعضى دیگر مسائل کیفى را نیز به افق امور کمى تنزل مىدهند. اگر در تشبیه علم به ارگانیسم زنده، نظریه در حکم قلب علم دانسته شود، روشى که در هر علم به کار مىرود. در حکم سیستم و شبکهی عروق است که ارتباطات قلب را با حوزههاى مختلف علمى و موضوعات مربوط به آنها حفظ مىکند. همانگونه که هر قلب مقتضى رگها و عروقى مناسب با خود است هر نظریه در کاربرد خویش روشهاى ویژهی خود را طلب مىکند.[13]
روش و روششناسى
روششناسى غیر از روش است. روش مسیرى است که دانشمند در سلوک علمى خود طى مىکند، و روششناسى دانش دیگرى است که به شناخت آن مسیر مىپردازد. روش همواره در متن حرکت فکرى و تلاشهاى علمى یک دانشمند قرار دارد و روششناسى دانشى است که از نظر به آن شکل مىگیرد، و به همین دلیل روششناسى همواره یک دانش و علم درجه دوم است. علم درجه دوم در برابر علم درجه اول قرار دارد. علم درجه اول علمى است که به یک واقعیت عینى طبیعى و یا انسانى مىپردازد و علم درجه دوم علمى است که موضوع آن نفس واقعیت خارجى نیست، بلکه موضوع آن، علم و آگاهى بشرى است، اعم از اینکه آن آگاهى، خود یک دانش و علم درجه اول و یا درجه دوم باشد. اصطلاح علم درجه دوم نظیر اصطلاح معقولات ثانیه است. معقولات ثانیه در قبال معقولات اولیه است. معقولات اولیه حقایق عینى هستند، و معقولات ثانیه مفاهیم ذهنى و انتزاعى مىباشند که خارج، ظرف عروض آنها نیست، اعم از اینکه این معقولات از معقولات اولیه و یا از معقولات ثانیهی دیگرى انتزاع شده باشند.[14]
روششناسى نوع اول و دوم
روششناسى به عنوان یک علم مىتواند به نوبهی خود موضوع دانش دیگرى قرار گیرد که به مطالعهی روششناسىها مىپردازد، یعنى مىتوان روششناسىهاى مختلف را که متأثر از دیدگاههاى فلسفى و نگرشهاى معرفتشناختى مختلف هستند، موضوع یک روششناسى جدیدى قرار داد که نسبت به روششناسىهاى پیشین یک علم درجه دوم به حساب مىآید. این نوع از روششناسى را مىتوان روششناسى نوع دوم و روششناسىهاى پیشین را که موضوع آن هستند روششناسى نوع اوّل نامید.[15]
کاربردهای اصطلاح روش
وقتی از روش و واژگان مربوط به آن استفاده میکنیم، باید توجه داشته باشیم که نسبت به کدام سطح از روش سخن میگوییم. به شکل خلاصه، میتوان گفت واژهی روش و مشتقات آن ممکن است در هشت معنا یا سطح به کار رود:[16]
1- روش معرفت: روش به این معنا، ممکن است فلسفی (عقلی)، علمی (تجربی)، شهودی یا نقلی باشد.
2- نوع استدلال: گاهی روش به معنای نوع استدلال به کار میرود. از این حیث روش میتواند قیاسی یا استقرایی، لمی یا انی یا غیر آن باشد.
3- روشها یا فنون گردآوری اطلاعات: برای جمعآوری اطلاعات از چهار روش عمده میتوان بهره برد: روش مشاهده، روش پرسشنامه، روش مصاحبه، و روش کتابخانهای. این روشها به معنای دقیق کلمه، فن تحقیق هستند نه روش تحقیق.[17]
4- روش تحلیل دادهها: پس از گردآوری اطلاعات، نوبت به تحلیل آنها میرسد. روش تحلیل دادهها میتواند کلاسیک یا آماری باشد. به قول موریس دوورژه، روش کلاسیک از روشهای نقد ادبی و نقد تاریخی مشتق شدهاند و برای تحلیل درونی اسناد به کار میروند، در حالی که روش آماری و کمی به علومی مانند اقتصاد و جامعهشناسی و یا تحلیل کمی متن اختصاص دارد.
5- سطح تحلیل: معمولا در پژوهشها و پایاننامهها از روش توصیفی ـ تحلیلی و امثال آن نام میبرند. این معنای روش به سطح تحلیل نظر دارد. روش تحقیق به این معنا در نگاه کلی خود به دو روش توصیفی و روش هنجاری تقسیم میشود. تحقیق هنجاری به ارائهی بایدها و نبایدها میپردازد.
6- روش سامان دادن پژوهش: یکی از کاربردهای روش، روش تحقیق به معنای روش سامان دادن پایاننامه، رساله و بهطور کلی پژوهش است. دانشجو در درس روش تحقیق میآموزد که چگونه موضوعی انتخاب و منابع آن را گردآوری کند، و از طریق نقد و بررسی متون مربوطه راه را برای اثبات مدعای خود هموار سازد.
7- نوع نگاه به موضوع: محقق علاوه بر روشهای گردآوری و روش تحلیل دادهها، به معنای دیگری نیز میتواند از روش پژوهش خود نام ببرد. پژوهشگر به موضوع مورد مطالعهی خود میتواند با دید پدیدارشناسانه، ساختارگرایانه یا هرمنوتیکی و امثال آن بنگرد. در این سطح، از روش به عنوان نوع نگاه سخن میگوییم.
8- روششناسی: روششناسی به عنوان دانشی درجه دوم است که از دیدگاهی بالاتر به روشهای تحقیق به عنوان دانشی درجه اول میپردازد.
در عناوین قبل، به تعریف روششناسی و ارتباط آن با دیگر مفاهیم و دانشها پرداختیم. در بین هشت سطح روش، ظاهرا برای سطح اول و دوم ، اصطلاح انگلیسی method، برای سطح سوم technique، برای سطح چهارم تا هفتم research method، و برای آخرین سطح methodology را به کار میبرند.
تعامل روششناسى و علم
تعامل روششناسى با علومى که روش آنها موضوع دانش منطق و روششناسى است تعاملى دو سویه و دیالکتیکى است. علوم برخى از مبادى و اصول موضوعهی روششناسى را تأمین مىکنند و روششناسى راه و شیوهی صحیح اندیشه را به آنها مىآموزد و بدین ترتیب هریک از این دو به غنا و گسترش مباحث دیگرى مىافزایند. ویژگى این تعامل از دیرباز مورد توجه متفکرین و منطقدانان دنیاى اسلام بوده است. آنان کوشیدهاند تا این تعامل را به گونهاى سامان بخشند تا مصون از برخى مشکلات روششناختى نظیر دور باشد. اصول اوّلیهی منطق، گزارههایى هستىشناختى است که از فلسفه اخذ مىشود نظیر مبدأ عدم تناقض که به استحالهی جمع اجتماع و یا ارتفاع هستى و نیستى حکم مىکند، و این گونه اصول از زمره اوّلیاتى است که فلسفه در وصول به آنها نیاز به تلاش علمى ندارد، هر راهى را نیز که فیلسوف در تبیین این اصول مىپیماید، براى اثبات اصل آنها نمىباشد. بلکه در اثبات وصف آنها نظیر وصف بداهت و اوّلى بودن است. برخى از گامهاى نخستین منطقى نیز نظیر منتج بودن شکل اول، بدیهى اوّلى است. فلسفه در مراحل نخستین با استفاده از اصول اولیه منطقى، اصول موضوعه و گاه موضوعات نوینى را براى کاوشهاى منطقى تهیه مىکند. و روششناسى با استفاده از آن اصول به افقهاى جدیدى از معرفت راه مىیابد و بدین ترتیب تعامل مستمر روششناسى و علوم در سطوح مختلف ادامه پیدا مىکند.[18]
روششناسى و فلسفه
سطوح مختلف معرفت، لایههاى طولى روششناسى را به دنبال مىآورند، و لکن بنیانهاى فلسفى، هستىشناسىها و معرفتشناسىهاى گوناگون، انواع مختلف روششناسى را که در عرض یکدیگر و یا در تقابل با یکدیگر مىباشند پدید مىآورند. منطق صورى یک روششناسى عام و گستردهاى است که از مبناى فلسفى و معرفتشناختى حکمت مشاء استفاده مىکند.[19] منطق دیالکتیکى هگل نوع دیگرى از روششناسى عام است که از مبانى فلسفى او بهره مىبرد. این منطق، در رشتههاى مختلف علمى، هم نظریات مناسب با خود را به دنبال مىآورد و هم روشهاى خاصى را که در ذیل روششناسى عام آن قرار مىگیرد تولید مىکند. منطق علمى بیکن یک روششناسى عام علمى است که از مبناى معرفتشناختى او که حسگرایى است بهره مىبرد، برخى از روشهاى هرمنوتیکى معرفت نیز روشهاى عامى هستند که از مبناى معرفتشناختى خود استفاده مىکنند. هریک از روشهای مزبور الزامات بعدى را در سطوح و لایههاى جزئى و خاص و همچنین توصیههاى سازگار با خود را نیز به ارمغان مىآورند.[20]