كلمات كليدي : سبك زندگي، روان شناسي فردي، خود خلاق، تكاپوي كمال،
نویسنده : مهدي مطهري
بیشتر کسانی که از تصویر ارائهشده از ماهیت انسان توسط فروید – به گونهای که نیروهای جنسی و تجارب کودکی بر آن غلبه دارند – ناخشنود و متنفر بودند، نظریههای آدلر را به گرمی پذیرفتند. این طرز تلقی که ما هشیارانه و صرفنظر از محدویتهای وراثتی یا رویدادهای کودکی، رشد خود را هدایت میکنیم، خوشایندتر است. آدلر، یک تصویر خشنودکننده و خوشبینانه از ماهیت انسان ارائه داد.[1]
بسیاری از نظریههای آدلر، منعکسکننده زمینه تجربی فردی، فلسفه اجتماعی و محکومیتهای سیاسی اوست. روانشناسی فردی آدلر، دربرگیرنده بسیاری از قضاوتهای ارزشی است که امکان دارد کسی با آن موافق و یا مخالف باشد؛ اما نمیتوان آنها را به صورت تجربی مورد آزمایش قرار داد.[2] به همین دلیل نمیتوان با قاطعیت میزان مفید و بیارزش بودن نظریه آدلر را مورد قضاوت قرار داد. با این وجود، روانشناسی فردی آدلر در عین ساده و گیرا بودن، درست در نقطه مقابل صورتبندی[3] مکانیکی فروید و عقاید عرفانی یونگ قرار دارد. نظریه آدلر، یک صورتبندی خوشبینانه است که ویژگیهایی همچون انساندوستی، نوعپرستی، همکاری، خلاقیت، یگانگی و آگاهی را به بشر ارزانی میدارد. با توجه به اینکه نظریات آدلر در مورد شخصیت جنبه اجتماعی دارد، بنابراین میتوان به عنوان الگو و راهنما از آن استفاده کرد.[4]
نکات مثبت نظریه آدلر
از نکات مثبت نظریه فردی آدلر، میتوان به تأثیر آن در سایر نظریات و کارهای دیگران اشاره کرد، به طوری که اندیشههای آدلر حتی به روانکاوی فرویدی نیز سرایت کرد. این آدلر بود که برای اولینبار، 12 سال پیش از اینکه فروید پرخاشگری را به عنوان یک نیروی انگیزشی نخستین در کنار پدیده جنسی قرار دهد، وجود سائق پرخاشگری را مطرح کرد. مطالعات طرفداران جدید فروید موسوم به "روانشناسان خود" که بیشتر بر هشیار، فرایندهای منطقی و کمتر بر ناهشیار تاکید میورزیدند، به دنبال رهنمودهای آدلر آغاز شد.[5]
تاکید آدلر بر نقش نیروهای اجتماعی در شخصیت را میتوان در آثار هورنای(Horney) و فروم(Fromm) که بیشتر، آدلریهای جدید محسوب میشدند تا فرویدیهای جدید، ملاحظه نمود. همچنین تاکید وی بر وحدت شخصیت و کلیت فرد، در آثار بعدی گوردون آلپورت(Gordon Allport) انعکاس یافته است.[6]
توجه او بر قدرت خلاق فرد در شکل سبک زندگیاش بر افکار مازلو نفوذ داشت و تاکید او بر متغیرهای اجتماعی، جولیان راتر(Julian Rotter) نظریهپرداز نورفتارگرای یادگیری اجتماعی را تحت تاثیر قرار داد، به طوری که وی میگوید: «من تحت تاثیر بینشهای آدلر در مورد آدمی بوده و هستم... سهم وی در این مورد حقیقتا بزرگ است». آدلر بسیار جلوتر از زمان خود بود، زیرا تاکید او بر متغیرهای شناختی و اجتماعی با روندهای روانشناسی امروز سازگارتر از روانشناسی زمان خود او است.[7]
جنبه قابل اهمیت و جالب توجه نظریه آدلر، تاکید وی بر تاثیر عوامل اجتماعی در شکلگیری شخصیت است که بخشی از ذهنی بودن نظریه او را جبران میکند. اگرچه اختلافنظر وی با فروید به انجمن بینالمللی روانکاوی، ضررهای مهمی وارد کرده است، اما تاکید بر اهمیت عوامل اجتماعی حتی به قیمت نارضایتی و جدایی از فروید، ارزش این زیان و جدایی را داشته است.[8] البته تکیه آدلر بر دو اصل "کوشش برای برتری" و "غلبه بر احساس کهتری و جبران آن" قابل توجه است. همچنین در جایی که بحث "خود خلاق" را مطرح میکند، اگر منظور این باشد که انسان صرفا ساخته وراثت و محیط و بهویژه محیط تربیتی دوران کودکی نیست، سخن حقی است که باید بر آن تاکید داشت. همانگونه که برخی گفتهاند:«آدمی میتواند حاکم بر سرنوشت خود باشد و نه محکوم آن».[9]
انتقادات وارده بر نظریه آدلر
با مرگ آدلر در سال 1937 شهرت شخصی وی کاهش یافته و در قبال نقش او در روانشناسی، قدردانی چندانی به عمل نیامد و مفاهیم بسیاری از نظام وی به عاریت گرفته شده و مورد استفاده قرار گرفتند، بیآنکه از منابع آنها ذکری به عمل آمده باشد. البته کار وی با چنین نفوذ و اثری، نمیتواند با انتقادهایی همراه نباشد و نظریه وی هم همچون فروید و یونگ از سوی منتقدان مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.[10]
از جمله انتقادهای وارده، از جانب فروید است که روانشناسی آدلر را بیش از اندازه ساده میدانست. وی قائل بود که آدلر ماهیت پیچیده ناهشیار را نادیده گرفته، مفاهیم دشوار را مطرح نساخته و از کنار مشکلات مربوط به پدیده جنسی گذشته است.[11] یادگیری اندیشههای روانکاوی به علت پیچیدگیاش دو سال طول میکشد، اما اندیشههای آدلر را میتوان(به دلیل اینکه او حرف زیادی برای گفتن ندارد) در دو هفته یاد گرفت. از سوی دیگر آدلر میگفت که این حرف در مورد خود فروید صدق میکند، چون آدلر برای تدوین روانشناسی سادهاش 40 سال زحمت کشید.[12]
یک ایراد دیگر در همین زمینه، این است که نظریههای آدلر بیش از اندازه به مشاهدات مبتنی بر عقل سلیم از زندگی روزانه متکی است و عدهای نظریات او را ساختگی میدانند. البته اعتبار این نقد قابل بحث است، زیرا برخی از مشاهدههای وی روشنگرانه و سودمند به نظر میرسند.[13]
بهعلاوه مشاهدات آدلر درباره بیمارانش، قابل تکرار یا بررسی نیستند و این مشاهدات به شیوه کنترلشده و نظامدار صورت نگرفتهاند. او برای وارسی دقت و صحت گزارشهای بیمارانش کوششی به عمل نیاورد و مانند فروید و یونگ روشهایی را که به وسیله آنها دادهها را تحلیل میکرد و به نتیجهگیریهایش میرسید، توضیح نداده است.[14] البته مهمترین انتقاد در اینجا بر محور ذهنی بودن مفاهیم استوار است. به نظر منتقدان، مفاهیم عقده حقارت، خود خلاق، برتریجویی و نظایر آن در این نظریه عمدتا جنبه ذهنی داشته و اثبات علمی آنها عملا غیرممکن است.[15]
همچنین بیشتر مطالب آدلر در برابر اعتباریابی آزمایشی نافرجام ماندهاند و کلیت ندارند. مثلا بحث ترتیب تولد بیشتر ناظر به نوع برخوردی است که والدین و نزدیکان نسبت به کودک دارند، لذا ممکن است نوع برخورد در خانواده ایجاب کند که فرزند نخست مثل فرزند آخر تربیت شود و یا اینکه از یک شخصیت و تعادلی برخوردار باشد. از طرف دیگر انسان قادر است تا شخصیت ناهنجاری را که در اثر تربیت نادرست پدید آمده با آگاهی بشناسد و آن را دگرگون سازد.[16]
پارهای از منتقدان بیان میکنند که تفکر آدلر، همسانی یا نظم پیوستهای نداشته است و شکافها و پرسشهای بیپاسخ فراوانی در نظریه او جود دارد. آیا احساس حقارت، تنها مشکلی است که آدمیان باید در زندگی با آن مواجه شوند؟ آیا همه افراد صرفا در تکاپوی کمال و برتری هستند؟ آیا این امکان هست که برخی از آدمیان با حدی از حقارت کنار بیایند و دیگر در تلاش برای جبران آن نباشند. اثر وراثت و محیط بر سبک زندگی فرد، به طور خاص تا چه حد اهمیت دارد؟ این پرسشها و بسیاری از این قبیل مطرح شدهاند که در نظام آدلر پاسخ بسندهای دریافت نکردهاند.[17]
همچنین آدلر، مجموعه رفتارهایی را که هر فرد در جهت رفع حقارت یا حصول برتری بهکار میبرد "سبک زندگی" میخواند و بیشترین نقش را در سبک زندگی مربوط به دوران کودکی و نحوه تربیت کودک و برخورد با او میدانست. البته این مطلب قابل توجه است، اما نباید بر نقش کودکی بیش از حد تکیه کرد. آگاهیهای اکتسابی انسان و انتخاب و گزینش او در زندگی میتواند نقش بسیار مهمی ایفا کند و حتی سبک گذشته زندگی را میتوان براساس اهداف جدید و شناختهنشده تغییر داد و مسیر دیگری را در زندگی ترسیم کرد. شاهد این مدعا، حرکت انبیاء و تحولی است که ایشان در سبک زندگی بشر ایجاد کردهاند. از طرفی نباید از نقش اجتماع و تاثیر الگوهای اجتماعی بر شخصیت فرد غافل ماند.[18]
نظر نهایی
پیروان آدلر ادعا میکنند که روانشناسی فردنگر، به طور فزایندهای در نزد روانشناسان، روانپزشکان و مددکاران اجتماعی، مقبولیت مییابد و پژوهشهای رو به افزایشی در زمینههای مفاهیم آدلری به اجرا درمیآیند. موسسههای آموزشی آدلری در نیویورک و شیکاگو و چند شهر دیگر بر پا شدهاند و با ایجاد مراکز مشاوره کودک و آموزش فنون مشاوره آدلری در درمان خانواده، نظریات وی بسط و توسعه بیشتری داده شده است. نتیجه اینکه اهمیت رویکرد آلفرد آدلر به شخصیت، صرفا محدود به ارزش تاریخی آن نیست.[19]