دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اوضاع سیاسی سیستان (از ورود اسلام تا انقراض امویان)

No image
اوضاع سیاسی سیستان (از ورود اسلام تا انقراض امویان)

كلمات كليدي : سيستان، فتوحات، واليان سيستان، حكومتداري، امويان

نویسنده : منيره شريعت جو

پس از رحلت پیامبر(ص) و فروکش نمودن جنگ‌های رده، فتوحات سرزمین‌های غربی و شرقی عربستان، توسط خلفا با جدیت تمام پیگیری شد. ضعف و انحطاط در سلسله ساسانی، نابسامانی مناطق مختلف ایران و همچنین محتوای والای اسلام که تنها بخشی از عظمت آن توسط مسلمانان به مردم ایران رسید باعث شد مناطق بسیاری از ایران در طول سالیانی نه چندان طولانی توسط مسلمانان (به فتح یا صلح) تسخیر گردد. هرچند، گاهی برخی از این مناطق که به دلایل مختلف دچار شورش می‌شد، مجدداً فتح می‌گردید.[1]

نحوه حکومتداری سیستان

پس از فتح سیستان تا تشکیل اولین حکومت مستقل ایرانی منطقه یعنی صفاریان، حکومت سیستان توسط حاکمان وابسته به خلافت اسلامی اداره می‌شد. نحوه انتخاب حاکم در مناطق تحت امر خلافت و از جمله سیستان، بسته به شرایط زمانی به گونه‌های مختلف بود.

الف) انتخاب والی به صورت مستقیم از سوی حکومت مرکزی: این نحوه انتخاب، در سال‌های نخستین خلافت و نیز زمان‌هایی که اوضاع سیستان به دلایل گوناگون آشفته می‌شد، صورت می‌پذیرفت.

ب) انتخاب والی سیستان از سوی حاکم عراق: پس از گسترده شدن دامنه فتوحات، خلفای بنی امیه حکومت بصره و عراق عجم را به حاکم واحدی واگذار می‌کردند و او نیز بر هر منطقه، بنا به موقعیت آن، امیری عرب منصوب می‌کرد.

ج) انتخاب والی سیستان از سوی حاکم خراسان و سیستان: اغلب اوقات حکومت خراسان و سیستان به یک شخص واگذار می‌شد و حاکم خراسان نیز والی‌ دیگری برای سیستان انتخاب می‌کرد. گاهی نیز امور سیاسی، نظامی، عبادی و مالی بین دو شخص تقسیم می‌گردید.

حاکمیت در سیستان، بنا به موقعیت استراتژیک آن به لحاظ جغرافیایی و مردمی از اهمیت خاصی برخوردار بود. قرار گرفتن آن در نقطه‌ مرزی سرزمین مسلمانان و کفار، حضور گروه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی همچون شاهان محلی غیرمسلمان سیستان (رتبیل)، قبایل مختلف از عرب‌های مهاجر و خوارج، مطوعه و عیاران سیستان از جمله این موارد بود.[2]

فتح سیستان

سیستان در سال‌های پایانی سلسله ساسانی به صورت ایالت مستقل ایرانی توسط بختیار و سپس ایران بن رستم حکومت می‌شد. ایران در جریان پیشروی مسلمانان و فرار یزدگرد سوم، آخرین شاه ساسانی، در مقطعی از زمان پذیرای وی شد، گرچه شاه سیستان حاضر به پرداخت خراج به یزدگرد نشد و شاهنشاه نیز به خراسان که نهایتاً منجر به کشته شدن وی به فرمان مرزبان مرو شد، گردید.[3]

بنا به نقل برخی منابع، آغاز فتح سیستان از زمان عمر آغاز گردید و عاصم بن عمرو تمیمی پس از جنگ‌های متمادی توانست برخی از شهرهای سیستان را فتح کند، اما پس مدتی که از مراجعت وی گذشت، مردم این منطقه علیه فاتحان شورش کردند. از این رو از سال 30ق عبدالله بن عامر که از سوی عثمان، خلیفه سوم، به تثبیت و ادامه فتوحات شرق پرداخت، مجاشع بن مسعود سلمی را بنا به نقل برخی منابع به تعقیب یزدگرد فرستاد. او نیز تا سیستان پیش رفت، اما با عدم دستیابی بر این منطقه بازگشت.[4] سپس عبدالله بن عامر به دستور مستقیم عثمان، ربیع بن زیاد را برای فتح سیستان گسیل داشت. حاکم سیستان، ایران بن رستم، که در زرنگ به سر می‌برد، پس از نبردی چند، با ربیع صلح کرد و با اهدای هزار برده که با هر کدام جامی طلایی بود، مقرر شد هر سال مبغلی خراج برای خلیفه ارسال نماید. بدین ترتیب زرنگ، مرکز حکومت سیستان به دست مسلمانان فتح گردید. ربیع با فتح چند شهر دیگر از طریق صلح یا جنگ، تا قرنین پیش رفت، اما به زرنگ بازگشت و پس از حدود دو سال حکومت، مردی از بنو حارث بن کعب را جانشین خود نموده، از سیستان بازگشت، اما مردم بر جانشین او شوریدند و پس از اخراج وی، دروازه شهر را بستند.[5]

والیان سیستان

پس از بازگشت ربیع و اخراج جانشین او توسط سیستانیان، ابن عامر، عبدالرحمن بن سُمَره، را همراه با حسن بصری و چند فقیه دیگر در سال 33ق به سیستان فرستاد. پس از محاصره قصر امیر محلی سیستان، با دریافت دو میلیون درهم و دو هزار غلام با وی صلح کرده، حکومت این منطقه را در دست گرفت. عبدالرحمن متصرفات خود را تا رُخد، سرزمین داور، بست و زابل گسترش داد. وی پس از بالا گرفتن شورش‌ها علیه عثمان، سیستان را به امیر (عمیر) بن احمر یشکری سپرد و خود پس از کشته شدن عثمان نزد معاویه رفت.[6]

بنا به نقلی در زمان خلافت امام علی(ع)، ابتدا، عثمان بن حنیف به سیستان فرستاده شد.[7] پس از جنگ جمل، حسکة بن عتاب و عمران بن فصیل همراه با سپاهی از راهزنان عرب به سیستان آمده، جنگ‌هایی به راه انداختند که منجر به مصالحه مرزبان زرنگ با آنان شد. عبدالرحمن بن جزء (جرو[8]) از سوی حضرت علی(ع) به این شهر آمد، اما توسط حسکه به شهادت رسید. عون بن جعدة، فرستاده بعدی امام(ع) نیز در راه عراق کشته شد.[9] از سوی دیگر معاویه، عبدالرحمن سمره را به ولایت سیستان برگزید که مردم وی را نپذیرفتند.[10] عبدالله بن عباس، که از سوی امام(ع) والی بصره بود فرمان یافت فردی را به سیستان بفرستد. او نیز ربعی بن کاس را به همراهی حصین بن أبی الحر و ثابت بن ذی حره، همراه با چهارهزار تن به این منطقه فرستاد و پس از نبرد و کشته شدن حسکه، ربعی حکومت این منطقه را در دست گرفت.[11]

با شهادت امام علی(ع) در رمضان 40ق و قدرت‌یابی معاویه، در سال 41ق ابن عامر، از سوی وی عامل بصره، خراسان و سیستان گردید. او نیز عبدالرحمن بن سمره را به سیستان فرستاد. عبدالرحمن پس از نبرد در شهرهایی که شورش نموده بودند ولایت این منطقه را در دست گرفت. امارت وی تا چند ماه پس از آمدن زیاد به بصره و انتصاب ربیع بن زیاد بر سیستان، ادامه داشت.[12] عبدالرحمن توانسته بود تصرفات خود را تا کابل گسترش دهد.[13] بنا به گفته مؤلف تاریخ سیستان این اتفاقات در زمان امام(ع) رخ داد.[14] عبیدالله بن أبی بکره فرد دیگری است که از سوی ابن زیاد به ولایت سیستان رسید. او فتوحات را ادامه داد و شاه کابل با وی صلح نمود. عبیدالله تا زمان مرگ زیاد حکومت سیستان را در دست داشت. سپس عباد بن زیاد از سوی معاویه به ولایت سیستان گماشته شد.[15]

در زمان خلافت یزید بن معاویه، به انتخاب والی خراسان، یزید بن زیاد[16] و طلحة بن عبدالله از والیان سیستان بودند.[17] پس از طلحه، مردی از طایفه بنی یشکر به حکومت رسید که از سوی طایفه مضر رانده شد و همین تعصب‌ها و درگیری‌های قومی باعث گردید رتبیل از موقعیت ایجاد شده به نفع خویش استفاده نماید.[18]

در زمان حکومت زبیریان، عبدالعزیز بن عبدالله بن عامر عازم سیستان شد،[19] اما پس از دوره‌ای کوتاه، قدرت مجدداً به شاخه مروانی بنی امیه بازگشت.

عبدالله بن أمیة بن خالد، والی بنی امیه بر سیستان، با جانشین رتبیل به مبارزه پرداخت، اما به دلیل مصالحه با رتبیل، از سوی عبدالملک بن مروان عزل شد.[20] زمانی که حجاج بن یوسف در زمان عبدالملک والی عراق شد، عبیدالله بن أبی بکره را به سیستان فرستاد، اما به دلیل سرگردانی در راه با رتبیل روبرو شد و پس از نپذیرفتن شرایط مصالحه با رتبیل درگیر شد. پس از شکست سپاهیان در جنگ، در بیابان فوت کرد. عبدالله پیش از مرگ پسرش أبو برذعه را جانشین خود ساخته بود. حجاج پس از این واقعه فرمان سیستان و خراسان را برای مهلّب بن أبی صفره نوشت[21] که او نیز وکیع بن بکر بن وائل را بدان منطقه فرستاد.[22] در همین زمان بود که عبدالرحمن بن محمد اشعث (از خوارج) پس از مخالفت با عبدالملک بن مروان و حجاج به سیستان آمد و با رتبیل پیمان بسته، نزد وی رفت. رتبیل به علت تهدید حجاج وی را تسلیم کرد که در جریان فرار کشته شد. پس از آن حجاج شخصاً با رتبیل مصالحه نمود و مقرر شد حجاج به مدت هفت یا نه سال با وی نجنگد و در مقابل رتبیل سالانه نهصد هزار درهم جنس برای آنان ارسال دارد.[23] عمارة بن تمیم، عبدالرحمن بن سلیم کنانی، مسمع بن مالک از دیگر والیان حجاج در سیستان بودند.[24] مسمع، برادرزاده‌اش محمد بن شیبان را جانشین خود کرده بود که پس از وی به ولایت رسید[25] و حجاج نیز، أشهب بن بشر کلبی را بر سیستان گماشت، اما به علت سخت‌گیری در دریافت اجناس و شکایت رتبیل، معزول شد.[26] سپس حجاج، قتیبة بن مسلم را به ولایت خراسان و سیستان گماشت. او نیز برادر خود عمرو بن مسلم و پس از او، فرزند عبدالله بن عمر، برادر مادری عبدالله بن عامر را به ولایت سیستان گماشت،[27] اما بنا به دستور حجاج، قتیبه شخصاً راهی سیستان شد. پس از بازگشت قتیبه، عبدربه بن عبدالله، منیع بن معاویه و نعمان بن عوف یشکری از سوی قتیبه بر سیستان حکومت یافتند تا اینکه قتیبه، عزل و یزید بن مهلب به ولایت خراسان و سیستان گماشته شد.[28]

سایر والیان سیستان که به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم از سوی حاکمان بنی‌امیه تا زمان انقراض آن بر این منطقه حکم راندند، عبارتند از: مدرک بن مهلب، معاویة بن یزید بن مهلب (در زمان خلافت سلیمان بن عبدالملک)،[29] سباک (سیال) بن منذر شیبانی، عبدالرحمن (بن) عبدالله بن زیاد، معارک بن الصلت،[30] سری بن عبدالله که دوران ولایت او تا زمان خلیفه بعدی نیز ادامه داشت (دوران خلافت عمر بنی عبدالعزیز)، حکم بن عبدالله (ولایت بر نماز و حرب) و قعقاع بن سوید (ولایت بر مال و خراج) که پس از مدتی همه امور به قعقاع واگذار شد.[31] همچنین یعقوبی ولایت سیال بن منذر بر سیستان را در این برهه زمانی ذکر کرده است[32] (دوران خلافت یزید بن عبدالملک)، حیلة بن هماد، یزید بن عریف (غریف)، و از زمان وی بود که خوارج توانستند بر سیستان تسلط یابند، أصفح بن (عبدالله)، محمد بن حجر، عبدالله بن بلال که در زمان وی، زلزله سختی نیز در سیستان رخ داد، ابراهیم بن عاصم (دوران هشام بن عبدالملک)،[33] حرب بن قطر (قطن) که در زمان سه خلیفه، ولید بن یزید بن عبدالملک، یزید بن ولید و ابراهیم بن ولید عبدالملک بر سیستان حکم راند. همچنین در زمان خلافت ولید بن یزید بود که عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن أبی‌طالب با شعار رضا از آل مصطفی(ص) در عراق به پاخاست؛ اما شکست خورد و در هزیمت خود به سیستان آمد. والی سیستان، حرب، که خواهان رویارویی با وی نبود سیستان را به سوار بن اشعر سپرد و خود، از شهر بیرون رفت. والی عراق، عبدالله بن عمر که متوجه این مسأله شد او را عزل کرده، بنا به نقلی محمد بن عروان را جانشین وی نمود، اما پس از مدتی حرب، به دلیل سیرت نیکویی که داشت، با اصرار بزرگان شهر به سمت خود بازگردانده شد.[34] تا اینکه در زمان ابراهیم بن ولید بر اثر برخی تعصبات مذهبی در فضایل صحابه میان قبایل بنی تمیم و بنی بکر در سیستان فتنه‌ای رخ داد که در نتیجه آن حرب، مجدداً سوار بن اشعر را جانشین خود در این منطقه قرار داد و آنجا را ترک نمود. از این رو عبدالله بن عمر، والی عراق، سعید بن عمرو را که مورد اطاعت بنی تمیم بود به سیستان فرستاد؛ اما بنی بکر از اطاعت وی سر باز زدند. از سوی دیگر فردی به نام بحتری بن سلهب (بجیر بن سهلب) بکری عهدنامه‌ای را از زبان عبدالله بن عمر جعل کرد که نبردی سخت که وقعة الشیوخ نام گرفت میان بحتری، از طرفداران بنی بکر و سعید بن عمرو و سوار بن اشعر که از طرفداران بنی تمیم بودند رخ داد. سرانجام با بیرون راندن سعید و بحتری از شهر، سوار بن اشعر را به امارت نشاندند. پس از مدتی نیز با خروج بر وی، هیثم بن عبدالله را بدان شرط که هیچ بکری به سیستان راه نیابد به امارت نشاندند. از سوی دیگر فعالیت‌های شیبان خارجی و عبدالله بن معاویه، ناآرامی در سیستان را گسترش داده بود.[35] عامر بن ضباره فرد دیگری است که در زمره والیان سیستان به شمار رفته است.[36] در سال‌های پایانی بنی امیه و آغاز حکومت عباسیان، مروان بن محمد توانست ابراهیم را از خلافت خلع نموده، بر مسند حکومت بنشیند. أبو مسلم خراسانی که در خراسان با شعار رضا از آل رسول به پاخاسته بود، نصر بن سیار را شکست داده، مالک بن هیثم را به سیستان فرستاد. از سوی دیگر هیثم بن عبدالله نیز از سوی مروان به سیستان گماشته شد که در نهایت مجبور شد، امارت را به مالک واگذار نموده، به شام بازگردد. سرانجام با کشته شدن مروان در ذی حجه 131ق در دمشق، زوال حکومت امویان رقم زده شد.[37]

مقاله

نویسنده منيره شريعت جو
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام - دولتهای تابع حکومت اسلامی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

راه درمان فحش و ناسزاگویی

راه درمان فحش و ناسزاگویی

از جمله عادات رایج در میان برخی از افراد جامعه، بر زبان آوردن الفاظ نادرست و رکیک است که از آن تعبیر به «فحش» می‌شود.
No image

روان شناسی در عصر عبور از تجدد

در دوره پست مدرن، عوامل اجتماعی اهمیت بیشتری نسبت به ویژگی‌های بیولوژیک دارند
نقش عوامل فردی و اجتماعی در امیدواری

نقش عوامل فردی و اجتماعی در امیدواری

آیا امید و انگیزه افراد برای فعالیت و پیشبرد امور خود و جامعه شان امری است فردی که تنها در ویژگی‌های روانی و شخصیتی افراد ریشه دارد یا فرهنگ و شرایط اجتماعی هم بر آن موثر است؟
نماز و کارآمدی چرخش خون در مغز

نماز و کارآمدی چرخش خون در مغز

عبادت‌های اسلامی فواید جسمی روشنی برای بدن انسان دارد. این پژوهش به دنبال بیان تاثیرات مثبت حرکات نماز در چرخش خون در مغز و مقارنه‌ی تاثیرات نماز با تاثیر جایگزین‌های آن در اثر انجام ورزش است.
فقر و بهداشت روانی از دیدگاه دین و روان شناسی

فقر و بهداشت روانی از دیدگاه دین و روان شناسی

این مقاله، به پیامدهای گوناگون جسمی، فرهنگی ـ اجتماعی و روانی فقر بر بهداشت روانی می‌پردازد. فقر فرهنگی، انزوا، پرخاشگری، ضعف اخلاقی و دینی، کاهش عزت نفس، اضطراب و اختلالات روانی از جملة این آثار مخربند.

پر بازدیدترین ها

No image

نظریه‌های شناختاری و غیر شناختاری زبان دینی (قسمت دوم)

بر اساس نظریه «زبان نمادین»، هنگامی که گفته شود: «خداوند شبان من است» یا «خداوند صخره است» مسلّماً معنای حقیقی و ظاهری آنها مراد نیست، بلکه مراد از این گونه تعابیر «عنایت و پناه دادن و حفظ همراه با مصلحت اندیشی» الهی است; زیرا خداوند حقیقتاً نمی تواند چوپان یا صخره باشد، بلکه «چوپان» نماد مشیّت الهی، و «صخره» نماد پناهگاه بودن و محافظت کردن از مصایب در لحظات سخت زندگی است.33 «زبان نمادین» زبانی است که الفاظ در آن به منزله پلی هستند که ما را از معنای ظاهری و تحت اللفظی به امری ورای خود منتقل می کنند. یک عنصر مهم در اندیشه پل تیلیخ (Pule Tillich; 1886-1965)، نظریه او در باب ماهیت «نمادین» زبان دینی است. تیلیخ میان «نشانه» و «نماد» تفاوت می گذارد. نشانه...
No image

معنا و مفهوم ایمان از دیدگاه علامه طباطبایی ره

موضوع نوشتار حاضر بررسی ایمان از نگاه مرحوم علامه طباطبایی (ره) می باشد. علامه طباطبایی ، با رویکرد قرآنی ، ایمان را فعلی قلبی و اعتمادی امیدوارانه و متوکلانه به امری قدسی می داند که لوازم عملی به همراه دارد. گرچه از نگاه وی عمل خارج از ایمان است اما پیوندی گسست ناپذیر میان ایمان و عمل صالح وجود دارد؛ وی معتقد است که متعلق ایمان دینی امری عینی ، واقعی و متعالی است و با توجه به ویژگی های ایمان ، عالی ترین...
No image

نگاهى به آفرینش زن با توجه به داستان آدم و حوا در قرآن

خبرگزاری فارس: مسأله آفریده شدن حوا از پهلوى آدم، چیزى است که قرآن درباره آن صراحتى ندارد؛ و عبارت<و خلق منها زوجها» را نیز نباید بر آن معنى حمل کرد، به گونه‌اى که گزارش قرآن همسان گزارش تورات گردد، توراتى که در دست مردم است و آفرینش آدم را یکسان یک داستان تاریخى نقل...
فقر و بهداشت روانی از دیدگاه دین و روان شناسی

فقر و بهداشت روانی از دیدگاه دین و روان شناسی

این مقاله، به پیامدهای گوناگون جسمی، فرهنگی ـ اجتماعی و روانی فقر بر بهداشت روانی می‌پردازد. فقر فرهنگی، انزوا، پرخاشگری، ضعف اخلاقی و دینی، کاهش عزت نفس، اضطراب و اختلالات روانی از جملة این آثار مخربند.
No image

زبان قرآن؛ ساختار و ویژگى‌‌ها

مقاله حاضر کوششى است مختصر و ناچیز در تحلیل ساختار زبان قرآن و ترسیم و تعریف خصوصیات آن که در دو محور تقدیم مى‌گردد: محور اول گزارش برخى از نظریه‌هاى مطرح در این باب همراه با بررسى اجمالى آنها و اختیار نظریه قابل دفاع‌تر است. محور دوم تصویر ویژگى‌هایى است که مجموعه آنها هویت زبان قرآن را مى‌شناساند و مرز آن را از سایر زبانها متمایز مى‌کند...
Powered by TayaCMS