دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

روایتی تاریخی از حوادث روز عاشورا

No image
روایتی تاریخی از حوادث روز عاشورا

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است

نویسنده : جواد نوائیان رودسری

روزنامه خراسان

تاریخ انتشار: پنج شنبه 6 مهر ماه 1396

صبح عاشورا فرا رسید. سپاه کوفه آماده هجوم به امام حسین(ع) و یارانش شده بود. سیدالشهدا(ع) بر اسب سوار شد و پیش راند. سکوتی بین دو سپاه حاکم شد، تنها وزش گاه و بیگاه باد، آرامش دشت نینوا را بر هم می زد. «سید بن طاووس» در «لهوف» می نویسد: «امام حسین(ع) در برابر سپاه کوفه قرار گرفت. حمد و ثنای الهی را به جای آورد و فرمود: آگاه باشید! امیر بَدنَسَب شما، مرا در برگزیدن دو راه مخیّر کرده است: شهادت یا پذیرش ذلت، به او بگویید حسین و تن به ذلت دادن! هرگز! خدا و پیامبرش و تمامی مؤمنان و دامن پاکی که مرا پرورش داده است و مردان با غیرت و حمیّتی که تن به ذلت و زورگویی نمی دهند، دوست ندارند ذلت زیستن با پست فطرتان و فرومایگان را بر مرگ با عزت برگزینم. بدانید که من با وجود کمی تعداد یارانم و خیانت هم پیمانانم، با این لشکر انبوه خواهم جنگید و تن به ذلت نخواهم داد.»

هجوم دشمنان

عمر بن سعد تیری در چله کمانش گذاشت و فریاد زد: «شاهد باشید که من نخستین تیر را به سمت حسین پرتاب کردم.» به این ترتیب، نبرد آغاز شد. کوفیان ابتدا به جنگ تن به تن روی آوردند، اما وقتی دیدند تاب مقاومت در برابر یاران جان برکف سالار شهیدان را ندارند، حمله عمومی آغاز شد. عمرو بن حجاج زبیدی، فرمانده جناح راست سپاه کوفه، با نیروهایش به سمت یاران امام(ع) هجوم آورد، اما مدافعان حریم اهل بیت(ع)، با تیراندازی آن ها را عقب راندند که تعدادی از یاران تشنه سیدالشهدا(ع)، به شهادت رسیدند. در آن بین، کوفیان مسلم بن عوسجه را محاصره کردند و با ضربات متعدد شمشیر و نیزه به شهادتش رساندند و به عقب گریختند. به این ترتیب، با شهادت مسلم بن عوسجه، هجوم دوم کوفیان نیز به پایان رسید. شمر بن ذی الجوشن که فرمانده جناح چپ سپاه کوفه بود، بلافاصله پس از عقب نشینی عمرو بن حجاج، هجوم سوم را آغاز کرد. یاران امام(ع) به شدت مقاومت کردند و شمر نتوانست رخنه ای در جناح مقابلش به وجود آورد. در این هجوم، تعدادی از یاران سیدالشهدا(ع) از جمله بکیر بن حی، به شهادت رسیدند. با فرمان سالار شهیدان، 32 تن از یاران ایشان، سوار بر اسب و صیحه زنان به کوفیان حمله کردند و صفوف آن ها را درهم ریختند. عمر بن سعد که این چنین دید، 500 تیرانداز را مأمور عقب راندن سواران سلحشور سیدالشهدا(ع) کرد. شمر که روحیه نیروهای خود را متزلزل می دید، به سوی خیمه ها تاخت و هجوم چهارم آغاز شد. زهیر بن قین و 10 نفر از نیروهای جناح راست سپاه امام(ع)، همچون شیر شرزه خود را به متجاوزان رساندند و با وارد آوردن تلفات بسیار، آن ها را مجبور به عقب نشینی کردند.

آخرین نماز سیدالشهدا(ع)

نبرد سنگین امام حسین(ع) و یارانش با سپاهیان کوفه تا ظهر ادامه پیدا کرد. سیدالشهدا(ع) و سربازانش تشنه بودند. ظهر شد. ابوثمامه صائدی خود را به امام(ع) رساند و یادآوری کرد که هنگام نماز است. سیدالشهدا(ع) رو به دشمن کرد و فرمود: جنگ را متوقف کنید تا نماز گزاریم. «ابی مخنف» می نویسد: «حُصین بن نمیر فریاد زد: نماز شما پذیرفته نیست! حبیب بن مظاهر پاسخ داد: ای بی پدر! گمان می کنی نماز خاندان رسول خدا(ص) پذیرفته نیست، اما نماز تو پذیرفته است!» حبیب، پس از این گفت وگو، به سوی حُصین بن نُمیر تاخت و چیزی نمانده بود که او را از میان بردارد، اما کوفیان حبیب را محاصره کردند و به شهادت رساندند. امام حسین(ع) آخرین نماز را قامت بست. تعدادی از یاران همراه با ایشان به نماز ایستادند. تعداد دیگری نیز محافظت از نمازگزاران را برعهده گرفتند. سعید بن عبدا... حنفی، در راه دفاع از امام حسین(ع)، هنگام نماز، به شهادت رسید و زهیر بن قین، پس از نماز و در نبردی قهرمانانه، شربت شهادت نوشید.

به میدان آمدن خاندان اباعبدا...(ع)

ساعتی از ظهر گذشته بود. یاران اباعبدا... (ع)، یک به یک بر زمین می افتادند؛ حنظلة بن اسعد شبامی، عابس بن ابی شبیب، شوذب، ابوالشعثای کِندی و.... دیگر کسی از اصحاب باقی نمانده بود. حال نوبت خاندان سیدالشهدا(ع) بود که به میدان بیایند. نخستین فرد از خاندان امام حسین(ع) که به میدان رفت، علی اکبر(ع) بود؛ جوانی خوش سیما و دلاور که شبیه ترین مردم به رسول خدا(ص) بود. او وارد میدان شد و نبردی جانانه کرد و شماری از دشمنان را به خاک هلاکت انداخت. «ابوالفرج اصفهانی» در «مقاتل الطالبیین» می‌نویسد: «علی بن حسین(ع) مدتی جنگید. سپس نزد پدر بازگشت و گفت: پدرجان! تشنه ام. امام(ع) فرمود: جانِ پدر، صبر کن، مدتی نخواهد گذشت که جدّت، رسول خدا(ص) با کاسه ای آب گوارا سیرابت خواهد کرد.» علی اکبر(ع) به میدان بازگشت و به نبرد ادامه داد. «سید بن طاووس» در «لهوف» می نویسد: «[علی اکبر] به میدان بازگشت و مبارزه ای جانانه کرد. پس منقذ بن مرّه عبدی تیری پرتاب کرد که بر سینه علی اکبر(ع) نشست. او فریاد زد: پدرجان، سلام من بر تو باد، این جدّم رسول خداست که به تو سلام می رساند و به من می گوید: هر چه زودتر به نزد ما بیا. علی اکبر(ع) این را گفت و بر زمین افتاد و به شهادت رسید. امام(ع) خود را به او رساند، صورت بر صورتش گذاشت و فرمود: خداوند قومی که تو را کشتند، بکشد ... پسرم! بعد از تو خاک بر سر دنیا.»

شهادت اباالفضل العباس(ع)

«محمد سماوی» در «ابصار العین فی انصار الحسین(ع)» می نویسد: «هنگامی که عباس بن علی(ع) برادرش حسین(ع) را تنها دید، سایر برادرانش را به میدان فرستاد و چون آن ها نیز به شهادت رسیدند، نزد امام(ع) آمد و عرض کرد: اجازه جهاد می فرمایید؟ امام(ع) فرمود: [چگونه اجازه دهم،] حال آن که تو پرچمدار من هستی. اباالفضل(ع) گفت: سینه ام تنگ است و از این زندگی سیر شده ام. سیدالشهدا(ع) فرمود: پس اگر می خواهی کاری کنی، برای ما اندکی آب تهیه کن. عباس(ع) مشکی برداشت و بر دوش افکند و در حالی که پرچم به دست داشت، به سوی نهر تاخت، دشمنان را عقب راند، وارد نهر شد، مشک را پر از آب کرد و به دوش انداخت. سپس از نهر بیرون آمد. دشمنان راه را بر او بستند و عباس(ع)، دلاورانه صفوف آن ها را می شکافت و کوفیان را از سر راه برمی داشت، تا این که حکیم بن طفیل طائی با شمشیر خود ضربتی بر بازوی راست او فرود آورد و آن را قطع کرد. عباس(ع) پرچم را به دست چپ گرفت و فریاد زد: وا... أن قطعتموا یمینی/إنی اُحامی ابداً عن دینی؛ به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کنید/ از دین و آیینم دفاع خواهم کرد. اندکی بعد، زید بن ورقای جهنی، ضربتی بر بازوی چپ اباالفضل(ع) وارد و آن را قطع کرد. عباس(ع) همچون عمویش جعفر، در روز جنگ موته، پرچم برادرش را میان دو بازو گرفت و به سوی خیمه ها تاخت، اما در میانه راه، مردی تمیمی، عمودی آهنین بر فرق سر او زد. عباس(ع) فریاد زد: برادرم، مرا دریاب! اباعبدا... (ع) خود را به او رساند و دشمنان را از اطراف او تاراند. آن گاه در کنار پیکر برادر نشست و به تلخی گریست.»

لحظات عروج

با شهادت اباالفضل العباس(ع)، سیدالشهدا(ع) تنها شد. امام(ع) اسب خود را پیش راند و به سپاه پر شمار کوفه حمله کرد و پیوسته فریاد می زد: «القتل أولی من رُکوب العار؛ مرگ بهتر از پذیرش ذلت است.» «سید بن طاووس» در «لهوف» می نویسد: «راوی می گوید: به خدا سوگند هرگز ندیدم کسی این گونه در محاصره قرار گیرد و یاران و خاندانش را از دست داده باشد و پایدارتر و قوی دل تر از حسین(ع) مبارزه کند. سپاه کوفه به او هجوم می آورد و او به آن ها حمله و با شمشیرش عده ای را هلاک می کرد و آن گروه سی هزار نفره، چون گله روباه از مقابل او می گریختند.» با این حال، امام(ع) زیاد از خیمه ها فاصله نمی گرفت؛ مدتی می‌جنگید و بعد، به سوی خیمه ها باز می گشت و فریاد می زد: «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم». دشمن که وضع را این گونه دید، دوباره به سمت خیمه ها یورش برد. سیدالشهدا(ع) خطاب به متجاوزان فرمود: «وای بر شما، ای پیروان آل ابی سفیان! اگر دین ندارید و از روز رستاخیز بیمناک نیستید، دست‌کم در این دنیا آزاده باشید.» شمر بن ذی الجوشن پرسید: «ای پسر فاطمه، چه می گویی؟» امام(ع) فرمود: «من با شما می جنگم و شما با من، زنان و کودکان گناهی ندارند؛ رجاله های خود را از حمله به حرم من، مادامی که زنده ام، بازدار». کوفیان حملاتشان را بر سیدالشهدا(ع) متمرکز کردند. «سید بن طاووس» در «لهوف» می‌نویسد: «سالار شهیدان لحظه ای توقف کرد تا نفس تازه کند که سنگی به پیشانی مبارکش اصابت کرد و خون جاری شد. سیدالشهدا(ع) پیراهن خود را بالا زد تا خون را پاک کند، اما در همان لحظه، تیری مسموم بر قلب مطهرش نشست. امام(ع) فرمود: بسم ا... و بالله و علی ملة رسول ا...» پس از اصابت این تیر بود که سالار شهیدان از اسب بر زمین افتاد و به این ترتیب، غروب روز دهم محرم سال 61 هجری، رنگ خون گرفت.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

دوره پهلوی را می‌توان دوره رشد و گسترش بهائیت دانست. بسیاری از چهره‌های شاخص بهائیت در این دوره، با بهره‌مندی از حمایت‌های ویژه شاه، سمت‌های سیاسی و اقتصادی متعددی را به دست آوردند.
چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

درباره عوامل گرایش ایرانیان به علویان و مذهب تشیع، مورخان و پژوهشگران نظرات متفاوتی بیان کرده‌اند.
چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

انسان چگونه خودش را به اخلاق فاضله متخلق کند و از رذایل اخلاقی دوری نماید؟ چگونه این معنا را در مرحله عمل پیاده کند؟ علمای اخلاق می‌گویند: ابتدا انسان باید حالت موجود نفس را حفظ کند و سپس به تهذیب رذایل و جبران ضررهای گذشته بپردازد.
Powered by TayaCMS