نویسنده: حسین جماعتی
یکی از روشهای ایجاد تربیت دینی قصه است. در این راستا آیا میتوان ویژگی «گزینشی عمل کردن و اجمالگویی» را یکی از زیرمجموعههای تربیتی قصه دانست و آن را از قرآن فهمید؟
قصه و داستان در قرآن از جمله مورد قابل تأمل در قرآن است. قصه و داستان درواقع ارائه مثال است و آوردن مثال در تعلیم و تربیت، خود نوعی تعلیم عملی و نشان داده عمل است؛ ازاینرو؛ قرآن کریم، علاوهبر اینکه کلام الهی و معجزه جاویدان پیامبر اکرم(ص) است که هدایت و راهنمایی مسلمانان را بر عهده دارد؛ کتابی ارزشمند در زمینه مباحث تربیتی است. قرآن در بخشهایی از خود با تکیهبر تاریخ و داستانهای پیشینیان تلاش کرده تا از این روش در خدمت هدف و رشد دادن به عقول و افکار و جهت دادن به زندگی بشر استفاده کند. هر قصه قرآنی بهتناسب مقام و موقعیت ویژه خویش، حاوی پیامهای ارزنده تربیتی است که درخور مطالعه و تأمل است. بههرحال؛ سخن درباره قصههای قرآن با نگاه تربیتی خود نیازمند نوشتن کتاب است که در این نوشته نمیگنجد.
یکی از شیوههای تربیتی که از داستانهای قرآن کریم به دست میآید، این است که به جهت نکات و اهداف تربیتیای که در بر دارد؛ داستانهایی را گزینش کرده و بهاجمال و کوتاه آنها را بیان میکند. در این تحقیق به بحث از آن میپردازیم تا به نکات تربیتی آن پی برده و مربّیان در تعلیم و تربیت از آن استفاده نمایند.
روش تربیتی گزینشی و اجمالگویی در بیان داستان
در قرآن جز در مواردی اندک که سرگذشت فرد یا قومی بهطور مفصّل و کامل ذکر شده، در سایر موارد قصههای قرآنی تنها گوشه یا گوشههایی از کل یک سرگذشت را روشن میسازد. برخورد قرآن با حوادث و زمانهای گذشته، برخوردی انتخابی و گزینشی است؛ یعنی اینگونه نیست که نسبت به یک پیامبر و یا یک قوم، کلیه وقایع و اتفاقات را بهقولمعروف از سیر تا پیاز بیان کند، بلکه آنچه را که میتواند حامل پیام دین و در بردارنده یک موعظه و هدایت و در بردارنده عبرت و ارشاد باشد، بیان میکند و در نقل یک واقعه هم آنچه بیشتر به این هدف کمک کرده و از برجستگی خاصی برخوردار است، مطرح میشود (محدثی، 1372، 239).
در اینجا به مواردی اشاره میشود که بیانگر این روش تربیتی است:
- در ابتدای سوره قصص، قرآن گستردهترین داستان پیامبران؛ یعنی قصه موسی(ع) و فرعون را با این عبارت آغاز مینماید: «نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (قصص/ 3)؛ «ما از داستان موسى و فرعون به حقّ بر تو میخوانيم، براى گروهى كه [طالب حقّاند و] ايمان میآورند».
به اعتقاد مفسران کلمه «من» تبعیض را میرساند (طباطبائی، 1417، 16، 7؛ مکارم شیرازی، 1374، 16، 10)؛ یعنی ما بعضی از اخبار موسی(ع) را برایت بازخوانی میکنیم که آراسته و متلبّس بهحق باشد، برای خاطر قومی که به آیات ما ایمان میآورند.
- حدود چهلبار در قرآن نام حضرت نوح(ع) برده شده و بهطور اجمال یا تفصیل به قسمتی از داستان زندگی او اشاره شده است، ولی در هیچیک از این موارد، قصه او بهطور کامل به شیوه داستانسرایی تاریخی، نسب، خاندان، تاریخ تولد، جای زندگی، نشو و نمو، شغل، عمر، وفات، مدفن و سایر چیزهایی که به زندگی شخصی او بستگی داشته است، آورده نشده است؛ زیرا قرآن بهعنوان یک کتاب تاریخ نازل نشده که تاریخ مردم را از نیک و بد برای ما بازگوید، بلکه قرآن کتاب هدایت است و موجبات سعادت و حق صریح را برای مردم تشریح و بیان میکند تا بدان عمل کنند و در زندگی دنیا و آخرتشان سعادتمند گردند و گاه به گوشهای از داستان زندگی انبیا و امم اشاره میکند تا سنت خدا را در بین بندگان خود روشن سازد و کسانی که مشمول عنایت الهی شده و توفیق کرامت او را یافتهاند، از آن پند گیرند و برای دیگران نیز اتمامحجت شود (مهدوی، 1386، 23).
- یکی از پژوهشگران ضمن بررسی داستان آدم و هبوط وی، سؤالی را بدین مضمون مطرح میکند:
«چرا نهتنها شرح جزئیات محیطی که آدم از طریق آن حرکت کرد به چشم نمیخورد، بلکه از جزئیاتی که از آغاز داستان با وضعیت ابلیس ارتباط داشته نیز سخنی به میان نیامده است؟ چرا همه اینها حذف شده و وضعیتها و رویدادها بهطور مرموزانه سریع و برقآسا و در یکچشم به هم زدن انتخاب شدهاند، بهطوریکه اندک تفصیلی را در بر ندارند؟
هدف داستان بازگو کردن مسئله دانش و جانشینی آدم در زمین و آنگاه معرفی طرفین کشمکش (آدم و ابلیس) است، ازاینرو؛ وضعیتها، رویدادها و شخصیتها باید بر اساس گزینشی خاص و متناسب با اهداف مزبور ترسیم گردند» (بستانی، 1، 29).
- درباره داستان کهف، قهرمانان کهف را ناشناخته گذاشته، بهاینترتیب که نه اسامی آنها را ذکر کرده است تا معرّف موقعیت فردی آنان باشد و نه مشخصات و ویژگیهای آنها را که معرّف موقعیت اجتماعیشان باشد و نه تعداد آنها را مشخص کرده که معرّف کمیت آنان باشد، بلکه آنها را بهصورت قهرمانانی ترسیم کرده که گویی هیچکس آنها را نمیشناسد؛ قهرمانانی که انگیزه خودخواهی، تقدیر، تحسین اجتماعی و هر وابستگی اجتماعی را از حساب زندگیشان حذف کردهاند.
چنین ترسیمی از نظر هنری با مفهوم کنار گذاشتن زینت زندگی دنیا متناسب و همخوان است، چراکه نام و تعداد و موقعیت اجتماعی، جزئی از زینت، حبّ ذاتی و حسّ احترامخواهی از دیگران به شمار میرود. کسی که میخواهد زندگی و زینت آنرا به دور افکند، باید خودخواهی و منیّت را با تمام انواعش کنار بگذارد.
اگر قهرمانان کهف ناشناخته بودند و احدی آنها را نمیشناخت و نمیخواستند کسی آنها را بشناسد، برای این بود که زندگی دنیا را از حسابشان حذف کرده بودند.
بنابراین، شخصیتهای مزبور از لحاظ هنری بهصورت قهرمانانی ناشناخته ترسیم شدهاند تا با کنار گذاشتن زینت زندگی دنیا - که در اول سوره کهف مطرح شده است - هماهنگی داشته باشد (بستانی، 1، 378 – 379).
- در سوره مائده قصه هابیل و قابیل به اشاره آمده است که؛
«[ای پیامبر!] و داستان دو فرزند آدم را به حقّ بر آنها بخوان: هنگامى كه هر كدام، كارى براى تقرّب [به پروردگار] انجام دادند، امّا از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد [برادرى كه عملش مردود شده بود، به برادر ديگر] گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت! [برادر ديگر] گفت: [من چه گناهى دارم؟ زيرا] خدا، تنها از پرهيزگاران میپذيرد!» (مائده/ 27).
در ادامه آمده است که برادر حاسد برادر خود را کشت و در کار دفن او درماند و این کار از کلاغی آموخت که کلاغ دیگر را دفن کرد.
خداوند بعد از ذکر ماجرا، پیام کلی داستان را به شرح زیر بیان میفرماید:
«به همين جهت، بر بنیاسرائیل مقرّر داشتيم كه هر كس، انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسانها را كشته و هر كس، انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است؛ و رسولان ما، دلايل روشن براى بنیاسرائیل آوردند، اما بسيارى از آنها، پس از آن در روى زمين، تعدّى و اسراف كردند» (مائده/ 32).
این پیام، پیامی جاودانه و امروز نیز درسآموز است، اما در همین داستان دهها مطالب جزئی است که بر خواننده پوشیده مانده است، مثل علت قربانی کردن، علت عدم پذیرش قربانی، نوع قربانی زمان و مکان قتل، توبه یا عدم توبه قاتل، عکسالعمل پدر و مادر قاتل، کیفیت مجازات قاتل و... .
هیچیک از این اطلاعات در داستان نیامده است، اما فقدان آنها ضربهای به جذابیت و پیام داستان نمیزند و نقصی برای قرآن به شمار نمیآید؛ زیرا قرآن یک کتاب تاریخی نیست که به نقل تمام ماجرا بپردازد تا فقدان اطلاعات موجب حیرت خواننده شود، بلکه قرآن در مقام کتابی که متصدی امر هدایت و تربیت است، نقل همین مقدار از ماجرا را کافی میداند. نوع قربانی اهمیت ندارد، بلکه رفتار قربانی کننده مهم است. قرآن اشاره میکند قابیل برای ارضای هوای نفسانی خویش شتاب کرده است.
هنر قصهنویس برای تعلیم و تربیت در همینجا جلوه میکند که در یک قصه صحنهای را حذف یا بزرگ میکند و یا یک بخش از ماجرا را در گوشه قرار میدهد و به واقعه و صحنهای دیگر نور میتاباند و برجستهاش میکند.
حذف برخی از جزئیات این امکان را فراهم میکند که خواننده یا شنونده، معنا و مفهومی را که در پشتصحنه این رویداد نهفته است، کشف کند. بهعلاوه؛ افزایش لذت و بهره تربیتی از یک داستان بستگی به این دارد که چه مقدار به خواننده یا شنونده امکان داده شود اسرار داستان را کشف کند؛ بنابراین، بهره تربیتی داستانگویی و داستاننویسی این نیست که همه جزئیات ارائه شود؛ زیرا این کار فرصتهای بهره تربیتی را در مقام اندیشه و عمل کمتر میکند، مثلاً در قصه هابیل و قابیل، حسد از زبان قابیل یا هابیل مطرح نشد، بلکه خواننده به حال خود واگذاشته است تا این مفهوم را استنباط و درک کند که حسد شخص را به آنجا میکشاند که به جنایتآمیزترین رفتار، یعنی قتل انسان و برادر دست یازد. سپس با اشاره به عامل تقوا، آشکار میسازد که نشان دهد ضروری دارد که انسان تقواپیشه کند و اعماق وجود خویش را از هرگونه آلودگی پاک سازد.
منابع
قرآن کریم
- بستانی، محمود؛ جلوههای هنری داستانهای قرآن؛ ترجمه جعفر زاده، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.
- طباطبائی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417 ق.
- محدثی، جواد؛ هنر در قلمرو مکتب؛ قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1372.
- مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374.
- مهدوی، سید سعید؛ نگاهی به قصه و نکات تربیتی آن در قرآن؛ قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم، 1386.