27 اسفند 1393, 3:26
آقای سازگار می گفت: که من خودم بلا واسطه از یک عالم بزرگواری شنیدم. گفت: مرحوم آقا سید رضا سراج از گوینده ها و علمای برجسته تهران بود. منبر می رفتند. گفت: من خودم از آقای سراج شنیدم گفت: من یک شب جمعه ای در کربلا رفتم خیلی شلوغ بود. زوار زیاد آمده بود. نزدیکی حرم یک حوزه علمیه برای طلبه ها بود. آنجا هم پر بود. ولی یک اتاق بود، آن اتاق خالی بود. گفتم: من تو این اتاق می روم. گفتند: فلانی اون اتاق می خواهی بروی ما حرفی نداریم. ولی هر کسی شب جمعه تو این اتاق بوده، صبح ما جنازه اش را از این اتاق در آوردیم. نمی دانیم چه اسراری تو این اتاق است. گفت: من تو ذهنم این فکر افتاد که من باید سر این را پیدا کنم. چرا باید هر کسی که شب جمعه تو این اتاق می خوابد، جان می دهد. گفت: من هم به دلم افتاد که سرّش را پیدا کنم. رفتم وضو گرفتم. غسل کردم. شهادتین را هم گفتم. که شاید بمیرم. با یاد خدا و ذکر و ورد تو اون اتاق رفتم. دیدم یک صدای ناله جان سوزی، از یک خانم از گوشه اتاق بلند است. به قدری ناله جان سوز بود، مثل اینکه جگر انسان را تیکه تیکه بکنند. از یک خانمی بود. گفتم: ای خانم تو را قسم می دهم که تو کی هستی؟ و این ناله جان سوز برای چی است؟ آقای سازگار می گفت: که آقای سراج می گفت: من هشتاد سالم است. ریشم سفید شده است. دروغ نمی گویم. وقتی این خانم را قسم دادم. گفت: فلانی من مادر اباعبدالله سلام الله علیه ، فاطمه زهرا سلام الله علیها هستم. شب های جمعه می آیم اینجا عزاداری می کنم. گفتم: چرا اینجا می آیی؟ فرمودند: اینجا محل کشته شدن فرزندم علی اکبر است. اینجا بوده که فرزند عزیزم زمین خورد و شهید شده است. وقتی علی اکبر سلام الله علیه به میدان می رفتند. بر ابا عبدالله سلام الله علیه چه گذشت؟ هنوز به میدان حرکت کردند، شهید نشدند، آقا این محاسن را به طرف آسمان گرفتند. سیلاب اشک از چشمان حضرت جاری بود. که خدایا شاهد باش جوانی به میدان می رود که شبیه ترین افراد به پیامبر تو است. اما لحظاتی نگذشت که ناله علی اکبر سلام الله علیه بلند شد. بی بی سکینه سلام الله علیها می فرماید: یک وقت دیدم که رنگ از صورت پدرم پرید «انه اشرف علی المومت» نزدیک بود روح از بدن پدرم خارج بشود. آمدند نزد علی نشستند. با دست مبارک خاک و خون ها را از صورت و لب های علی کنار زدند. ولی دیدند دیگر علی تکلمی ندارد. فرمودند: علی جان رفتی و راحت شدی، اما پدرت غریبت و تنهاست.
«لاحول ولاقوة الا بالله»
حجةالاسلام و المسلمین فرحزاد
منبع:پژوهه تبلیغ
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان