دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

آغاز تدریس درس اخلاق

No image
آغاز تدریس درس اخلاق

او در خصوص آغاز تدریس درس اخلاق مى گوید:

«پس از تبعید حضرت امام به ترکیه، گروهى از آقایان طلاب، به بنده اصرار کردند که درس اخلاق شروع کنم. من نپذیرفتم، زیرا خود را شایسته آن نمى دانستم. تا اینکه یک روز، براى خواندن نماز ظهر به مدرسه فیضیه رفته بودم، آقایى آمد استخاره اى خواست، استخاره گرفتم، خیلى خوب آمد. فرداى آن روز که روز پنجشنبه بود، تعدادى از طلاب آمدند که اعلامیه اى پخش شده است که شما شب جمعه درس اخلاق مى گویید! معلوم شد، آن استخاره روز گذشته، براى همین بوده است. گفتند: ما هرچه اصرار کردیم شما نپذیرفتید، استخاره کردیم خوب آمد، اعلامیه را پخش کردیم. دیدم در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته ام. ناچار شب آمدم فیضیه، در مدرس زیر کتابخانه، که محل درس اعلام کرده بودند، درس اخلاق را شروع کردم. مدتى درس ادامه یافت. جمعیت زیادى شرکت مى کردند و استقبال، خیلى خوب بود. تا اینکه ساواک، ما را از مدرسه فیضیه بیرون کرد. به مدرسه حجتیه رفتیم، از آن جا ما را بیرون کردند. حسینیه ارک رفتیم، چون افراد شرکت کننده زیاد بودند، بسیارى افراد، بیرون حسینیه، در کوچه مى ایستادند و راه مردم مسدود مى شد. تصمیم گرفتیم به جاى وسیع ترى، درس را انتقال دهیم. تا این که پس از تلاش بسیار برخى از طلاب، توانستیم به مسجد اعظم برویم. پس از انقلاب هم، این درس ادامه یافت و بحمدالله جمعیت خوبى شرکت مى کردند. به لطف الاهى، تلاش فراوان کرده ام که این درسها براى خود و شنودگان مفید باشد. البته درس اخلاق، درس انسان سازى است و کارى بسیار مشکل، به تعبیر امام(ره) که مى فرمود: مى گویند: ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل، اما شیخ ما مى فرمود: «ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است.» واقعیت هم همین است. کار بسیار طاقت فرسایى است.»[28]

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
Powered by TayaCMS