دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

امر به معروف و نهى از منکر

No image
امر به معروف و نهى از منکر

امر به معروف و نهى از منکر

آن بزرگوار به انجام فریضه امر به معروف و نهى از منکر بسیار مقیّد و پاى بند بود. حتى این وظیفه الهى و اجتماعى در ملاقات با شاه وقت هم ترک نمى شد. گویند در یکى از این ملاقاتها در بین گفتگو، خطاب به فتحعلى شاه فرمود : اى شاه ! با مردم به عدالت رفتار کن زیرا که مى ترسم به موجب معاشرتى که با تو دارم، نظر به آیه شریفه «وَلا تَرْکَنُواالى الذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ»([1]) مستوجب عذاب پروردگار شوم! سلطان قاجار در جواب میرزا عرض کرد : نظر به این روایات که مى گوید : «هر که در دنیا سنگى را دوست داشته باشد در آخرت با او محشور خواهد شد» بنده هم چون در دنیا با شما معاشرت و دوستى دارم، اُمیدوارم که در بهشت عنبر سرشت نیز با شما محشور باشم.

در یکى از دیدارهاى دیگرى که میرزا با فتحعلى شاه داشت دست به ریش وى که بسیار بلند بود کشید و فرمود : اى شاه! کارى نکن که این ریش فرداى قیامت با آتش جهنم بسوزد!([2])

هر چند که سلطان نسبت به او علاقه مى ورزید، میرزا به وى بى اعتناتر مى شد و بیشتر از وى فاصله مى گرفت. روزى فتحعلى شاه از آن بزرگوار درخواست کرد که اجازه دهد تا دختر خویش را به ازدواج پسر میرزا درآورد و بدین وسیله رابطه خانوادگى بین میرزا و خانواده سلطنتى بر قرار گردد. میرزا از این پیشنهاد سخت ناراحت و نگران شد و از قبول آن خوددارى ورزید. گرچه آن جلسه بدون نتیجه پایان پذیرفت اما چون براى میرزا این احتمال وجود داشت که با اصرار شاه مجبور گردد از روى ناچارى به این وصلت تن در دهد دست به دعا برداشت و گفت : «خدایا، اگر بناست شاهزاده به همسرى پسر من در آید مرگ جوانم را برسان!» طولى نکشید که تنها پسر میرزا در آب غرق شد و در اثر این سانحه از دنیا رفت([3]).



[1] - بر ظالمان تکیه نکنید که موجب مى ,,,شود آتش شما را فرو گیرد. هود، 113

[2] - تاریخ قم، ناصرالشریعه، ص 219

[3] - قصص ,,,العلماء، ص 10

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
Powered by TayaCMS