دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

تحصیلات

No image
تحصیلات

تحصیلات

درخصوص تحصیلات وى چنین نگاشته اند:

«در بدو امر، به غایت، فقر و فاقه داشت، به نحوى که اگر چیزى مى خواست بنویسد، کاغذ مقدورش نبود، بلکه بر روى استخوان و چوب مى نوشت. گویند که فقر و فاقه ملاّ محمّد صالح چنان بود که از شدت کهنگى لباس، به مجلس درس از کثرت حیا حاضر نمى شد بلکه در بیرون مَدْرَسْ در گوشه اى مى نشست و صدا را مى شنید و آن چه تحقیق مى کرد، بر برگ چنار مى نوشت و مردم و طلاّب، گمان مى کردند او فقیرى است که براى تکدّى واعانت خلق به آن جا آمده است تا این که در یکى از ایّام، مسئله بر استاد که ملاّ محمّد تقى مجلسى باشد، مشکل شد. حل آن معضل را به روز دیگر انداختند. روز دیگر نیز آن مشکل بر حاضران حل نگردید، به روز سوّم انداختند. در این اثنا، یکى از اهل مجلسِ درس گذارش به مدرسه افتاد، دید که ملاّ صالح عبا را برخود پیچیده و برگ چنار بسیار مسودّه کرده و در پیش روى او ریخته، این شخص بر او وارد شد.صالح براى این که زیر جامه نداشت، براى او تواضع نکرد. پس آن شخص دو سه برگ چنار را برداشته، دید که در آن جا حل این مشکل شده است. روز سوم به مجلس درس رفتند، کسى حل این معضل ننمود آن شخص تحقیق کرد، ملاّ محمّد تقى تعجب کرد و اصرار داشت که این تحقیق از تو نیست. آخر الامر آن شخص اقرار این معنى کرد و کشف حال ملاّ محمّد صالح شد.

آخوند مجلسى نگاه کرد، دید که ملاّ محمّد صالح در بیرون نشسته است. معجّلاً فرستاد و لباسى از براى او حاضر ساخت و او را به مجلس خواست و تحقیق این اشکال را از او شفاهاً شنید. پس براى او مرسوم(شهریه) و رزق معینى قرار داد.»([7])

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
Powered by TayaCMS