دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خاطرات

No image
خاطرات

خاطرات

فرزند ایشان حاج محمّد آقا نوشته اند:

یکى از دوستان مرحوم اَبَوى، در فصل تابستان، ما را به باغ خود دعوت نمود، بعد از حضور در باغ و پذیرایى، ایشان داستانى را از مرحوم والد، آیت الله نمازى نقل کرد و ما را بر سر چاهى برد که آبیارى باغ و زمین ها توسط آن انجام مى شد.

او این گونه گفت: من در این باغ اقدام به حفر چاه نمودم ولى هر چه کندیم به آب نرسید، در جاهاى مختلف چاه کندیم امّا به ته چاه که مى رسید قلوه سنگ هاى بزرگى پیدا مى شد و آب نبود، از این امر خسته و نگران شدم و متحیّر بودم که چه کنم. روزى به عنوان درد دل، خدمت والد شما رسیدم و جریان را بیان کردم، ایشان نسبت به من تلطّف کردند و گفتند شما یک ساعت به اذان صبح مانده بیا منزل، تا جواب شما را بدهم. من، همان وقت خودم را به در منزل رساندم، ولى مردّد بودم، زنگ منزل را بزنم یا نه. با خودم گفتم، این موقع شب، ممکن است مزاحمت باشد و زنگ نزدم ناگهان در باز شد و آقا فرمود: من خودم گفتم بیا، چرا زنگ نزدى! سپس ایشان یک کاسه چینى به من داد و گفت: برو سر چاه و پس از اداى نماز، مقدارى آب داخل کاسه بریز و آن را داخل چاه خالى کن، انشاءالله چاه، به آب خواهد رسید. من طبق دستور عمل کردم و صبح همان روز کارگر آوردم، او مشغول حفّارى شد و در همان ابتداى کار، خبر به آب رسیدن چاه را به من دادند. این چاه هنوز هم پس از گذشت سال ها، پر آب و مورد استفاده است و من این را از الطاف و عنایات والد شما مى دانم.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
Powered by TayaCMS