دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

رفع مشکل

No image
رفع مشکل رفع مشکل

یکى از دوستان مرحوم حاج شیخ به نام آقاى حاج میرزا اسدالله اسکندرى با همسرش عازم سفر «حج» مى شود. براى خداحافظى نزد حاج شیخ مى آید و درخواست مى کند که دستورى به من یاد دهید تا در سفر اگر مشکلى پیش آمد استفاده کنم. ایشان دستورى به مرحوم اسکندرى مى آموزند.

مرحوم اسکندرى به سفر مى رود و در هنگام مراجعت، گذرنامه ایشان گم مى شود، خیلى ناراحت گردیده که یک باره به یاد دستور حاج شیخ مى افتد، آن را انجام مى دهد و مراجعه به سفارت مى کند. دهها هزار گذرنامه در قفسه ها چیده بوده است. از مسئولین گذرنامه درخواست مى کند و التماس زیاد که اجازه دهید گذرنامه ها را بررسى کنم، شاید گذرنامه گم شده ام را پیدا کنم. اعضاى سفارت با تمسخر و بى اعتنایى مى گویند: نگاه کن!

مرحوم اسکندرى از بین آن همه گذرنامه، یک گذرنامه را بیرون مى آورد نگاه مى کند، گذرنامه خودش است. تمام افراد آنجا تعجّب مى کنند و با دقّت گذرنامه و عکس آن را مورد بررسى قرار مى دهند، مى بینند بله، عکس خود آقاى اسکندرى است. مشکل حل مى شود و ایشان خوشحال به ایران برمى گردد.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
Powered by TayaCMS