دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

طبیب دوّار

No image
طبیب دوّار

طبیب دوّار

حاج آخوند حتّى بعد از نیمه شب زمستان و نیمه روز تابستان، براى رفع حاجت مردم مى شتافت چرا که خود را براى کارهاى شرعى و خدمت به مردم وقف کرده بود. آقاى راشد در این رابطه مى گوید:

من که نزدیک به چهل سال از عمرم را در زمان حیات مرحوم حاج آخوند گذرانده ام، با اطمینان مى گویم: او مردى بود که «نَفْسِ» خود را کشته بود مثلاً پیش مى آمد که گاهى بعد از نیمه شب درِ خانه ما را مى زدند و ما با وحشت از خواب بیدار مى شدیم، مى دیدیم کسى است از خانه اى آمده و مى گوید: «فلانى در بستر احتضار است، آقاى حاج آخوند به بالینش بیایند.» فوراً، بى تأمّل و بى کم ترین اکراه، مانند پرنده سبکبالى بر مى خاست وضو مى گرفت و مى رفت.([46])

وى با همه زهد و عبادتى که داشت، از آن ها نبود که «مقدّسى» را شغل خود قرار مى دهند بلکه به تمام امور معمولى زندگى مى رسید از قبیل: رفتن به مهمانى، عیادت مریض، تشییع جنازه، مجلس عقد. و خودش نیز همیشه میهمان مى پذیرفت.

ایشان به درد دل مردم گوش داده، در رفع گرفتارى هاى آنان مى کوشید و اختلافات خانواده ها، روستاهاو... را حلّ و فصل مى کرد.([47])

بسیار اتفاق مى افتاد که پس از اقامه نماز، منبر و تدریس به خانه آمده، مى خواست اندکى بخوابد که درِ خانه را مى زدند... خانواده اش مى خواستند جواب ندهند ولى ایشان مى گفت ببینید کیست...

متأسفانه بیش تر اوقات، براى رفت و برگشت حاج آخوند، مرکب سوارى نمى آوردند و ایشان مسیر را پیاده مى پیمود در حالى که کتاب هایى را نیز غالباً با خود همراه داشت مانند رساله عملیه و فوائد المشاهد.([48])

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
Powered by TayaCMS