دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

طىّ الارض

No image
طىّ الارض طىّ الارض

یکى از ارادتمندان آن مرحوم نقل مى کند:

«من مرتب در نماز آیت الله مرندى شرکت مى کردم ولى بعد از نماز با شتاب مى رفتم تا به ماشین برسم. روزى آیت الله مرندى در مورد خواندن نوافل تأکید فرمودند و من هم در این خصوص و نحوه خواندن نوافل از ایشان سئوالاتى کردم. ناگهان به ساعتم نگاه کردم دیدم فقط دو دقیقه به حرکت ماشین (روستا) مانده است و من باید مسافت زیادى را طى کنم تا به ماشین برسم و الاّ جا مى ماندم. لذا با سرعت هر چه تمامتر حرکت کردم و دوان دوان به سوى ماشین رفتم که ناگهان پس از طى مسافت زیادى دیدم دستى مرا متوجه خود ساخت. وقتى برگشتم با کمال تعجب دیدم آیت الله مرندى است ایشان فرمود: محمّد آقا! نافله صبح را بعد از نماز هم مى شود خواند.

فردا خدمت آیت الله مرندى رسیدم. به حاج آقا فقهى عرض کردم چنین مسأله اى دیروز رخ داده است و هر چقدر فکر کردم نمى توانم به خودم بقبولانم که آیت الله مرندى با آن کهولت سن و کسالتى که داشت همپاى من بیاید و اگر چنین چیزى بود، مردم در مسجد و خیابان متوجه مى شدند. بالاخره ایشان چگونه به من رسید؟ حاج آقا فقهى فرمود: از خود آیت الله مرندى بپرس. به آقاى مرندى گفتم. فرمود: محمّد آقا! من طى کردم!([29])

همچنین یکى از ارادتمندان آیت الله مرندى که در یکى از روستاى دور افتاده مرند زندگى مى کرد و حالات عرفانى داشت، هنگام رحلت وصیت مى کند که حتماً نمازش را آیت الله مرندى بخواند. بعد از فوت ایشان دو نفر از آن روستا خدمت آیت الله مرندى مى رسند و وصیت آقا محمّد تقى را به عرض ایشان مى رسانند. آیت الله مرندى مى فرمایند: آنجا یکى نمازش را مى خواندولى حالا چون وصیت کرده، من مى آیم نماز میّت بر ایشان مى خوانم. آن دو نفر عرض مى کنند: آقا! ما اسب آورده ایم لطف فرمایید سوار شوید برویم. آیت الله مرندى مى فرماید: شما تشریف ببرید من مى آیم. آنها هم چهار نعل مى تازند به سوى روستا تا اهالى را از آمدن آیت الله مرندى با خبر سازندولى وقتى مى رسند با تمام شگفتى متوجه مى شوند ایشان آمده نماز را خوانده و رفته است! ریش سفیدان روستا مى گویند: دنبال آیت الله مرندى بروید مبادا در جاده مشکلى پیش آید. آنها دوباره با تمام سرعت همان جاده را طى مى کنندولى ایشان را نمى ببیند. با نگرانى به منزل آیت الله مرندى مى آیند و جویاى حال آیت الله مرندى مى شوند. به آنها گفته مى شود ایشان خیلى وقت پیش تشریف آورده و جاى هیچ نگرانى نیست.»([30])

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
Powered by TayaCMS