دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

عزّت نفس و فداکارى

No image
عزّت نفس و فداکارى

عزّت نفس ,و فداکارى

آیت الله حبوبى با اینکه به کارهاى مهم و ستودنى دست مى زد اما هیچ گاه دست نیاز به سوى بیگانگان دراز نمى کرد. خودباورى و اعتماد به نفس از صفات زیبنده و ستودنى این مرد خدا بود. او هنگامى که براى نبرد با عوامل انگلستان رفته بود، از سوى حکومت عثمانى برایش 5 هزار سکه طلا فرستادند که آن را در مخارج جهاد بر علیه دشمنان به مصرف رزمندگان اسلام برساند. اما او با کمال عزّت و اطمینان سکه هاى عثمانى را رد کرده و گفت: من به قدر کافى مى توانم مخارج جنگ و جهاد را تهیه کنم و نیازى به وجوهات اهدایى سلاطین عثمانى ندارم.([38])

هنگامى که سید محمدسعید حبوبى در جبهه نبرد با متجاوزان انگلیسى، احساس کرد عثمانى ها و عده اى از عشایر از جبهه شعبیه عقب نشینى کرده اند و او را به همراه عده اى از یارانش تنها گذاشته اند از یکى از عالمان همراه خود، یعنى آیت الله سید محسن حکیم درخواست کرد تا خود را به ستاد فرماندهى رسانده و کسب تکلیف نماید. از آنجایى که آیت الله حکیم نهایت تلاش خود را انجام داد ولى مرکبى براى اجراى دستور حبوبى پیدا نکرد. در آن لحظه حساس ـ که نداشتن اسب در آن صحنه پرآشوب مساوى با مرگ بود ـ آیت الله حبوبى اسب خود را به مرحوم حکیم تسلیم کرد و خود پیاده ماند و گفت:

اگر حکیم به سلامت مانده و به جبهه مسلمانان یارى نماید سودمندتر خواهد بود تا اینکه من از هلاک رهایى یابم.([39])

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
Powered by TayaCMS