دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فرزندم را بزرگ داشتى، پس تو را بزرگ داشتم

No image
فرزندم را بزرگ داشتى، پس تو را بزرگ داشتم

سروش غیبى

آیت الله محسنى ملایرى(رحمه الله) در مصاحبه اى راجع به آیت الله العظمى بروجردى(قدس سره) چنین مى گوید:

«در سفر دومى که آقاى بروجردى به مشهد مقدّس مشرف شدند مرحوم حاج شیخ على اکبر نهاوندى که امامت مسجد گوهرشاد را به عهده داشتند، از ایشان خواستند که به جاى وى نماز جماعت را قبول کنند ایشان هم بعد از تأملاتى پذیرفتند و ماه رمضان را در مکان آقاى نهاوندى نماز خواندند بعداً مرحوم نهاوندى براى من نقل کردند: چشمم آب آورده بود، لذا براى عمل به تهران رفتم، دکترها نوبت طولانى دادند، دیدم هنوز فرصتى هست به عتبات مقدّسه رفتم در نجف اشرف، مرحوم آیت الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى از من خواستند که در مکان ایشان نماز بخوانم، بعد از نماز مغرب، در نافله دوم آن، صدایى را شنیدم که فرمود: عَظَّمْتَ وَلَدى فَعَظَّمتُکَفرزندم را بزرگ داشتى، پس تو را بزرگ داشتم (تو به او جاى دادى، من هم به تو جاى دادم)

این قضیه را من از آقاى نهاوندى شنیدم، خدمت آقاى بروجردى نقل کردم، اشک از چشمان ایشان سرازیر شد آن جمله، علاوه بر عنایت مولى الموالى به مرحوم آقاى بروجردى، بر صحّت انتساب ایشان نیز دلالت داشت (عَظَّمْتَ وَلدَى)»([8])

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

عالمان مرتبط

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
Powered by TayaCMS