دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

گوشه اى از فضیلتها

No image
گوشه اى از فضیلتها

گوشه اى از فضیلتها

یکى از افتخارات ابوسهل این است که به شرف ملاقات امام حسن عسکرى(علیه السلام) و نیز حضرت ولى عصر (عج) در سن پنج سالگى شده و توانست سیما و اوصاف آن حضرت را بازگو کند. شیخ طوسى با واسطه چنین مى گوید:

«ابوسهل گفت: به ملاقات امام حسن عسکرى(علیه السلام) ـ در آخرین بیمارى حضرت ـ رفتم. در محضر حضرت بودم که «عقید» ـ خدمت گزار سیاه پوست و سودانى اش که خادم امام هادى(علیه السلام) و مراقب و پرستار امام حسن عسکرى(علیه السلام) در کودکى بود فرمود: آبى که با مصطکى[13] آمیخته باشد، بجوشان و برایم بیاور. «عقید» فرمان حضرت را انجام داد و آب مخصوص جوشیده را حاضر کرد. امام خواست از آن آب بنوشد، اما بر اثر شدت بیمارى نتوانست. به عقید رو کرد و فرمود: به داخل خانه برو کودکى را در حال سجده خواهى دید. او را با خود بیاور. عقید به داخل خانه رفت و کودکى را در حال سجود و نیایش با پروردگار دید و بر او سلام کرد. کودک هم نمازش را کوتاه کرد. عرض کرد: آقاى من امام حسن(علیه السلام) امر کرد به محضرش بروید. در این لحظه نرجس خاتون آمد و دست فرزندش را گرفت و او را نزد پدر برد.

کودک وقتى در برابر پدر ایستاد، سلام کرد. رنگ بدن او بسیار نورانى، موهاى سرش مجعّد و دندانهایش سفید بود و مقدارى از هم فاصله داشت، چون حضرت فرزندش را نگریست، چشمانش پر از اشک شد و گریست و فرمود: یا سید اهل بیته اسقنى الماء: اى سرور اهل بیت پیامبر به من آب بنوشان که من عازم سفر آخرتم. کودک ظرف را نزدیک لبهاى امام برد و امام در حالى که لبهایش مى لرزید، آب را آشامید و فرمود: مرا براى خواندن نماز آماده کنید. کودک پدرش را وضو داد. سپس امام فرمود: فرزندم! بر تو بشارت و مژده باد! تویى صاحب الزمان، تویى مهدى! تویى حجت خدا در زمین، تو فرزند و جانشین من هستى و من پدرت هستم. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) امت را به وجود تو مژده داد و نام و کنیه ات را بر زبان جارى ساخت. این حقیقتى است که از پدرانم رسیده است.[14]

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
Powered by TayaCMS