زندگي و آثار اميركبير ـ بخش دوم و پاياني
دكتر علی اكبر ولایتی
روابط با روسیه
عصر صدارت امیر صحنه برخورد دو دولت ایران و روسیه بر سر مسائل اقتصادی و مرزی بود. نخستین برخورد بر سر «امتیاز شیلات ایران» ایجاد شد. امیر بدون توجه به آنکه روسیه در عصر محمدشاه طی قراردادی آن را به اجاره گرفته است و به استناد آن به مداخله در امور شیلات ایران میپرداخت، آن را به بازرگانی ایرانی واگذاشت و دولت روسیه کاری از پیش نبرد.
موضوع دیگر، مخالفت شدید امیر با محافظت انبار تجارتخانه روسیه در استراباد توسط نیروی نظامی روس، و نیز ایجاد بیمارستانی توسط روسها در سواحل شمالی ایران بود. این انبار پس از تجدید ساختمان، رسماً به دولت روسیه به اجاره داده شد.
دولت روس در هر دو مورد به اعتراض برخاست؛ ولی امیر، صدراعظم روسیه را قانع کرد که این کارها به سود هیچ یک از دو دولت نیست. اوج درگیری میان روس و دولت ایران بر سر مسأله آشوراده رخ داد. روسها آنجا را در 1258ق/1842م تصرف کرده بودند و امیر میکوشید دست آنها را قطع کند. در این میان، مهدی قلی میرزا حاکم مازندران، کنسول روسیه را به جانبداری از اشرار متهم کرد و گروهی از ترکمانان به قوای روسیه در آشوراده حمله کردند و عدهای را به قتل رساندند. روسها نیز مجدداً قوایی در آنجا پیاده کردند و از امیر خواستند تا حاکم مازندران را عزل کند. نزاع بالا گرفت و امیر به مقابله برخاست؛ ولی سرانجام برای جلوگیری از گسترش نزاع که انگلیسیان هم در شعلهور کردن آن بیتأثیر نبودند، به اجبار به درخواست روسیه گردن نهاد. افزون بر اینها، مسائل دیگری نیز روابط ایران و روسیه را در این دوره به تیرگی میکشانید.
روابط با فرانسه
زمینه روابط ایران با فرانسه در دوره صدارت امیر، به تلاش برای اجرای معاهده محرمانه 1263ق/ 1847م در عصر محمدشاه بازمیگردد که طی آن به اتباع فرانسه اجازه داده شده بود که در ایران به تجارت بپردازند؛ ولی اجرای معاهده مذکور به دلایلی از جمله ایجاد موانع از سوی دولتهای روس و انگلیس به تعویق افتاده بود. در این وقت کنت دو سارتیژ (De sartiges) نماینده سیاسی فرانسه به تکاپو افتاد؛ اما اقدامات نسنجیده او، و اعلام جمهوریت در فرانسه و مسأله اتباع مسیحی کاتولیک در ایران، امیر را در وضع نامطلوبی قرار داد و مکاتبات به جایی نرسید، تا سرانجام کنت که مواضعش در این باره مبهم و متناقض مینمود، به رغم خواست امیر، ایران را ترک کرد و روابط سیاسی دو کشور قطع شد.
روابط با امرای آسیای مرکزی
یکی از دل مشغولیهای دولت امیر در مرزهای شرقی، وجود قبایل و تعدیهای ایشان به خاک ایران و مردم بود. این شرارتها امرای خوارزم و بخارا را نیز که راه ارتباط خود را با کشورهای اسلامی در خطر میدیدند، نگران میکرد. از این رو، نیروهای ایران و امرای خوارزم و بخارا بارها به ترکمانان هجوم بردند. در این جنگها عدهای از ایرانیان اسیر شدند و ترکمانان آنان را به خوارزمیان فروختند. چون امیر تصمیم به سرکوب آنها گرفت، امیر خوارزم سفیری به دربار ایران گسیل کرد و از طرف امیر نیز رضا قلیخان هدایت برای رهانیدن اسرای ایرانی و مطلع کردن خان خیوه از تحریکات توسعه طلبانه روسیه، رهسپار خوارزم شد.
بعضی معتقدند که هدایت مأموریت داشت تا زمینه یک اقدام نظامی برای بیرون راندن روسها از تاشکند و سمرقند را فراهم سازد. درباره بخارا تحرک کمتری نشان داده شد؛ اگر چه بخاراییان در ورود و عبور از ایران و حتی رفت و آمد مأمورینشان به سمت عثمانی از ایران با ممانعتی روبرو نمیشدند. بهطور کلی سیاست امیر در جلب و جذب بخارا و خوارزم به سبب مخالفت سرسختانه روسیه با نزدیکی ایران و آسیای مرکزی، و نیز به سبب عزل امیر مقارن بازگشت هدایت از سفر خوارزم، موفقیتآمیز نبود.
روابط با عثمانی
محور اصلی روابط ایران با عثمانی در عصر صدارت امیر، تفسیر و اجرای مفاد «عهدنامه ارزروم» در باره خطوط مرزی بود که توسط میرزا تقیخان، پیش از صدارتش، منعقد شده بود. در اوایل صدارت امیر، میرزا جعفرخان مشیرالدوله برای تعیین خطوط مرزی به بغداد گسیل شد؛ اما عثمانیان که دولت ایران را مشغول سرکوب فتنه سالار میدیدند، به ناگاه نواحی قطور و خوی را تصرف کردند.
مأمور ایران نیز به دستور امیر از شرکت در کمیسیون خودداری کرد؛ ولی با فشار و قول روسیه و انگلستان مبنی بر رفع اشغال، کمیسیون تشکیل شد. با این همه، مذاکرات به سبب ادعای ارضی عثمانی بر خرمشهر و مخالفت شدید امیر با این معنی، به بنبست کشیده شد. با آنکه امیر تا مدتی به فشارهای انگلستان برای ادامه مذاکرات وقعی نگذاشت؛ ولی سرانجام به سبب وقایع آشوراده، مجبور شد مشیرالدوله را به مذاکرات بازگرداند.
روابط با دول دیگر
فکر ایجاد روابط سیاسی با آمریکا از مدتها قبل از صدارت امیر، کم و بیش وجود داشت؛ اما امیر آن را تحقق بخشید تا معادله قدرت را در خلیج فارس که به سود انگلستان بود، برهم زند. بدین مناسبت در 1851 میان دو کشور عهدنامه دوستی و کشتیرانی در آبهای طرفین منعقد شد و مقرر گردید که دولت آمریکا در تهران، تبریز و بوشهر کنسولگری تأسیس کند. سنای آمریکا نیز این قرارداد را به «معاهدات کامله الوداد» تبدیل و تصویب کرد و آمادگی خود را برای مبادله عهدنامه به دولت ایران اعلام داشت؛ ولی در این میان امیرکبیر معزول شد و جانشینان او تمایلی به این کار نشان ندادند. آمریکاییان معتقد بودند که انگلستان مانع اصلی برای برقراری روابط میان دو دولت است.
علاوه بر آمریکا، امیر کوشید تا پروس، اتریش و بلژیک نیز رابطه برقرار سازد؛ ولی انگلیس که بهویژه حضور اتریش را با منافع خود ناسازگار میدید، در راه ایجاد رابطه سیاسی ایران با آن کشور مانعتراشی میکرد. در باره فکر رابطه با بلژیک اطلاعات موجود منحصر است به قراردادی میان دو کشور که وزیر مختار فرانسه از آن یاد کرده است.
اصلاحات و اقدامات امیر
امیر اصلاحات داخلی را با امور نظامی که ضامن حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور بود و او خود در امر نظام تجربهای طولانی داشت، آغاز کرد. او نخست صندوقی برای تأمین مواجب و نیازهای مالی نظامیان ایجاد کرد تا نظامیگری به صورت شغلی مستقل درآید. سپس به تدوین قانون سربازگیری و طبقهبندی رستهها و درجات و تجدید سازمان نظامی پرداخت و اخذ «سیورسات» از رعیت را ممنوع کرد. این قوانین تحت عنوان «نظام ناصری» تدوین و طبع شد.
او همچنین به تأسیس کارخانههایی برای ساخت ملزومات نظامی و تسلیحات ساده، و متحدالشکل گردانیدن لباس نظامیان دست زد. در زمینه تسلیحات، علاوه بر آنکه به رغم اعتراض شدید دولت روسیه، تجار و رعایای ایران را به خرید اسلحه از روسیه ترغیب میکرد و از برخی تجار انگلیسی نیز اسلحه میخرید، مایل بود از کشورهایی چون بلژیک نیز سلاح بخرد و مستشارانی از کشوری بیطرف برای ارتش استخدام کند.
در زمینه اقتصادی، امیر طرفدار گسترش تجارت و کشاورزی، و در عین حال توسعه صنایع ملی بود. بدینسبب به ساخت و توسعه بازارهای تهران و تبریز ـ سرای امیر ـ و گسترش شبکه راهها همت گماشت. از سوی دیگر افزایش حقوق گمرکی واردات، موجب ترغیب و توجه تجار ایرانی به صادرات شد؛ چنانکه در 1267ق/1851م صادرات ایران بر وارداتش پیشی گرفت و تقریباً به 3 میلیون لیره انگلیسی رسید و پس از ایجاد نمایشگاهی از کالاهای ایرانی در تهران، انگلستان از امیرکبیر خواست تا چنین نمایشگاهی نیز در لندن برپاسازد.
از دیگر اصلاحات امیر که ارتباط مستقیم با تجارت دارد، ایجاد امنیت در راهها و نظارت بر عبور و مرور و صدور تذکره عبور، ایجاد قراولخانه و چاپارخانه در حدود شهرها، مسّاحی و نقشهبرداری تهران و دیگر مناطق و راههای کشور را باید ذکر کرد.
امیر همچنین معادن را تا پنج سال از مالیات معاف کرد و برای امور معادن مسئولی برگزید. وی با علاقه تمام به حمایت از صاحبان حرفه و تولیدکنندگان پرداخت. گروهی را برای فراگیری صنایع به روسیه و عثمانی فرستاد و برای خرید ماشینآلات صنعتی از اتریش اقداماتی انجام داد و کارخانجات محدودی در کشور دایر کرد. در زمینه مالیه نیز دست به اصلاحاتی بنیادی زد. در پرداخت بدهیهای عقب افتاده تدبیری اندیشید و اسناد و حوالههای دولتی را اعتبار داد. منافع اخذ مالیات و ورود آن به خزانه دولت را سامان بخشید و در عین حال مالیاتهای اجحافآمیز بر طبقات ضعیف را ملغی ساخت. از سوء استفاده منشیان و مستوفیان جلوگیری کرد و دستور داد تا کتابهایی مشتمل بر قوانین گردآوری مالیات و شرح وظایف مأموران مالیاتی، مبتنی بر مقررات مالی فرانسه تدوین کنند و با این تنظیمات، مالیاتهای عقب افتاده را از اشخاص متنفذ وصول کرد.
برخی مکاتبات امیرحاکی از صرف اوقات و دقت بسیار در امور مالیه از سوی اوست و این امر را مایه انتظام امور میدانست. وی همچنین مستمری درباریان را کاهش داد و از این طریق به اجرای برخی طرحهای عمرانی توفیق یافت و همین امیر از عوامل دشمنی و توطئه برضد او شد.
امور فرهنگی
در مسائل فرهنگی، برجستهترین کار امیر، زمینهسازی تأسیس دارالفنون برای تربیت علمی و فنی جوانان براساس اصول و علوم جدید اروپایی بود؛ چه، وی اعتقاد داشت انتقال محیط علمی اروپا به ایران، بهتر از فرستادن محصل به خارج از کشور است. وی پس از کسب موافقت شاه در اواخر 1266ق/1850م، میرزا رضا مهندس را مأمور تدوین نقشه ساختمانی در شمال شرق ارک تهران کرد و سپس بنای آن را به محمد تقیخان معمارباشی سپرد و بهرام میرزا ـ حاکم تهران ـ مأمور نظارت بر اجرای آن شد. خود امیر نیز از نظارت بر امور آن خودداری نداشت. در نیمه دوم 1267 ق ظاهراً بخشی از مدرسه که اختصاص به تعالیم نظامی داشت، به طور آزمایشی شروع به کار کرد، اگرچه افتتاح رسمی مدرسه 13 روز پس از مرگ امیر اتفاق افتاد.
ـ انتشار روزنامه «وقایع اتفاقیه» نیز از دیگر اصلاحات فرهنگی امیر به شمار میرود. شیل معتقد است که سرمقالههای این روزنامه به قلم خود امیر بوده است.
ـ از دیگر اصلاحات فرهنگی و اجتماعی امیر، دستور ترجمه کتب اروپایی، ایجاد چاپخانه، تدوین قانوننامهای برای پزشکان و امتحان از آنها، ترویج آبلهکوبی و بنیان نخستین بیمارستان دولتی را میتوان نام برد.
ایجاد امنیت، دیوانخانه و دارالشرع برای استقرار عدالت از دیگر امور مورد توجه خاص امیر بود. او برای آگاهی از رفتار حاکمان شهرها، کسانی را مخفیانه برمیگماشت و با گزارش آنها به توبیخ یا تشویق حاکمان میپرداخت. با آنکه امیر در اوایل کار کوشید خود به داوری در امور مهم بپردازد، ولی سپس شیخعبدالحسین تهرانی را به ریاست محکمه شرع به عنوان عالیترین مرجع قضا منصوب کرد. دعاوی حقوقی پس از طرح در دیوانخانه به محکمه شرع میرفت و احکام صادره برای اجرا به دیوانخانه ارجاع میشد و در واقع تلفیق شایان توجهی میان قوانین عرفی و شرعی به عمل میآمد.
امیر بر آزادی دینی اقلیتها تأکید میکرد و به امور قضایی آنان نیز در همین دیوانخانه رسیدگی میشد.
سرانجام امیر به عنوان آغازگر اصلاحات عمیق و معتقد به مشارکت عمومی در این کار، با انتشار اعلامیهای از صاحبنظران خواست که نظریات خود را درباره اصلاحات امور کشوری و لشکری اعلام کنند. رساله «قانون قزوینی» نیز در پاسخ به همین درخواست نگاشته شد.
با اینهمه، مطابق بعضی اسناد، سختگیری امیر نسبت به دیگران که گاه آنان را از بیان حقیقت بازمیداشت و نیز عزل جمعی از رجال و کارگزاران، و در عین حال تسامح بیاندازهاش نسبت به بعضی از بستگان خود، کسانی را واداشت که او را به «بیاعتدالی» منسوب کنند و به همین سبب درباره اصلاحات و رفتارهای سیاسی امیر نظریات متفاوت و متضادی ابراز شده است.
فرجام کار
سرعت سیر حوادث از روزی که شاه طی فرمانی تمام امور را در کف امیرنهاد، تا آنگاه که فرمان عزلش را صادر کرد، چنان است که محققان را غالباً دچار نوعی حیرت میکند. بیگمان عزل او امری ناگهانی نبود و از مدتها پیش تحرکاتی برای تحدید قدرت و اختیارات امیر به ظهور میرسید. به علاوه، از برخی نامههای امیر به شاه نیز برمیآید که خود وی به سبب بعضی رفتارهای شاه از عاقبت خویش اندیشناک بود.
به هر حال، فرمان عزل امیر از صدارت و ابقای وی در امور نظام به خط و انشای میرزا سعید مؤتمن الملک تهیه شد و در پنجشنبه 19 محرم 1268 توسط مهدعلیا به اطلاع او رسید و سپس آجودان باشی فرمان را رسماً به او ابلاغ کرد؛ اما اندکی بعد به خدمت نظام او نیز خاتمه داده شد. قابل توجه است که شاه از واکنش امیر بیم داشت و قراولان خاصه را آماده باش داده بود؛ اما امیر باآنکه از قدرت و جسارت لازم برخوردار بود، مصالح ملی را بر موقعیت شخصی ترجیح داد و به واکنش تندی دست نزد و گوشه عزلت برگزید و شاه نیز کوشید تا این کار را ناشی از استعفای امیر قلمداد کند.
به هر حال، پس از عزل امیر از صدارت و وزارت نظام، آقاخان نوری آشکارا به مخالفت و دگرگون کردن کارهای امیر برخاست؛ به شکلی که امیر برآشفت و از شاه اجازه ملاقات خواست؛ اما شاه سخنان امیر را نپذیرفت و او را مورد عتاب قرار داد. میرزا آقا خان نوری از حمایت روس و انگلیس از امیر، و حتی پناهندگی امیر به انگلیسیان سخن رانده است! با آنکه در دشمنی او با امیر تردیدی نیست و حقایق آشکار تعلق خاطر امیر را به بیگانگان نفی میکند، ولی برخی از نویسندگان و خود انگلیسیان بنا بر عللی همین نظر را ترویج کردهاند. آقاخان نوری برای اثبات این مدعا کوشید تا از امیر اقرار بگیرد که قصد افساد داشته است و شاه را نیز با خود موافق کرد. پس از این، حکم تبعید امیر به کاشان، نخست با عنوان حکومت آن شهر، صادر شد و زیر نظر نظامیان به آنجا رفت. اندکی بعد شاه حکم قتل او را نیز امضا کرد و
علی خان فراشباشی مأمور آن کار گردید. وی در بامداد 18 ربیعالاول 1268 وارد فین کاشان شد و به حمامی که امیر در آنجا مشغول استحمام بود، رفت و حکم را خواند. به درخواست امیر رگ دستش را گشودند و سپس به سبب تعجیلی که داشتند، او را خفه کردند و برخی اشیای شخصی او را به غنیمت بردند. در تهران مرگ امیر را به بیماری او نسبت دادند که حاکی از بیم شاه و اطرافیان از شایعه قتل امیر است. با این همه، انعکاس این حادثه درتهران نامطلوب بود و سفارت انگلیس رسماً به اعتراض برخاست. شاه خود را از مداخله در این کار مبرا دانست و بعضی از نوشتجات حاکی از مداخله خود در این کار را از میان برد و خود میرزای نوری هم تقصیر را به گردن حاج علیخان انداخت. باید گفت که امیر هیچگاه نتوانست با درباریان کهنهکار رابطه خوبی برقرار کند و یا خود را از لحاظ رفتارهای شخصی و اجتماعی واقعاً و عملاً در زمره درباریان جای دهد. این معنی یکی معلول نسب خانوادگی امیر بود که در زمره نجبای والانژاد محسوب نمیشد و دیگر آنکه روابط او با دربار بسیار بیتکلف و صادقانه و بدون ظاهرسازی و ریاکاریهای مرسوم بود. بر مخارج شاه نظارت میکرد و مانع ولخرجیهایش میشد و از او میخواست با اتکا به خود و به استقلال به اداره امور بپردازد. با این همه، امیر شأن شاه را رعایت میکرد و در برابر او برای خود مرتبتی قائل نبود. رفتار ساده و صادقانه امیر، موجب رشک و خشم درباریان متملق میشد که خود را در برابر امیرضعیف میدیدند و برای خودنمایی، آن را نوعی توهین به شاه مینمایاندند.
مهدعلیا، مادر قدرتطلب شاه که علاقه شدیدی به مداخله در امور و نقش مهمی در حوادث سیاسی روزگار داشت، یکی از مهمترین دشمنان امیر بود. سختگیریهای امیر نسبت به اهل حرم، بهویژه مهد علیا که گویا نسبت به جایگاه صدراعظم نیز حسادت میکرد، مخالفت امیر با خواستهای نابجای او از جمله علل دشمنی مهدعلیا بود که همراه آقاخان نوری و حاج علیخان فراشباشی، در رأس دشمنان امیر قرار داشت. پولاک که اندکی پس از عزل امیر وارد تهران شد، این واقعه را بر اثر تحریکات مهدعلیا دانسته است.
از دیگر دستاویزهای دشمنان امیر در تحریک شاه بر ضد او، داستان «عباس میرزا ملک آرا»ست که میگفتند امیر قصد خلع ناصرالدین شاه و به سلطنت رساندن او را دارد و برخی نیز او را در برابر شاه، جسور و پرخطر جلوه داده، یگانه راه بقای سلطنت را قتل او دانستند با اینهمه، جالب توجه است که به نظر میرسد کسی مانند مهدعلیا پس از قتل امیر، نقش و اهمیت او را در حفظ ارکان سلطنت ناصری دریافت و گویا از دشمنی خود نیز متأسف بود.
خلق و خوی امیر
درباره خلق و خوی امیر داستانها و روایاتی که در افواه پس از قتل وی رواج بسیار یافت، مشحون از نکات جالب توجه است. وی معمولاً پیش از طلوع آفتاب، سرکشی به امور را آغاز میکرد. خود به یکایک کارها میرسید و دستورهای مقتضی میداد.
وی نظم و ترتیبی پدید آورد که پس از او نیز زبانزد خلق بود. با وجود سختگیریهایش در کارهای حکومتی، و مخالفت سرسختانهاش با مداخله بیگانگان، هیچگاه از راه ادب و عفاف خارج نمیشد؛ چنانکه تأثیر بسیار خوبی بر بیگانگانی که او را میدیدند، میگذاشت.
علما و دانشمندان را بسیار محترم میداشت و از مدیحهسرایی شاعران بیزار بود و قاآنی را بدان سبب توبیخ کرد. شدت علاقه او را به توسعه علوم و فرهنگ از کوششهایش برای تأسیس دارالفنون و دعوت از معلمان اروپایی و تأسیس روزنامه میتوان دانست. امیر اعتقادات دینی استواری داشت و این معنی از نامهها و رفتارهایش به خوبیآشکار است.
آثار عمرانی امیر نیز قابل توجه است. غیر از بنای دارالفنون تهران، به دستور او ارک حکومتی را تجدید بنا کردند و بر عمارات آن افزودند. نیز در بنای میدان توپخانه و سبزه میدان، به ویژه بازار بزرگ آن با طاقهای هلالی دخیل بود و کاروانسرایی بزرگ در بازار تهران ساخت که به «سرای اتابکیه» معروف شد. تکیه دولت در ضلع شرقی میدان ارک هم اصلاً از ساختههای اوست.
شیخ عبدالحسین تهرانی (مشهور به شیخ العراقین) وصیامیر، مدرسه و مسجدی در تهران از ما ترک امیر پس از قتل او ساخت که بعدها به نام خود او معروف شد. همو بخش مهمی از میراث امیر را صرف توسعه و بازسازی بقعههای عتبات عالیات و سامرا و طلا پوش کردن آستانه امامان عسکری(ع) کرد. گویا میر وصیت کرده بود که از ماترکش بیمارستانی نیز در تهران دایر کنند. پیکر امیر را نخست در گورستان«پشت مشهد» کاشان دفن کردند؛ ولی چندی بعد همسرش عزتالدوله آن را به کربلا انتقال داد و در محدوده رواق شرقی حرم امام حسین(ع) معروف به پایین پا به خاک سپرده شد.