سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، استاد مطهري، راستي كاشاني، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران
نویسنده : محمد علی زندی
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از وحدت هفت گروه سیاسی معتقد به رهبری امامخمینی، که در سالهای پیش از انقلاب، معتقد به مبارزه مسلحانه با رژیم شاهنشاهی بودند تشکیل شد. این گروهها تحت عناوین: امت واحده، توحیدی خلق«در خارج از کشور»، توحیدی فلق، بدر، موحدین«در خوزستان و کرمان»، صف«در اصفهان و تهران» و منصورون«در سراسر کشور» به فعالیت مخفی مشغول بودند.[1]
این هفت گروه پس از پیروزی انقلب اسلامی، با تأکیدات رهبر انقلاب(امامخمینی) و آیتالله مطهری در تاریخ16/1/58 به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تبدیل و اعلام موجودیت نمودند.[2] که هدفشان از این ادغام، ایجاد سازمانی واحد، جهت گسترش و تداوم انقلاب اسلامی بود. شرط لازم برای عضویت در این تشکل، تبعیت و پذیرش قطعی ولایت فقیه و رهبری امامخمینی بود.[3]
اعضای اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی عبارت بودند از: مرتضی الویری، محسن رضایی، ذوالقدر، حسین فدائی، عبدالحسین روحالامینی، محمد بروجردی، علی عسگری، بهزاد نبوی، محسن آرمین، محمد سلامتی، هاشم آغاجری، سیدمصطفی تاجزاده، محسن سازگار، بصیرزاده، نوروزی، عرب، مشایخی و....[4]
مرامنامهی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران تشکیلات عقیدتی – سیاسی علنی است که با اعتقاد به مکتب حیاتبخش و ضرورت اجتهاد زنده و زمانشناس در تطبیق خلاق مکتب با نیازهای هر مرحله از زمان و مقتضیات آن و با تأکید بر معارف اسلامی و منبعث از وحی که نمایندگان آن فقها، حکما، و عرفای بزرگ اسلامی میباشند، بر اساس اصول مندرج در مرامنامه و در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با پذیرش اصل ولایت فقیه برای تحقق اهداف زیر تلاش میکنند:
الف: پاسداری از اصول، ارزشها، آرمانها و دستاوردهای انقلاب اسلامی که از جملهی آن نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی میباشد.
ب: تداوم، گسترش و تعمیق انقلاب اسلامی در ایران و جهان.
ج: رشد و ارتقاء سطح آگاهیهای عقیدتی- سیاسی و تعالی اخلاقی و معنوی تودههای مردم و سازماندهی و بسیج آنها به منظور شرکت فعال و واقعی در امور انقلاب، جامعه و سرنوشت خویش.
د: تحقق جامعهای آباد، آزاد، مستقل و عاری از ستم، استثمار، استضعاف، شرک و نفاق.[5]
عملکرد و کارکردهای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
این سازمان نقش زیادی در راهاندازی و سازماندهی کمیتههای انقلاب اسلامی ایفا کرد و تعدادی از آنها بهعنوان اعضای شورای مرکزی کمیتهها فعال بودند و همچنین این سازمان اقدام به راهاندازی نیروهای مسلحی تحت عنوان«سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» کرد که هدف آن مبارزه با تهدیدات احتمالی برای انقلاب و دفاع از انقلاب بود و بعدها این نیروها با نیروهای نظامی دیگر موجود در تهران یعنی«سپاه سلطنتآباد به سرپرستی آقای لاهوتی، سپاه تحت سرپرستی محمد منتظری و سپاه تحتنظر آقای دانش» درهم ادغام شدند و شواری فرماندهی سپاه پاسداران که در آن برخی از اعضای سازمان مجاهدین نیز حضور داشتند، شکل گرفت. این سازمان بعدها در تحولات مختلف کشور از جمله بحرانهای قومی منطقهای و مبارزه با گروههای معارض با انقلاب نقش مهمی را ایفا میکند که از جمله میتوان به اعزام برخی نیروهای سازمان به کردستان و مبارزه با ضدانقلاب اشاره کرد. و همچنین رخنه در گروه فرقان و شناسایی، و انهدام این گروه(که اقدام به ترور شخصیتهای مهم انقلاب میکرد) و یا خنثیسازی کودتای نوژه، عملیات مهمی را در حفظ و حراست از انقلاب انجام دادند. در سالهای بعد این سازمان نقش زیادی در مبارزه با جریان لیبرال در کشور داشت و در مجلس و صحنه اجتماع از خط امام دفاع میکرد. در جریان اوج ترورهای سازمان مجاهدین، نیروهای این سازمان نقش زیادی را در مبارزه با این جریان ایفا کردند.[6]
اختلافات در سازمان
اولین جرقهی اختلاف بلافاصله پس از تشکیل سازمان بروز کرد که مهمترین آنها در مورد انتشار اطلاعیهای بهمناسبت روز کارگر و صدور بیانیه بهمناسبت شهادت دکترعلی شریعتی بود. عدهای در سازمان، هر نوع توجه به کارگر را ملهم از اندیشههای مارکیستی و در نتیجه التقاط میدانستند و با دادن اطلاعیه برای روز کارگر مخالف بودند. یک ماه پس از آن با صدور بیانیه بهمناسبت شهادت دکترشریعتی، دومین اختلافنظر بوجود آمد. عدهای مرحوم شریعتی را التقاطی، منحرف و بدعتکار میدانستند که اکنون در آتش میسوزد و عدهای دیگر، وی را متفکری دردمند و مصلحی روشنبین معرفی میکردند.[7]
اما در کنار این مسائل، مهمترین اختلافی که منجر به شفافیت جناحها(راست و چپ) در درون سازمان گردید و سپس به عرصههای اقتصادی هم کشیده شد مسأله نمایندهی امام در سازمان بود. در بهار1358، امامخمینی با بروز اختلافات و با درخواست خود سازمان، دو نماینده برای حل اختلافات در سازمان معرفی نمود. یکی استادمطهری بود که مسائل سیاسی سازمان با وی بود و دیگر آقای حسین راستی کاشانی که مسائل فقهی با وی مشورت میشد. پس از شهادت استاد مطهری، تنها نمایندهی امام در سازمان راستی کاشانی گردید. وی با افکار روشنبین مطهری و دکتربهشتی موافق نبود و نوآوری را ناشی از محافل روشنفکری در سازمان میدانست و آنرا خطرناک معرفی میکرد. اختلاف بین افراد روشنفکر سازمان با راستی کاشانی در برخی مسائل از جمله، حکم حزبی و حکم فقهی بالا گرفت، عدهای بر این اعتقاد بودند که حکم حزبی و سازمانی بالاتر از حرف و عقیده راستی کاشانی است.[8]در این زمان 3گروه در مقابل نمایندهی امام صفآرایی کردند:
گروه اول: گروهی که برای آیتالله راستی کاشانی ولایت تام قائل، و معتقد به تبعیت کامل از ایشان بودند. در حقیقت محافظهکاران سنتی که بعدا به راست موسوم گردیدند؛ این گروه تمایلات سنتگرایانه و محافظهکارانه اجتماعی – اقتصادی داشتند.
گروه دوم: گروهی که خود را موظف به تبعیت از نظریات شخصی آیتالله راستی کاشانی نمیدانستند و معتقد به ارجحیت دادن حکم حزبی و سازمانی بجای عقیدهی نمایندهی امام بودند. بهزاد نبوی، محسن آرمین، سعید حجاریان، هاشم آغاجری، مصطفی تاجزاده از این گروه بودند(طیف چپ) این گروه در مسائل اقتصادی دیدگاههای رادیکال داشتند.
گروه سوم: گروهی ممتنع و بیطرف هم معتقد بودند که برخورد گروه بیش از حد خصمانه است و هیچ منابع بنیادی برای تفاهم و پذیرش اختلاف سلیقهها و تداوم فعالیت وجود ندارد از این رو خواستار انحلال سازمان بودند.[9]
انحلال سازمان
اختلافات در این زمان به اوج خود رسید، آیتالله راستی کاشانی، مخالفین خود را به عدم التزام شرعی و داشتن افکار التقاطی متهم کرد.[10] گفتگوهای درون سازمان نیز نه تنها موجب حل اختلافات نشد بلکه اختلافات را تشدید نمود. سه جناح در حضور آیتالله موسویاردبیلی نیز نظرات خود را مطرح نمودند و ایشان نیز مباحث را به امام منعکس کردند. در تاریخ25/1/1361 آیتالله راستی کاشانی شوراهای سازمان را لغو کرد و شورای موقتی را در تاریخ1/2/1361 برای ادارهی سازمان به ریاست خود تعیین نمود. سرانجام پس از انعکاس مطالب به امام(ره) ایشان فرمودند: آقای راستی و کسانی که با ایشان میتوانند همکاری داشته باشند در سازمان بمانند و هرکس تمایل ندارد با ایشان کار کند میتواند از سازمان استعفا دهد.[11]در این مقطع(حدود دیماه1361) و بهدنبال درخواست امام، 37نفر از اعضای سازمان(مخالفان راستی) استعفا دادند.[12]
از این زمان به بعد سازمان اعلام کرد که برخلاف گذشته نیمه مخفی، نیمه علنی نبوده و بهصورت علنی فعالیت مینماید و بهعلاوه بعد نظامی سازمان را حذف کرده و بهصورت یک تشکیلات عقیدتی – سیاسی به فعالیت خود ادامه داد. در فاصله میان سال1361 الی1365 فعالیتهای سازمان به شدت افول کرد. تا اینکه بالاخره آیتالله راستی کاشانی در مهرماه سال1365 طی نامهای ضمن اعلام داشتن مشغله فراوان و نامساعد بودن حال مزاجی خود تقاضای موافقت با استعفای خویش و انحلال سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را نمودند[13]که مورد موافقت امام قرار گرفت و سازمان بهطورکلی منحل شد.[14]
تجدید حیات سازمان با نام سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران
پس از اتمام جنگ، افرادی که اغلب از دیدگاه به اصطلاح چپ سازمان حمایت میکردند نظیر آقایان بهزاد نبوی، محمد سلامتی، محسن آرمین، نوروزی، سید مصطفی تاجزاده، هاشم آغاجری و...در سال1361 از سازمان استعفا داده بودند، در سال1370 اقدام به تجدید سازمان نموده و اینبار با عنوان«سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران» و اضافه کردن نام ایران به آخر سازمان در تاریخ10/7/1370 از وزارتکشور مجوز فعالیت گرفته و شروع به فعالیت کردند و تا کنون نیز فعالیت این سازمان ادامه دارد.[15]
این جمع پس از استعفا از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به دلیل اعتقاد به ضرورت وجود مشکل در پیشبرد اهداف فکری و سیاسی شروع فعالیت جدید را به شکل همه جانبه مورد تجزیه و تحلیل و بررسی قرار دادند و در نهایت با تغییراتی در مرامنامه و اساسنامه، نام و کادرهای تشکیل دهنده بار دیگر آغاز بکار نمودند.[16]
گرایش سیاسی
این سازمان در عین تبعیت از مبانی اعتقادی اسلامی، بهصورت بارز دارای گرایشهای به اصطلاح چپ ارزشی یا سنتگرا در حیطهی عملکرد حکومتی و اقتصادی میباشد. بهطوریکه در مرامنامهی این سازمان آزادی از سوی حکومت وظیفه آن شمرده شده و افراد جامعه را محق به تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خود دانسته و در حیطهی مسائل اقتصادی ایجاد عدالت اجتماعی و تأمین مساوات و ایجاد شرایط یکسان برای همهی افراد جامعه از وظایف حکومت شمرده شده است. از طرفی تقدم جامعه بر فرد یک اصل شمرده شده و بر اصل آزادی در کلیهی عرصههای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعه تأکید شده است. دیدگاههای این سازمان تا حدودی همانند دیدگاههای احزاب جامعهگرا(سوسیالیسم) در غرب میباشد. با آنکه این سازمان اصولا یک حزب چپ سنتگرا میباشد، اما در سالهای اخیر یعنی پس از دومخرداد1376 این سازمان همگرایی بسیار زیادی با نیروهای چپ مدرن داشته است. هفتهنامهی سیاسی – اجتماعی«عصر ما» ارگان این سازمان میباشد.[17]
دیدگاه سازمان در مورد قانون اساسی
دفاع از قانون اساسی و قانونمندی در ادارهی کشور یکی از مهمترین موضوعاتی است که مقامات این سازمان بر آن تأکید دارند. در همین راستا سازمان مذکور یکی از شرایط اصلی فعالیت گروهها و تشکیلات سیاسی در کشور را پایبندی آنها به قانون اساسی تلقی کرده است و معتقد است با شرط پایبندی به قانون اساسی هر گروهی میتواند در چهارچوب این قانون به فعالیت بپردازد. در واقع از نظر سازمان، پذیرش قانون اساسی یکی از معیارهای تعیینکننده نیروهای درونی و برونی نظام جمهوری اسلامی به شمار میرود.[18]
دیدگاه سازمان درمورد جایگاه دولت
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران بدلیل تحلیل تئوریک خاص خود از شرایط جامعهی ایران معتقد به نوعی "دولت اقتدارگرا" میباشد. یکی از موارد اختلاف این گروه با رقبای آن دقیقا همین مفهوم متفاوتی است که این سازمان در بخشی از دیدگاههای خود در اینباره معتقد است جامعهی توسعه نیافته و عقبمانده ایرانی جز با وجود دولتی نیرومند، برنامهریز و مداخلهگر بهعنوان موتور محرک توسعه راه بهجایی نخواهد برد.[19]
دیدگاه سازمان در مورد اقتصاد
سازمان بر اساس آموزههای اسلامی و اصول قانون اساسی، اصل مالکیت خصوصی را به شرطی که سبب حاکمیت سرمایه بر جامعه نشود و اصل عدم اضرار به غیر را نفی نکرده و عامل استثمار و مانع تحقق عدالت اجتماعی نباشد را محترم و حتی مفید میشمارد. از دیدگاه سازمان در یک اقتصاد اسلامی، انسانی و سالم، سعی و تلاش میبایست محور و مبنای بهرهبرداری قرار گیرد. سازمان، مهمترین اهداف اقتصادی را در شرایط کنونی جامعه، ایجاد و حفظ استقلال اقتصادی و خوداتکائی، تأمین عدالت اجتماعی و توسعه و کسب قدرت اقتصادی برای تأمین رفاه اجتماعی و حفظ استقلال سیاسی و فرهنگی میداند. توسعهی پایدار و مستمر و در عین حال اندیشیده و بدون تعارض با اهداف دیگر اقتصادی و غیراقتصادی در گرو داشتن استراتژی و الگوی مناسب است. از دیدگاه سازمان عدالت و توسعه تعارض با هم ندارند بلکه توسعه در خدمت تحقق و گسترش عدالت اجتماعی باید باشد. از دیدگاه سازمان، نفی وابستگی به اقتصادهای مسلط خارجی و جلوگیری از شکاف رو به گسترش طبقاتی و سمتگیری به سوی عدالت اجتماعی و توسعهی همهجانبه، پایدار و موزون سه هدف اصلی بشمار میرود که باید سرلوحه مشی و برنامه اقتصادی دولت قرار گیرد. طرح اندیشههای ادغام در بازار جهانی، دولت حداقل، و خصوصیسازی کامل اقتصاد در استراتژی توسعهی اقتصادی کشور، قطعا با اهداف استقلال، خود اتکائی عدالت اجتماعی در تعارض خواهد بود. تحقق شعارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هر انقلاب در درازمدت در گرو تأمین استقلال، عدالت، توسعه و قدرتمندی اقتصادی است. بخش خصوصی دلالصفت باید به شدت محدود گردد و در عوض عرصهی فعالیت سالم، سازنده و مولد برای سرمایهی خصوصی هموار گشته، ضمن حفظ حدودی که عدالت اجتماعی را به خطر میاندازد، از مشارکت آنها در سازندگی و تولید استقبال شود.[20]
دیدگاه سازمان در مورد فرهنگ
سازمان همراه دیگر گروههای ائتلاف جبههی دوم خرداد همواره در راستای شعارهای اولیهی خود مبنی بر آزادی بیان و اندیشه حرکت کرده است. که برخی از دیدگاههای آنها عبارتند از:
1- قانون مطبوعات، باید در چارچوب قانون اساسی، آزادیهای نویسندگان را به رسمیت بشناسد.
2- پاسداری از هویت و ارزشهای دینی و ملی در برابر فرهنگهای بیگانه در صورت فراهم آمدن شرایط سالم و آزاد برای همه.
3- ایجاد فرصتهای برابر در میدان مسابقه و رقابت علمی و فرهنگی و قطع رابطهی سرمایه و پول با فرهنگ و دانش.
4- ترویج فرهنگ حقیقتطلبی بهجای فرصتطلبی و مقابله با آفتها و آسیبهای نظام و جامعه مدنی
5- توجه به مسأله جوانان و زنان و رسیدگی به مشکلات آنها.
6- انعکاس صحیح واقعیات و امکان دسترسی آحاد ملت به اطلاعات و انتقال همهی اندیشهها و دیدگاهها در چارچوب قانون توسط صدا و سیما.
7- تعطیل و توقیف نکردن نشریات از سوی نهادها و مقامهای غیرمسئول به بهانهی توطئه و حفظ امنیت.
8- محکوم کردن مداخلهی دادستانی انقلاب در امور مطبوعات و روش غیرقانونی آن در برابر نشریات.[21]
دیدگاه سازمان در مورد سیاست خارجی
سازمان همانند دیگر گروههای چپ مدرن، مهمترین اصول سیاست خارجیشان اصل تنشزدایی است. گفتگوی تمدنها واژهای است که بهجای تعارض و برخورد تمدنهای هانتینگتون بکار بردهاند. تنوع در گسترش روابط با کشورهای مستقل اروپایی و آسیایی از برنامههای آنهاست.[22] و در کل خواستار برقراری رابطه بر اساس احترام متقابل و اصول انقلاب و منافع ملی هستند.[23]