کلید واژه ها: سجده شکر, دقت کردن, کوچک نشمردن کارهای ریز, ملامت کردن, نفرین کردن, یونس علیه السلام , ابراهیم علیه السلام , تواضع, سخاوت, شجاعت
اسامی معصومین: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، امام علی علیه السلام ، امام صادق علیه السلام .
سخنران استاد فرحزاد
«قال الله تبارک و تعالی وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ» (إبراهيم: 7). «قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع يَقُولُ مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلّ» (شیخ حرعاملی /وسائل الشيعة /16/ص:309).
- دانـی کـه چـیـست دولت دیدار یار دیدندر کـوی او گـدایی بر خسروی گذیدن
- ازجـان طـمـع بـریـدن آسـان بـود و لـیکن از دوستان جـانی مشـکل تـوان بـریدن
- خواهم شدم به بسان چون غنچه بادله تنگ وآنـجـا بـه نـیـکـنــامی پیـراهین دریدن
- فرصت شمار صحبت کز این دوراه منزل چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
یکی ازسیره های پیامبرما، سجده شکر بود. روایت های متعدد داریم که اگر کسی بعد از نماز سجده شکر به جا آورد خدای متعال حجاب را بین او و ملائکه برمی دارد. به ملائکه می فرماید: ای ملائکه به بنده من نگاه کنید فریضه من، نماز واجب را ادا کرده است بعد از نماز هم به سجده افتاده می گوید خدایا ممنونتم. می دانی میلیون ها نفر جنب می گردند میلیاردها نفر کافرند سرشان به سجده نمی رود نماز نمی خوانند توفیق از خداست. «مَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ» (شیخ صدوق/ من لايحضره الفقيه /1/ص: 1). می بینی کسی چهل سال همسایه مسجد است پایش به مسجد باز نمی شود. مگر این که کسی ازاو بمیرد یا جنازه اش را بیاورند در مسجد بگذارند. از خدا تشکر کنیم که خدایا ممنونیم که پایمان را به مسجد و منبر و موعظه باز کردی، حرف حق را قبول می کنیم. خدا می فرماید: ای ملائکه من با این بنده ام چه کار کنم ملائکه می گویند: خدایا «يَا رَبَّنَا رَحْمَتُكَ ثُمَّ يَقُولُ الرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ثُمَّ مَا ذَا لَهُ فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ يَا رَبَّنَا جَنَّتُكَ ثُمَّ يَقُولُ الرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ثُمَّ مَا ذَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ يَا رَبَّنَا كِفَايَةُ مُهِمِّهِ فَيَقُولُ الرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ثُمَّ مَا ذَا قَالَ وَ لَا يَبْقَى شَيْ ءٌ مِنَ الْخَيْرِ إِلَّا قَالَتْهُ الْمَلَائِكَةُ فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَا مَلَائِكَتِي ثُمَّ مَا ذَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ رَبَّنَا لَا عِلْمَ لَنَا قَالَ فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَشْكُرُ لَهُ كَمَا شَكَرَ لِي وَ أُقْبِلُ إِلَيْهِ بِفَضْلِي وَ أُرِيهِ وَجْهِي» (شیخ صدوق / من لايحضره الفقيه /1/ص:329). رحمتت را شامل حالش کن. خدا می فرماید: کردم دیگر چه کار کنم؟ ملائکه می گویند: بهشت راشامل حالش کن. خدا می فرماید: کردم دیگر چه کار کنم؟ ملائکه می گویند: خدایا کار مهمش را، حاجت مهمش را بر آورده کن. هی ملائکه می گویند وخدا می گوید کردم دیگر چه کار کنم. آخرش ملائکه می گویند دیگر چیزی به عقلمان نمی رسد ما که هر چه خوبی به عقلمان می رسید گفتیم. خدا می فرماید: «أَشْكُرُ لَهُ كَمَا شَكَرَ لِي وَ أُقْبِلُ إِلَيْهِ بِفَضْلِي وَ أُرِيهِ وَجْهِي» (همان). خدا می گوید از او تشکر می کنم همان طور که او از من تشکر کرد و من رحمت خودم را شامل حال او می کنم. اما سجاد علیه السلام می گوید: «سَجْدَةُ الشُّكْرِ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ» (شیخ صدوق / من لايحضره الفقيه /1/ص:329). سجده شکر بر هر مسلمانی واجب است. در یک روایت دیگراست که خدا می فرماید: خودم را به او نشان می دهم.
مرحوم دولابی رحمه الله می فرمودند: هیچ کار ریزی را دست کم نگیرید. اگر راه می روید در کوچه ای می روید می بینید که سنگی، خاری، چیز لغزنده ای جلو راه مردم است بگویید خدایا من این را برمی دارم تا مردم پایشان لیز نخورد اذیت نشوند. روایت داریم که خدای متعال می فرماید: به خاطر همین من تو را اهل بهشت کردم. بعضی ازکارهای بزرگمان فکر می کنیم قبول می شود نمی شود یک وقت کارهای ریزی که اصلا به چشم نمی آید می گیرد ودادمان می رسد. از هیچ کار ریزی مضایقه نکنید. از آن طرف هم داریم که بزرگترین گناه آن گناهی است که شما ریز حساب بکنید کوچیک حساب می کنی. حالا ما یک مورچه را بی خود می کشیم، گنجشک را نفله بی خود می کنیم کتاب کیمیای محبت مرحوم شیخ رجب علی خیاط را بخوانید کتاب خیلی خوبی است آن جا نوشته که کسی قصاب بود بچه اش رو به قبله شد دکتر ها جوابش کردند نمی توانست کاری بکند. گفتند: یک رجب علی خیاط است او هم سر نخ ها را پیدا می کند هم مشکل رامی تواند حل کند. آمد جلو آقا زانو زد آقا من دخیلتم بچه من در حال جان دادن است. نمی دانستند که ایشان چه کاره است. نگاه کردند و گفتند: من نمی توانم برایت کاری بکنم. گفت: شما تازه گی یک گوساله ای را جلو مادرش سر بریدی می دانی به مادرش چه گذشته است. مادرش آه کشیده، به خاطر آه آن گاو، خدا بچه ات را جلو چشمت پرپر می کند. چرا این کار را کردی؟ این قدر روایت داریم که اگر می خواهید حیوانی سر ببرید شب این کار را نکنید کراهت دارد شب موقع استراحت است. این کار را جلو بچه ها نکن اثر بدی دارد قصاوت قلب می آورد بچه آدم کشی را یاد می کیرد گردن زدن را یاد می گیرد. کاردت خیلی تیز باشد حیوان خیلی اذیت نشود. یعنی سریع کارش تمام بشود. این کار را جلو حیوان های دیگر نکن. جلو بچه هایش این کار را نکن. اگر بره است جلو مادرش این کار را نکن. گفت: این گاو زخمی در دل و جگرش ایجاد شده است. یک آهی در دل کشیده ست. دل گاو را می سوزانی خدا هم دل تورا می سوزاند. ببین طعمش چیست نسوزانیم تا نسوزانند. احسان کنیم تا به ما احسان کنند.
یکی از آقایان کوه خضرت رفته بود خلوت کرده بود نان و پنیری برده بود آن جا خورده بود بعد بقچه اش را جمع کرد وبه شهر آمد. در شهر بقچه اش را که باز کرده بود دیده بود چند تا مورچه در بقچه اش است بقچه اش را بست به سوی کوه خضر حرکت کرد. گفتند: آقا چرا به کوه خضر می روید؟ گفت: این مورچه ها مال کوه خضرند از خانه اشان آواره کردم. گفتند: آقا مهم نیست. گفت: نه برای من مهم است. اولیاء الله کارهای ریز را مواظب بودند. آقای دولابی می فرمودند: که پیامبر دست مبارکشان را پایین می آوردند بالا می بردند این قدر با لطافت این کار را می کردند که این فضا آزرده نشود چون این فضا پر از فرشته است پر از موجودات است. ما هم این طور به هم ور می کنیم می پریم، مواظب باشیم.
خدای متعال چهار چیز را در چهار چیز مخفی کرده است. شب های قدر را میان شب های معمولی مخفی کرده است. نمی دانیم کدام شب است احتمال دارد امشب باشد. یکی از احتمالات شب بیست و هفتم است. یکی دیگراز چیزهایی که خدا مخفی کرده است ولی خودش را میان بنده هایش مخفی کرده است. هیچ کسی را ملامت و تحقیر نکن حتی گناه کارها را، می دانی عاقبتش چه می شود؟ شاید عاقبتش خیلی خوب شد. شاید آن لحظه آخر برگشت، به هیچ بنده ای اهانت نکن. حضرت آدم علیه السلام معذرت خواهی کرد استغفار کرد خدا هم او را ولی خودش کرد «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» (الأعراف: 23). خدا گفت: من تو را صفی خودم قرار دادم نماینده خودم می کنم. شیطان سجده نکرد پس گردنی زدند ملائکه می زدنش می کشیدنش از جلو آدم می بردنش، حضرت آدم به دلش خطور کرد که بخور حقت است. خدا گفت: ای آدم این دفعه را گذشتم دیگر این فکرها را نکن اگر از این فکرها بکنی جایت را با شیطان عوض می کنم. یعنی یک امتحان می کنم تو مردود بشوی وزمین بخوری و یک امتحان می کنم شیطان قبول بشود و او را نماینده خودم می کنم وتو را مطرود می کنم.
امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند ازحضرت یونس یک لحظه لطفش را برداشت زود نفرین کرد و داخل شکم ماهی رفت. پشت همه اولیاء خدا می لرزد خدا غضب خودش را در گناهان مخفی کرده است. کدام گناه، غضب خدا را به جوش می آورد؟ نمی دانیم احتیاط کنید. به خانمت اهانت نکن، خانم ها هم به شوهرشان اهانت نکنند. با مهربانی و لفظ خوب صدایشان بزنید. با محبت باشیم. پیامبر صلی الله... می فرماید: من از همه شما به خانواده ام مهربان ترم و بهترین شما کسی است که از همه بیشتر به خانواده اش مهربان باشد. نمی گوید به خوب ها، حتی با بدها هم باید با محبت بود. عایشه زن خوبی بود؟ کسی بود که دل پیامبر را ودل امیرالمومنین خون کرد. این حدیث را برایتان خواندم که عایشه اسم غلامش را عبدالرحمن گذاشت. گفت: چون عبدالرحمن(ابن ملجم) جگر من را شفا داده است. اما پیامبر ما با بدترین زن ها مدارا می کرد می ساخت ما هم با دوستان اهل بیت بسازیم.
روایت داریم پیامبر و امام های ما مثل ابر بهار گریه می کردند و می گفتند: خدایا یک چشم به هم زدن ما را به خودمان وامگذار. این قدر گریه می کردند که لباس هایشان وحتی خاک هم تر می شد. عبد الله بن یعفور به امام صادق علیه السلام عرض کردند آقا این چه دعایی است که خدایا ازیک چشم به هم زدن کمتر من را وا مگذار؟ فرمود: حضرت یونس نماینده خدا بود یک لحظه خدا آن لطف مخصوصش را گرفت نباید زود نفرین می کرد نفرین کرد، نفرین کرد که خدایا همه را نابود بکن قومش را گذاشت و ازآن ها فرار کرد «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً» (الأنبياء : 87 ). غضب کرد وگفت: حالا که ایمان نمی آورید بلا بیاید همه اتان را از بین ببرد. نفرین پیامبر هم مستجاب است. خدا می فرماید: فکر کرد که ما او را به تنگ نمی اندازیم به او سخت نمی گیریم هر کاری خواست بکند بکند. بردیم و او را سوار کشتی کردیم یک ماهی نهنگی را فرستادیم جلو این کشتی را بگیرد از هر طرف می خواست برودنمی گذاشت برود. آن جا مرسوم بوده اگر یک نهنگی جلو کشتی را می گرفت می گفتند یک غلام فراری در کشتی است باید او را درآب بیندازیم طعمه اش بشود تا ما نجات پیدا کنیم. قرعه انداختند اسم حضرت یونس در آمد سابقه اش را می دانستند که این آقا آدم خوبی است. گفتند: قرعه به اسم شما در آمده حالا شاید اشتباه شده است دوباره قرعه انداختند دوباره به اسم حضرت یونس در آمد. سه بار قرعه انداختند به اسم حضرت یونس درآمد. گفتند: آقا سه بار به اسم شما در آمده فراری شما هستید پیامبر غلام فراری شد در دهان ماهی انداختنش «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ» (الأنبياء : 87). زندانی از این سختر شما می بینید خدا بخواهد کسی را زندان بکند الآن که زندان ها هتله بخور و بخواب است. ملاقات دارد، خوابگاه دارد. زندانی خدا در شکم ماهی و در قعر دریا است. آدم نه می تواند بنشیند نه می تواند راه برود. ته دریا ظلمات است روزش هم شب است. چون ته دریا اصلا نور نمی رود مثل فشار قبراست. این نماینده خداست چند جا هم در قرآن آمده، تذکر می دهد که خدا با کسی قوم و خویش نیست. پیامبر خدا صلی الله... می فرماید: من هم اگر معصیت بکنم زمین بخورم این طور نیست که معصیت برای من آزاد باشد برای پیامبرها هم ممنوع است. حضرت یونس در شکم ماهی ناله اش در آمد. پیامبرما می فرماید: خدا برادرم یونس پیامبررا رحمت کند معراجش در شکم ماهی بود. یعنی سیرش از آن ور بود. یکی را می برند به آسمان، یکی هم هست که در شکم ماهی درستش می کنند تربیتش می کنند. در آن قعر دریا گفت: « َنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ» (الأنبياء : 87). خدایا تو خوبی ومن بدم. من به خودم ظلم کردم من زود نفرین کردم. بعضی از پدر مادرها که زود نفرین می کنند متوجه باشند زود نفرین نکنید. آیة الله مکارم می فرماید: عالمی منبر رفته بود وسط سخنرانی دیوانه ای آمد در مجلس شکلک در می آورد و کفش هایش را بالا وپایین می کرد حواس همه را پرت می کرد. آقا ناراحت شد وگفت: سر جات بشین، انشاءالله خدا نابودت کند. این دیوانه بلند شد وگفت: این دعا بود به من کردی؟ گفت: خوب یک دعا می کردی که خدا به من عقل بدهد. گفت: ای مردم شما به این آقا، واعظ می گویید وبه من دیوانه می گویید. این آقا دیوانه است خوب بگو خدا به تو عقل بدهد. خدا نابودت کند، این دعا بود برای من کردی. آدم نفرین نکند مواظب باشیم بگو خدایا هدایتش کن. پیامبران ما را هرچه مردم اذیت می کردند، دندانش را شکستند، پیشانیش را شکستند گفت: خدایا قوم من را هدایت کن، این ها جاهلند. ابولهب ها را ابو جهل ها را دعا می کرد. حضرت یونس گفت: خدایا من به خودم ظلم کردم من را از این ظلمت ها در بیاور. قرآن می گوید اگر ناله اش در نمی آمد سبحانک نمی گفت: تا روز قیامت در زندانش می کردیم. «فَلَوْ لَا أَنَّهُ كاَنَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فىِ بَطْنِهِ إِلىَ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (سورة الصافات : 143،144). اما التماس کرد تضرع کرد. خدا گفت: درش بیاورید. نهنگ آورد کنار دریا انداخت. یک درخت کدویی هم آن جا رویانید چون بدنش خیلی نازک و نحیف شده بود بعد از چند روز خدا به آن درخت کدو فرمود: خشک شو. گفت: خدایا یک سایبان داشتیم این هم نابودش کردی؟ خدا گفت: این همه بنده های ما نفرین کردی می خواستی نابود کنی آن ها چیزی نبودند، برای نابود شدن کدو این قدر غصه می خوری. البته در قوم یونس هم عالمی بود که مردم را بیابان برد زن ها را از بچه ها جدا کرد، حیوانات را جدا کرد هر وسیله رحمتی بود فراهم کرد. قرآن می گوید فقط یک قوم بود که بلا روی سرشان آمد وبرگشت، و الا برای بقیه قوم ها وقتی بلا آمد گرفت. بلا رو سرشان آمد اما این ها این قدر ناله کردند که برگشت. اما خدا فرمود: باید بروید پیامبرتان را راضی کنید. حالا این ها دربه در دنبال یونس می گردند پیدایش نمی کنند. حضرت یونس حالش خوب شد به طرف قومش برگشت به استقبالش آمدند عذر خواهی کردند.
حضرت ساره دختر پیامبر بود بعد هم همسر حضرت ابراهیم شد. ساره اول همسری بود که حضرت ابراهیم اختیار کرد. چندین سال باهم زندگی کردند ولی بچه دار نشدند. حضرت ابراهیم و حضرت ساره هر دو تایشان دلشان بچه می خواست حضرت ساره کنیزی به نام هاجر داشت گفت: این کنیز را ما به شوهرمان می بخشیم. حضرت ابراهیم با این کنیز ازدواج کرد او باردار شد. کنیز این خانم هم هوویش شد وهم بچه دار شد. ساره خیلی ناراحت شد نمی توانست ببیند این کنیزش هم هوو وهم بچه دار شده است. شروع کرد به ناسازگار کردن، گفت: من این هوو را نمی توانم ببینم باید ببری در بیابان بی آب وعلف ول کنی برگردی. حضرت ابراهیم گفت: این کنیز و بچه چه گناهی کرده اند. گفت: نمی شود من این ها را نمی توانم ببینم. خدا گفت: حرفش را گوش بده. حضرت ابراهیم این ها را آورد در بیابان مکه رهاکرد. جریان مکه داستانش از این جا شروع می شود «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ » (إبراهيم: 37). حضرت ابراهیم به خدا گفت: خدایا به دادم برس، ذریه ام را ول کردم دراین وادی که نه آب دارد و نه کشاورزی و نه آبادانی دارد. بعد حضر هاجر دید فایده ندارد آب نیست دارند تلف می شوند. این سعی صفا از همین جا شروع شد. از این کوه به آن کوه هفت بار رفت. این ور وآن ور دوید دید خبری نیست. یک وقت دید اززیر پای اسمائیل آب می جوشد بالا می آید. آب زمزم از آن جا شروع شد. قافله ای آمدند دیدند آب هست آن جا ماندند و بعد آبادانی شد و درخت و غذا درست شد و بعد مکه درست شد. خدا به حضرت ساره هم در سن پیری حضرت اسحاق پیامر را مرحمت کرد.
حاج آقا دولابی می فرمودند: اگر خانم ها نباشند ما حتی یک لباس هم برای خودمان تهیه نمی کنیم. مردها معمولا دنبال تشریفات و تجملات نیستند. مرد باید سخاوت داشته باشد بریز و بپاش داشته باشد اما زن باید جمع بکند. اگر مرد هم بخواهد سخاوت بکند زن هم بخواهد سخاوت بکند دیگر چیزی درزندگی نمی ماند. حضرت امیر علیه السلام می فرماید: سه چیز برای مردها خوب نیست اما برای خانم ها خوب است. اول این که مرد تکبر داشته باشد خیلی بد است اما زن در مقابل نامحرم نه درمقابل همسرش باید متکبر باشد. یعنی در مقابل شوهرش خیلی باید رام باشد. پیامبر صلی الله ... فرمودند: سجده برای غیر خدا جائز بود امر می کردم که خانم ها برای شوهرهایشان سجده کنند. زن در مقابل شوهر و فرزندان و پدرو مادر خیلی ملایم باشد اما در مقابل اجنبی قیافه بگیرند. من معتقدم خانم ها یک مقدار هیبتشان را حفظ بکنند هیچ نامحرمی جرات نمی کند به این خانم ها تو بگوید. دوم این که سخاوت برای مرد خیلی خوب است. مرحوم آقای بهاءالدینی بارها یک سری فقرا قبل ازنماز می آمدند می گفتند: آقا صبر کنید که نماز تمام بشود. می گفتند: شاید چند مسجد دیگر هم بخواهند بروند. اکثرا آقای بهاءالدینی پول نداشت از رفقا قرض می کردند کار این فقرا را راه می انداختند. بعد از چند روز پول می رسید می گفت: آقا ما چه قدر بدهکاریم می داد. فقراء را رد نکنیم تا ردمان نکنند. در روایت داریم ما حتی به آن هایی که احتیاج ندارند هم کمک می کنیم شاید دوتایشان مستحق در بیاید ما ضربه بخوریم. «إنا لنعطى غير المستحق حذرا من ردّ المستحقّ» (علامه طباطبائی،محمدهادی فقهی/سنن النبى صلى الله عليه وآله با ترجمه/ج 1/ص: 306). حتی آن هایی که احتمال می دهی دکان، دستگاه باز کرده است یک چیزی به او بده خدا رد کردن را دوست ندارد آبرویش را ریخته دیگر رد نکن.
آقایی مسجد آمد بلند شد گفت: که مسجد فرش ندارد مردم کمک کنید. یکی گفت: اتفاقا ما در خانه یک فرش اضافه داریم. من الآن می روم فرش را می آورم. آمد خانه فرش را لوله کرد خانمش گفت: چه کار می خواهی بکنی؟ گفت: می خواهم مسجد ببرم. گفت: غلط می کنی این حرف ها چیست. ما خودمان دختر داریم پسر داریم این کار را نکن. اوهم گفت: باید ببرم. خانمش گفت: اگر ببری رزگارت را سیاه می کنم. نمی گذارم ببری. مردم منتظربودند که آقا الآن فرش می آورد. به مسجد آمد. مردم گفتند: چه شد نکند شیطان به دستت چسبید؟ گفت: نه، شیطان نچسبید مادر شیطان چسبید.
حواستان راجمع کنید روایت داریم که اگر کسی بخواهد احسان کند شیطان به دستش می چسبد یعنی الآن بخواهی به یک فقیر کمک کنی هفتاد تا شیطان می آیند دستت را می گیرند تا نگذارند دستت به جیبت برود. هفتاد جور تلنگر می زند که دستت به جیبت نرود.
آقای قرائتی می گفت: لاتی در تهرا ن می گفت: که من تمام لات های تهران را زمین زدم همه لات ها از من می ترسند ولی من از خانمم می ترسم، خانم من هم از سوسک می ترسد. خانم ها خیلی زور دارند مگر کسی که خدا حفظش کند.
مورد سوم، این که مرد نباید ترسو باشد باید شجاع باشد دل و جگر داشته باشد. ولی زن باید ترسو باشد اگر ترسو نباشد دو نصف شب می زند بیرون می رود یعنی رشدش در این است. مرد نباید ترسو باشد بعضی از مردها هستند سوسک که می بینند فرار می کنند. به خانه یک پیرمرد رفتم. پیرزنی گفتند: حاج آقا خدا حفظت کند که آمدید. گفتم: چی شده؟ گفت: از صبح تا حالا سوسکی در دستشویی هست داریم می ترکیم مرد ترسو باشه خوب نیست
آقایی می گفت: ما در خانه ای بودیم یک موش آمد از گوشه ای رفت. مرده فرار می کرد گفتم: آقا کجا؟ گفت: من می ترسم. زن هم می آید موش رامی گیرد می کشد. خانم اگر یک مقداری می گوید فلان چیز را می خواهم، طلا دوست دارم طبعش همین است. ما هم اگر خانم بودیم از طلا و زر و زیور خوشمان می آمد خیلی از مردها بی انصافند همه اش مشهد می رود ماهی یک بار به مشهد می رود نمی گوید یک بار هم بچه هایم را ببرم. آقای دولابی; می فرمودند: که شما خانواده و بچه هایتان را مشهد و کربلا ببرید جلو بیندازید ببرید طرف حرم بگویید یا امام هشتم یا امام حسین من نوکر زوارتم، به خاطر این بچه هایم من را هم راه بده، من می خواهم خادم زوار تو باشم. شما چه می دانی آقایی می گفت: من اگر حاجتی داشته باشم خانمم را به حرم حضرت معصومه می فرستم من آبرو ندارم خانمم را می فرستم برود. ما گاهی سوراخ دعا را گم می کنیم. ببینید خدا چه می خواهد؟ رضایت ائمه درچیست؟ پیامبر9فرمود: بهترین مردها کسانی هستند که به خانواده هایشان بهترین باشند. شما پیدا بکنید پیامبر یک بار به عایشه و حفسه، تو گفته باشند، داد زده باشند. حضرت ابراهیم به خدا شکایت کرد گفت: خدایا این ساره اخلاقش تند شده است غر می زند. به قول ما چه کار بکنم؟ خدا فرمود: «إنّما مثل المرأة مثل الضلع المعوجّ إن أقمته كسرته و إن تركته استمتعت به، اصبر عليها» (محدث عاملى- زين العابدين كاظمى خلخالى/ الجواهر السنية-كليات حديث قدسى /3/45). ای ابراهیم مثل زن مثل دنده پهلو می ماند دنده پهلو را دیدی کج است باید هم کج باشد اصلا پهلو نمی شود راست باشد اگر به همین کجی بااو بسازی اززندگیت لذت می بری ولی اگردنده را راست بکنی می شکند هم زندگی خودت وهم زندگی او خراب می شود به همین حال بساز. بنده ده تا عیب دارم خانم من هم ده تا عیب دارد رو هم بریزیم وزندگی بکنیم. گفتند: خوشبخت ترین زن های عالم کیاهستند؟ گفتند: حضرت حوا، گفتند: چرا؟ گفت: چون شوهرش آدم بود. حالا شما معلوم نیست که این قدر آقازاده باشی. هیچ احساس بالاتری نداشته باشیم خادم خانواده امان باشیم خدمت گذار باشیم. زبان مثل لباس زیراست لباس زیر اگر خشن باشد آدم خیلی اذیت می شود. با هر کس هم ناراحتی دارید با خانمتان ناراحتی نداشته باشید. حاج آقا می فرمودند: خانه ای که زن و شوهر باهم قهرند من در آن خانه نمی خوابم. مثل این که آب وبرق قطع شده باشد رحمت خدا ازآن خانه قطع است. زن و شوهر ناراحتند، دعوا کردند دیگر چی به سر بچه ها می آید. بروید آشتی کنید اصلا قهر در وجودت نباشد شما نرمش ومدارا نشان بده، تمام می شود در مقابل آتش باید آب بریزیم یک وقت بنزین و نفت نریزیم که آتش ها راشعله ورکنیم. «خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي» (شیخ صدوق / من لايحضره الفقيه / 3/ص: 551). معیار پیشرفت این است که بیش از همه به خانواداتان برسید. کسی که در ماه رمضان اخلاقش خوب باشد جواز عبور از پل صراط برایش صادر می شود. بیاییم طوری باشیم که پیامبر گذرنامه بهشت را با دو دست مبارکشان برایمان امضا کنند.
روز چهارشنبه متعلق به آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام است. عرض ارادت داشته باشیم به محضر مبارک امام رضا، خدا توفیق زیارتش را بدهد، که در روایت داریم که ثواب هفتاد هزار حج مقبول را دارد. امام هفتم علیه السلام فرمود: هر کس فرزندم علی بن موسی الرضا علیه السلام را زیارت کند مثل این که خود خدا را در عرش زیارت کرده است. فرمود: روز قیامت زوار قبور امام هارا جمع می کنند زائرین قبر فرزندم حضرت علی بن موسی الرضا درجه اشان از همه بیشتراست هم عطاء و هم مزدشان از همه بیشتراست. «مَنْ زَارَ قُبُورَ الْأَئِمَّةِ ع إِلَّا أَنَّ أَعْلَاهُمْ دَرَجَةً وَ أَقْرَبَهُمْ حَبْوَةً زُوَّارُ قَبْرِ وَلَدِي عَلِيٍّ علیه السلام » (شیخ کلینی/الكافي/4/ص:584). زیارت امام هشتم خیلی عجیب است. امام رئوف کسی را از در خانه اش ناامید برنمی گرداند زائرش مسیحی باشد، یهودی باشد یا کافر باشد. این جریان شتری که در زمان خود ما اتفاق افتاد روزنامه ها نوشتند شتری را به قصاب خانه مشهد می آورند برای این که ذبحش کنند و بفروشند، از در قصاب خانه فرارمی کند همه را رد می کند نمی توانند بگیرنش رهایش می کنند ببینند چه کار می کند. می بینند خیابان ها را گرفت از کوچه های تو در تو آمد به صحن آقا علی بن موسی الرضا رسید وارد صحن شد آمد کنار پنجره فولاد این سرو صورتش را به پنجره فولاد مالید. یعنی پناهند به امام هشتم شد. مردم ناله کردند فریادشان بلند شد خادم ها آمدند به صاحب شتر پول دادند شتر را خریدند بعد این شتر را بردند در گله هایی که امام هشتم دارد موقوفاتی که امام هشتم دارد در بین آن ها رهایش کردند که در پناه امام هشتم باشد. شتر می آید پناهنده می شود، ضامن آهو می شود بیایید که ضامن ما هم بشود ما را هم از این آتش ها و رذائل نجاتمان بدهد. به دعبل فرمود: دعبل هر کس در غربت من را زیارت کند در بهشت با خواهد بود با آمرزش گناهانش با من خواهد بود. خوشا به حال آن هایی که با امام هشتم سر سودایی دارند امام قربان آن امامی برویم که وقتی که می خواست از مدینه حرکت کند فرمود بشینید برایم گریه کنید. گفتند: آقا گریه پشت سر مسافر مرسوم نیست. فرمود:بله آن مسافری که امید برگشت دارد اما این سفر، سفر آخر من است. امام جواد چهار ساله بود خیلی سخته بعد از مدتی فرزندی خدا به او عنایت کرد در خرد سالی فرزندش امام جواد با فرزندش وداع کرد. آقا به خراسان آمدند اما ابا سلت می گوید دیدم آقا عبا برسرکشیده هی می نشیند هی بلند می شود. امامی که صحیح و سالم بود دیگر زانوهایش گیر ندارد چه شده است؟ خدا لعنت کند مامون را، نمی دانم چه سمی به آقا داد معمولا سم ها یک ماه، سی روز، یک هفته طول می کشید تا اثرکند اما سم امام هشتم چند ساعت به آقا مهلت نداد. می گوید دیدم در میان حجره آقا مثل مار گزیده به خود می پیچد
- دم رفتن به هر جانب نظر داشتامـیـد دیـدن روی پـسـر داشـت
اما یک موقع چشمانش را باز کرد دید امام جواد7 به بالینش آمده است فرزندش را در آغوش گرفت. آرزوی همه پدرها هم همین است. اما قربان جدش اباعبدالله7 در آن لحظه آخر هر چه صدا می زد جگرم از تشنگی.... «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ » (شیخ کلینی /الكافي/1/230) .