سخنران استاد فرحزاد

  • به پرده بود جمال جمیل عز و جلبه خویش خواست کند جلوه به صبح ازل
  • چوخواست آنکه جمال جمیل بنمایدعلـی شد آینه خیـر و الکـلام ما قـل و دل
  • من ازمفصل این نکته مجملی گفتمتوخودحدیث مفصل بخوان ازاین مجـمل
  • بـزرگ مایه ی ایجاد قدرت ازلـی زنور پاک محمـد است و علی
  • احمدا ذات تو و حـیدر یکی اسـت شهر بادروازه و در یکی است
  • تو مدیـنه علمـی و حیدر در است پـس کلیـد دانش تو حیدر است
  • مصطفی چون گل کند عطرش علی استمصحف قرآن به هر سترش علی است

«أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا » [1].

برکات ذکر صلوات

زنبوری خدمت حضرت خاتم محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم آمد و عرض کرد یا رسول الله ما بیرون مدینه عسل خیلی خوبی برای شما تهیه کردیم. دوست داریم یکی را بفرستید بیاورد شما میل بکنید. حضرت به این زنبور فرمودند که شما این شیره ی گل و گیاه و شکوفه را که می خورید تلخ است. این عسل شیرین را در وجودتان چگونه تبدیل به شیرینی می شود. عرض کرد یا رسول الله وقتی ما این شیره ی تلخ را می خوریم صلوات بر شما و اهل بیت شما می فرستیم . وقتی صلوات می فرستیم صلوات این شیره تلخ را تبدیل به شیرین می کند. صلوات ظلمت ها را تبدیل به نور می کند، تلخی ها را تبدیل به شیرینی می کند. « يَا مَنْ ذِكْرُهُ حُلْوٌ»[2]. ای که یاد تو شیرین است. روایت داریم که ائمه فرمودند: شیعیان ما شیرین هستند و از شیرینی هم خلق شده اند. (در فارسی هم داریم که می گویند فلانی گوشتش شیرین یا تلخ است. فلانی تو دل بروست یا فلانی اصلا پس می زند.) «إِنَّ الْمُؤْمِنَ حُلْوٌ يُحِبُّ الْحَلَاوَةَ وَ إِنَّ فِي بَطْنِ الْمُؤْمِنِ زَاوِيَةً لَا يَمْلَؤُهَا إِلَّا الْحَلْوَاء»[3]. مومن شیرین است و شیرینی را دوست دارد. یعنی مومن مزاجش به شیرینی می کشد. روایت داریم امام محمد باقر علیه السلامشکر انفاق می کردند اصحاب عرض کردند آقاجان چرا شکر انفاق می کنید؟ فرمودند: چون من از شیرینی و شکر خوشم می آید و دوست دارم و انسان از هر چیزی که دوست دارد انفاق می کند.

لقمه حلال

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: «إِنَّ مَثَلَ الْمُؤْمِنِ كَمَثَلِ النَّحْلَةِ إِنْ صَاحَبْتَهُ نَفَعَكَ وَ إِنْ شَاوَرْتَهُ نَفَعَكَ وَ إِنْ جَالَسْتَهُ نَفَعَكَ وَ كُلُّ شَأْنِهِ مَنَافِعُ وَ كَذَلِكَ النَّحْلَةُ كُلُّ شَأْنِهَا مَنَافِع»[4]. مثل مومن مثل زنبور عسل است. یعنی زنبورعسل چیزهای خوب و طیب می خورد و مومن هم چیزهای پاک و حلال می خورد. زنبور عسل وارداتش پاک است که صادرات عسل مصفا می شود. قرآن می فرماید: «فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»[5]. در عسل شفاست. مومن هم مثلش مانند زنبور اصل است چیزهای خوب می خورد و چیزهای خوب هم بیرون می دهد. «يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَليمٌ»[6]. انسان وقتی لقمه ی حرام و ناپاک بخورد حال نماز ندارد تا چهل روز دعایش مستجاب نمی شود، موعظه در دلش اثر نمی کند. چرا حرف آقا اباعبدالله در دل سنگ اهل کوفه اثر نکرد؟ خود آقا فرمودند: چون دل هایتان و شکم هایتان از حرام پر شده است. مال حرام باعث می شود کلام خدا و پیامبر و امام در دل انسان اثر نکند. آن هایی که شغلشان آلوده و مبتلا به ربا و نزول هستند، زیر میزی و رشوه می گیرند این ها لقمه های حرام است که برای خودشان و زن و بچه اشان می برند. بقول حافظ که می گوید:

  • بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیمفلک را سخت بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

از آیت الله مرعشی نجفی(ره)نقل می کنند که گفت ما در جوانی در مدرسه ی طلاب درس می خواندیم در ماه مبارک رمضان یک تاجر و بازاری آمد طلبه های مدرسه را دعوت به افطار کرد. ما هم آن شب به همراه طلبه ها رفتیم افطار کردیم و آمدیم در حجره گرفتیم خوابیدیم. در خواب دیدم یک سفره ای جلو ما پهن است و بشقاب هایی که جلوی ما گذاشته اند پر از چرک و خون و کثافات است. صاحب خانه ای که ما را دعوت کرده است می رود در آشپز خانه آدم ها را می کشد جگر و قلبشان را در می آورد فشار می دهد و خونشان را در بشقاب ها می ریزد می آورد و ما آن خون را می خوریم. (قرآن می فرماید: «إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً»[7]. کسانی که مال یتیم را می خورند {ظاهرا برنج و کباب است} باطن آن غذا آتش است.) از خواب بیدار شدم. به رفقا گفتم دیشب ما را کجا افطاری برده بودید؟ گفتند ظاهرش که آدم مومنی بود برویم تحقیق کنیم ببینیم این آقا چه کاره است. رفتیم تحقیق کردیم دیدیم این آقا از آن رباخورهای درجه یک قم است.

در داخل کندوی اصل زنبورها خیلی مرتب و منظم هستند. ملکه ای دارند که سرپرست آن هاست اگر او بمیرد بقیه هم می میرند. در روایت هم امام تعبیر به یعسوب شده است «وَ هُوَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ يَعْسُوبُ الدِّينِ»[8]. یعنی آن ملکه ی زنبور عسل شده است. همان طوری که اگر امام نباشد همه چیز از بین می رود آن ملکه هم نباشد همه زنبورها از بین می روند. امیرالمومنین فرمودند: من یعسوب مومنین هستم و مال سلطان اهل دنیاست و من سلطان مومنین هستم. زنبور عسل در نشست و برخاستش از روی گل با ملایمت و آرامش می نشیند و با ملایمت و آرامش بلند می شود و فقط شیره ی گل را می مکد و می رود گل را از بین نمی برد . مومن هم ورود و خروجش با آرامش است سخن چینی و نمامی نمی کند، تفرقه نمی اندازد. مومن با کسی رفت و آمد می کند که آرامش می دهد دل ها را صفا و جلا می دهد. منافق هست که در کارها فساد و خرابکاری می کند.

مقام و منزلت امیرالمومنین علیه السلام

«زَيِّنُوا مَجَالِسَكُمْ بِذِكْرِ عَلِيٍّ علیه السلام» [9]. مجالستان را به ذکر علی علیه السلامزینت بدهید. همه ی اولیاء خدا در خانه ی حضرت امیر می رفتند و از ایشان استمداد می کردند. امیرالمومنین می فرماید من با همه ی انبیاء در سر و پنهان بوده ام و آنها را کمک می کردم و با پیامبر آخرالزمان هم پنهانی و هم آشکار بودم. انبیاء گذشته هم ایشان را می شناختند و ارواح و نور ائمه اطهار: قبل از انبیاء و حضرت آدم خلق شده بودند. اول چیزی که خداوند خلق کردند نور چهارده معصوم بود. اگر این ها نبودند چرا حضرت آدم به پنج تن متوسل شد؟ چرا حضرت نوح به پنج تن متوسل شدند؟ اینها قبلا بودند و در ظاهر دنیا بعدا آمده اند. سعی کنید به زیارت قبور ائمه بروید. به مدینه که بروید قبر چهار امام آن جاست و کنار آن ها هم قبر فاطمه ی بنت اسد مادر امیرالمومنین علیها السلاماست. بعد از وفات این بانو، امیرالمومنین علیه السلامخدمت پیامبر آمدند گریه کردند حضرت فرمودند چرا گریه می کنی؟ عرض کرد یا رسول الله مادرم از دنیا رفته است. پیامبر خدا فرمودند: علی جان فقط مادر تو نبود مادر من هم بود. ایشان زن عموی پیامبر بودند و آن قدر به پیامبر محبت کرد که پیامبر فرمود بیش از بچه هایش به من می رسید. (پیامبر ما یتیم بود و در خانه ی عمویش زندگی می کرد و این خانم هم جای مادرش بود.) پیامبر در نماز میت این خانم چهل بار تکبیر گفتند و اول خودشان در قبر این خانم خوابیدند که یک وقت این خانم فشار قبر نبینند. پیامبر خیلی به این خانم علاقه داشتند و این خانم هم واقعا لیاقت داشت که رحم او محل پرورش دومین شخصیت عالم حضرت امیر باشد و موقع تولد امیرالمومنین سه روز مهمان خانه خدا و کعبه باشد تا امیرالمومنین در آن مکان بدنیا بیاید. حضرت فاطمه ی بنت اسد چهار پسر بنام های طالب، عقیل و جعفر طیار و حضرت علی علیه السلامداشت. حضرت فاطمه ی بنت اسد می فرماید که حضرت علی کوچک بود سن زیادی نداشت و از همان ابتدا چیزهای غیر عادی از این فرزند زیاد دیدم. می گوید این بچه را که قنداق می کردم (سابقا دست بچه ها را در قنداق می کردند.) دست این طفل را که می بستم یک تکان می داد و پاره می کرد. تا شش بار پارچه آوردم و در قنداق دستان او را بستم و هر بار او پاره کرد. بار ششم فرمود: مادرم این دست ها را نبند من با این دست ها می خواهم با خدا تضرع و راز و نیاز بکنم این دست ها بستنی نیست. خدا لعنت کند آن هایی که دست حضرت را بستند و آن جسارت ها را کردند. وقتی دیدند حضرت مامور به صبر است سوء استفاده کردند. از همان طفولیت با هر کسی کشتی می گرفت زمین می زد. یکی از اسم های حضرت ظهیر یعنی غالب است. در بنی هاشم مرسوم بود جوان ها را جمع می کردند و مسابقه کشتی می گذاشتند. حضرت از زمان طفولیت با هر کسی کشتی می گرفتند او را زمین می زدند. همه می گفتند: ظهر علی ظهر علی، یعنی علی غالب شد. لقب ظهیر یعنی غالب روی ایشان ماند.

حضرت فاطمه ی بنت اسد علیها السلاممی فرماید: یک روزی که حضرت در سن طفولیت بود و در خانه بودیم من از خوشحالی با خودم گفتگو می کردم گفتم: خدایا این علی کوچولو چرا این قدر دل مرا برده است. دیدم این طفل برگشت گفت مادر به من علی کوچولو نگو من خیلی بزرگ هستم. گفتم: شما بزرگی؟ گفت: بله، گفتم: چطور؟ فرمود: من حالا یک موردش را به شما می گویم. شما وقتی جوان بودی با دخترهای بنی هاشم برای تفریح به بیرون شهر رفتید یک مرتبه در صحرا و بیابان یک شیر درنده به شما حمله کرد. شما خیلی ترسیدید کم مانده بود قالب تهی کنید نگران بودید چه کنید. دیدید جوانی ظاهر شد و به شما گفت نترسید و من این شیر را از شما دور می کنم. یک نهیبی به شیر زد و شیر رفت. شما خیلی خوشحال شدید و گفتید خدا تو را خیر دهد ای جوان، ما را از این خطر نجات دادی. گلوبندی داشتی در آوردی و به این جوان هدیه دادی. گفتی که این هدیه بخاطر اینکه ما را نجات دادی. حضرت دست کردند در آستین و آن گلوبند را در آوردند و فرمودند این گلوبند همان گلوبند نیست؟ حضرت فاطمه ی بنت اسد علیها السلامگفت: چرا، همان است. گفت: حضرت آن جوان من بودم من شما را حفظ کردم. امیرالمومنین فرمودند من با همه ی انبیاء بودم و مادر خودش را هم خودش حفظ کرده است. امیرالمومنین حسابش از کل خلقت جداست. ولی مردم با این شخصیت چه ها کردند که از خدا خواست که خدایا دیگر مرا از این مردم جدا بکن. دل مولا امیرالمومنین علیه السلامراخون کردند.

گریه پیامبر برای امیرالمومنین علیه السلام

محدث قمی نقل کرده پیامبرخدا با مولا بیرون مدینه آمدند باغ هایی زیبایی دیدند امیرالمونین فرمودند: «=مَا أَحْسَنَ هَذِهِ الْحَدِيقَةَ يَا رَسُولَ اللَّهِ»[10]. چه باغ های زیبایی، پیامبر فرمودند: «فَقَالَ حَدِيقَتُك فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ مَرَرْنَا بِحَدِيقَةٍ فَقَالَ مَا أَحْسَنَ هَذِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ حَتَّى مَرَرْنَا بِسَبْعِ حَدَائِقَ فَقَالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه وآله وسلم حَدَائِقُكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى رَأْسِهِ وَ لِحْيَتِهِ وَ بَكَى حَتَّى عَلَا بُكَاؤُهُ». علی جان خداوند در بهشت برای تو بهتر از این باغ ها قرار داده است. بعد حضرت شروع کردند بلند بلند گریه کردند امیرالمومنین فرمودند یا رسول الله چرا گریه می کنید؟ حضرت فرمودند: یا علی برای مظلومیت شما گریه می کنم. کینه هایی در دل این امت است، در جنگ بدر و احد سران این ها را به درک فرستادی آن ها آن کینه ها را بعد از من ظاهر خواهند کرد. عرض کرد یا رسول الله دین من در آن موقع سالم است. فرمودند: بله دین شما سالم است. حضرت زهراء هم در آن لحظه های آخری که به امیرالمومنین وصیت می کردند بعد از وصیت شروع کردند به گریه کردن، امیرالمومنین متاثر شدند فرمودند: فاطمه جان شما سرور من هستی چرا گریه می کنی؟ بانو نفرمود به خاطر پشت و کمرم، به خاطر بچه هایم بلکه فرمود علی جان من برای غربت و مظلومیت شما گریه می کنم. بعد از من با شما چه خواهند کرد.

ذکر مصیبت :امیرالمومنین علیه السلام

وقتی خبر ضربت خوردن امام در کوفه پیچید امام حسن و امام حسین سراسیمه به مسجد آمدند دیدند آقا در محراب عبادت غرق خون است. آقا روی زمین افتاده و پیشانیش شکافته شده است. همه شروع کردند به گریه کردن، امام حسن خم شد و سر پدر را به دامن گرفت دید پدر از هوش رفته، گریه کرد و اشک هایش به صورت مبارک مولی ریخت آقا چشمانش را باز کرد و فرمود: حسنم گریه نکن تو هم یک روزی با سم به شهادت می رسی، برادرت اباعبدالله با تیغ شمشیر به شهادت می رسد. دیدند آقا نمی تواند بلند بشود حصیر بوریایی آوردند آقا را روی حصیر گذاشتند بلند کردند وقتی به دم در خانه رسیدند حضرت فرمود می خواهم با پای خودم وارد خانه بشوم تا بچه ها از دیدن این صحنه اذیت نشوند. بی بی زینب خیلی دل نازک است، خیلی مصیبت ها کشیده، بی بی زینب کبری پهلوی شکسته، صورت سیلی خورده مادرش را دیده است حالا هم بیاید فرق شکافته پدرش را ببیند. امام زمان هم برای مظلومیت عمه اش گریه می کند. امان از دل زینب، کسی که پاره های جگر برادرش حسن را در تشت دیده، زینبی که طاقت نداشت آفتاب به بدن برادرش حسین بخورد تاب گریه اش را نداشت راوی می گوید دیدم وقتی چشمش به بدن قطعه قطعه بی سر برادرش افتاد چنان ناله ی جان سوزی که زد دوست و دشمن به غربت زینب گریه کردند. صدا زد خدایا این قربانی را از آل محمد قبول فرما. با تعجب نگاهی به بدن برادرش کرد صدا زد ای کشته آیا تو برادر زینبی؟ آیا تو فرزند مادرم فاطمه ای؟ «لاحول ولاقوة الا بالله».


[1] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ ج 24/ 107 باب 37 أنهم عليهم السلام الماء المعين و البئر المعطلة و القصر المشيد و تأويل السحاب و المطر و الظل و الفواكه و سائر المنافع الظاهرة بعلمهم و بركاتهم عليهم السلام ..... ص : 100

[2] . مفاتيح الجنان / شیخ عباس قمی/ 93 دعاى جوشن كبير ..... ص : 86

[3] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ ج 62/ 113 باب 1 جوامع ما يحل و ما يحرم من المأكولات و المشروبات و حكم المشتبه بالحرام و ما اضطروا إليه ..... ص : 92

[4] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ ج 61/ 238 باب 10 النحل و النمل و سائر ما نهي عن قتله من الحيوانات و ما يحل قتله منها من الحيات و العقارب و الغربان و غيرها و النهي عن حرق الحيوانات و تعذيبها ..... ص : 229

[5] . النحل/ 69

[6] . المؤمنون/ 51

[7] . النساء/ 10

[8] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ ج 23/ 153 باب 7 فضائل أهل البيت ع و النص عليهم جملة من خبر الثقلين و السفينة و باب حطة و غيرها ..... ص : 104

[9] . كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام/ علامه حلى/ 450 المبحث الثامن و العشرون في أن ذكره و النظر إليه ع عبادة ..... ص : 449

[10] . الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف/ سيد ابن طاووس/ ج 2/ 427 شكاية علي بن أبي طالب ع عمن تقدمه و حديث الشورى ..... ص : 411