کلید واژه ها: صلوات, آخوند کاشی, ساده زیستی, اجبار در واجبات, عاقبت بخیری, زهیربن قین, محبت به همسر, احترام به همسر, خوش اخلاقی, گذشت, مدارا.
اسامی معصومین: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، امام علی علیه السلام ، حضرت زهرا علیها السلام، امام سجاد علیه السلام ، امام صادق علیه السلام
سخنران استاد فرحزاد
- به جهان خرم ازآنم که جهان خرم ازاوستعاشقم برهـمه عـالـم که هـمه عالـم ازاوست
- بحلاوت بخورم زهـر که شـاهد ساقی است به ارادت بـبـرم درد که درمان هم ازاوست
- غـم و شـادی بـر عـارف چـه تفـاوت دارد سـاقـیـا بـاده بـده شــادی آن کـه غــم اوست
- به غنیمت شمرای دوست دم عیـسی صبح تادل مرده مگرزنده کند که این دم ازاوست
یکی از آثار و برکات ذکر صلوات این است که انسان در عالم برزخ جایگاهش نورانی خواهد بود. خود تاریکی و این که انسان هیچ کجا را نبیند عذاب است به خاطر این دعا می کنند که خدا قبرت را وسیع و نوانی قرار بدهد. صلوات قبر و جایگاه انسان را نورانی خواهد کرد در بهشت نورانی خواهد بود در قیامت هم نورانی خواهد بود. روز قیامت هر کس که نور دارد در آتش جهنم نمی افتد پس یکی از چیزهایی که جایگاه ما را در قبر و برزخ و قیامت نورانی می کند صلوات بر محمد و آل محمد است. امام معصوم می فرماید: «فَأَكْثِرُوا الصَّلَاةَ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ مَنْ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ ص صَلَاةً وَاحِدَةً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ أَلْفَ صَلَاةٍ فِي أَلْفِ صَفٍّ مِنَ الْمَلَائِكَةِ» (شیخ کلینی/ الكافي/ ج2/ ص:491). کسانی که صلوات بر محمد وآل محمد بفرستند خدای متعال با هزار صف از ملائکه برایش صلوات می فرستد، موجودات هم برای گوینده صلوات دعا می کنند بعد فرمود: «فَمَنْ لَمْ يَرْغَبْ فِي هَذَا فَهُوَ جَاهِلٌ مَغْرُورٌ قَدْ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ» (همان). کسانی که نسبت به صلوات بی اهمیتند خدا و پیامبر و اهل بیتش ازآن ها بیزارند.
مرحوم آخوند کاشی خیلی شخصیت بزرگواری بود دویست تا مجتهد پای درسش می آمدند، یکی از شاگردانش آیة الله بروجردی بودند. در همین کاشان آخوند کاشی با خدا نجوا می کرد جواب می گرفت، یک موقع به خدا می گوید که ای خدا چه می شد که من در صدر اسلام بودم کمک حضرت زهراء علیهاالسلام می کردم کمک حضرت امیرالمومنین علیه السلام می کردم. خادم مدرسه صدر از قول آخوند کاشی نقل کرده که خطاب شد آخوند کاشی اگر تو هم آن موقع بودی آن وری بودی، یعنی رفوزه می شدی. روایت داریم که همه از ولایت برگشتند الا سه نفر یا هفت نفر، از سه نفر کمتر و از هفت نفر بیشتر نگفتند. در امتحان سخت قبول شدن خیلی مشکل است.
مهمانی هایتان را بی تکلف برپا کنید قدیمی ها خیلی ساده بودند. مثلا آب و دوغ درست می کردند. ما برای دامادهایمان درست می کنیم خیلی زیاد خانه ما می آیند اما اگر بیایم چند رقم غذا درست کنم هم ساده نمی شود و هم من توانم نمی رسد. این بار سنگین را زمین بگذاریم ببینیم چه قدر راحت می شویم. تکلف و سخت گیری چرا؟ قدیمی ها سرشان به متکا نرسیده بود غش می کردند راحت می خوابیدند این قدر قسط نداشتند، قرض نداشتند فکر دنیا نبودند برای این که این تشریفات و تکلف ها و چشم و هم چشمی ها نبود. اگر این تکلفات را کم کنید آتش جهنم همین الآن خاموش می شود. ساده باشید هیچ طور نمی شود مهمانی ساده باشد لباس ساده باشد.
امیرامومنین علیه السلام در جواب کسی که به مهمانی دعوتش کرد فرمود: به سه شرط می آیم یکی این که بیرون نروی برای خودت زحمت بدهی، از این ور و آن ور وسایل تهیه کنی، به خانواده ات هم تحمیل نکن. بعضی ها خیلی به خانواده اشان اجبار می کنند. حضرت امیر فرمود: من یکبار هم به حضرت زهراء اجبار و اکراه نکردم. «قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَكْرَهْتُهَا عَلَى أَمْرٍ» (مجلسی/ بحارالأنوار/ ج43/ ص:92). اگر زن و شوهر باهم همدل باشند زندگی چقدر شیرن می شود همدلی از همزبانی خوش تر است دل هایمان باهم باشد.
جایز نیست که پدر و مادر بچه اشان را به زور به نمازی که واجب است بیدار کنند. واجبش جایز نیست که اکراه بشود چه برسد که درکارهای دیگر اکراه بشود. مثلا با آتش بخواهی بهشت درست کنی می شود؟ این که بهشت نیست جهنم است. آیه قرآن داریم که خودتان را و خانواده هایتان را از آتش جهنم حفظ کنید. شخصی محضر پیامبر آمد و عرض کرد که آقا ما بیچاره شدیم. فرمود: چرا؟ گفت: خدا می فرماید که هم خودت را هم خانواده ات را از آتش جهنم نجات بده، من خودم نماز می خوانم حالا اگر خانواده ام و بچه هایم نخوانند چه کار کنم؟ فرمودند: که شما وظیفه داری که به آن ها موعظه کنی نصیحت کنی خیرخواهی کنی. به قول امروزی ها فرهنگ نماز را به آن ها ارائه کنی اگر نخواندند دیگر به گردن خودشان است. ما و خانوادیمان باید نماز را دوست داشته باشیم یعنی بچه هایمان را نمازدوست بار بیاوریم نه این که دو رکعت نماز از ترس پدر بخوانند، که آن هم باطل است که اگر پدر مسافرت رفت و در خانه نبود اصلا سرش به مهر نمی رود. ما باید نماز را، مهر و محبت و جذبه و زیبایی نماز را جا بیندازیم که اگر پدر و مادر هم نبودند بخوانند و الا تحمیل کردن فایده ای ندارد. در مسائل دیگر هم نباید اجبار کرد بعضی شوهر ها به خانم هایشان سخت می گیرند که تو حتما باید خانه پدر و مادرم بیایی، حق نداری به خانه پدر و مادرت بروی. این خیلی حرف بدی است یک مقدار آزاد بگذاریم جایی که پیامبر و خدا نهی نکردند ماچرا نهی کنیم، الا جایی که گناه و حرام است که در آن جا هیچ کس اجازه ندارد. اما این خانم می خواهد به پدر و مادرش سر بزند به فامیل های نزدیکش سر بزند حق شوهر را هم ضایع نمی کند سخت گیری کدورت و ناراحتی ایجاد می کند. حاج آقای دولابی; می فرمودند: یکی از رفقای ما در تهران حدود چهل سال است که ازدواج کده است و در این چهل سال یک بار هم به روی هم داد نزدند، یک بار قهر نکردند، از هم دیگر ناراحت نشده اند هر کاری می کنند با توافق همدیگر می کنند.
علامه طباطبایی رحمه الله استاد خیلی از بزرگان بودند همسر اولشان خیلی فوق العاده بودند، رمز موفقیت خیلی از بزرگان ما خانواده اشان است. خانواده خوب می تواند فضا را آرام کند ایمان مرد را قوی کند مرد را به خوبی ها دعوت کند. زهیر که یکی از یاران خوب امام حسین علیه السلام شد اولش مخالف امام حسین بود طرفدارعثمان بود می گفت عثمان مظلوم کشته شد. باید خون بهایش را گرفت انتقام گرفت، و از امام حسین فرار می کرد. این زهیر که از امام حسین فرار می کرد یک جا با امام حسین علیه السلام هم منزل شدند خودش هم بزرگ قبیله بود، امام حسین یک نفر را فرستاد که به زهیر بگو کارش دارم. زهیر با یارانش غذا می خوردند که فرستاده امام آمد گفت: امام حسین کارتان دارد. لقمه همین طور در دستش ماند نمی خواست برود. بارک الله خانم هایی که در کارهای خوب و انفاق کردن مشوق شوهرانشان هستند. خانم ها در خوبی یا بدی شوهر خیلی نقش دارند. زهیر نمی خواست برود دعوت امام حسین را اجابت کند. زهیر به تمام ثواب هایی که رسیده خانمش هم شریک است. یک نهیبی به او زد گفت: مرد خجالت نمی کشی فرزند پیامبر خدا دنبالت فرستاده است برو ببین چه می خواهد چه می گوید. به قول عرفاء یک تازیانه ای به نفس و مرکبش زد که تا صدرة المنتهی پرواز کرد. شهدای کربلا با هیچ شهیدی قابل قیاس نیستند حضرت امیر فرمودند: از قدیمی ها و آینده ها هیچ کسی به آن ها نمی رسد. اصحاب امام حسین مثل خود امام حسین استثناء هستند. زهیر بلند شد آمد امام چند کلمه با او صحبت کرد صد و هشتاد درجه عوض شد. کی تکانش داد؟ خانمش، بارک الله به خانم هایی که در کارهای خیر کمک همسرانشان می کنند. آمد خیمه اش را کند آورد کنار خیمه امام حسین زد و گفت: دیگر من حسینی شدم، به خانمش هم گفت تو را به فامیل هایت می سپارم که به قبیله ببرند این راه خطر ناک است. خانمش هم گفت: اشکال ندارد من هم افتخار می کنم که به این راه بروی ولی خواهش می کنم روز قیامت پیش جد حسین، من را فراموش نکنی شفاعتم کنی. زهیر این قدر قوی بود که در شب عاشوراء یکی از آن هایی که بلند شد و سخنرانی کرد زهیر بود. اگر ما آن موقع بودیم نمی دانیم که چه کار می کردیم خدا را شکر کنیم که نبودیم.
در شب عاشوراء آقا فرمودند: من بیعت را برداشتم هر کس می خواهد برود برود. چند نفر بلند شدند صحبت کردند زهیرهم بلند شد و گفت: یابن رسول الله من اصلا بهشت نمی خواهم اگر دنیا عمرش جاودانه باشد من حاضرم هزار بار کشته بشوم باز زنده بشوم و یاری شما بکنم. من همه وجودم عشق امام حسین است یعنی دنبال بهشت و ثواب هم نیست. خانمش کلید این تحول را زد. خیلی از خیراتی که گیر خیلی از مردها آمده به برکت مادرها و پدرهاست به برکت خانم های خوب است.
حاج آقای دولابی رحمه الله می فرمودند: به دیدن آقا سید حسین تهرانی شاگرد مرحوم علامه طباطبایی رفتم. زمانی که خانم علامه فوت کرده بود مرحوم آقا سید حسین تهرانی به علامه طباطبایی نامه نوشتند فوت خانمش را تسلیت گفتند. مرحوم علامه جواب تسلیت ایشان را داده بود بعد حاج آقای دولابی می فرمود: که آقا سید نامه را برایم می خواند که علامه نوشته بود شما نمی دانید که من چه خانمی را از دست دادم خانمی که نتیجه کارهایم مدیون زحمات اوست خانم من چقدر به من محبت می کرد اگر حس می کرد که من می خواهم بیرون خانه بروم باید کسی همراهم باشد، از مهمانی و کارهایش صرف نظر می کرد که من به کارم برسم یا اگر در خانه مشغول مطالعه بودم حس می کرد که نیم ساعت به نیم ساعت باید یک چایی بیاورد. یعنی حواسش بود که درست به من برسد یک بار شاید من را ناراحت نکرد برخلاف نظر من عمل نکرد. این ها خیلی مهم است. علامه طباطبایی رحمه الله چند سال افرادی را می فرستادند به نیابت از خانمش زیارت بکنند.
در روایت داریم مهمترین شخص کسی که حق به انسان دارد غیر از پیامبر و امام یکی مادر و پدراست و یکی هم شوهر است. مادر رو سر انسان و همسر در سینه و دل انسان جای دارد باید آن ها را احترام کرد و محبت کرد. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: اگر سجده کردن به غیر خدا جایز بود امر می کردم که خانم ها شوهرهایشان را سجده کنند. یعنی این قدر خودشان را در مقابل شوهرهایشان کوچک کنند. روایتی است که همه منابع روایی ما نقل کرده اند که پیامبرفرمود: اگر کسی شوهرش مشکلاتی دارد با مشکلات شوهرش بسازد حالا خانمی دچار شوهری شده که مشکل اقتصادی یا روحی دارد یا برخوردش تند است، خدای متعال ثواب حضرت آسیه را برایش ثبت می کند. فرعون سنبل طاغوت ها در قرآن، می دانید خانمی در کنارش زندگی می کرد که یکی از چهار تا خانمی است که در عالم از نظر مقام و معنویت برهمه بانوان برترند. می دانید حضرت آسیه در اعلاء درجه بهشت و همسر پیامبر ما خواهد شد.
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: خانمی که سه تا کار بکند با حضرت زهراء محشور می شود، خانمی که با بد اخلاقی شوهرش بسازد. بداخلاقی از بدترین گناهان کبیره است، آدم بداخلاق اعمالش قبول نیست توبه اش قبول نیست چه مرد باشد وچه زن همه ثواب هایش آتش می گیرند. و خوش اخلاقی تمام گناهان را ذوب می کند همان طور که خورشید یخ را ذوب می کند. دومین شرط این که با نداری همسرش بسازد. گاهی بعضی خانواده ها هستند که آقا نمی تواند تمام نیازهای خانواده را رفع کند. سوم شرط هم این که وقتی خانمی دید شوهرش نمی تواند مهرش را بدهد ببخشد. فرمود: هر خانمی این سه تا کار را بکند با حضرت زهراء محشور می شود.
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: من ضمانت می کنم که آدم خوش اخلاق اهل بهشت است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «فَإِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ فِي الْجَنَّةِ لَا مَحَالَةَ وَ إِيَّاكُمْ وَ سُوءَ الْخُلُقِ فَإِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ فِي النَّارِ لَا مَحَالَة» (شیخ حرعاملی/ وسائل الشيعة/ ج16/ ص :27). آدم خوش اخلاق زمامی از رحمت خدا به او بسته شده، کمند جذبه و رحمت خدا او را گرفته و آن زمام دست فرشته ای است که انسان بخواهد یا نخواهد می کشد و به بهشت می برد. «سُوءُ الْخُلُقِ زِمَامٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ فِي أَنْفِ صَاحِبِهِ وَ الزِّمَامُ بِيَدِ الشَّيْطَانِ يَجُرُّهُ إِلَى الشَّرِّ وَ الشَّرُّ يَجُرُّهُ إِلَى النَّارِ». (محدث نوری/ مستدرك الوسائل/ ج12/ ص:73). و متقابلا زمامی در دست شیطان است که به گردن آدم بداخلاق انداخته است و او را به طرف آتش می کشد. مدام ذکر گفتن لازم نیست با اخلاق باش، عفو کن، با گذشت باش.
درقرآن هست که پرسیدند آقا ما چه چیزانفاق کنیم؟ «يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ» (البقرة: 219). انفاق فقط مال نیست رفتارمان انسانی باشد. من اخلاقم انسانی باشد هیچی هم به شما ندمه شما سیر می شوید اگر همه دنیا را به شما بدنم ده تا هم مشت بزنم این چه فایده ای دارد. اخلاق بشر تشنه مهربانی است اخلاق خوب است. خدای در جواب این سوال می فرماید: «قُلِ الْعَفْوَ» (همان). گذشت. حالا این خانم یا آقا خسته بوده یک حرفی زده، یک جایی حرف شما را گوش نداده، یا همکاری نکرده، گذشت داشته باش. در روایت داریم که مومن کینه ای نیست عقده ای نیست. بعضی ها خیلی بد کینه ای هستند، که فلان جا فلان کار را کردی من باید انتقام بگیرم. یک کسی برادرش می خواست حج برود از این برادرش خدا حافظی نکرده بود. می گفت چهل سال است که بابرادرم قهر هستم. واقعا این مسلمان است. در روایت داریم که سه روز بگذرد با یک مومن قهر باشی نمازت قبول نیست، از اسلام بیرون رفتی، مسلمان واقعی نیستی. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: مومن با یک مومنی بیشتر از سه روز قهرش را ادامه بدهد از اسلام بیرون رفته است. در روایت دیگری در امالی صدوق داریم که اگر بیشتر از سه روز طول بکشد آتش جهنم به این ها نزدیک تر است. یه آقایی که متدین و مذهبی است می گفت: حاج آقا من نمی دانستم یک سال است که با پدر خانمم قهر هستم. می گوید سلام نکرده، خوب تو سلام بکن. مگر پیامبر ما اول به همه سلام نمی دادند، یک نفرهم، حتی بچه ها هم نتوانستند درسلام کردن به پیامبر سبقت بگیرند. فرمود من به بچه ها سلام کردن را تا آخر عمرم ترک نمی کنم تا این رسم و سنت جا بیفتد. اگر کسی به شما سلام کرد مستحب است چرب تر سلام بدهی اگر گفت: سلام، بگو سلام علیکم ورحمة الله، یعنی هر طوری سلام داد شما بیشتر سلام بده، یک صیغه یا کلمه ای بیشتر جوابش را بده. این مسئله را آقایی در منبرش گفت: که هر کسی به شما سلام داد مستحب است است که شما چرب ترش را بگویی. دونفر که پای منبر آقا بودند این را حفظ کردند و گفتند که عمل می کنیم. فردایش این دونفر به هم رسیدند اولی گفت: که حاج آقا سلام علیکم ورحمة الله و برکاته و تحیاته، این یکی دید که هیچی برایش نگذاشت هر صیغه ای که حفظ کرده بود این گفت، یعنی چیز اضافه نماند که این به جوابش اضافه کند گفت: صدق الله العلی العظیم، یعنی دیگر تو چیزی برای من نگذاشتی که بگویم.
امام سجاد علیه السلام فرمود: آدمی که با فامیلش قطع رحم کرده خدای متعال در سه جای قرآن او را لعنت کرده است. اگر باغیر فامیل هم قهر کرد روایت داریم اگر این قهرشان از سه روز تجاوز کرد که آتش جهنم به او نزدیک تر است. روز قیامت در سحرای محشراز طرف خدا صدا می آید که کجایند آن هایی که به خدا حق دارند؟ آقا کسی می تواند به خدا حقی داشته باشد. هر چه داریم از خداست، حول و قوه امان هم از خداست، توفیقمان هم از خداست؛ یعنی هیچ کسی حتی پیامبرها از خدا طلبکار نیستند و خدا هم به کسی بدهکار نیست. فرشته ها می آیند صدا می زنند که کجا هستند کسانی که به خدا حق دارند بیایند خدا می خواهد برایشان لطف بکند راحت وارد بهشت بکند؟ سئوال می کنند این کسانی که بر خدا حق دارند چه کسانی هستند؟ ندا می رسد «العافون عن الناس» (ملامحسن فیض کاشانی/ المحجةالبيضاء/ ج6/ ص: 318). آن هایی که در دنیا اهل عفو و گذشت بودند. به خاطر خدا گذشت کنید واقعا در گذشت لذتی است که حتما در انتقام نیست. امام سجاد علیه السلام می فرماید: من در عمرم جرئه ای با حلاوت تر و شیرین تر از لقمه ای که درعفو و گذشت است نیاشامیدم.
آیة اللهی می گفت: در یکی از خیابان های قم می رفتم یک آقایی که توپش پر بود به ما رسید و گفت: آقا شما نمی فهمید این چیه به سرتان گذاشتید شما چنین هستید چنان هستید. گفت: الحمدلله خدا لطف کرده بود که حواسم بود حلم و صبرو بردباریم سر جاش بود سکوت کردم او هم می گفت که شما نادان هستی، نفهم هستی، جاهل هستی. به یک عالمی، استاد دانشگاهی بگویی شما نمی فهمی از همه فحش ها بدتراست به خانم ها اگر بگویی زشتی خیلی اذیت می شوند. خانمی شوهرش کور بود هر شب می نشست از خودش تعریف می کرد که حیف که چشم نداری من چنینم و چنانم و زلفام چنین است. چند ماه کارش همین بود که فقط از خودش تعریف می کرد آخرمرد تحملش تمام شد گفت: خانم من اگر چشم ندارم عقل که دارم اگر شما خوشگل بودی و آن طوری که خودت می گویی بودی، آن قدر چشم دار بودند که بگیرنت دیگر گیر من کور و کچل نمی افتادی. این آقای مجتهد می گوید این آقا هی گفت و عقده هاش را خالی کرد بعد از این که حرف هاش را تمام کرد گفتم: از کی تا حالا چشمانت باز شده حقیقت را می بینی؟ من واقعا نادانم، جاهلم خیلی حرف های قشنگی می زنی، تازگی این همه رشد کردی. می گفت: آقا این سر تا پا خجالت کشید شرمنده شد. یعنی شما با حلم وصبرت آتش های اورا خاموش کن مبادا آتش های او شما را هم آتش بزند. خدای متعال می فرماید: «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» (الشورى: 40). کسی که عفو کند و اصلاح کند اجرش با خداست خدا قبول کرده می گوید که این بر گردن من حق دارد.
از حضرت زهراء علیهاالسلام سئوال کردند که بهترین شوهرها کدام شوهرها هستند؟ خانم جواب دادند بهترین شوهرها کسانی هستند که شانه هایش نرم است. یعنی در خانه شاخ و شانه نمی کشد که من باید بگویم کجا برویم کجا نرویم. مومن مطابق میل خانواده اش زندگیش را برنامه ریزی می کند ولی منافق به زور بر خانواده اش تحمیل می کند. مومن مطابق میل خانواده اش غذا می خورد. یعنی در غیرحرام مطابق میل آن ها زندگی را می چرخاند. ولی منافق وکافر می گوید هر چه من می گویم، خود خواه است. حضرت زهراء می فرماید: بهترین شوهرها کسانی هستند که شانه هایشان نرم است سرشان پایین هست داد و غال نمی کنند.
بعضی از آقایان وقتی وارد خانه می شوند حکومت نظامی می شود. ملعون است آن کسانی که دیگران بی خودی از او بترسند. در بعضی از خانواده ها وقتی شوهر از خانه بیرون می رود نفسشان جا می آید می گویند انشاءالله برود و برنگردد. مادر شهیدی می گفت: که حاج آقا شوهر من بیرون این قدر خوب و مهربان است که همه می گویند که این سلمان است ابوذراست. چون اگر بیرون بداخلاق باشد مشتری هایش پراکنده می شوند، خوشی هایش و محبت هایش را بیرون خرج می کند اما وقتی وارد خانه بشود اگر عمروعاص را می خواهی ببینی شمر را می خواهی ببینی به خانه ما بیا ببین. این قدر هم خانمش را اذیت کرد آخرش خانمش دق کرد و مرد. بداخلاقی بدترین گناهان کبیره است آدم مبتلا به فشار قبر می شود. همچنین حضرت زهراء فرمودند: شوهرهای خوب بیش از همه خانم هایشان را اکرام می کنند، احترامشان می کنند، با محبت صدا می کنند، رفتار خوب دارند.
حاج آقای دولابی می فرمودند: دوستی که درتهران دارم چهل سال است که در خانه اش یک بار هم اختلاف نبوده، هم دیگر را عصبانی نکردند، داد نزدند، قهر نکردند، با توافق همه کارها را کردند. حاج آقای دولابی می گفت: من در این دود و دم تهران وقتی خسته می شوم برای رفع خستگی می روم در خانه این ها استراحت می کنم این قدر فضای خانه این ها آرام است، محل نزول رفت و آمد ملائکه است. بارها وقتی که حاج آقا قم می آمدند بنده توفیق داشتم که ایشان را تهران می بردم حاج آقا شاید دختر و نوه داشتند ولی می فرمودند خانه فلانی برویم. می رفتیم خانه آن ها استراحت می کردند. می فرمودند: که من صدای بلند در این خانه ندیدم. خیلی با ملایمت وگاهی با نفس باهم صحبت می کنند. کسی که اهل محبت و عشق است به او اشاره کنی می فهمد که چه می خواهی انشاءالله این جو در خانه هایمان باشد محبت و یگانگی و گذشت.
حضرت شاید در باب الحوائجی دومی نداشته باشد. یهودی، نصرانی، مسیحی، زرتشتی همه به آقا اعتقاد دارند. در همین اصفهان یکی از دوستان می گفتند: که در مسجدی جشنی برای حضرت اباالفضل بر پا می شود که یهودی ها و کلیمی های اصفهان شیرینی می آورند نذورات می آورند در آن مسجد پخش می کنند. در بروجرد یکی از رفقاء می گفت: که یک یهودی بچه دار نمی شد بچه نداشت نذر حضرت اباالفضل کرد بعد از مدتی خدا برایش یک بچه داد اسم بچه اش را به عشق حضرت ابا الفضل "عباس" گذاشت.
- بی دست ماند و داد خدا دست خود به او آنان که منکرند بگو رو به رو کنند
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمودند: که خدا به عمویم حضرت اباالفضل در بهشت به جای دوتا دست دوتا بال دادند و همه شهداء به حال او غبطه می خورند. یکی از دوستان تعریف می کرد قبل از انقلاب هفت هشت روزه کربلا می بردند. با چند نفر از رفقای قم عازم کربلا شدیم اول رفتیم بغداد هتلی برای ما گرفته بودند ودر بین همسفرانمان یک نفر اهل قم بود. از دوستانمان کسی بود که چندین سال ازدواج کرده بود بچه دار نمی شد، بعد از نذرو و دعا و توسل خدا برایشان فرزند داد این بچه را هم برای زیارت آورده بودند. در هتل استراحت می کردم دیدم در اتاقم را محکم می زنند دیدم که همین رفیق قمی ماست رنگش پریده خیلی حالش اضطراب دارد گفت آقا من را دریاب بچه من مرد. گفتم این حرف ها چیست که داری می زنی. آمدم دیدم که بچه افتاده و بیهوش است. گفتم: حتما حالش بد شده برویم دکتر متخصص اطفال است نگران نباش دلداری برایش دادم. این را بلند کردیم یک تاکسی گرفتیم و مطب دکتر بردیم دکتر معاینه اش کرد یک نگاهی به ما کرد که من را مسخره کردید یعنی چه؟ این را باید مرده شورخانه ببرید نه نبضش می زند و نه قلبش می زند این مرده، اگر جواز دفن می خواهید من برایتان صادر کنم. شما نمی فهمید که بچه بدنش سرد شده، مرده است. گفت: که ما هم خیلی ناراحت شدیم این پدر هم داشت سکته می کرد هنوز مادرش هم خبر نداشت که بچه این طور شده است. من دیدم که این ها دل دشکسته اند باید یک جایی ببرم که جوابش قطعی و صددرصد باشد با این که ما در کاظمین بودیم به پدربچه گفتم که ناراحت نباش این جا ما یک باب الحوائجی داریم که کسی را رد نمی کند می برمت کربلا در خانه قمر بنی هاشم، حضرت اباالفضل، از پله ها پایین آمدیم یک تاکسی گرفتیم از کاظمین تا کربلا دو ساعت راه است گفتیم ما را کربلا ببر، ولی چون مهمان امام هفتم هستیم اول ما را به حرم امام هفتم ببر به آقا بگوییم که به عمویش اباالفضل سفارش ما را بکند ما را رد نکند. تاکسی ما را برد حرم حضرت امام هفتم آن جا عرض ادب و سلامی کردیم فی الفور کنار صحن ملکوتی حضرت عباس رفتیم. آن هایی که وارد کربلا می شوند اول گنبد بارگاه حضرت اباالفضل را می بینند. ما را کنار صحن آقا پیاده کرد این بچه را پدر رو دست گرفته بود آمدیم داخل صحن چشمش به ضریح آقا افتاد شروع کرد آقا جان ما همین یک بچه را داریم عنایتی بفرمایید. همان طور که داشت می گفت اشک می ریخت دیدیم یک عربی آمد گفت شما این طوری می خواهید از حضرت ابا الفضل حاجت بگیرید بچه را به من بده. یک تشر زد بچه را از ما گرفت ما هم به دنبالش رفتیم. رفت کنار ضریح شروع کرد به داد زدن که یا ابالفضل جواب این مهمان ها را بده. چگونه این ها نا امید بشوند برگردند. این مادر دارد فامیل دارد برود ایران بگوید که بچه امان در کربلا مرد. یا اباالفضل این ها را نباید نا امید کنی من این قدر ناله می زنم تا جواب بگیرم. گفت: خدا شاهد است یک وقت دیدیم بچه عطسه زد بلند شد نشست، ما دیگر اشک شوق ریختیم و خوشحال شدیم و آمدیم سوار تاکسی شدیم به بغداد آمدیم. به تاکسی گفتم تو مسیرت برویم پیش آن دکتر، به ما خیلی بد و بیراه گفت. برویم به دکتر هم بگوییم که همچین چیزی اتفاق افتاده است. گفت: پله های مطب دکتر را بالا رفتیم وارد اتاق دکتر شدیم بچه را دید گفت: خدمت حضرت اباالفضل رفتید خیلی از این مریض ها داشتم که خدمت حضرت اباالفضل رفتند مرده بودند زنده شدند. خودش زوتر از ما گفت باب الحوائج است.
آقایی کربلا رفته بود حرم امام حسین خیلی می رفت اما به حرم حضرت اباالفضل کم می رفت یک روز در میان می رفت. حضرت زهراء را خواب دید حضرت خیلی حضرت تحویلش نگرفتند. عرض کرد بی بی جان چرا به من محل نمی گذارید من زائر فرزندتان هستم؟ فرمودند: که چرا به زیارت فرزند من نمی روی؟ عرض کردم که بی بی خدا شاهد است که من هر روز به زیارت فرزندت امام حسین می روم. فرمود: مگر اباالفضل فرزند من نیست چرا به زیارت فرزندم امام حسین می روی اما به زیارت فرزندم اباالفضل نمی روی؟ وقتی که حضرت اباالفضل در میان انبوه دشمن مانده بود دست نداشت از خودش دفاع کند با دشمن بجنگد، آب نداشت که به خیمه ها ببرد این جا امید ابا الفضل نا امید شده بود در میان انبوه دشمن، مشک آب روی زمین ریخته بود چه کند حضرت اباالفضل، یک وقت یک نانجیبی عمودآهنی بر فرق و پیشانی حضرت زد. آقا یک وقت با صورت به طرف زمین افتاد. صدا زد برادر دیگر برادرت را دریاب، ناله اباالفضل بلند شد رنگ اباعبدالله دگرگون شد آمدند کنار نهرالقمه دیدند برادر دست در بدن ندارد تیری به چشم برادر خورده، مشک یک طرف و علم یک طرف افتاده است صدا زد دیگرالآن پشت من شکست امیدم ناامید شد.