کلید واژه گان: صلوات, رعایت حال دیگران, ماه رمضان, بوسیدن ضریح اهل بیت علیهم السلام , آثار اعمال, طغیان انسان, بی نیازی, مهربانی خدا به بندگانش, حسین علیه السلام .
اسامی معصومین: پیامبر صلی الله... .
سخنران استاد فرحزاد
«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (الأنبياء: 107). (و کان رسول الله صلی الله... رَقِيقَ الْقَلْبِ رَحِيماً بِكُلِّ مُسْلِمٍ) (شیخ حرعاملی/ وسائل الشيعة/ ج5/ ص:52).
- سلسـله مـوی دوست حلـقه دام و بلاست هرکه در این حلقه نیست فارغ ازاین ماجراست
- گربرود جان ما در طلب وصل دوست حـیف نباشد که دوست دوسـت تر ازجان ماست
- گر بزنندم به تیغ در نظـرش بی دریغ دیدن او یک نظـر صد چـو منش خـون بهاست
- مالک مـلک وجـود حـاکم رد و قبول هر چـه کـند جـرم نیـست ور تو بنـالی جفاست
- هر که به جرم رفیق یا به جفای حبیب عـهـد فــرامــوش کـنـد مــدعـی بـی وفـاسـت
یکی از آثار و برکات ذکر صلوات از بین بردن نفاق هست. نفاق یعنی این که انسان چند رو و چند چهره باشد. نفاق می تواند در ایمان و صفات، در رفتار و اعمال باشد. در روایت داریم حداقل نفاق این است که آدم در نماز یک حالت خضوع و خشوع بگیرد ولی حواسش جای دیگری باشد. «مَا زَادَ خُشُوعُ الْجَسَدِ عَلَى مَا فِي الْقَلْبِ فَهُوَ عِنْدَنَا نِفَاقٌ» (شیخ کلینی/ الكافي/ ج2/ ص: 393). یعنی ظاهرش را بهتر از باطنش نشان بدهد. به قول آقایی که گفته بود من سه تا پسر دارم با دو تایشان راحت زندگی می کنم ولی این سومی من را بی چاره کرده است. گفتند: چه طور؟ گفت: اولی همیشه راست می گوید. (که البته صدق و راستی وسیله تمام کمالات و رسیدن به تمام مراحل است.) خیالم راحت است هر چه که می گوید می دانیم راست می گوید. دومی هم پسر خوبی نیست همیشه دروغ می گوید هر چه که می گوید ما بر عکسش عمل می کنیم چون می دانیم دروغ می گوید. خیالمان از این بابت هم راحت است. ولی این سومی زندگی ما را به باد داده است گاهی راست و گاهی دروغ می گوید. گاهی عمل می کنیم می بینیم دروغ بوده است گاهی هم عمل نمی کنیم می بینیم راست بوده است. «إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» (النساء: 145). نفاق و چند چهره بودن از بدترین رذایل است. و لذا در اول سوره مبارکه بقره «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» (البقرة: 2). خدا دو سه تا اوصاف درباره متقین و یک آیه هم درباره کافرها، بعد یک صفحه در مورد منافقین بیان می کند. منافقین وقتی با مومنین می نشینند می گویند با شما هستیم و وقتی با کافر ها می نشینند می گویند با کافرها هستیم. یکی از خاصیت های ذکر صلوات از بین بردن نفاق است. «ارْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ بِالصَّلَاةِ عَلَيَّ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاق» (شیخ کلینی/ الكافي/ ج2/ ص:491). پیامبر می فرماید: در موقع صلوات بر من صدایتان را بلند کنید بلند صلوات بر محمد و آل محمد بفرستید. چون خود این صداها که با هم قاطی می شود باعث می شوند دل ها هم قاطی بشوند.
دین ما دین لطیفی است ما برای صدا خیلی روایت داریم؛ صداهای ما نباید باعث آزار دیگران بشود، از خواب که بلند می شوید سر و صدا نکنید، بلند دعا و قرآن نخوانید. به قول امروزی ها با آلودگی صوتی مردم را اذیت نکنیم. یک نشانه مومن این است که صدای او از گوشش تجاوز نمی کند. یعنی همیشه نرم و ملایم و آرام صحبت می کند. حالا جلسه ای که مزاحمت ندارد استثناء است. یک جاهایی باید تکبیر گفت، صلوات بلند فرستاد. غیر از اذان که از شعائر ماست و باید بلند گفته بشود در بقیه موارد باید رعایت کرد. اگر واقعاً همسایه های مسجد ناراحت می شوند نمی توانیم بلند قرآن بخوانیم. کسی عذر دارد، مشغول مطالعه و کاری است، ناراحتی اعصاب دارد و صدا اذیتش بکند باید ملاحظه اش را بکنیم. در بعضی از مسجد ها یک ربع مانده به اذان مغرب موسیقی و آهنگ می گذارند. در مسجد صحیح نیست موسیقی پخش شود. قرآنش هم برای مردم مزاحمت ایجاد بکند اشکال دارد. یک مقداری ملاحظه بکنیم، مسلمان بشویم. در الفبای مسلمانی و اسلام مانده ایم.
در زمان پیامبر بعضی از عرب های جاهلیت می آمدند از پشت در و دیوار اسم پیامبر را می گفتند داد می زدند می گفتند: محمد بیا بیرون کارت داریم. که چند تا آیه نازل شد. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ» (الحجرات: 2). صداهایتان را بلند نکنید. مگر پیامبر پسر خاله ی شماست. در بزنید، سلام بدهید، اجازه بگیرید. مکتب ما خیلی کار کرده تا یک ذره بوی اسلام و مسلمانی به بعضی ها بخورد. ولی جان ما به قربان آن تربیت شده ی اصلی پیامبر، شاگرد اصلی و وصی و جانشین به حق پیامبر باشد، که مولا امیر المومنین علیه السلام وقتی با پیامبر کار داشتند به خانه ی پیامبر می آمدند با ناخن در می زدند. یعنی اگر یک وقت پیامبر خواب بود بیدار نشوند. ولی اگر هم بیدار بودند با یک صدای خفیف متوجه می شدند که کسی پشت در است. با این در زدن ها می توان شخصیت آدم ها را شناخت. بعضی ها می آیند دستشان را روی زنگ می گذارند بر نمی دارند یا پاشنه ی در را می خواهند از جا بکنند. یکی از رفقای ما می گفت: در یک شهری آقای محترم بود، موقع سحر به مسجد می رفتیم که دیدیم یک بنده خدایی چوب بزرگی به دست گرفته محکم به در مسجد می زند. عقب می رود و محکم به در مسجد می زند. گفتم: آقا الآن در از جا کنده می شود چرا همچین می کنید؟ گفت: من این حرف ها سرم نمی شود در خانه ی خدا را باید محکم زد من یواش زدم نتیجه نگرفتم. گفتم: یعنی چه؟ گفت: دختر من چند وقت است عقد بسته است هر چه به این خدا می گوییم جهازش را درست کن درست نمی کند. یواش زدن فایده ای ندارد امشب باید تکلیف من روشن شود. گفت: دیشب خانمم گفت می خواهند دختر را ببرند چرا جهازش را جور نمی کنی؟ گفتم: سحر می روم تکلیفم را با خدا روشن می کنم. دختر را دادی جهازش را هم بده. گفتم: دست نگه دار من ضمانت می کنم یک جهاز کامل برایت درست می کنم. فردایش رفتیم چند تا از خیرها را دیدیم یخچالی، فرشی و چند تا وسایل دیگر بردیم در خانه اش تحویل دادیم. گفت: اگر من آهسته می زدم درست نمی شد دیدی محکم زدم درست شد.
- موسـیا این آداب داران دیـگرنـد سوخـته جان و روانان دیگرند
- تو ز سرمستان غـلا ویزی مجو جام چاکان را چه فرمایی رفو
در هر جایی که گفتند صدایمان را بلند کنیم عیبی ندارد. مثلا در موقع دسته جمعی صلوات فرستادن، در جاهایی هم گفتند که ملاحظه بکنید باید ملاحظه بکنیم. اگر ده شب، دوازده شب به خانه می روی آرام برو. صبح که می خواهی به مدرسه یا اداره بروی همه اهل خانه را از خواب نینداز. آه مظلوم و صاحب درد اثر دارد مراعات بکنید.
«أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» (مجلسی/ بحارالأنوار/ ج93/ ص:337). ماه رمضان ماه رحمت و برکت است. حقیقتاً درک نمی کنیم که خدای مهربان چقدر بنده هایش را دوست دارد. هیچ کسی در عالم مثل خدا خلقش را دوست ندارد. هیچ کسی در عالم مثل خدا به بنده هایش علاقه ندارد. «يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ يَا أَشْفَعَ الشَّافِعِينَ يَا أَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ» (شیخ عباس قمی/ مفاتيح الجنان/ 1/ ص: 86 ). دعای جوشن کبیر پر از اسم های رحمت خداست. یا این که اگر کسی هفت مرتبه با توجه بگوید: «يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» (شیخ کلینی/ الكافي/ ج2/ ص: 44). هفت مرتبه جواب می آید لبیک بنده من چه می خواهی دعا کن حاجتت برآورده می شود. ارحم الراحمین یعنی از پدر و مادر، از پیامبر و امام به مراتب مهربان تر است.
حضرت یعقوب علیه السلام به حضرت یوسف خیلی علاقه داشت. از وقتی که حضرت یوسف را از او جدا کردند شروع کرد به بی تابی کردن و گریه کردن، قرآن می فرماید: «يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيمٌ» (يوسف: 84). حضرت یعقوب از فراغ یوسف آن قدر گریه کرد و اشک ریخت که چشمش کور و نابینا شد. اگر آیه قرآن نبود جرأت نمی کردیم بگوییم. چون در علم کلام و اعتقادات یک بحثی مطرح کرده اند که یکی از صفات پیامبر این است که باید سالم باشد. پیامبر نباید کور و شل باشد. نباید مشکل جسمی حادی داشته باشد. نماینده خدا کور و کچل باشد به درد نمی خورد. باید خوش تیپ باشد. باید اعضایش سالم باشد. ولی حضرت یعقوب بر اثر یک پیش آمد موقتاً چشمانش نابینا شد و وقتی پیراهن حضرت یوسف را آوردند به چشمانش مالیدند بینا شد. این هایی که(وهابی ها) می گویند: چرا شما از در و دیوار تبرک می جویید؟ می گوییم: شما قرآن را قبول دارید؟ قرآن می گوید: «اذْهَبُوا بِقَميصي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبي يَأْتِ بَصيراً» (يوسف: 93). حضرت یوسف فرمود: این پیراهن من را ببرید به چشم و صورت پدرم حضرت یعقوب بمالید بینا می شود. آقا پیراهن شفا می دهد یا خدا؟ شفا دادن غیر از خدا، دست کسی دیگری نیست این ها واسطه اند. خدا گاهی با دواء و دعا، گاهی به لطف امام زمان و اهل بیت، گاهی با تربت امام حسین، گاهی با آب فرات و گاهی هم با پیراهن حضرت یوسف شفا می دهد. اما در واقیعت خدا این کار را می کند. ما می گوییم پیامبر و امام و دواء و دکتر واسطه اند، شفیع هستند. این ها واسطه های مادی و یا معنوی هستند. به این آقایان وهابی می گوییم مگر قرآن کاغذ نیست چرا قرآن را می بوسید؟ (اگر می گویید کاغذ و مقوا بوسیدن عیب ندارد. چون این کاغذ و مقوا وصل به کتاب خدا هستند. ما هم همین جواب را در مقابل سئوال آن ها می گوییم که می گویند چرا این ضریح و فولاد و آهن نزدیک قبر پیامبر و امام را می بوسید.) چرا خانه کعبه را می بوسید؟ مگر خانه کعبه سنگ نیست پس بیاییم چند تا مأمور با تازیانه بگذاریم اگر یک حاجی خانه کعبه یا حجر الاسود را بوسید محکم بزنیم. همان طوری که افرادی کنار قبر پیامبر ایستاده اند که به آدم حمله می کنند. مگر شما فرزندتان را نمی بوسید؟ چرا به ما تهمت شرک وکفر می زنید؟ به خاطر همین تهمت هاست که در مشاهد مشرفه بمب می گذارند. این همه آدم را در عراق می کشند، شهید می کنند، ترور می کنند. یک اتهامشان این است که می گویند این ها بت پرست و مشرکند. این تهمت ناروا است که بر ما زدند.
آیه قرآن است که حضرت یعقوب پیراهن حضرت یوسف را به چشم و صورتش کشید بینا شد. چه مریض های فراوانی که خودشان را به پنجره فولاد، به قبر پیامبر، به خانه کعبه مالیدند و شفا گرفتند که در همه این ها شفا دهنده واقعی خداست. چرا به شیعیان تهمت می زنید؟ چرا می گویید شیعیان مشرک و کافرند؟ شیعیان ضریح پرست وقبر پرستند؟ ما کی قبر پرستیدیم؟ روایات خود اهل سنت است که پیامبر بارها می آمدند به اهل قبور سلام می دادند. می فرمودند: بروید از مرده هایتان کمک بگیرید. یعنی مرده ها نمردند زنده هستند. روح آن ها در عالم برزخ آزاد است. اولیاء خدا پیش خدا دعا می کنند دعای آن ها هم مستجاب می شود. خدا در قرآن می فرماید: «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ» (المائدة: 35). واسطه بیاورید. ما این ها را واسطه قرار می دهیم. ما معتقدیم ائمه ما، پیامبر ما هر چه دارند از خدا دارند مستقل نیستند. خدا گفته این ها وسیله هستند ما هم این ها را واسطه قرار می دهیم. شب های چهار شنبه دردعای توسل می گوییم ای پیامبر، ای امام ما در حاجت هایمان به شما توجه می کنیم. «يا وجيها عند الله» (ابراهيم بن على عاملى كفعمی/ البلدالأمين/ ص: 323). بعد می گوییم «اشفع لنا عند الله» (همان). ای کسی که پیش خدا آبرو داری بیا شفیع بشو. خدا نفس و دعا و آبروی شما را می خرد. ما می گوییم واسطه بشوند محال است یک شیعه بگوید امام یا پیامبر استقلال دارند. هیچ عالمی این حرف را نمی زند. هیچ کس را در عرض خدا قرار نمی دهیم همه در طول خدا هستند. همین طوری که جبرئیل، میکائیل، فرشته ها واسطه های فیض ها هستند امام ها و پیامبر هم واسطه فیض هستند. مگر قرآن مستقیم بر ما نازل شده است؟ واسطه خورده، اول به قلب پیامبر نازل شده است. در حاجت های ما هم همین طور است این ها واسطه می شوند. در دنیا خیلی به ما اتهام زدند که اسلام خشونت گراست. پیامبرشان با شمشیر و زور و خشونت (العیاذ بالله) مردم را مسلمان کرد. «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (الأنبياء: 107). خودتان خشونت گرا هستید که آن قدر ترور می کنید و تروریست تربیت می کنید و اشغال می کنید.
داستان حضرت موسی و فرعون در قرآن زیاد تکرار شده است. فرعون در اول زندگیش هیچی نداشت. کار گیرش نمی آمد رفت در مصر یک قبرستانی را احیاء و آباد کرد و ثروت کلانی به جیب زد. آدم زبر و زرنگی بود. حکومت او را شناسایی کرد بعد او را بخش دار، بعد هم فرماندار و استاندارش کردند و در آخر کار هم وزیرش کردند. خلاصه کودتا کرد و حکومت مصر را تصاحب کرد. وقتی به حکومت مصر نائل شد دم از استقلال زد. «إِنَّ الْانسَانَ لَيَطْغَى أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنىَ» (سورة العلق :6،7). قرآن می فرماید: انسان وقتی که به غنا و بی نیازی می رسد طغیان می کند یاغی می شود. فرعونی که آسمان جل بود وقتی به حکومت مطلق آن منطقه رسید گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» (النازعات: 24). من خدای بزرگ این منطقه هستم. عارفی می گفت: خیلی ها ادعای خدایی در سرشان است موقعیت برایشان پیش نیامده است. پول وقدرت بدهند ببینند این هم همان طور می شود یا نه، خیلی ها صفت فرعونی یا صدامی دارند. اگر زیر دستی داشته باشند به آن ها زور می گویند. اگر قدرتش بیشتر بشود این هم همان طور می شود منتها اسم آن ها بد در رفته است. به قول مثنوی که می گوید:
- نفس اژدرهاست او کی مرده استاز غم بی آلتی افسرده است
مولانا می گوید یک بنده خدایی در سرما و یخ زمستان می رفت. در کوهسارهای برف و یخ بندان یک اژدهای مرده دید. گفت: این خیلی دیدنی است می شود این را در نمایشگاه گذاشت مردم بیایند ببینند. یا در شهر معرکه بگیریم پول در بیاوریم. افرادی را آورد و با زحمت این اژدها را به شهر آوردند. مردم برای تماشای این اژدها جمع شدند. کم کم آفتاب بر این اژدها تابید اژدها یک تکانی خورد و به مردم حمله کرد. معلوم شد که بی چاره از سرما در این کوهسار ها افتاده بود و نمی توانست تکان بخورد حالا که آفتاب خورد جانی دوباره گرفت. آدم بود که روی هم دیگر می غلتیدند و فرار می کردند. بعد مولانا می گوید نفس ما هم فعلاً قدرت و پول ندارد. سرما و یخبندان دنیا سردش کرده و الا خیلی آقا زاده نیستیم. قرآن هم همین را می گوید. «إِنَّ الْانسَانَ لَيَطْغَى» (سورة العلق :6). آن قدرت فرعون را به من بدهند ماچه کار می کنیم؟
- نفس اژدهاست او کی مرده استاز غـم بی آلـتـی افـسـرده اسـت
- گـر بـیـابـد آلـت فـرعـون اوکه به امر او همی رفت آب جوی
- آن زمـان بـنـیـاد فـرعـونـی کـندراه صد موسی و صد فرعون زند
- کرمک است این اژدها از دست فقرور نمـی بـود ایـن افـزون زسـر
این نفس ما همان اژدها است. منتها قدرت و پول و پله پیدا نکرده است. اگر پیدا بکند راه موسی ها و فرعون ها را می بندد. الآن به صورت کرم در آمده است اگر پول و پله به او برسد اژدها می شود. فعلاً مثل یک گنجشک کوچک شده است و اگرنه از یک باز شکاری هم بدتر است. خلاصه فرعون طغیان کرد و گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى » (النازعات: 24). من خدای بزرگ شما هستم.
حضرت امیر علیه السلام می فرماید: فرعون به خاطر این که چند تا صفت و کار خوب داشت خدا چند سال به او مهلت داد. یعنی کار و صفات خوب حتی برای فرعون هم اثر وضعی دارد. در روایت داریم که صفات خوب فرعون این بود که فرعون بی غیرت نبود و این که مهمان خانه ای داشت غذا می پختند به یتیم ها و فقیرها و گرسنه ها می دادند. عملی بالاتر از سیر کردن شکم گرسنه ای نیست. اگر کسی به یک روزه داری مخصوصاً به یتیم و مسکین افطار بدهد مثل این است که یک بنده ای را آزاد کرده است. خدا گناهان گذشته اش را می آمرزد. کمیته امداد طرح خوبی دارد که پول می گیرد و به افراد بی بضاعت و یتیم ها می دهد. فرعون تا آشپزخانه اش کار می کرد خدا او را غرق نکرد. چند روز آشپزخانه اش تعطیل شد روز بعدش در رود نیل غرق شد. تا وقتی که اطعامش ادامه داشت خدا او را نسوزاند از بین نبردش. حدیث داریم خدا حاتم طایی را به خاطر سخاوتش در آتش جهنم نمی سوزاند. پیامبر ما حضرت محمد مصطفی صلی الله... می فرماید: ابن جزعان آدمی بود که در دوران جاهلیت و بت پرستی از دنیا رفت. اما عذاب او از همه کمتر است. چون سفره داری می کرد و به گرسنه ها طعام می داد. یک صفت خوب دیگر فرعون این بود که سهل الاجابه بود. یعنی اگر کسی با فرعون کار داشت و می خواست فرعون را ببیند اجازه می داد بیاید. حضرت موسی چوپان بود ولی فرعون گفته بود اگر موسی آمد راهش بدهید بیاید. فرعون دژبان و دربان ها را برداشته بود. به خاطر این صفاتش خدا چند سال به او فرصت داد.
حضرت یعقوب از فراغ یوسف چهل سال گریه کرد چشمش نابینا شد. روایت داریم هفتاد برابر پدرهای معمولی عاشق فرزندش بود. یعنی یک پدر معمولی هر چه قدر فرزندش را دوست داشته باشد حضرت یعقوب هفتاد برابر بیشتر فرزندش یوسف را دوست داشت. خدا هم هفتاد برابر بیشتر از محبت یعقوب به یوسف، به بنده هایش محبت دارد. خالق، مخلوق و مصنوعش را دوست دارد. حالا مخلوق نمی پذیرد، قبول نمی کند و خودش را جهنمی می کند این ربطی به محبت و عدم محبت خدا ندارد. خدا برای امتحان اختیار و آزادی داده است. ولی خدا مهربان است هر که بخواهد جهنمی نشود خدا کمکش می کند.
همین فرعونی که می گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى » (النازعات: 24). وقتی حضرت موسی، بنی اسرائیل را از رود نیل عبور داد و فرعون هم خواست با لشکرش از رود نیل بگذرد رود نیل آبش هم آمد و فرعون در رود نیل گرفتار شد. وقتی که در آب گرفتار شد گفت: ای موسی به داد من برس، ای موسی من اشتباه کردم. حضرت موسی پسر خوانده فرعون بود. (فرعون بچه های بنی اسراییل را کشت که این بچه بدنیا نیاید و این بچه به خواست خدا روی زانوها و بغل فرعون بزرگ شد. این داستان قرآنی قدرت و عظمت خدا را نشان می دهد. حضرت آسیه بچه نداشت گفت: این بچه به درد ما می خورد و بزرگش کرد. حضرت موسی که بزرگ شد از خانه فرار کرد. حضرت موسی نان و نمک خانه فرعون را خورده بود.) فرعون گفت: ای موسی غلط کردم به داد من برس. هر چه استغاثه کرد حضرت موسی جوابش را نداد. امام هشتم علیه السلام فرمودند: حضرت موسی وقتی برای مناجات آمد خدای متعال حضرت موسی را توبیخ کرد. گفت: بنده ی من آن قدر تو را صدا زد چرا جوابش را ندادی؟ «يا موسى، لم تغث فرعون لأنّك لم تخلقه، و لو استغاث بي لأغثت » (محدث عاملى- زين العابدين كاظمى خلخالى/ الجواهر السنية-كليات حديث قدسى/ ص: 131). ای موسی، اگر فرعون به جای یا موسی گفتن یک بار به من استغاثه می کرد و می گفت: یا رب، یا الله، یا ارحم الراحمین جوابش را می دادم. ای موسی چون خدا و خالق و سازنده او نبودی جوابش را ندادی. اگر خدای او بودی وقتی التماس می کرد جوابش را می دادی. چون به تو التماس کرد در آب غرق شد. اگر به من پناه آورده بود پناهش می دادم. یعنی من از توی موسی کلیم الله هم مهربان تر هستم.
شبیه این داستان را درباره قارون پسر عموی حضرت موسی هم داریم. قارون هم وقتی در زمین فرو می رفت گفت: آقا غلط کردم، نفهمیدم، ای پسر لاوی دست من را بگیر. (جدشان لاوی پسر حضرت یعقوب بود.) حضرت موسی گفت: پسر لاوی با من حرف نزن. روایت داریم حضرت موسی «شَدِيدُ الْغَضَبِ» (مجلسی/ بحارالأنوار/ ج13/ ص: 249). بود و به خاطر خدا غضب می کرد. به قارون غضب کرده بود که زمین قارون را با اموالش فرو برد. قارون هر چه التماس کرد حضرت موسی فرمود: پسر لاوی با من حرف نزن، زمین او را فرو ببر. در تفسیر صافی روایت است که حضرت موسی کلیم الله پیامبر و کلیم خدا بود. آن شب وقتی حضرت موسی رفت با خدا صحبت کند مناجات کند. خدا فرمود: ای موسی امشب هر چه با من صحبت بکنی من با تو قهرم صحبت نمی کنم. خدا با پیامبرش قهر کرد. همان حرفی که حضرت موسی به قارون گفت خدا هم به موسی گفت. خدا گفت: داغ رد کردن را ببین که چه قدر تلخ است. تو جواب این بنده من را ندادی من هم جواب تو را نمی دهم. امشب هر چقدر یا رب، یا رب بگویی از جواب خبری نیست. چرا جواب بنده من را ندادی.
آقایی شوخی می کرد می گفت: خدا آن قدر با بنده هایش مهربان است که پیامبرها را برای نجات خلق می فرستد. اگر هم این ها یک جایی کمتر رحم کنند مواخذه می کند، می گوید: باید دستش را می گرفتی، جوابش را می دادی. البته همه صفات و اسماء خدا در امام ها و پیامبرهای ما تجلی کرده است. امام حسین علیه السلام به شمر فرمود: که یک مقدار به من آب بده. تا پیش جدم پیامبر از تو شفاعت کنم. آن جا فرعون و قارون به حضرت موسی التماس می کنند تا حضرت موسی نجاتشان بدهد. این جا هم امام حسین به شمر می گوید: بیا نجاتت بدهم. این امام «رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (الأنبياء: 107). است. مرحوم آیت الله شاه آبادی استاد امام; فرموده بودند این حدیث درست است. امام حسین به شمر فرمود: آب بده تا شفاعتت کنم اما نه به خاطر این که تحمل آب و مصیبت را نداشت بلکه به خاطر دستگیری خلق بود. آن ملعون ازل و ابد هم گفت: من یک درهم یزید را با شفاعت جدت عوض نمی کنم. (خدا لعنتش کند.) یعنی امام حسین رحمت واسعه اش را پهن کرده از دشمنش هم می خواهد که از این رحمت استفاده کند.
مصیبت عطش یکی از سخت ترین مصیبت ها بود، که امام حسین و اهل بیتش به آن مبتلا بوده اند.
- از آب هم مضایقه کردند کوفیانخوش داشتند حرمت مهمان کربلا
اول روضه ای که روی زمین خوانده شد روضه ی جبرئیل برای آدم ابوالبشر بود. که حضرت جبرئیل روضه ی عطش را خوانده بود. در روایت داریم وقتی توبه ی حضرت آدم مستجاب نشد جبرئیل نازل شد و گفت: خدا را به پنج تن آل عبا قسم بده دعایت مستجاب می شود. حضرت آدم اسم پنج تن را قسم داد دعایش مستجاب شد. حضرت آدم به جبرئیل گفت: جبرئیل نام پیامبر وعلی و حسن و فاطمه: را آوردم دلم منقلب نشد اما تا نام حسین را آوردم دلم شکست، غم به دلم آمد، اشکم جاری شد. جبرئیل چه رمزی در این نام است؟ جبرئیل گفت: ای آدم این حسین نوه پیامبر آخر الزمان است. که در میان دشمنان اسیر می شود. دشمن دور او را می گیرند. ای آدم اگر آن لحظه در زمین کربلا باشی می شنوی که آقا ندا می دهد «وآغربتاه، وآعطشاه، وآقلّة ناصراه» (جمعی از نویسندگان/ ذخيرة الدارين فيما يتعلق بمصائب الحسين7/ ص : 312). آیا کسی هست مرا یاری کند؟ آیا کسی هست برایم آب بیاورد؟ عطش اول لب و دهان آدم را خشک می کند. اگر کمی شدت پیدا بکند جگر انسان می سوزد. آقا فرمود: «اسقونى شربةً من الماء» (جمعی ازنویسندگان/ مقالات/ ج9/ ص : 8). ای قوم آبی بیاورید جگرم از عطش می سوزد. اگر عطش شدتش از این هم بیشتر بشود این روضه ای است که جبرئیل خواند. ای آدم آن قدر این عطش بر حسین7 شدت پیدا می کند که جلوی چشمش را تاریک می دید. بین او و آسمان لایه ای از تاریکی می آید. ای آدم بین حسین و آسمان هاله ای از دود پیدا می شود. کسی هم جواب حسین را نمی دهد. «فلم يجد أحداً من أنصاره قد بقي!» (الشيخ جواد محدثى/ بلاغ عاشورا/ ص: 45). یک وقت آقا دیدند سینه ی مبارکشان سنگین شده است. «والشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ» (مجلسی/ بحارالأنوار/ج98/ ص:290).
خدایا به حق محمد و آل محمد گناهان ما را ببخش و بیامرز. حق همه حق داران گردن ما را ادا بفرما. در ظهور آقا امام زمان تعجیل بفرما. همه ما را از شیعیان خالصش قرار بده. در دنیا و آخرت ما را آنی از قرآن و اهل بیت جدا نگردان. مقام معظم رهبری، علماء، مراجع و جوان هایمان در پناه امام زمان حفظ بفرما. به مریض های اسلام لباس عافیت بپوشان. آرزوی مکه و مدینه و کربلا را به این دل ها نگذار. اموات، شهداء، امام راحل و گذشتگان اموات و شهدای این جمع را با انبیاء و اولیائت محشور بگردان.