سخنران استاد فرحزاد

«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ» (شیخ عباس قمی/ مفاتيح الجنان/1/ ص : 458).

  • باغـبان گر پـنج روزی صحـبـت گل بایدش در جفای خـار هـجران صـبر بلبل بایدش
  • ای دل انـدر بنـد زلفـش از پـریـشـانی منالمرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
  • تکیه برتقوا ودانش درطریقت کافری است راهرو گـر صـد هـنر دارد توکـل بایدش
  • رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کارکار ملک است آن که تدبیرو تامل بایدش

برکات ذکر صلوات

صلوات فرستادن باعث خوشنودی دل محمد وآل محمد می شود. همان طور که اگر کسی برای ما کاری کند هدیه ای بدهد شاد می شویم ما هم با صلوات فرستادن به آن ها هدیه می دهیم و آن ها را شاد می کنیم، چون با صلوات فرستادن از خدا درخواست می کنیم که لطف و عنایت ویژه اش را بر پیامبر وآلش نازل کند. همه علماء قبول دارند که ذکر صلوات هم برای گوینده صلوات و هم برای پیامبر و آلش فایده دارد. خدا درجه صلوات فرستنده را بالا می برد و برکات جدید برای محمد وآل محمد می رساند. بعضی ها گفته اند کوچک نمی تواند برای بزرگ فیض برساند هرچه که گیر آن ها بیاید می ریزند بر سر آنی که این ذکر را می گوید. خیلی از ادله ثابت می کند که برای آن ها هم فایده ای دارد یعنی آن ها هم خوشنود می شوند شاد می شوند یک چیز جدیدی خدا برای آن ها عنایت می کند. دعایی که نیمه ماه شعبان و ظهرهای ماه شعبان خوانده می شود باعث خوشنودی آن ها می شود معلوم می شود که چیز تازه ای گیر آن ها می آید. اگر می خواهید دل پیامبر و آلش را همیشه شاد کنید همیشه دل و جانتان را با صلوات بر محمد وآل محمد جلا بدهید.

اولیاء الهی علت حضور امامان در روی زمین

در جلسه قبل عرض کردم که چرا امام های ما قیم ما شدند، اولی به تصرف در زندگی و جان و مال ما شدند، که در تصرف بر جان و مال و زندگی ما از خودمان اولی تر هستند. آن ها از طرف خدا قیم ما هستند و ما را از خودمان بیشتر دوست دارند. زید شحام از یاران خاص آقا بودند و آقا ایشان را خیلی دوست داشتند. همه امام ها تعدادی دوستان خاص داشتند که آن ها خیلی مهم بودند، کمک کار بودند. آن قدر مهم بودند که امام صادق علیه السلام فرمود: اگر مومنین و شیعیان کامل روی زمین نبودند ما امام ها یک روز هم در روی زمین نمی ماندیم. مثلا اگر کسی را مدیر مدرسه ای بکنند ولی یک شاگر قبولی هم در آن مدرسه نباشد چه فایده دارد مدیر در آن مدرسه را می بندد. در دستگاه خدا هم سلمان ها و ابوذر ها و اویس قرنی ها که نمره اشان بیست هست در می آیند که ائمه می فرمایند: ما لنگ این شاگردها هستیم یعنی به خاطر این شاگردان روی زمین آمدیم. اما صادق علیه السلام فرمودند: «وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِي الْأَرْضِ مُؤْمِنُونَ كَامِلُونَ إِذاً لَرَفَعَنَا اللَّهُ إِلَيْهِ وَ أَنْكَرْتُمُ الْأَرْضَ وَ أَنْكَرْتُمُ السَّمَاءَ» (محدث نوری/ مستدرك الوسائل/ ج7/ ص:211). یعنی اگر به خاطر شیعیان کامل و دوستان کامل نبود خدای متعال یک لحظه ما را روی زمین نگه نمی داشت چون ما آمدیم در این مدرسه دنیا شاگردهای کلاس بالا تربیت کنیم و اگرآن ها نبودند خدا ما را هم از روی زمین برمی داشت و اگر حجت خدا و نماینده خدا برداشته بشود عالم در هم پیچیده می شود طومار زمین برچیده می شود چون قوام عالم به امام هست. در هر زمانی انبیاء و امام های ما یک شاگردهای ناب و خالص داشتند بعضی ها افشاء می شدند و بعضی ها هم در پرده گمنامی می ماندند چون صلاح نبود که این ها را افشاء کنند. ائمه می فرمودند: آن ها ازما اهلبیتند. ائمه سلمان ها زیاد داشتند یکی دوتایشان را به عنوان نمونه معرفی می کردند تا بگویند می شود راه باز است وقتی سلمان می آید از ما می شود یعنی راه باز است. یکی از شاگردهای حضرت امام رحمه الله می گفتند که مرحوم حاج احمد آقا به من گفتند که گاهی با امام که خلوت خصوصی می کنیم به امام عرض می کنم که آقا خلاصه اگر شما با ولی خدا رابطه برقرار کردید من بچه اتان هستم به من هم بفرمایید امام در جواب این شعر سعدی را می خواندند

  • این مدعیان در طلبش بی خبرانند آن را که خبر شد خبری باز نیامد

آنی که چیزی دارد ارتباط دارد نمی آید که دکان باز کند افشاء بکند. نه امام زمان اجازه می دهد و نه امام خمینی اهل ادعاء است. می توانم قسم بخورم آنی که می آید می گوید اهل دکان است و اصلا هیچ ندارد حتی علمای بزرگ ما خیلی هایشان خدمت آقا شرفیاب می شدند ولی نمی گذاشتند کسی بفهمد اگر هم کسی می فهمید از او ضمانت می گرفتند قول می گرفتند که تا زنده اند به کسی نگوید.

می دانید که ظاهر ابن ملجم چه قدر غلط انداز بود اهل ذکر و پیشانی پینه بسته و ریش دار(مثل القاعده)، ولی در باطن قاتل امام بود. خدا می فرماید: اولیای من زیر پرچم من هستند بغیر از من کسی آن ها را نمی شناسد مگر این که خدا خودش پرده را کنار بزند و به بعضی از خواص نشان بدهد. آن هایی که خودشان اولیاء هستند اهل دل هستند می شناسند و الا عموم مردم نمی توانند تشخیص بدهند. حضرت امام به معلمشان پیغام دادند که آقای معلم اگر می شود شما خانواده ا تان را بردار به جماران بیاور در همسایگی ما یک خانه ای برایتان تهیه کنند که همسایه ما بشوی تا زود به زود همدیگر را ببینیم رفت وآمد داشته باشیم. رفیق خیلی قوت انسان است شما گاهی خسته اید، کوفته اید اما به یک رفیق جون جونی که می رسید چند لحظه با هم می نشینید همه خستگیتان از بین می رود. گاهی با رفیقت می نشینی تا صبح حرف می زنی هیچ خسته نمی شوی رفیق های خدایی را می گویم نه رفیق های مادی که سلام بکند می خواهد جیب آدم را خالی کند.

  • دلانزد کسی بنشین که اوازدل خبردارد بزیر آن درختی روکه او گل های تر دارد
  • نه هر بحری گهر داردنه هر چشمی نظر دارد

رفیق و دوست خوب خیلی انسان را احیاء می کند دل انسان را شاد می کند. ایشان در جواب امام نوشته بودند که آقا من دوست داشتم که خدمتان بیایم ولی خانم بنده اهل دامغان هستند فامیل های ایشان اینجا هستند، بچه ها و نوه ها این جا هستند رضایت ایشان هم مهم است.

رضایت مندی زن و شوهر از همدیگر والاترین شفیع آن ها در روز قیامت

رضایت خانواده خیلی مهم است باید در خانواده همه از هم راضی باشند شوهری که عرضه ندارد که خانمش را راضی کند چه شوهری هست. خانمی که عرضه ندارد شوهرش را از خودش راضی کند این چه همسری است. در روایت هست که شفیعی نزد خدا برای یک خانم بالاتر از این نیست که که شوهرش از او راضی باشد و یا برعکس، آقا یک کاری کرده باشد که خانم بگوید که ای خدا من از این شوهرم خیلی راضی هستم خدایا من از او گذشتم تو هم از او بگذر با تمام وجودم از او راضیم. «لَا شَفِيعَ لِلْمَرْأَةِ أَنْجَحُ عِنْدَ رَبِّهَا مِنْ رِضَا زَوْجِهَا» (شیخ حرعاملی/ وسائل الشيعة / ج20/ ص:220). این حدیث برای خانم ها خیلی مهم است می فرماید: شفیعی پیش خدا پر فایده تر و قوی تر از خوشنودی شوهر نیست هرچه می توانید در مورد شوهرتان سنگ تمام بگذارید اولادها بزرگ می شوند ازدواج می کنند می روند اما همسر شما لباس زیر شماست اگر لباس زیر انسان خشن باشد نرم نباشد خیلی سخت است تمام زندگی انسان تلخ است اما اگر زن و شوهر یکی باشند هم دل باشند زندگی شیرین می شود. حضرت امام ولو بالاترین مقام را در این مملکت داشتند ولی یک ساعت مخصوصی را برای خانمش گذاشته بودند که این ساعت در اختیار خانم باشند خیلی به خانمش احترام می کرد. معمولا ما تک بعدی هستیم اگر در سیاست بیفتیم همه چیز را فراموش می کنیم اگر در عرفان و سیر و سلوک بیفتیم می گوییم همه اش سیر و سلوک است همه چیزهای دیگر کنار می گذاریم اگر در خط بازار و پول در آوردن بیفتیم همه چیز را کنار می گذاریم این غلط است. اسلام خیلی دین کاملی است همه چیز باید در جای خودش باشد کار و عبادت و تفریح جایی برای خودشان دارند. امام بارها با بچه هایش و نوه هایش می نشستند انس می گرفتند. حضرت امام با این ها شوخی می کردند نوه امام می آمد به این ها لطیفه می گفت و امام هم می خندید. ما اکثرمان تک بعدی هستیم دیگر گوشمان به هیچ چیزی بدهکار نیست یک آشنایی داشتیم از دوستان آیت الله بهاءالدینی بود ایشان عیالش فوت کرد می گفت: وقتی عیالم را بردیم دفن بکنیم من با همه وجودم و قلبم سر به آسمان کردم گفتم ای خدا تو شاهد باش من از این خانم راضی هستم تو هم راضی باش. گفت یک رندی در آن جا بود گفت: آقایان فهمیدید که این چه گفت؟ این خیلی مهم است خدای متعال به خاطر این از این خانم می گذرد. خدا می گوید اگر میلیون ها اشکال در کار این خانم باشد ولی شوهرش ازاو راضی باشد من هم راضی هستم من هم ازاو می گذرم.

خانمی در حال جان دادن بود شوهرش نشسته بود گریه می کرد خانم گفت: حتما گریه می کنی که اگر من بمیرم چه کار می کنی؟ شوهرش گفت: نه گریه می کنم اگر نمیری چه کار کنم. بعضی از آقایان خیلی از خانمشان می ترسند اسم خانمشان که می آید رنگشان می پرد. ببین چکارش کرده که این قدر می ترسد. می گویند آقایی نشسته بود سر قبر یکی گریه می کرد گفتند: این مادرت است؟ گفت: نه، گفتند: پدرت است؟ گفت: نه، گفتند: خانمت است؟ گفت: نه، گفتند: پس کیست؟ گفت: شوهر قبلی خانمم است. گریه می کنم که ای بنده خدا تو چرا مردی که این خانم گیر من آمد، پدر من را در آورده است.

جریان شکایت خانمی از همسرش به حاج آقای دولابی رحمه الله

خانمی خدمت حاج آقای دولابی آمد و از شوهرش خیلی شکایت کرد. شوهرش هم آدم محترم و ظاهر الصلاحی بود اهل سیر و سلوک و آدم معروفی هم بود. به حاج آقا گفت: حاج آقا این شوهر من نماز می خواند روز می گیرد ذکر می گوید درس می خواند درنان و آب و زندگی کم ما واقعا نمی گذارد ولی حاج آقا این شوهر من اصلا ما را آدم حساب نمی کند به خانه که می آید به دعا و ذکر و درس مشغول است نمی گوید این خانم هم احتیاج به محبت و خوش وبش دارد. یعنی همه دین این است که انسان سرش تو لاک خودش باشد. خانم هم حق دارد بچه هم حق دارد که آدم نوازشش کند. روایت است که نگاه کردن به چهره همسر عبادت است. ببینید که چه قدر مکتب ما کامل و همه جانبه است می گوید نگاه کردن به قرآن و پیامبر وامام و کعبه عبادت است نگاه کردن به مومن، به چهره پدر و مادر از روی محبت عبادت است. با نگاهمان چه قدر می توانیم عبادت کنیم. نگاه کردن آقا به همسرش و نگاه کردن خانم به شوهرش از روی محبت و عشق عبادت است.

این خانم از شوهرش گلایه کرد که نسبت به ما خیلی بی اعتناء است نمی گوید که ما هم دل داریم. مثلا در ماشین می نشینیم از این جا تا مشهد فقط ذکر می گوید، نمی گوید که یک آدم هم در ماشین نشسته است با او خوش بشی بکنم. مگر ذکر این است که آدم با زبانش ذکر بگوید ما روایت داریم که ذکر این است که آدم به فرموده های خدا عمل کند. «مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ فَقَدْ ذَكَرَ اللَّهَ» (شیخ حرعاملی/ وسائل الشيعة/ ج15/ ص:252). کسی که خدا را اطاعت کند ذکر خدا کرده است ولو این که ذکر زبانیش کم باشد. بعضی ها می گویند که ما خدا را دوست داریم ولی به بندهای خدا اعتنایی نداریم. بنده های خدای جدا از خدا نیستند بنده خدا مال خداست. من بگویم من پیامبر را دوست دارم ولی اهل بیتش را دوست ندارم. اهل بیت پیامبر هم جزء پیامبر هستند جدا نیستند.

  • به جهان خرم ازآنم که جهان خرم ازاوستعاشقم برهمه عالم که همه عالم ازاوست

به بنده خدا احترام کنی به خدا احترام کردی، تو گوش یک بنده خدا بزنی با خدا درگیرشدی خدا را آزار دادی. بنده های خدا جدا از خدانیستند. مولوی در مثنوی می گوید:

  • ای بسا کس را که صورت راه زد قصد الله کرد و بر صورت بزد

به سرباز یک مملکت اهانت کنی به آن مملکت اهانت کردی چه فرقی می کند. گفت: حاج آقا این شوهر ما یک تکبری دارد اصلا ما را آدم حساب نمی کند. حاج آقا خیلی ناراحت شدند گفتند: این ذکرهایی که می گوید قوت می آورد این می خواهد پر و جون بگیرد به شما بزند این نفسش را دارد شعله ور می کند. خانم ها رقیق القلبند با یک عذر خواهی، با یک هدیه و نوازش دل هایشان زود راضی می شوند.

سفارش پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به محبت و مهربانی با مادر و همسر

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: وقتی زن و شوهر به هم از روی محبت نگاه کنند خدا هم با رحمت و لطف به هر دوتا نگاه می کند. عبادت و ثواب در دست و بالمان ریخته کسی نیست جمع بکند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: اگر کسی از روی محبت و رحمت به پدر و مادرش نگاه بکند ثواب یک حج و یک عمره دارد. کسی عرض کرد آقا اگر کسی روزی صد بار از روی محبت نگاه کند چه طور؟ فرمودند: ثواب صد تا حج می دهند. مگر خدا خزانه اش تمام می شود؟ مگر خدا از ثواب دادن خسته می شود؟ ما سوراخ دعا را گم کردیم. اگر می خواهید گره هایتان باز بشود بروید به دست و پای مادرتان بیفتید این قدر دست و پایش را ببوسید تا مادرتان از روی محبت به گریه بیفتد که چرا این همه به من محبت می کنی. اگر مادرت به گریه افتاد کارت درست است. کسی خدمت پیامبرخدا6 آمد عرض کرد یا رسول الله من به چه کسی از همه بیشتر نیکی کنم؟ حضرت فرمودند: به مادرت، دوباره پرسید به کی بیش از همه خدمت کنم؟ حضرت فرمودند: به مادرت، سه باره پرسید به کی بیش از همه خدمت کنم؟ حضرت فرمودند: به مادرت، بار چهار پرسید دیگر به کی بیش از همه محبت کنم حضرت فرمودند: به پدرت، جوانی پرسید آقا من خیلی گناه کردم حضرت فرمودند: مادر داری برو به مادرت محبت و نیکی کن من ضمانت می کنم که خدا همه گناهنت را بیامرزد.

داستان دیدار امام رحمه الله با استاد دامغانیش در اواخر عمر شریفش

نوه دختری حضرت امام می گوید روزهای آخر مریضی امام خیلی سخت بود ولی طاقت ایشان خیلی فوق العاده بود. ما بچه ها و نوه ها که دور ایشان جمع می شدیم ایشان گلایه نمی کردند. آخرین حرفی که ما از ایشان می شنیدیم این بود که شما نمی دایند که من چه می کشم. از مریضی سرطانی که داشتند خیلی درد می کشیدند. امام به خاطر مریضی که داشتند ملاقات ها را کلا تعطیل کرده بودند هیچ کس را برای ملاقات نمی پذیرفتند، ما هم کنار امام نشسته بودیم امام هم خیلی بی حال نشسته بود از دفتر امام آمدند گفتند که آقا یک پیر مردی آمده می گوید که من می خواهم امام را ببینم. به او می گوییم امام نمی تواند مریض است می گوید اگر شما به امام بگویید امام قبول می کند. به او می گوییم شما کی هستید؟ می گوید من معلم دامغانی هستم. تا به امام گفتند که معلم دامغانی است امام از جا برخواستند فرمودند که به او بگوید که زود بیاید. بلند شدند عبایشان را پوشیدند به همه ما هم فرمودند که بیرون بروید. (به امام گفتند که آقا لشکر صدام آمده، خیلی از جاهای خوزستان را گرفته کنار اهواز است. موقع نماز بود امام می خواست اقامه ببندند نماز بخوانند فرمودند هیچ مشکلی نیست خدا کمک می کند بیرونشان می کنیم الله اکبر، نمازشان را شروع کردند. یعنی این قدر قوت قلب داشتند) خیلی برایم جایی تعجب بود رفتم پشت پرده پنهان شدم از گوشه پرده هم نگاه می کردم ببینم چه می شود. آقای معلم تا وارد اتاق شدند امام بلند شدند و به استقبالش رفتند وسط اتاق به هم رسیدند هم دیگر بغل کردند به هم دیگر یک نگاه پر از محبت کردند، امام خیلی شارژ شدند. من پشت پرده صدایشان را نمی فهمیدم ولی امامی که حال نداشت حدود نیم ساعت سر پا ایستاده بود با این رفیقش صحبت کردند بعد از نیم ساعت خداحافظی کردند و رفیقش رفتند. امامی که حال نداشت و بی حال بود فرمودند: تمام ملاقات ها را بگذارید. احیاء شدند شارژ شدند.

ذکر مصیبت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

در خانه باب الحوائج الی الله، قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس که پیش خدا خیلی آبرو دارد برویم. خدا می فرماید: ثواب کربلا از ثواب عمره بیشتر است امام حسین آن قدر فداکاری کرد و قربانی شد خدای متعال هم امام حسین را جلو انداخت. خدا می فرماید: روز عرفه که مهمترین روز و روز عیدی دادن به حاجی هاست اول به زائرهای امام حسین بعد به حاجی های خودم نظر می کنم. شما که به کربلا می روید هر قدمش ثواب یک حج عمره دارد. روایت ها را که نگاه می کنیم می بینیم خدا دستگاه امام حسین را بر حج و بر منی و عرفات خودش جلو انداخته است.

  • دورحرم دویده ام صفا و مروه دیده ام هیچ کجا برای من کرب وبلا نمی شود

همان طور که خدا امام حسین را جلو انداخته، امام حسین هم همان طور برادری که از دست و چشم و پا و جان و مال و آبرویش را در راه آقا اباعبدالله گذشته است را جلو انداخته است. مگر امام حسین باب الحوائج نیست باب الحوائج می گوید در خانه اباالفضل العباس بروید. کراماتی که از حضرت اباالفضل صادر شده بیش ازامام حسین است چون امام حسین دوست دارد این برادر اوج بگیرد. روز قیامت هم حضرت اباالفضل درجه و مقامی دارد که همه شهدای عالم به حال او غبطه می خورند.

چه باب الحوائجی را خداوند به حضرت عباس عنایت کردند. این قدر نمونه داریم که زرتشتی، یهودی، مسیحی نذر حضرت اباالفضل کردند و حاجت گرفتند. چند سال قبل یک هواپیمایی که از تهران به تبریز می رفت نزدیک فرودگاه تبریز که خواست به زمین بنشیند خلبان دید که چرخ های هوا پیما باز نمی شود با برج مراقبت تماس گرفتند آن ها هم گفتند که تا بنزین تمام نشده به تهران برگردید آن جا امکاناتشان وسیع است تا بلکه کاری برای شما بکنند. هواپیما به تهران برگشت و هر چه قدر می گشت چرخ هواپیما باز نمی شد بنزین هم رو به اتمام بود و اگر با این وضع فرود می آمد خیلی خطرناک بود. مسافرها ناله و فریاد می کردند واقعا مرگ را جلوی چشمشان می دیدند. یک خانمی که حجاب هم نداشت بعد معلوم شد که مسلمان هم نبوده آشوری مذهب بوده، بلند شد و گفت: مگر شما شیعه نیستید شیعه ها می گویند یک باب الحوائج به نام عباس داریم کسی را از درش رد نمی کند، شما همچین باب الحوائجی دارید دست رو دست گذاشتید هیچ کاری نمی کنید. حرف این خانم موجی در مردم ایجاد کرد مردم یک پارچه صدا زدند یا حضرت عباس، ای باب الحوائج، ای کسی که غم و غصه را از دل برادر برطرف کردی، غم واندوه ما را هم برطرف کن. وقتی متوسل به آقا شدند بعد از لحظاتی خلبان اعلام کرد ناراحت نباشید چرخ های هوا پیما باز شد و هواپیما با آرامش فرود آمد. ما مدیون حضرت ابوالفضل هستیم من فکر می کنم خود حضرت اباالفضل طعم ناامیدی را چشیده است کسی را ناامید از در خانه اش بر نمی گرداند. می گویند آقایی حضرت قمر بنی هاشم را خواب دید آقا فرمودند: که برو به فلانی بگو چرا روضه من را نمی خواند. گفتم: آقا من بارها پای منبرش بودم زیاد روضه شما را می خواند. فرمودند: نه، آن روضه ای را می گویم که در آن لحظه حساس دست در بدن نداشتم از خودم دفاع کنم، آب نداشتم به خیمه ها برگردم دل بچه ها را خوشحال کنم. می دانید یک آدم شجاع و قهرمان دست در بدن نداشته باشد میان انبوه دشمن محاصره بشود چه حالی پیدا می کند. به دل اباالفضل چه گذشت؟ نانجیبی وقتی دید آقا دست ندارد عمود آهنی به پیشانی آقا زد. آقا می فرماید: وقتی کسی از بلندی می افتد دستش را حائل می کند من که دست در بدن نداشتم با صورت روی زمین افتادم صدا زدم برادر برادرت را دریاب، وقتی آقا اباعبدالله آمدند گفتند: الآن دیگر پشت من شکست امیدم ناامید شد.