سخنران استاد فرحزاد

ايمان و ولايت و محبت بانوان

در روايات ايمان و محبت بانوان ملازم يكديگر شمرده شده است. يعنى نتيجه افزايش ايمان، افزايش محبت زنان است. در حديث نبوى آمده است :

كُلَّمَا ازْدادَ الْعَبْدُ إيماناً ازْادادَ حُبًّا لِلنِّساءِ؛[1] هرگاه ايمان بنده اى زياد شود، محبتش نسبت به زنان زياد مى شود.

از طرف ديگر، افزايش محبت زنان ملازم افزايش ايمان است. چنان كه امام صادق عليه السلام فرمودند :

اَلْعَبْدُ كُلَّمَا ازْدادَ لِلنِّساءِ حُبًّا ازْدادَ فِى الإيمانِ فَضْلاً؛[2] هرگاه محبت بنده به زنان زياد شود، بر ايمان او افزوده مى شود.

هر اندازه ايمان و ولايت انسان بيشتر شود؛ و هر چه انسان به خدا و پيغمبر و امام زمان و اهل بيت عليهم السلام نزديك تر شود، محبتش به خانم ها بيشتر مى شود. بنابراين، يكى از معيارهاى ايمان و ولايت، محبت به بانوان است. معناى دوست داشتن زنان اين نيست كه خداى ناكرده به گناه بيفتد، بلكه به اين معناست كه محبت اين طايفه در او زياد مى شود. البته از راه حلال خودش را اشباع مى كند. اميرالمؤمنين عليه السلام در اوصاف اهل تقوا فرمودند:

مَيْتَةٌ شَهْوَتُهُ؛[3] شهوتش مرده است.

يعنى شهوتش لجام دارد. افسار گسيخته و دله نيست. معناى دوستى زنان بالاتر از شهوت است؛ چون مى فرمايد: محبتش زياد مى شود، نه شهوتش. محبت مال دل است و شهوت مال نفس. ببينيد در زمانى كه زنان مورد بدترين تحقيرها واقع مى شدند، پيامبر و ائمه ما عليهم السلام محبت آنان را جزء ولايت و ايمان شمرده اند.

چرا محبت بانوان؟

چرا پيغمبر خدا از ميان اين همه نعمت؛ باغ ها، گياهان، خوردنى ها، ديدنى ها و چيزهاى مختلف مى فرمايد: از دنياى شما سه چيز محبوب من قرار گرفته است، با اين كه در دنيا حسنات و زيبايى هاى فراوانى وجود دارد!

من چندين سال از علما و استادان درباره اين روايت مى پرسيدم. گاهى هم سؤال كردم كه چرا پيغمبر خدا در اين دنيا از ميان همه زيبايى ها محبت خانم ها را انتخاب كرده اند. براى اين پرسش چندين پاسخ مى توان بيان كرد:

1ـ زن مظهر جمال و زيبايى حق تعالى است. تعبير ريحانه از زن، به اين مطلب هم اشاره دارد. انسان هر اندازه به جمال و زيبايى مطلق، يعنى خداوند نزديك شود، زيباگرايى در او بيشتر خواهد شد و محبت زنان كه مظهر جمال خداوند، در او افزايش مى يابد. اين است كه هر چه ايمان و ولايت انسان زيادتر شود، محبتش به زنان زيادتر مى شود.

2ـ زنان مظهر محبت و عاطفه و احساس و لطافت اند. لطافت در جسم و روحشان موج مى زند. روح مؤمن هم كه سرشار از محبت و عاطفه است، با اين موجود لطيف سنخيت پيدا مى كند و او را دوست دارد.

3ـ يكى از ويژگى هاى اهل ايمان توجه و عنايت به ضعيفان است. هرگاه موجود ضعيفى را مشاهده كند، با مهر و رحمت با او رو به رو مى شود. و زن كه مظهر عجز و ضعف است، موردتوجه انسان مؤمن قرار مى گيرد و مهر و محبتش نسبت به او جوشش پيدا مى كند. پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله هم به همين بُعد زن توجه داشتند و در ضمن آخرين وصاياى خود فرمودند :

اُوصيكُمْ بِالضَّعيفَيْنِ النِّساءُ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانَكُمْ؛[4] شما را در باره دو ضعيف توصيه و سفارش مى كنم: زنان و كنيزانتان.

توصيه پيامبر به مهرورزيدن به زنان به خاطر ضعف آنان است ؛ همچنان كه خداوند به خاطر همين ويژگى زنان، آنان را مورد رحمت خويش قرار مى دهد. امام صادق عليه السلام دراين باره فرمودند:

اَكْثَرُ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْمُسْتَضْعَفينَ النِّساءُ عَلِمَ اللّهُ ضَعْفَهُنَّ فَرَحِمَهُنَّ؛[5] مستضعفان اهل بهشت، زنان هستند. خداوند از ضعف آنان آگاه بود، از اين رو آنان را مشمول رحمت خود ساخت.

همان گونه كه مهر و رحمت خداوند در باره آنان طلوع مى كند، مهر و رحمت اهل ايمان هم بايد طلوع كند. مرحوم حاج آقا دولابى اين بُعد زنان و محبت نسبت به آنان را به گونه اى ديگر تجزيه و تحليل مى كرد و مى فرمود: خانم ها مظهر عجزند؛ يعنى حالت عجز و ضعف دارند. مؤمن هم در دستگاه خدا عاجز و ضعيف است. ذليل پيشگاه خداست. اشكش زياد مى شود، حالت عاطفه و احساسش زياد مى شود. از اين جهت به خانم ها كه مظهر عجز و ضعف اند، علاقه مند است. پيامبر خدا هم در مقام عجز و فقر در دستگاه خداوند بوده است.

فقيرِ درگاه خداوند

چندين روايت به اين مضمون وجود دارد كه كسى گفت: من پيغمبر را دوست دارم. فرمودند: آماده فقر شو؛ يعنى دستت خالى مى شود و خودت را دست خالى مى بينى. فقر در اينجا معنايش بى پولى نيست، بلكه يعنى انسان فقير الى اللّه مى شود: «يا أَيُّهَا النّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللّهِ».[6] فقرى كه برخى از اهل معنا مى گويند همين است. فلانى به فقر مشرف شده است، يعنى فقر و عجز و ضعف خودش را اظهار كرد وخودش را در اين جايگاه يافته است.

خواجه شيراز در اين باره مى گويد:

  • روضه خلد برين خلوت درويشان استمايه محتشمى خدمت درويشان است

سر سلسله همه انبيا واولياى الهى، پيامبر گرامى اسلام مى فرمايد:

اَلْفَقْرُ فَخْرى وَ بِهِ اَفْتَخِرُ عَلى سائِرِ الاَْنْبياءِ؛[7] فقر مايه فخر من است و به آن بر ساير پيامبران افتخار مى كنم.

مراد فقر الى اللّه و نياز به خداوند است. يعنى خودم را در پيشگاه خداوند دست خالى و بى چيز مى بينم. و اين مايه افتخار من است. من هيچ ندارم و خدا همه چيز دارد. كسى كه هيچ ندارد، وقتى با همه چيزدار به هم گره خورد، غناى خدا به او مى رسد. يعنى فقر او ديگر تمام مى شود.

مردى به محضر رسول خدا رسيد و گفت: «اِنّى اُحِبُّكَ؛ من شما را دوست دارم.» حضرت فرمودند: «اِسْتَعِدّ لِلْفَقْرِ؛[8] مهياى فقر باش.» گفت: اميرالمؤمنين را دوست دارم. فرمود: آماده دشمن باش. محبت حضرت امير عليه السلام براى آدم دشمن درست مى كند. معاويه هاى هر زمان ممكن است او را آزار و اذيت كنند.

جام بلا

گفت: «اِنّى اُحِبُّ اللّهَ؛ خدا را دوست دارم»، فرمود: «فَاسْتَعِدَّ لِلْبَلاءِ؛[9] آماده بلا باش.» معلوم مى شود اين بلا غير از فقر و دشمنى است. چيز ديگرى است. مى گويد: اگر محبت خداوند در دلت افتاد، آماده بلا باش. شايد ريشه ات كنده شود و هستى تو از بين برود. آن وقت معلوم مى شود كه از فقر و دشمن سخت تر است.

  • زنده كدام است بر هوشيارآن كه بميرد به سر كوى يار

ديديد كه انبيا و اولياى خدا چقدر بلا ديدند! آيا امام حسين عليه السلام دوست خدا نبود؟ پيامبران و امامان و انبياى ديگر دوست خدا نبودند؟ ديديد كه به چه بلاهايى مبتلا شدند!

  • هر كه در اين بزم مقرب تر استجام بلا بيشترش مى دهند

سرّى ميان محب و محبوب

بلا نفس و خودخواهى انسان و تمام وجود او را از بين مى برد و فقط خدا را نشان مى دهد. بلا سرّى بين خدا و اولياى اوست. بعضى از مادرها را ديده ايد كه چگونه فرزندشان را در بغل مى فشارند! نزديك است استخوان هايش را بشكنند. اين علامت دشمنى نيست، اين شدت علاقه و محبت است. خداى متعال آن قدر انبيا و اوليايش را دوست دارد كه آن ها را در آغوش بلا مى فشرد. بلا براى اولياى خدا يك كرامت است. سرّى است بين خدا و آنها. اولياى الهى از بلا لذت مى برند.

چرا عابس بن ابى شاكر زره و كلاهخودش را درآورد و به مصاف دشمن رفت. در حالى كه اين با هيچ قاعده و منطقى سازگار نيست. او از تير و نيزه ها كه به بدنش مى خورد، كيف مى كرد و لذت مى برد. از تكه تكه شدن در راه خدا لذت مى برد. اين مطالب را اولياى خدا درك مى كنند و مى فهمند و لذتش را مى برند.

  • وقت آن آمد كه من عريان شومجسم بگذارم سراسر جان شوم
  • كربلا بزم و گلستان من استنيزه و شمشير ريحان من است
  • مرغ حقم تير بارانم كنيدزير تيغ و تير پنهانم كنيد
  • آزمودم مرگ من زين زندگى استچون رهم زين زندگى پايندگى است

انواع بلا

البته بلا نسبت به افراد متفاوت است. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:

اِنَّ الْبَلاءَ لِلظّالِمِ اَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ اِمْتِحانٌ وَ لِلاَْنْبياءِ دَرَجَةٌ وَ لِلاْءوْلياءِ كَرامَةٌ[10]؛ بى ترديد بلا براى ظالم ادب است و براى مؤمن امتحان است و براى پيامبران درجه است و براى اوليا و دوستان خدا كرامت.

هر فردى به تناسب در يكى از اين كلاس هاست.

روشنى چشم پيامبر

از ديگر چيزهايى كه در اين دنيا محبوب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله واقع شده، نماز است. به اباذر فرمودند:

يا اَباذَرُ، جَعَلَ اللّهُ جَلَّ ثَناؤهُ قُرَّةَ عَيْنى فِى الصَّلاةِ وَ حَبَّبَ اِلِىَّ الصَّلاةَ كَما حَبَّبَ اِلَى الْجائِـعِ الطَّعامَ وَ اِلَى الظَّمآنِ الْماءَ وَ اِنَّ الْجائِـعَ اِذا اَكَلَ شَبَعَ وَ اِنَّ الظَّمآنَ اِذا شَرِبَ رَوِىَ وَ اَنـَا لا اَشْبَعُ مِنَ الصَّلاةِ؛[11] اى اباذر، خداوند بزرگ روشنى چشم مرا در نماز قرار داد و نماز را محبوب من گردانيد، همان طور كه غذا محبوب انسان گرسنه و آب محبوب انسان تشنه قرار داده شده است. انسان گرسنه هر گاه غذا بخورد، سير مى شود و انسان تشنه هر گاه آب بياشامد، سيراب مى شود، اما من از نماز سير نمى شوم!

ديده ايد انسان گرسنه چقدر به غذا اشتياق دارد! وقتى سر سفره مى نشيند، چقدر با اشتها غذا مى خورد. همين طور انسان تشنه، چطور با اشتها و ميل آب مى خورد! فرمودند: من هم اين گونه نماز مى خوانم؛ يعنى با ميل و اشتها و اشتياق و رغبت و لذت؛ هيچ گاه از آن سير نمى شوم. ما گاهى مى گوييم: نمازمان را بخوانيم تا راحت شويم، يا مى گوييم: الحمدللّه نماز را خوانديم و راحت شديم. پيامبر صلى الله عليه و آله همواره در انتظار فرارسيدن وقت نماز بودند. به بلال مى فرمود: «اَرِحْنا يا بلالُ[12]؛ ما را راحت كن اى بلال!»

يعنى بلند شو اذان بگو كه سخت مشتاق نمازيم. مثل كسانى كه روزه گرفته اند؛ چطور لحظه شمارى مى كنند تا افطار فرا رسد.

بوى خوش

يكى ديگر از چيزهايى كه از اين دنيا مورد علاقه پيامبر صلى الله عليه و آله واقع شده است، بوى خوش است. امام صادق عليه السلام فرمودند:

صَلاةُ مُتَطَيِّبٍ اَفْضَلُ مِنْ سَبعينَ صَلاةً بِغَيْرِ طيبٍ؛[13] دو ركعت نماز با بوى خوش، بهتر است از هفتاد ركعت نماز كه بدون بوى خوش باشد.

از امام صادق عليه السلام در باره سيره پيامبر خدا چنين نقل شده است:

كانَ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله يُنْفِقُ فِى الطّيبِ اَكْثَرَ مِمّا يُنْفِقُ فِى الطَّعامِ؛[14] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى عطر و بوى خوش بيش از خوراك هزينه مى فرمود.

سه پديده آرام بخش

چرا خداوند اين سه چيز را در رديف يكديگر قرار داده است؛ زنان، عطر و نماز؟ به تعبير ديگر فصل مشترك اين سه چيز چيست؟ يكى از بزرگان مى فرمود: فصل مشترك اين سه چيز سكونت و آرامش است. هر سه آرام بخش و مسكّن اند. شما آرامشى را كه به وسيله نماز پيدا مى كنيد، جاى ديگرى نمى يابيد. چنان كه خداوند فرموده است: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى؛[15] براى ياد من نماز را به پا داريد.» و در جايى ديگر فرموده است: «اَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛[16] با ياد خدا دل ها آرامش مى يابد.»


[1] بحارالأنوار، ج 100، ص 228، ح 28 .

[2] من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 384 ؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 11، ح 24931 .

[3] نهج البلاغة، خطبه 193.

[4] الكافى، ج 7، ص 51 ؛ بحارالأنوار، ج 42، ص 248، ح 51 .

[5] مكارم الاخلاق، ج 1، ص 503 ؛ من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 468 .

[6] اى مردم! شما (همگى) نيازمند خداييد وتنها خداوند است كه بى نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است. سوره فاطر، آيه 15.

[7] عوالى اللآلى، ج 1، ص 39 ؛ عدة الداعى، ص 321؛ بحارالأنوار، ج 69 ، ص 32.

[8] مجموعه ورام، ص 231.

[9] همان.

[10] بحارالأنوار، ج 64 ، ص 235، ح 54؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 437.

[11] مكارم الاخلاق، ج 2، ص 366؛ بحارالأنوار، ج 74، ص 77.

[12] مفتاح الفلاح، ص 182 ؛ بحارالأنوار، ج 79، ص 193.

[13] الكافى، ج 6 ، ص 511 ، ح 7؛ وسائل الشيعة، ج 3، ص 315، ح 5636 .

[14] الكافى، ج 6 ، ص 510 ، ج 18 ؛ وسائل الشيعة، ج 1، ص 443، ح 1759.

[15] سوره طه، آيه 14.

[16] سوره رعد، آيه 28.