معصومین : پیامبر ، حضرت زهرا ، امام علی ، امام حسن ، امام حسین ، امام باقر علیهم السلام
سخنران استاد انصاریان
آن چه که انسان از واقعیات به دست می آورد، هیچ عاملی قدرت سلب آن واقعیات را از انسان ندارد. ایمان به پروردگار، ایمان به قیامت، ارتباط با قرآن، ارتباط با اهل بیت سلام الله علیهم ، عبادات انجام گرفته، پنجاه سال نماز، روزه، کار خیر، گریه، این ها وقتی که برای انسان حاصل می شود، پای ثابتی دارد. هیچ عاملی نیستش که این ها را از حیات انسان از بین ببرد و فراری بدهد.
خداوند متعال به همه ملائکه فرمود: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً(البقره/30)» (قرآن کریم در کمال رفعت است. کسی نمی تواند قرآن را از مقامی که دارد، بالاتر ببرد. امیرالمومنین سلام الله علیه می فرماید: قرآن به این خاطر نازل شده است که چون چشم عباد ظرفیت تماشای خدا را نداشت و خدا عاشق این بود که دیده بشود، در قرآن مجید جلوه کرد، تا عبادش با دیدن قرآن او را دیده باشند) خداوند می فرماید، به ملائکه گفتم: ای ملائکه می خواهم یک آینه بسازم و این آینه را در زمین نصبش بکنم، که اسماء و صفات من در این آینه تجلی کند. من هستی را به وجود آورده ام، ولی هیچ کدام از این ها آینه قد نمای من نیستند. هر کدام گوشه ای از اسماء و صفات من را نشان می دهند. می خواهم یک موجودی بیافرینم که نایب من در روی زمین باشد. اگر آسمان و ملائکه و زمین نایب بودند، دیگر «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً(البقره/30)» تحصیل حاصل بود. یعنی کار بی خودی بود.
ملائکه می گفتند: خلیفه که داری دیگر برای چی میخواهی این انسان را که از گل آفریدی را خلیفه خودت قرار بدهی؟ (البته گل که نه، قرآن مجید می فرماید: «ٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون(الحجر/26)» لجن یعنی نوکر این تن نشوی ها کلش لجن است) این هیکل افتاده بود و چهل روز تمام ملائکه می آمدند رد می شدند و می دیدند و متوجه نبودند این چی است؟ من به این لجن کاری ندارم. این چند کیلو لجن است. «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي (الحجر/29)» وقتی که دیدید من روحم را در این ظرف تو خالی قرار دادم باید برایش سجده کنید این ظرف تو خالی وقتی خداوند درش جلوه کرد پر از خدا شد. تو هنوز استخوان هایت تو خالی است، پوست تو خالی است، همه سوراخ است. روده و معده و کلیه و شش و جگر همه تو خالی است. ما در تمام هیکل خود جای پر نداریم ما یک خلأ به تمام معنا کامل هستیم. به چشمت می آید ما تو پر هستیم. تو پر بودن ما از جای دیگر است. تمام ملائکه به دستور خداوند به حضرت آدم و حوا سجده کردند. حتی ملائکه مقربین عرش سجده کردند.
ای ملائکه من، علم شما محدود است، ولی این تک نفر که خلیفه من است، با این سر کوچکش، این مغز را به علم کل وصلش کرده ام. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءکلها(البقره/31)» خلافت یعنی آینه ای که بتواند اسماء و صفات را نشان بدهد. «يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ0البقره/35)» و مکانی هم که به تو می دهم، مکانی است که شخص خودم برای تو انتخاب کرده ام. من بهشتی را برای تو انتخاب کرده ام چون تو خلیفه من هستی. تو مقام اسماء کلی داری. ملائکه به تو سجده کرده اند.
در این بهشت که تمام آن ریزش شدید عنایت و رحمت من هست، در کل این عالم این یک دانه درخت خطرناک است « وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ(البقره/35)» تو کل بهشت، خطری نیست. وجود مقدس تو را فقط همین یک دانه خطر تهدید می کند. ای آدم اگر ابلیس کنارت آمد، راهش نده. «وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ(الحجر/35)» این اخراجی از اداره خدا است. این خائن به بیت المال خدا بوده است. این خائن به دولت و دولت خدا بوده است. این اسراف کرده است. ای آدم با این حرف نزن، راه نده، گول قیافه اش را نخور، گول تن صدایش را نخور، گول حرف هایش را نخور، ولی حضرت آدم دشمن را راه داد. دشمن یک کلمه بیشتر به او نگفت. گفت: « إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحين(الاعراف/21)» من خیر خواه تو هستم، قسم هم برای تو می خورم. والله این درخت که به شما گفته اند: برای شما خطر دارد، خطر که ندارد. اگر کسی از میوه این درخت بخورد، الي الابد در این بهشت می ماند. این که گفته اند: نخور، می خواهند تو آن جا نمانی. با این حرف اختلال در روان حضرت آدم ایجاد شد. حرص چهره منفورش را از درون آدم نشان داد. حرص او را حرکت داد؛ به درخت رسید. میوه درخت را چید خورد. « َ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمين(البقره/35)» به محض این که لقمه اولش از گلو پایین رفت، به ملائکه خطاب رسید، بروید بیرونش کنید.
طمع داریم که با انواع گناه داخل جنت شویم؟ در ماه محرم سینه بزنی و بعد از محرم دوباره به کارهای گناه و اشتباه مشغول بشوی. غلط کردی این سینه را زدی تو که اخلاق یزیدیان را می خواهی ادامه بدهی. مردم را نگذارید اغنا به علل الحسین بشوند و اغنا به چهار تا نوحه و سینه و بعد هم بروند پی کارشان و هیچ رشدی نکنند. دوباره محرم تمام بشود، برگردند به همان گناهانی که داشتند. این ذلت و گمراهی است.
شما خوانندگان هم بدانید برای خواندن خود به معتبر ترین کتاب ها مراجعه کنید. مصائب کربلا را شیخ مفید، مرجع تقلید بی نظیر شیعه، در قرن سوم نوشته است. سید بن طاووس نوشته است. این اواخر محدث قمی نوشته است. والله والله والله تو شعر هایی که مصائبی گنجانده شده اکثرا درست نیستند. در این کتاب های غیر معتبر مصائبی که می خوانید، اکثرا درست نیستند. خواندنشان حرام شرعی است و مبطل روزه است. دستگاه اباعبدالله سلام الله علیه را پاک کنید. به جان مادرش زهرا سلام الله علیها بدنش دیگر جای زخم خوردن ندارد؛ شما زخم روی زخم نگذارید. انگشت طلا و گردنبند طلایت را در بیار. نمی خواهد علم و کتل با انگشتر طلا و گردنبند و آستین کوتاه بکشی.
آدم را از بهشت بیرون کردند، گذاشتند در محلی که چند هزار سال بعد ابراهیم به پروردگار گفت: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ(ابراهیم/37)» که نه آب پیدا می شد، نه علف خشک. حضرت آدم را در صحرای منا کنار صفا و مروه انداختند. خوراک می خواهد خودتان تهیه کنید. پوشاک می خواهید، خودتان تهیه کنید. ما با شما کاری نداریم. مقام خلافت کجا رفت؟ پرید. حرص پراندش. آدم و حوا، دو تایی آمدند روی خاک نشستند، زار زار گریه کردند. گفتند: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا (الاعراف/23) » خدایا ما به خودمان ظلم کردیم. یک دفعه بیشتر گرفتار نشده اند. یکبار فقط یک ذره حرص در نفسشان ایجاد شد، رفتند یک لقمه میوه خوردند، این همه بلا به سرشان آمد. خدایا آینده ی ما چه می شود؟ برزخ ما چه می شود؟ قیامت ما چه می شود؟ «اللهم اغفرلی الذنوب التی تحتک العصم اللهم اغفرلی الذنوب التی تنزل النقم اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم(مفاتیح الجنان/شیخ قمی/دعای کمیل )» اگر گناهت ادامه پیدا کند، حسین هم از تو می گیرند.
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی(یوسف/53)» مگر در لغزش گاه تو به داد ما برسی. مگر وقتی داریم در چاه گناه می افتیم تو زیر بغل ما را بگیری، ما دیگر برای حفظ خودمان قدرتی نداریم. «اللهم اغفر لی ذنوب التی تحبس الدعا(مفاتیح الجنان/شیخ قمی/دعای کمیل)» بنده من، تو گناهانی را انجام می دهی که آن ها نمی گذارند، صدای تو به من برسد. به جان اباعبدالله سلام الله علیه دیر است. هر چی مال حرام تو مالت داری، جدا کن. یک دفعه دیدی به قلبت حکم دادند، بایست. بچه هایتان حاضر به این که ده میلیون مال حرام تو را به صاحبانش بدهند نیستند. تو تا ابد باید گرفتار عذاب حق باشی. چون کسی نیست به داد تو برسد.
امام باقر سلام الله علیه می فرماید: «از معشوقه های پنهانی بپرهیزید» خدا را به غضب نیاورید. به ناموس مردم خیانت نکنید.
حضرت آدم و هوا گفتند: « رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرين(الاعراف/23) » خداوندا ما به خودمان ظلم کردیم، اگر به ما رحم نکنی ما جز خاسرین خواهیم بود. بعد به خانمش گفت: بیا گریه و ناله کنیم. چند سال گریه کردند. خطاب رسید جبرئیل بس شان است، می خواهم آن ها را ببخشم. می خواهم مقام های پریده را بر گردانم. برو پایین دو تایی آن ها را صدا کن. « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمات(البقره/37)» به این ها بگو: من آن قدر برای این پنج نفر(پنج تن آله عبا) احترام قائل هستم که اگر این ها من را به این پنج نفر قسم بدهند، می بخشم. تو به آن ها تلقین کن «ْ يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِی(بحار الانوار /علامه مجلسی/44/245)» امیرالمومنین سلام الله علیه بیست سالش بود، وارد مسجد شد، دید رسول خدا سلام الله علیه و آله تو مسجد تنها نشسته است. آمد زانو زد، عرض کرد: یا رسول الله سلام الله علیه و آله شما با زبان مبارکتان دعا کنید: خدایا علی سلام الله علیه را بیامرز. پیامبر سلام الله علیه و آله بلند شد، دو رکعت نماز خواند. امیرالمومنین سلام الله علیه می گوید: تو سجده آخر من دیدم دعا را شروع کرد، این جوری با گریه «اللهم بحق علي عندك اغفر لعلی(شرح نهج البلاغه/عبد الحمید بن ابی الحدید معتزلی/20/316)» خدایا به حق علی، علی را بیامرز. گفتم: چی کار کردید؟ آقا فرمود: علی جان کل ملک و ملکوت را نگاه کردم دیدم محبوب تر از تو پیش خدا نیست. خدایا به حق علی سلام الله علیه به ما نگاه کن. « يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ يَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مِنْكَ الْإِحْسَان فَلَمَّا ذَكَرَ الْحُسَيْنَ (بحار الانوار /علامه مجلسی/44/245)» بعد از اینکه آدم خدا را به این اسماء قسم داد، لرزید اشکش سرازیر شد. جبرئیل چی شد؟ چرا صحنه عوض شد؟ چرا همه غم ها به دل من آمد؟ حسین جان فدایت بشوم حسین جان به حق مادرت امروز از خدا بخواه خدا تو را از ما نگیرد.
وقتی در خیمه ها پخش شد که اکبر سلام الله علیه می خواهد به سوی میدان برود، تمام زن و بچه و دختر هر چی از اصحاب اهل بیت بود از خیمه ها بیرون آمدند، دور علی اکبر سلام الله علیه را گرفتند. زینب کبری سلام الله علیها می گوید: من دیدم اباعبدالله سلام الله علیه به نفس نفس افتاده است. اهل بیت به هم نگاه می کنند، که داریم بی اکبر می شویم. خودمان را برای مرگ اکبر آماده کنیم. علی اکبر بابا را بغل گرفت، صورت بابا را بوسید. بابا برایش رکاب گرفت.
- ای ساربان آهسته رو که آرام جانم می رودوان دل که با خود داشتم با دل ستانم می رود
- در رفتن جان از بدن می گویند هر نوع سخنمن خود با چشم خود دیدم که جانم می رود
از این کسانی که تک نفر میدان رفتند، بر نگشتند. همان بار اول کشته شدند. الا علی اکبر سلام الله علیه که در بین جنگ برگشت آب می خواست. می دانست آبی نمانده، شاید فکر کرده که پدر است، من یک بار دیگر برگردم من را ببیند. خوشحال می شود، عبادت است. خوشحال کردن اباعبدالله سلام الله علیه عبادت است. بالاترین عبادت است. آمد بابا بغلش گرفت، عزیز دلم بابا برو من امید قطعی دارم، آفتاب غروب نکرده، پیامبر سلام الله علیه وآله سرت را به دامن دارد. رفت این بار دوم چه خبر شد؟ چگونه بگویم. بیانش خیلی مشکل است. یک دور وجود مقدسش را تیر باران کردند، تا قدرتش را کم کنند. دیدند دیگر قدرت دفاع ندارد، دست جمعی حمله کردند. فرق را شکافتند. خون چشم و دهان را گرفته، مهار اسب از دستش رها شد. با این قیافه به محض این که اباعبدالله سلام الله علیه روی زمین نشست شیخ مفید می فرماید: همین طور که داشت سر جوانش را بلند می کرد دید زینب سلام الله علیها خودش را رو بدن قعطه قطعه شده علی اکبر انداخت. چه کار کنم بابا دلم آرام نمی گیرد، خم شد صورت را به صورت علی گذاشت. وقتی سر را بلند کرد، دیدند خون فرق علی از محاسن اباعبدالله سلام الله علیه می ریزد. لاحول ولاقوة الا بالله آن ها بگو که پنج تا قسم چشم بدنی ندارند فیلم می گذارند گناه تماشا می کنند که لذت ببرند این اسرار را که به همه نمی گویند اما دست بابا را بوسید آن ها دنیای ادب بودند لا اله الا الله