کلمات کلیدی : عید ، صله رحم ، خوش اخلاقی در خانه ، رفع حجاب ، میهمانی ، رعایت حقوق خانواده
سخنران استاد حق شناس
﴿ الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾.[1]
در عيد نوروز همان گونه که طبيعت لباس خود را عوض مي كند، ما هم تصميم قاطع بگیرم برای عوض کردن لباس هایمان و دور شدن از مخالفت پروردگار.
از اعمال پسندیده ی این ایام صله ی ارحام و خوشحال کردن بچه ها و بزرگترهاست. اما باید در نظر داشت که در این دید و بازدیدها صحبتهایی می شود که باید انسان زبانش را از غیبت و اهانت نگهداری کند و اگر هم بتواند- انشاءالله- در هر مجلسی که وارد شد، یک حدیثی بخواند و مجلس را به دست بگیرد.
خيلي مطلب مشکل تر از آن است كه ما تصور مي كنيم! وقتي در يك مجلسی پشت سر شخص غایبی حرف های ناروایی زده شد، با اینکه بنده حرف های آنها را رد کردم و از آن شخص دفاع کردم؛ اما شب در عالم رؤيا به بنده گفتند: چرا از آن مجلس برنخواستي؟ گفتم: من هر چه آنها گفتند، رد كردم و از شخص غایب دفاع کردم. گفتند: آیا حرف های شما را قبول کردند؟ گفتم: خیر! گفتند: پس چرا از آن مجلس بیرون نرفتی؟ همان رفتن تو جواب قاطعی برای آنها بود.
غرض عرض این است که مطلب خیلی ظریف تر از آن چیزی است که من و شما فکر می کنیم!
هر روزي كه من با پروردگار مخالفت نكنم، گناه نکنم؛ همان روز براي من عيد است. روز عید، خودتان را خوشبو بكنيد و روزه بگيريد و بعد 366 مرتبه دعای «يا مقلب القلوب و الابصار يا مدبر الليل و النهار يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الي احسن الحال»[2] را بخوانید.
ان شاء الله اميدوارم به حق عصمت زهرا (س) پروردگار عيدانه ی ما را خودش قرار بدهد، ذکر خودش قرار بدهد که ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾.[3]
بعضی از مثال ها معانی عمیقی دارند. مثلاً درباره ی عبارت «یکی بود یکی نبود» در فلسفه یک کتابی نوشته شده است. يك وقتي بنده ريشه ی عبارت «سر تا پا گوش» را مورد بررسی قرار دادم و به این معنی رسیدم که قلب، سلطان بدن است و رسول اكرم (ص) هم می فرمایند كه در بدن شما قطعه ای است که اگر فاسد شود؛ تمام بدن فاسد می شود و اگر از سلامت برخوردار شود؛ تمام بدن سالم می شود. [4]
وقتي كه شما تصميم قاطع بگيريد و مطیع پروردگار شوید؛ از فرق سر تا نوك پا، تمام اعضا و جوارح شما گوش مي دهند. پا گوش مي دهد، زانو گوش مي دهد، دست گوش مي دهد، چشم، زبان .. در قرائت نماز هم از سر تا پا همه گوش مي شوند. وقتی ﴿بسم الله الرحمن الرحيم﴾خوانده می شود؛ از نوك پنجه تا فرق سر همه می شنوند.
پس بنابراين اين عبارتی که بعضی از آقايان اساتيد در كلاس درس به شاگردان مي گویند (باید سر تا پا گوش باشید) بسيار حرف صحيحي است.
این قلب با آن نفس ناطقه ی ربّانيه رابطه دارد و تا امروز معلوم نشده است كه بین نفس ناطقه و اين قلب كوچك صنوبري چه رابطه ای وجود دارد که اگر اخلاق حيواني از انسان سر بزند؛ اين قلب در حجاب مي رود و محجوب شدن این قلب، كاشف از اين است كه آن نفس ناطقه در حجاب رفته است.
- هبطت اليك من المحل الارفعيورقاء ذات تعزز و تمنعي[5]
آن نفس ناطقه کلیه را پروردگار از عالم ملكوت در اين بدن مستقر كرده است كه اين بدن كثيف مادي را مُرَوَّح بكند.
امیرمؤمنان (ع) می فرماید که اگر انسان بخواهد نفس را از حکمرانی به زیر بکشد و قلب را بر تخت سلطنت بنشاند؛ آنقدر باید امیال نفسانی را تضعیف بکند، تا خواهش ها و امیال نفسانی بکلی از بین برود و پروردگار آن راهی را که هدف انبیاء عظام است را به او نشان بدهد.
«قد احيی عقله و امات نفسه حتی دق جليله و لطف غليظه ... فبرق له لامع کثيرالبرق فابان له الطريق».[6]
حضرت در آخر روایت هم می فرماید که رسیدن به این مقام به واسطه ی کوشش و تلاش در رفع حجاب های قلب است. «ذلک بما استعمل قلبه». یعنی دائماً در صدد این بود که در اثر توجه به مقام مقدس پروردگار، حجاب ها و کدورت های نفسانی را از بین ببرد.
همه ی قلب ها حجاب می گیرند، حتی در روایت است که نبی اکرم (ص) وقتی از مجلسی بر می خواستند؛ استغفار می کردند و می فرمودند: «انه ليغان علی قلبی».[7] یعنی در اثر توجه به غیر خدا یک پرده ی رقیقی صفحه ی قلب مرا پوشانده است.
درحديث است كه عمل بني آدم خالص نمي شود؛ مگر اینکه چهار مرحله ی موت را طي كند. اولین مرحله، موت احمر است. موت احمر تحمل اذیت مردم است.
وقتي كه آيت الله العظميٰشيخ محمد تقي خوانساري (ره) از پله هاي مدرسه فيضيه به سمت حرم تشریف می بردند، به ایشان عرض کردم: آقا! اين تهراني ها از تهران به حجره ی بنده مي آيند و مزاحم مطالعه و عبادت بنده می شوند. ایشان فرمودند: اگر آقامیرزاعبدالکریم(حق شناس) بخواهد به مقام عالی برسد؛ باید اذیت های مردم را تحمل کند. و بعد هم به روایت نبی اکرم (ص) اشاره فرمودند که عندالله مقامی است که فقط با تحمل اذیت به آن مقام می توان رسید. «الا بتحمل الاذی عن العبد».
گاهی اوقات وارد خانه می شوی؛ همسرت حرف بدی می گوید. (بعضی از زنها ضعف اعصاب دارند) باید برای خدا صبر کنی، داداش جون!
به بنده گفت: اي ديوانه! (اگر کسی به شما چنین حرفی بزند؛ با مشت بر سرش مي زنيد، العياذ بالله!) بنده فقط با يك كلمه او را خاموش كردم. گفتم: من كي ادعاي عقل كرده بودم كه حال ديوانه باشم! من اصلاً عاقل نبودم! البته بعداً او را نصیحت کردم که حضرت فرمودند: اگر سجده بر غیر خدا جایز بود؛ زن ها باید به شوهرانشان سجده می کردند.
بهترین شما در قیامت، خوش برخوردترین با خانواده است
اما از آن طرف هم مردها باید ملاحظه ی همسرانشان را بکنند و حضرت فرمود که بهترین شما در روز قیامت کسانی هستند که با خانواده شان بهتر سلوک کرده باشند.
اگر یک مشکلی برایت پیش آمد؛ یک قدری به اهل خانه رفاه و آسایش بیشتر بده، تا گره کارت گشوده شود، انشاء الله.
- خود را چو ذره هيچ بدان در هواي دوستگر مهر روي درخشانش آرزوست
اگر مي خواهي پروردگار عزيز در دل تو تجلي بكند؛ بايد خودت را هيچ بدانی، هيچِ هيچِ.
و اما مرحله ی دوم، موت اسفل است. موت اسفل این است که انبارشاه را زياد پر نكني. انبارشاه همین شکمی است که دائم به دنبال پرکردن آن هستید!
تا می توانید به مهمانی ها نرويد رفقا! اگر هم مي رويد، مقرراتي باشيد! با این مهمانی رفتن ها که نمی شود نماز شب بخوانی، داداش جون!
یکی از شرائط و مقدمات نمازشب خواندن این است که در روز خودت را خسته نکنی، معصیت نکنی، شب هم انبارشاه را کم پرکنی. با خورشت قيمه و كباب و مرغ حتی خیال نماز شب را هم نکن، داداش جون! مگر شيطان صدایت بکند! وگرنه رحمان صدایت نخواهد کرد.
مرتبه ی سوم، موت ابيض است. موت ابیض یعنی کم کردن معاشرت به قدری که اگر کاسبم به کسبم برسم، اگر معلمم به تعلیمم برسم و اگر محصلم به تحصیلم برسم. «وقال الصادق عليه السلام المرء لنفسه ما لم يعرف فاذا عرف صار لغيره».[8]
وقتي بنده اين حديث را براي حضرت آيت الله العظمي ٰبروجردي (ره) خواندم؛ يك آهي كشيدند! (اگر این روایت ضعیف بود؛ حتما ایشان نهي مي كردند كه اين حديث را نخوان!) اگر زياد معاشرت کنی؛ نه به دنيايت مي رسي نه به آخرتت، آقاجان من!
خانواده هم حقوقی دارد ( تذکری به مداحان)
يكي از مداحان اینجا تشریف دارند. این را هم به همکاران ایشان تذکر می دهم که این آقایان به مجالس مختلف می روند، این مجلس، آن مجلس، پس حق خانواده چه می شود؟! خانواده هم يك حقوقي دارد، باباجان من! او هم مي خواهد يك حرفي با تو بزند. – مثلاً- من امروز جارو كردم، پارو كردم.
یکی از منبری ها برای بنده نقل کرد که من اول طلوع فجر کتاب را برداشتم که بروم برای منبر، زنم زد زیر کتاب و گفت: پس تو عیال برای چه گرفته ای؟!
شما باید آداب اجتماعي را در همه جا رعايت بكنيد. بايد حقوق خانواده را هم رعایت بكنيد آقاجان! رعایت این حقوق، واجب است.
مرتبه ی بعد هم موت اسود است. این مرتبه مخالفت با نفس و هوی است. ﴿ولاتتبع الهوي فيضلك عن سبيل الله﴾.[9] مبادا متابعت از نفست کنی که تو را از راه حق منحرف سازد، داداش جون!
ان شاء الله آقايان روزه مي گيرید و ماه رمضان را درك مي كنید، ولي حضرت مي فرمايند که مرتبه ی اعلای روزه داری خالی شدن دل از ما سوای پروردگار است. و اگر چنین شد؛ پروردگار محبت خودش را در دل او جای می دهد و چشم دلش را باز می کند.«وافتح عين قلبه فاناجيه في ظلم الليالي».[10] اگر با من مناجات کند؛ من هم در تاریکی شب جواب او را خواهم داد. «و اسمعه کلامی». و آن وقت کلام خودم را در همان تاریکی شب به او می فهمانم.
- گر از طريق صدق كني راز دل به من من هم بگويمت همه راز دل از صفا
- گر تشنه به عشق مني از عطش بميرتا زندگي دهم به تو از چشمه بقا
[1] - رعد / 28
[2] - مفاتيح الجنان، الشيخ عباس القمی . اعمال عيد نوروز
[3] - رعد / 28 « آگاه باشید که دلها با یاد خدا آرام گیرد».
[4] - قال رسول الله (ص) ان فی جسد ابن آدم لمضغة اذا صلحت صلح الجسد کله و اذا فسدت فسد الجسد کله الا و هی القلب. عوالی اللئالی ، ابن ابی جمهور الاحسائی ج4 ص 7
[5] - از سخنان شیخ الرئیس ابن سینا در بیان مقام نفس. شرح الاسماء الحسنی، الملا هادی السبزواری ج2 ص 60
[6] - نهج البلاغة خطبة 220
[7] -عن رسول الله (ص) : انه ليغان علی قلبی و انی لأستغفر الله فی کل يوم و ليلة سبعين مرة. مستدرک الوسائل. ج5 ص 320 باب استحباب الاستغفار فی کل يوم .
[8] -ارشاد القلوب. ح 1 ص 100« شخص تا زمانی که شناخته نشده است، برای خود است. وقتی شناخته شد برای دیگران است».
[9] - ص / 26
[10] - قال الله تبارک و تعالی: فمن عمل برضای الزمه ثلاث خصال اعرفه شکرا لايخالطه الجهل و ذکرا لايخالطه النسيان و محبة لايؤثر علی محبتی محبة المخلوقين فاذا احبنی احببته و افتح عين قلبه الی جلالی و لا اخفی عليه خاصة خلقی و اناجيه فی ظلم الليل و نور النهار حتی ينقطع حديثه مع المخلوقين و مجالسته معهم و اسمعه کلامی و کلام ملائکتی و اعرفه الستر الذی سترته عن خلقی . بحار الانوار ج74 ص 28