شیطان لشکریانی دارد که این لشکریان در مراکز و مجامع مختلفی تقسیم کار کرده اند. برای نمونه، کفار، دستگاه عریض و طویلی دارند که نیروهایشان را تغذیه می کنند و رشد می دهند. دستگاه هایی هم برای استعمار و نفوذ دیگران ساخته اند. آنها شاخه های مختلف جاسوسی دارند. فرض کنید آمریکا و اسرائیل دشمن ما هستند. ما باید آنها را شناسایی کنیم و از توانشان و کارهایی که می کنند باخبر باشیم.
حالا اگر آدم نداند که نقطۀ ضعف دشمن کجاست، موفق نیست. یکی از هنرهایی که امام داشتند این بود که دقیقا نقطه ضعف دشمن را می دانستند. یعنی هیچ وقت نمی گفتند که اگر دشمن با موشک بیاید ما هم باید با موشک جوابش را بدهیم و اگر ما گمان کنیم که ما هم باید با سلاح اتمی بر سر آمریکا بزنیم این نقطه قوت ماست، کاملا معکوس است. اگر می خواهیم موفق باشیم باید نقطه ضعف دشمن را بشناسیم و بدانیم از کجا ضربه می خورد. فرض کنید امام یک خط می نوشتند سلمان رشدی مرتد است، هر کس او را بکشد شهید است و به بهشت می رود. این همان نقطه ضعفی بود که دشمن داشت! یعنی هنر امام این بود که دقیقا جایی را که باید نفوذ کند می دانستند.
شیطان هم دقیقا همین طور لشکر دارد. نقشه می کشد. مأمور دارد. سرمایه گذاری می کند. سرمایه گذاری امریکا، برای کشور ضعیفی که همه لشکرش هزار نفر است یه تانک است. ولی درباره کشوری با لشکری میلیونی باید از راه های مختلف وارد شود تا بتواند مسأله را جلو ببرد. شیطان هم برای هر انسانی موکل هایی دارد. موکل سلمان و یک آدم معمولی یکسان نیستند. مهره هایی که کنار آدم می کارد، هم به اندازه ظرفیتش است و و هم دقیقا متناسب با ویژگی های طرف مقابل.
در روایت می خوانیم وقتی مؤمن از دنیا می رود، هفتاد شیطان آزاد می شوند. آنها موکل یک مومن بودند. عمر شیاطین طولانی تر از آدمهاست و زاد و ولدشان هم بیشتر است. برای هر انسان هزار موکل دارد. برخی امور محسوس است و همه می بینند. چیزهایی هم هست که با واسطه حس می شوند و همه نمی بینند. شیطان لشکریانی دارد و سرمایه گذاری می کند.
البته مومن هم زرنگ است الْمُؤْمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ [1] کیس ترین افراد کسی است که بتواند دینش را حفظ کند. اینطور نیست که فقط شیطان نقشه می کشد. مؤمن هم نقشه هایی دارد. خدا به شیطان فرمود: إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ[2] تو نسبت به آنها که بنده من هستند هیچ سلطه ای نداری.
دست آویز شیطان، چیزی جز وعده و وعیدهایی دروغ نیست. شیطان وقتی مي خواهد حضرت آدم را فریب دهد، نمی گوید این میوه شیرین را بخور بلکه می گوید، این علم است، خلد است، جاودانگی است. اگر می خواهی در جوار و رحمت خدا مستغرق شوی باید از این درخت بخوری، حتی گاهی شیطان می خواسته انبیا را به طمع بیاندازد.
پس وسوسه های شیطان هم متناسب با خود ماست. من را وسوسه می کند که ببین خانه فلانی این گونه است. ما هم به همین دلیل در مقام رضا درآمدیم و دکتر شدیم. نسبت به برخی انبیاء اولوالعزم می گویند که نسبت به مقام حضرت بقیة الله طمع کردند. آن شجرةالخلد این بوده است. حضرت آدم کسی نبود که گندم او را از راه به در کند. ظاهرش گندم بوده ولی باطنش - در روایت می خوانیم که - او نسبت به مقامی که در شأن او نبوده، طمع کرده است.
پس طمع هم ابزار دیگر شیطان است. طمع در فرش و کفش و کلاه و احترام مردم. دلم می خواهد همه به من نگاه کنند.
شیطان از تمام ابزار خود برای تصرف، طمع و خوف غیرالهی بهره می گیرد. یعنی اگر انسان خوف غیرخدا در دلش بود، شیطان همین را بهانه می کند و به او لطمه می زند. وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ[3] یکی از ابزار خوف همین است. ابزار شیطان خوف از غیر خداست. هر خوفی غیر از خدا باشد، شیطان از آن بهره می برد. این تمام دستگیره شیطان است.
گاهی شیطان عبادت آدم را به تجارت تبدیل می کند. لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فيها وَ لَدَيْنا مَزيدٌ[4] اگر در بهشت خدا طمع کنیم خیلی خوب است. ولی در جایگاهی خاص خیلی هم چیز بدی است. برای من خوب است، ولی آیا برای سلمان هم خوب است که به بهانه بهشت عبادت کند؟
امام صادق می فرماید: این که تاجر است. ترس از جهنم بد است. درست نیست آدم از جهنم بترسد و معصیت نکند. و باز هم امام صادق می فرماید: اینها برده اند. اینها که آزاد نشدند. اینها حر نیستند. کسی هم که حر نباشد، نمی تواند عبد خدا شود. عبد خدا وقتی است که حر شد. باید از غیر خدا آزاد شوی تا بنده خدا باشی. البته اگر واقعا خوف جهنم در دل کسی باشد جزو بزرگ ترین نعمت های خداست.
قرآن درباره حضرت مریم (س) می فرماید: وَ الَّتي أَحْصَنَتْ فَرْجَها [5]؛ دامن خود را حفظ کرده بود. وقتی به او می گویند بناست که بدون همسر بچه دار شوی می ترسد: يا لَيْتَني مِتُّ قَبْلَ هذا [6] این خوف بد است؟ نه اصلا بد نیست. ولی در جایگاهی ممکن است از حضرت مریم قبول نکنند.
می گویند: گناه حضرت آدم، گناه نبود، واقعا عبادت بود. آدم در بهشت طمع کرد. همه فقها گفته اند: کسی که برای بهشت نماز می خواند درست است. می گوید: خدایا! چون بهشتم می بری نماز می خوانم.
حالا اگر کسی از بهشت هم فراتر رفت و می خواست مثل حضرت بقیه الله باشد، این طمع بد است. طمع در بهشت و مراتب بالاترش تا طمع در مقام حضرت بقیه الله که اصلا قابل مقایسه با بهشت نیست. این طمع، معصیت است. خدا می گوید: آدم! تو نباید طمع می کردی.
در روایتی می خوانیم: بالاترین مرتبۀ زهد، ورع است و بالاترین مرتبه ورع، ابتدای یقین است و بالاترین مرتبه یقین، ابتدای رضاست. بالاتر از رضا دیگر وجود ندارد.
الرِّضَا بِقَضَائِكَ وَ قَدَرِكَ أَقْصَى عَزْمِي وَ نِهَايَتِي وَ أَبْعَدَ هَمِّي وَ غَايَتِي
[7]رضا و عبودیت مطلق با هم همراهند. عبودیت مطلق یعنی هیچ جز خدا. وقتی رضای مطلق آمد، شیطان تیررسی ندارد.
خدا می فرماید: بنی اسرائیل را ما از شر فرعون نجات دادیم. اسیر بودند و پسرهای شان را سر می برید. (وقتی می خواهید دشمن از بین برود، باید لطمه هم بخورید.) به بیابان آمدند. می گوییم حمله کنید شهر را بگیرید، ولی به حضرت موسی می گویند: نه، ما می نشینیم؛ تو و خدا بجنگید. هر وقت فتح شد، ما می آییم. پس سرگردان ماندند و ما غذا از آسمان برایشان می فرستیم. غذای لذیذ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى.[8]
به حضرت موسی می گویند: وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى بِالَّذي هُوَ خَيْرٌ [9] از خدا بخواه از این حاصل هایی که بر زمین می رویاند، برای ما هم برویاند؛ سبزی، خیار، عدس، سیر و پیاز. چرا کفار بخورند و ما که ایمان آورده ایم محروم باشیم؟
خدا می فرماید: این چیزها را می خواهید؟ فقط بهانه گیری می کنید. ما از فرعون نجاتتان دادیم. شما گمان می کنید می شود هم به مصر بروید و موز بخورید و هم از سلطه فرعون نجات پیدا کنید؟ نمی شود هم با امریکا بجنگید و هم موزی که دست آورد تکنولوژی امریکاست به شما برسد.
فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ
[10] پیاز هست سیر و عدس هم هست، ولی عزتی که ما داده بودیم رفت و خواری و ذلت آمد.
السلام عليك يا أمين الله في أرضه و حجته على عباده السلام عليك يا أمير المؤمنين أشهد أنك جاهدت في الله حق جهاده و عملت بكتابه و تبعت سنة نبيه صلى الله عليه و آله حتى دعاك الله إلى جواره و قبضك إليه باختياره و ألزم أعداءك الحجة مع ما لك من الحجج البالغة على جميع خلقه
[11]
شنیده اید که پیغمبر علاقه وافری به فاطمه. داشتند خم می شدند دست فاطمه را می بوسیدند و می فرمودند: فِدَاهَا أَبُوهَا .[12]
سینه فاطمه را می بویید و می فرمود: بوی بهشت رو از فاطمه ام می شنوم. قاعدتا امیرالمومنین هم همین محبت را به فاطمه داشته است. امیرالمومنین نفس رسول الله است. صدیقه طاهره این جمله را از پیغمبر در خطبه شان نقل می کنند.
انسان هر چه محبت به کسی می کند، باید این محبت را به فرزندان او داشته باشد. امیرالمومنین تمام محبتش به پیغمبر را نثار فاطمه می کرد. لذا وقتی بدن فاطمه را تحویل داد به پیغمبر عرضه می دارد: قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ؛[13] این امانتی بود یا رسول الله پیش من.
در این ایام دیگر از فاطمه چیزی برای امیرالمومنین جز خاطرات و یک قبر مخفی باقی نمانده. چند تا هم کودک خردسال از فاطمه باقی مانده که همه اینها هنوز به حسب ظاهر محتاج عاطفه مادر هستند. پس امیرالمومنین روزها را در خانه بود و بچه های فاطمه را پذیرایی می کرد.
ابن عباس می گوید: وارد خانه شدم. دیدم امیرالمومنین بچه ها را، بر زانو نشانده. فرمود: ابن عباس می بینی کار علی به کجا کشیده.
شب ها کنار قبر فاطمه، صورت بر قبر فاطمه می گذارد و با او درد و دل می کند: فاطمه جان !دلم نمی خواهد از کنار قبرت برخیزم، ولی چه کنم اگر بنشینم دشمن مطلع می شود. نزدیک سپیده است. بچه ها در خانه بیدار می شوند و بهانه می گیرند.
صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا و رحمه الله و برکاته.
[1] . بحارالأنوار/مجلسی/64/ 307/باب 14- علامات المؤمن و صفاته .....ص:261
[2] . الحجر : 42
[3] . االبقرة : 155
[4] . ق : 35
[5] . الأنبياء : 91
[6] . مريم : 23
[7] . مفاتيح الجنان/شیخ عباس قمی/1/582/سوم زيارت جامعه أئمة المؤمنين است ..... ص:582
[8] . البقرة : 57
[9] . البقرة : 61
[10] .همان
[11] . جنةالأمان/مصباح الکفعمی/1/480/ الفصل الحادي و الأربعون في الزيارات و هي ....ص:481
[12] . بحارالأنوار/مجلسی/43/20/باب 3- مناقبها و فضائلها و بعض أحوالها...ص:19
[13] . الكافي /شیخ کلینی/1/ 458/باب مولد الزهراء فاطمة ع ..... ص :458